On Birinci Şuâ/fa: Revizyonlar arasındaki fark

    Risale-i Nur Tercümeleri sitesinden
    ("اما انکار کننده مجبور است تمام نقاط زمین را بگردد و نشان دهد که در هیچ کجای عالم چنین چیزی وجود ندارد؛ به همین ترتیب، کسی که از بهشت و دار السعاده خبر می‏دهد و وجود آن را اثبات می‏کند، کافی‏ست اثری از آن را مانند فیلم‏های سینمایی، یا سایه و رشحه‏‏یی از..." içeriğiyle yeni sayfa oluşturdu)
    Değişiklik özeti yok
     
    (Aynı kullanıcının aradaki diğer 196 değişikliği gösterilmiyor)
    223. satır: 223. satır:
    مادام هیچ سلطنتی نیست که به اطاعت کنندگانش پاداش ندهد و نافرمانان را به مجازات نرساند؛ بی‏تردید سلطنتی سرمدی که در مرتبه ربوبیت مطلق است به منتسبان با ایمان آن سلطنت و کسانی که با طاعات، تسلیم فرامینش هستند پاداش می‏دهد و آنان را که سلطنت با عزت مذکور را با کفر و عصیان انکار می‏کنند به مجازات می‏رساند. نام‏های «رب العالمین» و «سلطان الدیان» می‏گویند پاداش و مجازات فوق متناسب با آن رحمت و جمال، و آن عزت و جلال خواهد بود.
    مادام هیچ سلطنتی نیست که به اطاعت کنندگانش پاداش ندهد و نافرمانان را به مجازات نرساند؛ بی‏تردید سلطنتی سرمدی که در مرتبه ربوبیت مطلق است به منتسبان با ایمان آن سلطنت و کسانی که با طاعات، تسلیم فرامینش هستند پاداش می‏دهد و آنان را که سلطنت با عزت مذکور را با کفر و عصیان انکار می‏کنند به مجازات می‏رساند. نام‏های «رب العالمین» و «سلطان الدیان» می‏گویند پاداش و مجازات فوق متناسب با آن رحمت و جمال، و آن عزت و جلال خواهد بود.


    با چشم خود به روشنی روز و آشکاری خورشید می‏بینیم که رحمتی عام و شفقت و کرمی محیط، روی زمین را فرا گرفته است؛ برای مثال رحمت مذکور در هر بهار همه درختان و نباتات میوه دار را چون حوریان بهشتی می‏پوشاند و مزین می‏کند و انواع میوه‏ها را در دستانشان قرار می‏دهد و آن‏ها نیز خطاب به ما می‏گویند، بفرمایید بگیرید و بخورید؛ یا توسط حشره‏‏یی زهردار، عسل شیرین و شفابخش را به ما می‏خوراند و به واسطه حشره‏‏یی خزنده، حریر نرم را برای ما مهیا کرده و بر ما می‏پوشاند؛ به همین ترتیب در مُشتی هسته و دانه، برای ما هزاران مَن طعام نگاه داشته و به عنوان احتیاط در این انبارهای کوچک ذخیره نموده است؛
    با چشم خود به روشنی روز و آشکاری خورشید می‏بینیم که رحمتی عام و شفقت و کرمی محیط، روی زمین را فرا گرفته است؛ برای مثال رحمت مذکور در هر بهار همه درختان و نباتات میوه دار را چون حوریان بهشتی می‏پوشاند و مزین می‏کند و انواع میوه‏ها را در دستانشان قرار می‏دهد و آن‏ها نیز خطاب به ما می‏گویند، بفرمایید بگیرید و بخورید؛ یا توسط حشره‏‏یی زهردار، عسل شیرین و شفابخش را به ما می‏خوراند و به واسطه حشره‏‏یی خزنده، حریر نرم را برای ما مهیا کرده و بر ما می‏پوشاند؛ به همین ترتیب در مُشتی هسته و دانه، برای ما هزاران مَن طعام نگاه داشته و به عنوان احتیاط در این انبارهای کوچک ذخیره نموده است؛


    صاحب رحمت و شفقتی که چنین می‏کند بی‏هیچ تردیدی انسان‏های مؤمن دوست داشتنی و منت پذیر و اهل پرستش را نابود نمی‏سازد، بلکه برای این که آنان را مظهر رحمت‏های درخشان‏تری کند از حیات دنیوی رها می‏سازد. این پاسخی‏ست که نام‏های «رحیم و کریم» به سؤال ما می‏دهند و می‏گویند: «الجَنَّةُ حَق»
    صاحب رحمت و شفقتی که چنین می‏کند بی‏هیچ تردیدی انسان‏های مؤمن دوست داشتنی و منت پذیر و اهل پرستش را نابود نمی‏سازد، بلکه برای این که آنان را مظهر رحمت‏های درخشان‏تری کند از حیات دنیوی رها می‏سازد. این پاسخی‏ست که نام‏های «رحیم و کریم» به سؤال ما می‏دهند و می‏گویند: «الجَنَّةُ حَق»
    351. satır: 351. satır:
    موجودی که با حقایق بیست گانه کلی، به اسم حقِ حضرت حق دل می‏بندد و اعمالش با نام حفیظ «حفیظ ذوالجلال» همواره ثبت می‏گردد - ذوالجلالی که جزیی‏ترین نیازهای کوچک‏ترین ذی حیاتان را می‏بیند و نیازهایش را می‏شنود و عملاً استجابت می‏کند - و افعال مرتبط با کائنات او توسط کرام الکاتبین آن اسم نگاشته می‏شود؛ انسانی که بیش از هر چیز دیگر مظهرآن اسم و در کانون توجه‏اش قرار می‏گیرد؛ البته و بدون هیچ تردیدی به حکم حقیقت‏های بیست‏گانه مذکور، حشر و نشری برایش هست و پاداش خدمات گذشته و مجازات کوتاهی‏هایش را به واسطه اسم «حق» خواهد دید، و براساس اسم «حفیظ» برای هر عمل کوچک و بزرگِ ثبت شده‏اش به حساب کشیده شده و بازخواست خواهد شد، و در دار بقا دروازه‏های مهمان‏سرای سعادت ابدی یا محبس شقاوت دائمی به رویش گشوده می‏شود. افسری که در این دنیا فرماندهی طایفه‏های فراوانی را برعهده داشته، با آن‏ها آمیخته و گاه آن‏ها را درهم آمیخته، این طور نیست که زیر خاک رود و چنان بخوابد که گویی هیچگاه بیدار نمی‏شود و درخصوص اعمالش بازخواست نخواهد شد.
    موجودی که با حقایق بیست گانه کلی، به اسم حقِ حضرت حق دل می‏بندد و اعمالش با نام حفیظ «حفیظ ذوالجلال» همواره ثبت می‏گردد - ذوالجلالی که جزیی‏ترین نیازهای کوچک‏ترین ذی حیاتان را می‏بیند و نیازهایش را می‏شنود و عملاً استجابت می‏کند - و افعال مرتبط با کائنات او توسط کرام الکاتبین آن اسم نگاشته می‏شود؛ انسانی که بیش از هر چیز دیگر مظهرآن اسم و در کانون توجه‏اش قرار می‏گیرد؛ البته و بدون هیچ تردیدی به حکم حقیقت‏های بیست‏گانه مذکور، حشر و نشری برایش هست و پاداش خدمات گذشته و مجازات کوتاهی‏هایش را به واسطه اسم «حق» خواهد دید، و براساس اسم «حفیظ» برای هر عمل کوچک و بزرگِ ثبت شده‏اش به حساب کشیده شده و بازخواست خواهد شد، و در دار بقا دروازه‏های مهمان‏سرای سعادت ابدی یا محبس شقاوت دائمی به رویش گشوده می‏شود. افسری که در این دنیا فرماندهی طایفه‏های فراوانی را برعهده داشته، با آن‏ها آمیخته و گاه آن‏ها را درهم آمیخته، این طور نیست که زیر خاک رود و چنان بخوابد که گویی هیچگاه بیدار نمی‏شود و درخصوص اعمالش بازخواست نخواهد شد.


    درغیر این صورت چگونه ممکن است حکمتی که صدای مگسی را می‏شنود و با عطای حق حیاتش، بالفعل به او پاسخ می‏دهد، دعای کسی را که به زبان حقایق بیست‏گانه مذکور بیان می‏شود و درعرش و فرش طنین‏انداز می‏گردد، نشنود و (ندای) حقوق انسانی بی‏شمار مربوط به بقا را که قدرتی چون رعد و برق دارد، نادیده بگیرد و همه آن را ضایع کند؟ حکمتی که براساس گواهی نظم موجود در بال مگس، حتی به قدر بال مگسی اسراف نمی‏کند، چگونه ممکن است همه آن استعدادهای مرتبط با حقایق مذکور و افعال و آرزوهای امتداد یافته تا ابد و بسیاری از حقایق و روابط موجود در کائنات را که تغذیه کننده خواسته‏ها و استعدادهای مزبورند هدر دهد؟
    درغیر این صورت چگونه ممکن است حکمتی که صدای مگسی را می‏شنود و با عطای حق حیاتش، بالفعل به او پاسخ می‏دهد، دعای کسی را که به زبان حقایق بیست‏گانه مذکور بیان می‏شود و درعرش و فرش طنین‏انداز می‏گردد، نشنود و (ندای) حقوق انسانی بی‏شمار مربوط به بقا را که قدرتی چون رعد و برق دارد، نادیده بگیرد و همه آن را ضایع کند؟ حکمتی که براساس گواهی نظم موجود در بال مگس، حتی به قدر بال مگسی اسراف نمی‏کند، چگونه ممکن است همه آن استعدادهای مرتبط با حقایق مذکور و افعال و آرزوهای امتداد یافته تا ابد و بسیاری از حقایق و روابط موجود در کائنات را که تغذیه کننده خواسته‏ها و استعدادهای مزبورند هدر دهد؟ این مطلب چنان نکوهیده و غیرمنصفانه و غیرممکن است که همه موجودات شهادت دهنده بر نام‏های حق و حفیظ و حکیم و جمیل و رحیم آن را رد می‏کنند و می‏گویند «صد بار محال و به هزار وجه ممتنع است.»


    این مطلب چنان نکوهیده و غیرمنصفانه و غیرممکن است که همه موجودات شهادت دهنده بر نام‏های حق و حفیظ و حکیم و جمیل و رحیم آن را رد می‏کنند و می‏گویند «صد بار محال و به هزار وجه ممتنع است
    نام‏های «حق، حفیظ، حکیم، جمیل، و رحیم» در پاسخ سؤال ما از خالقمان درخصوص حشر می‏گویند: «همان طور که ما حق و حقیقتیم و براساس تحقق موجوداتی که برما گواهی می‏دهند، حشر حق و قطعی‏ست


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نیز مادام که...
    Hem madem…
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    (باز هم می‏خواستم در این خصوص بنویسم، اما از آن جا که مطلب چون خورشید عیان است، به همین مقدار اکتفا نمودم.)
    Daha yazacaktım fakat güneş gibi malûm olmasından kısa kestim.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در قیاس با مثال‏ها و مادام‏های پیشین، هم چنان که هریک ازاسم‏های صد بلکه هزارگانه حضرت حق که ناظر بر کائنات است، با آیینه و جلوه خود مسمایشان را بالبداهه اثبات می‏کنند، درست به همان ترتیب، حشر و آخرت را نشان می‏دهند و آن را با قطعیت ثابت می‏کنند.
    İşte geçmiş misallerde ve mademlerdeki maddelere kıyasen, Ce­nab-ı Hakk’ın yüz, belki bin esmasının kâinata bakan isimlerinin her birisi, nasıl ki mevcudattaki âyine ve cilveleriyle müsemmasını bedahetle ispat eder. Aynen öyle de haşri ve dâr-ı âhireti de gösterirler ve kat’iyetle ispat ederler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نیز در پاسخ سؤالی که از خالقمان می‏کنیم، هم چنان که پروردگار با تمام فرامین و همه کتاب‏هایی که نازل کرده و بیش‏تر اسم‏هایش که مسّما به آنهاست، جوابی قدسی و قطعی می‏دهد، به همان ترتیب، با فرشتگانش و به زبان آن‏ها به طرز دیگری بیان می‏دارد:
    Hem nasıl Hâlık’ımızdan sorduğumuz sualimize, o Rabb’imiz bütün fermanlarıyla ve nâzil ettiği bütün kitaplarıyla ve müsemma olduğu ekser isimleriyle bize kudsî ve kat’î cevap veriyor. Aynen öyle de melâikeleriyle ve onların diliyle daha başka bir tarzda dedirir:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    «صدها حادثه متواتر هست که نشان می‏دهد شما از زمان آدم(ع) به بعد با ارواح و با ما دیدار کرده‏اید و نشانه‏ها و دلایل بی‏شماری دال بر وجود ما و عبودیت ارواح وجود دارد، و این را که در سرسراها و برخی دوایر آخرت می‏گردیم، در دیدار با فرماندهان شما هماهنگ با هم گوشزد کرده‏ایم و هم چنان یادآوری می‏کنیم. البته و بی‏تردید سرسراها و دوایر عالی و باقی مذکور و منازل و کاخ‏های مُزین و فرش شده آن سوترِ آن‏ها، در انتظار اسکان مهمانان بسیار ارزشمندند. این را با یقین به شما می‏گوییم.»
    “Sizin zaman-ı Âdem’den beri hem ruhanîlerle hem bizimle görüşmenizin yüzer tevatür kuvvetinde hâdiseleri var. Ve bizim ve ruhanîlerin vücudlarına ve ubudiyetlerine delâlet eden hadsiz emare ve deliller var. Ve biz âhiret salonlarında ve bazı dairelerinde gezdiğimizi, birbirimize mutabık olarak sizin kumandanlarınız ile görüştüğümüz zaman söylemişiz ve daima da söylüyoruz. Elbette bu gezdiğimiz bâki ve mükemmel salonlar ve bu salonların arkalarında tefriş ve tezyin edilmiş olan saraylar ve menziller, hiç şüphemiz yoktur ki gayet ehemmiyetli misafirleri o yerlerde iskân etmek üzere bekliyorlar. Size kat’î beyan ediyoruz.” diye sualimize cevap veriyorlar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نیز مادام که آفریدگارمان، محمد عربی(ع) بزرگ‏ترین معلم و کامل‏ترین استاد و بهترین راهنمایی را که نه خطا می‏کند و نه دیگران را به خطا می‏اندازد، برایمان تعیین کرده و به عنوان آخرین پیام آور فرستاده است؛ ما هم برای ترقی و تکامل از مرتبه علم الیقین به مراتب عین الیقین و حق الیقین، پیش از هر چیز لازم است سؤالی را که از خالقمان پرسیدیم از استادمان بپرسیم، زیرا او به موجب هزاران معجزه از جانب خداوند، که هر کدام نشانه تصدیق اویند؛ خود یکی از معجزات قرآن محسوب شده و اثبات می‏کند که قرآن حق و کلام حق می‏باشد؛ به همین ترتیب نیز قرآن با چهل نوع اعجاز ثابت می‏کند که معجزه اوست و او رسول خدا و برحق است؛ هر دوی آن‏ها مدعی حقیقت حشر شده و آن را اثبات نموده‏اند؛ یکی درطول زندگانی خویش به عنوان زبان عالم شهادت و همراه با تأیید همه انبیا و اولیا، و دیگری به عنوان زبان عالم غیب و همراه با تصدیق تمام فرامین آسمانی و حقایق عالم وجود؛ حقیقت حشر را با هزاران آیه ادعا و اثبات کرده‏اند؛ لذا حشر دارای قطعیتی چون روز و نور خورشید است.
    Hem madem Hâlık’ımız, bize en büyük muallim ve en mükemmel üstad ve şaşırmaz ve şaşırtmaz en doğru rehber olarak Muhammed-i Arabî aleyhissalâtü vesselâmı tayin etmiş. Ve en son elçi olarak göndermiş. Biz dahi ilmelyakîn mertebesinden aynelyakîn ve hakkalyakîn mertebelerine terakki ve tekemmül etmek üzere her şeyden evvel bu üstadımızdan, Hâlık’ımızdan sorduğumuz suali sormaklığımız lâzım geliyor. Çünkü o zat, Hâlık’ımız tarafından her biri birer nişane-i tasdik olan bin mu’cizatıyla, Kur’an’ın bir mu’cizesi olarak Kur’an’ın hak ve kelâmullah olduğunu ispat ettiği gibi; Kur’an dahi kırk nevi i’caz ile o zatın bir mu’cizesi olup onun doğru ve resulullah olduğunu ispat ederek ikisi beraber, biri âlem-i şehadet lisanı –bütün hayatında bütün enbiya ve evliyanın tasdikleri altında– diğeri âlem-i gayb lisanı –bütün semavî fermanların ve kâinat hakikatlerinin tasdikleri içinde– binler âyâtıyla iddia ve ispat ettikleri hakikat-i haşriye, elbette güneş ve gündüz gibi bir kat’iyettedir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، معمای عجیب، ترسناک و بیرون از دایره‏ی عقلی چون حشر فقط و فقط با دروس این دو استاد حل و فصل می‏شود.
    Evet, haşir gibi en acib ve en dehşetli ve tavr-ı aklın haricinde bir mesele ancak ve ancak böyle hârika iki üstadın dersleriyle halledilir, anlaşılır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    دلیل این که پیامبرانِ دوره‏های قبل، توضیحاتی چون مطالب قرآن را در اختیار امت‏هایشان قرار نداده‏اند، آن است که مقاطع زمانی مذکور دوره بدویت و طفولیت بشر بوده است. توضیح در دروس ابتدایی ‏اندک است.
    Eski zaman peygamberleri ümmetlerine Kur’an gibi izahat vermediklerinin sebebi, o devirler beşerin bedeviyet ve tufuliyet devri olmasıdır. İptidaî derslerde izah az olur.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''نتیجه:''' مادام که بیش‏تر نام‏های حضرت حق مقتضی آخرت هستند بی‏تردید همه حجت‏های دلالت کننده بر این اسماء از جهتی بر تحقق آخرت نیز دلالت دارند.
    '''Elhasıl:''' Madem Cenab-ı Hakk’ın ekser isimleri âhireti iktiza edip isterler. Elbette o isimlere delâlet eden bütün hüccetler, bir cihette âhiretin tahakkukuna dahi delâlet ederler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    مادام که فرشتگان خبر می‏دهند دوایرعالم بقا و آخرت را دیده‏اند، همه دلایل تأیید کننده وجود و عبودیت ملائکه، ارواح و روحانیت، بالضروره بر وجود آخرت نیز دلالت می‏کنند.
    Ve madem melâikeler âhiretin ve âlem-i bekanın dairelerini gördüklerini haber veriyorlar. Elbette melâike ve ruhların ve ruhaniyatın vücud ve ubudiyetlerine şehadet eden deliller, dolayısıyla âhiretin vücuduna dahi delâlet ederler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و مادام که پس از توحید مهم‏ترین و اساسی‏ترین و دائمی‏ترین مدعای محمد (ع) در سراسر زندگی، آخرت بوده است، بی‏شک تمام معجزات و حجت‏های دلالت کننده بر نبوت و صدق او از جهتی بر تحقق و وقوع آخرت دلالت دارد.
    Ve madem Muhammed aleyhissalâtü vesselâmın bütün hayatında vahdaniyetten sonra en daimî davası ve müddeası ve esası âhirettir. Elbette o zatın nübüvvetine ve sıdkına delâlet eden bütün mu’cizeleri ve hüccetleri, bir cihette, dolayısıyla âhiretin tahakkukuna ve geleceğine şehadet ederler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    هم چنین مادام که یک چهارم قرآن مربوط به موضوع حشر و آخرت است و با آیات فراوان از آن خبر می‏دهد و می‏کوشد آن را اثبات نماید، بی‏شک همه حجت‏ها و دلیل‏ها و براهین دلالت کننده بر حقانیت قرآن، بر وجود آخرت و تحقق و ظهور آن دلالت دارند و گواهی می‏دهند.
    Ve madem Kur’an’ın dörtten birisi haşir ve âhirettir ve bin âyâtıyla onun ispatına çalışır ve onu haber verir. Elbette Kur’an’ın hakkaniyetine şehadet ve delâlet eden bütün hüccetleri ve delilleri ve bürhanları, dolayısıyla âhiretin vücuduna ve tahakkukuna ve açılmasına dahi delâlet ve şehadet ederler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    حال بنگر و ببین این رکن ایمانی تا چه حد محکم و قطعی‏ست.
    İşte bak, bu rükn-ü imanî ne kadar kuvvetli ve kat’î olduğunu gör.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    <span id="SEKİZİNCİ_MESELE’NİN_BİR_HÜLÂSASI"></span>
    == SEKİZİNCİ MESELE’NİN BİR HÜLÂSASI ==
    == خلاصه‏‏یی از مسأله هشتم ==
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در مسأله هفتم موضوع حشر را باید از مقامات زیادی سؤال می‏کردیم، اما پاسخی که آفریدگارمان با اسماء خود به ما داد، چنان یقین و باور محکمی نصیبمان کرد که نیازی به سؤال و جواب‏های دیگر باقی نماند و به همان اکتفا کردیم.
    Yedinci’de haşri çok makamattan soracaktık. Fakat Hâlık’ımızın isimleriyle verdiği cevap o derece kuvvetli yakîn ve kanaat verdi ki daha başka sorgulara ihtiyaç bırakmadığından orada kısa kestik.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اینک در مسأله هشتم یک صدم فواید و نتایجی که براساس ایمان به آخرت موجب سعادت اخروی و دنیوی می‏گردد، به طور خلاصه بیان می‏شود. در قسمت مربوط به سعادت اخروی، با وجود توضیح قرآن معجز بیان، به بیان مطالب دیگر نیازی باقی نماند، پس موضوع را به قرآن حواله کردیم و توضیح و تبیین قسمت مربوط به سعادت دنیوی را به رساله نور سپردیم و طی خلاصه‏‏یی موجز از صدها نتیجه مربوط به حیات شخصی و حیات اجتماعی انسان فقط سه چهار مورد را به شرح زیر بیان می‏کنیم:
    Şimdi bu meselede, âhiret imanının hem âhiretin saadetine hem dünya saadetine dair temin ettiği faydalar ve neticelerinden yüzden biri hülâsa edilecek. Saadet-i uhreviyeye ait kısmı, Kur’an-ı Mu’cizü’l-Beyan’ın izahatı daha hiçbir beyana ihtiyaç bırakmamış, onu ona havale ederek ve saadet-i dünyeviyeye ait kısmı izah cihetini Risale-i Nur’a bırakıp yalnız kısa bir hülâsa ile insanın hayat-ı şahsiye ve hayat-ı içtimaiyesine ait yüzer neticelerinden üç dört tanesini beyan ederiz.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''نخستین فایده‏‏یی که ناظر بر حیات شخصی است:'''
    '''Birincisi:'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    انسان برخلاف سایر حیوانات همان طور که به خانه خود وابستگی دارد به دنیا نیز علاقمند است؛ و چنان که با خویشاوندان خود مناسباتی دارد با نوع بشر نیز مناسباتی جدی و فطری دارد؛ و همان طور که در دنیا خواهان بقای موقتی خویش است، عاشقانه علاقمند بقا در جهان ابدی نیز می‏باشد؛ و همانگونه که برای تأمین غذای موردنیاز معده‏اش تلاش می‏کند فطرتاً مجبور است سفره‏ها و غذاهایی به گستردگی دنیا را - که تا ابد امتداد می‏یابند - برای نیاز عقل و قلب و روح و انسانیت مهیا کند و در این راه تلاش می‏کند؛ و چنان درخواست و مطالباتی دارد که هیچ چیز جز سعادت ابدی جوابگوی آن‏ها نیست؛
    İnsan, sair hayvanata muhalif olarak, hanesiyle alâkadar olduğu misillü dünya ile alâkadardır ve akaribiyle münasebettar olduğu gibi nev-i beşer ile de ciddi ve fıtrî münasebettardır. Ve dünyada muvakkat bekasını arzuladığı gibi bir dâr-ı ebedîde bekasını, aşk derecesinde arzuluyor. Ve midesinin gıda ihtiyacını temin etmeye çalıştığı gibi dünya kadar geniş, belki ebede kadar uzanan sofraları ve gıdaları, akıl ve kalp ve ruh ve insaniyet mideleri için tedarik etmeye fıtraten mecburdur, çabalıyor. Ve öyle arzuları ve matlabları var ki ebedî saadetten başka hiçbir şey onları tatmin etmiyor.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    همان طور که در کلام دهم اشاره شده است، زمانی در خردسالی از خیالم سؤال کردم: '''«دوست داری سلطنت دنیا و عمری یک میلیون ساله به تو بدهند، اما بعد از آن معدوم شوی و چیزی از تو باقی نماند؟ یا این که خواهان وجودی باقی ولی عادی توأم با مشقت هستی؟»''' دیدم خواستار مورد دوم است و در برابر مورد اول آهی کشید و گفت: «خواهان بقا هستم حتی اگر در جهنم باشد.»
    Hattâ Onuncu Söz’de işaret edildiği gibi bir zaman, küçüklüğümde hayalimden sordum: “Sana bir milyon sene ömür ve dünya saltanatı verilmesini fakat sonra ademe ve hiçliğe düşmesini mi istersin? Yoksa bâki fakat âdi ve meşakkatli bir vücudu mu istersin?” dedim. Baktım, ikincisini arzulayıp birincisinden “Âh!” çekti. “Cehennem de olsa beka isterim.” dedi.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    مادام که قوه خیال به عنوان یکی از خدمتگزاران ماهیت انسانی، با لذت‏های دنیوی راضی نمی‏شود، بی‏شک ماهیت کاملاً جامع انسان به طور فطری با ابدیت مرتبط است. انسان درعین وابستگی به امیال و آرزوهای لایتناهی، سرمایه‏‏یی جز اختیار جزیی و فقر مطلق ندارد؛ حال ایمان به آخرت برای چنین انسانی هم‏چون میوه و فایده‏‏یی چنان خزانه‏‏یی کافی و وافی و غنی‏ست و چنان مدار سعادت و لذت، مدار استمداد، مرجع و مدار تسلی دربرابر غصه‏های بی‏حد دنیاست که اگر برای به دست آوردن آن زندگانی دنیا را فدا کند، بازهم کم است.
    İşte madem mahiyet-i insaniyenin bir hizmetkârı olan kuvve-i hayaliyeyi bu dünya lezzetleri tatmin etmiyor. Elbette gayet câmi’ mahiyet-i insaniye, ebediyetle fıtraten alâkadardır. İşte bu hadsiz arzu ve emellere bağlı olduğu halde, sermayesi bir cüz’î cüz-ü ihtiyarî ve fakr-ı mutlak bir insana, âhirete iman ne derece kuvvetli ve kâfi ve vâfi bir hazine, bir medar-ı saadet ve lezzet, bir medar-ı istimdad, bir merci ve dünyanın hadsiz gamlarına karşı bir medar-ı teselli olduğu öyle bir meyve ve faydadır ki onu kazanmak yolunda dünya hayatını feda etse yine ucuzdur.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''ثمره دوم و فایده‏‏یی که ناظر بر حیات شخصی‏ست:'''
    '''İkinci meyvesi ve hayat-ı şahsiyeye bakan bir faydası:'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نتیجه‏‏یی بسیار مهم است که در مسأله سوم توضیح داده شده و در راهنمای جوانان به صورت حاشیه آمده است.
    Üçüncü Mesele’de izah edilen ve Gençlik Rehberi’nde bir hâşiye bulunan çok ehemmiyetli bir neticedir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، نگرانی اصلی هر انسان در زمان اندیشیدن، کیفیت ورود به عدم خانه‏‏یی به نام قبرستان است که دوستان و خویشاوندانش قبلاً وارد آن شده‏اند. انسان بیچاره‏‏یی که روح خود را فدای فقط یکی از دوستانش می‏کند، وقتی به هزاران و بلکه میلیون‏ها و میلیاردها تن ازدوستانش فکر می‏کند که در مفارقتی ابدی معدوم شده و از بین رفته‏اند دچار مصیبتی دردناک‏تر از عذاب جهنم می‏شود و در همان لحظه، ایمان به آخرت در مقابل او پدیدار می‏گردد و چشمانش را می‏گشاید و پرده را بالا می‏زند، و به او می‏گوید: «نگاه کن» و او با ایمان نگاه می‏کند، آن گاه مشاهده می‏کند و متوجه لذتی روحانی می‏شود که خبر از لذت بهشت می‏دهد، متوجه می‏شود که دوستانش از مرگ ابدی و پوسیده شدن و از بین رفتن نجات یافته و در عالمی نورانی و پرسرور منتظر او هستند. در رساله نور این نتیجه با دلیل‏هایی توضیح داده شده است، لذا به آن اکتفا کرده، سخن را کوتاه می‏کنیم.
    Evet, her insanın her zaman düşündüğü en ehemmiyetli endişesi, mezaristana giren kendi dostları ve akrabaları gibi o idamhaneye girmek keyfiyetidir. Bir tek dostu için ruhunu feda eden o bîçare insanın; binler, belki milyonlar, milyarlar dostları ebedî bir müfarakat içinde idam olmalarını tevehhüm edip cehennem azabından beter bir elem –o düşünmek ucundan– göründüğü vakit, âhirete iman geldi, gözünü açtırdı ve perdeyi kaldırdı. Bak, dedi. O imanla baktı. Cennet lezzetinden haber veren bir lezzet-i ruhaniyeyi o dostları ebedî ölümlerden ve çürümelerden kurtulup mesrurane bir nurani âlemde onu da bekliyorlar vaziyetinde müşahedesiyle aldı. Risale-i Nur’da bu netice hüccetlerle izahına iktifaen kısa kesiyoruz.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''فایده سومی که مربوط به حیات شخصی‏ست:'''
    '''Hayat-ı şahsiyeye ait üçüncü bir faydası:'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    تفوُّق و فضیلت انسان نسبت به سایر ذی حیاتان، به اعتبار سجایای عالی، استعدادهای جامع، عبودیت‏های کلی و دوایر گسترده وجودی اوست. این در حالی‏ست که همین انسان به مقیاس و معیار زمان حاضر - که زمان کوتاه فشرده شده‏‏یی در میان آینده و گذشته‏ی تاریک، مرده و معدوم می‏باشد - سجایایی چون حمیت، محبت، اخوت و انسانیت را کسب می‏کند.
    İnsanın sair zîhayatlar üstündeki tefevvuku ve rütbesi ise yüksek seciyeleri ve cem’iyetli istidatları ve küllî ubudiyetleri ve geniş vücudî daireleri itibarıyladır. Halbuki o insan hem ma’dum hem ölü hem karanlık olan geçmiş ve gelecek zamanların ortasında sıkışmış bir kısa zaman olan hazır vaktin mikyasıyla, ölçüsüyle; hamiyeti, muhabbeti, kardeşliği, insaniyeti gibi seciyeler alır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    مثلاً پدر، برادر، همسر، ملت و وطن خویش را که از قبل نمی‏شناخته و بعد از مفارقت نیز هیچگاه آن‏ها را نخواهد دید، دوست می‏دارد و به آن‏ها خدمت می‏کند. در چنین روابطی او به ندرت موفق به کسب اخلاص و صداقت می‏شود و به همان نسبت نیز کمالات و سجایایش کوچک می‏گردد. نه تنها به عنوان برترین موجود در میان حیوانات بلکه در زمانی که به لحاظ عقلی بیچاره‏ترین و در حال سقوط می‏باشد، ایمان به آخرت به مدد او می‏رسد. زمان محدودی چون قبر را به زمان گسترده‏‏یی مُبدل می‏سازد که گذشته و آینده را دربرمی گیرد، و دایره وجودی به بزرگی دنیا و بلکه به گستردگی ازل تا ابد را به نمایش می‏گذارد.
    Mesela, eskiden tanımadığı ve ayrıldıktan sonra da hiç göremeyeceği babasını, kardeşini, karısını, milletini ve vatanını sever, hizmet eder. Ve tam sadakate ve ihlasa pek nadir muvaffak olabilir, o nisbette kemalâtı ve seciyeleri küçülür. Değil hayvanların en ulvisi belki baş aşağı, akıl cihetiyle en bîçaresi ve aşağısı olmak vaziyetine düşeceği sırada, âhirete iman imdada yetişir. Mezar gibi dar zamanını, geçmiş ve gelecek zamanları içine alan pek geniş bir zamana çevirir. Ve dünya kadar, belki ezelden ebede kadar bir daire-i vücud gösterir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    او پدر خویش را به این سبب که مناسبت پدری‏اش در عالم ارواح و دار سعادت ادامه خواهد یافت و برادرش را از این لحاظ که رابطه‏ی اخوتش تا ابد دوام خواهد یافت و همسرش را از این حیث که در بهشت نیز بهترین رفیق اوست، دوست می‏دارد. در آن دایره فراخ و عظیم حیات، خدمت‏های با ارزش و مهم مربوط به مناسبات وجودی را وسیله امور بی‏ارزش دنیا و منافع و اغراض جزیی نمی‏سازد. او موفق به برخورداری از صداقت جدی و اخلاصی صمیمانه می‏شود و کمالات و خصلت‏هایش به همان نسبت و مطابق درجه و مرتبه‏اش ارتقا می‏یابد و انسانیتش متعالی می‏گردد.
    Babasını, dâr-ı saadette ve âlem-i ervahta dahi pederlik münasebetiyle ve kardeşini, tâ ebede kadar uhuvvetini düşünmesiyle ve karısını cennette dahi en güzel bir refika-i hayatı olduğunu bilmesi haysiyetiyle sever, hürmet eder, merhamet eder, yardım eder. Ve o büyük ve geniş daire-i hayatta ve vücuddaki münasebetler için olan ehemmiyetli hizmetleri, dünyanın kıymetsiz işlerine ve cüz’î garazlarına ve menfaatlerine âlet etmez. Ciddi sadakate ve samimi ihlasa muvaffak olarak kemalâtı ve hasletleri, o nisbette derecesine göre yükselmeye başlar. İnsaniyeti teali eder.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    انسانی که در لذت حیات از گنجشگی عقب می‏ماند، برتر از تمام حیوانات است و سعادتمندترین و برگزیده‏ترین مسافر عالم وجود و مقبول‏ترین و محبوب‏ترین عبد صاحب کائنات است. این نتیجه نیز در رساله نور با دلایل متعدد توضیح داده شده است، لذا به همین مقدار اکتفا می‏کنیم.
    Hayat lezzetinde serçe kuşuna yetişmeyen o insan; bütün hayvanat üstünde, kâinatın en müntehab ve bahtiyar bir misafiri ve Sahib-i kâinat’ın en mahbub ve makbul bir abdi olmasıdır. Bu netice dahi Risale-i Nur’da hüccetlerle izahına iktifaen kısa kesildi.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''فایده چهارم که ناظر بر حیات اجتماعی انسان است:'''
    '''Dördüncü bir faydası ki insanın hayat-ı içtimaiyesine bakıyor:'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    خلاصه نتیجه‏‏یی که در شعاع نهم از رساله نور بیان گردیده چنین است:
    Risale-i Nur’dan Dokuzuncu Şuâ’da beyan edilen o neticenin bir hülâsası şudur:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    کودکان که یک چهارم جمعیت نوع بشر را تشکیل می‏دهند با ایمان به آخرت می‏توانند انسانی زندگی کنند و حامل استعدادهای انسانی باشند، درغیر این صورت باید درمتن نگرانی‏هایی الیم، برای تسکین و فراموشی دردها با وسایل کودکانه سرگرم شوند و زندگی بی‏فایده‏‏یی داشته باشند، زیرا مرگ‏های گاه و بیگاه در اطراف یک کودک، در ذهن لطیف و قلب ظریف او که در آینده آرزوهای دور و درازی خواهد داشت و در روح ضعیف‏اش چنان تأثیری می‏گذارد که عقل و حیات را برای این بیچاره وسیله عذاب می‏کند؛ او براساس آموزه‏های ایمان به آخرت به‏جای دلهره و نگرانی‏هایی - که با بازی با اسباب‏بازی‏ها، خود را در برابر آن‏ها محافظت می‏کرد- نوعی سرور و خوشی حس می‏کند و می‏گوید:
    '''Nev-i insanın dörtten birini teşkil eden çocuklar,''' âhiret imanıyla insanca yaşayabilirler ve insaniyetin istidatlarını taşıyabilirler. Yoksa elîm endişeler içinde, kendini uyutturmak ve unutturmak için çocukça oyuncaklarıyla, haylaz bir hayatla yaşayacak. Çünkü her vakit etrafında onun gibi çocukların ölmesiyle onun nazik dimağında ve ileride uzun arzuları taşıyan zayıf kalbinde ve mukavemetsiz ruhunda öyle bir tesir yapar ki hayatı ve aklı o bîçareye âlet-i azap ve işkence edeceği zamanda, âhiret imanının dersiyle, görmemek için oyuncaklar altında onlardan saklandığı o endişeler yerinde, bir sevinç ve genişlik hissederek der:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''«برادر یا دوستم از دنیا رفت و تبدیل به پرنده بهشتی شد، بیش‏تر از ما لذت می‏برد و به گشت و گذار می‏پردازد. مادرم از دنیا رفت، اما مشمول رحمت الهی شد، او باز هم مرا در بهشت به آغوش می‏گیرد و دوست می‏دارد. من نیز مادر مهربانم را دوباره خواهم دید.»''' و به این ترتیب می‏تواند به گونه‏‏یی که شایسته انسانیت است زندگی کند.
    “Bu kardeşim veya arkadaşım öldü, cennetin bir kuşu oldu. Bizden daha iyi keyfeder, gezer. Ve validem öldü fakat rahmet-i İlahiyeye gitti, yine beni cennette kucağına alıp sevecek ve ben de o şefkatli anneciğimi göreceğim.” diye insaniyete lâyık bir tarzda yaşayabilir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    سالمندان نیز که ربع جمعیت انسان‏ها را تشکیل می‏دهند در قبال به پایان رسیدن عمرشان و این که به زودی در خاک دفن خواهند شد و دنیای زیبا و دوست داشتنی‏شان را ترک خواهند نمود محتاج تسلی و آرامشی هستند که آن را صرفاً در ایمان به آخرت می‏توانند بیابند؛ وگرنه پدران محترم و مهربان، و مادران بامحبت و فداکار متحمل چنان دغدغه‏های قلبی و تلاطم‏های روحی می‏شدند که دنیا برایشان زندانی حسرت بار و زندگی، عذابی شکنجه آور می‏شد،
    '''Hem insanın bir rub’unu teşkil eden ihtiyarlar;''' yakında hayatlarının sönmesine ve toprağa girmelerine ve güzel ve sevimli dünyalarının kapanmasına karşı teselliyi ancak ve ancak âhiret imanında bulabilirler. Yoksa o merhametli, muhterem babalar ve fedakâr, şefkatli analar; öyle bir vaveylâ-yı ruhî ve bir dağdağa-i kalbî çekeceklerdi ki dünya onlara meyusane bir zindan ve hayat işkenceli bir azap olurdu.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اما ایمان به آخرت به آن‏ها می‏گوید:
    Fakat âhiret imanı onlara der: “Merak etmeyiniz. Sizin ebedî bir gençliğiniz var, gelecek. Ve parlak bir hayat ve nihayetsiz bir ömür sizi bekliyor. Ve zayi ettiğiniz evlat ve akrabalarınızla sevinçlerle görüşeceksiniz. Ve ettiğiniz bütün iyilikleriniz muhafaza edilmiş, mükâfatlarını göreceksiniz.” diye iman-ı âhiret onlara öyle bir teselli ve inşirah verir ki her birinin yüz ihtiyarlık birden başlarına toplansa onları meyus etmez.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''«نگران نباشید، شما دارای جوانی ابدی خواهید شد؛ آینده و حیاتی درخشان و عمری بی‏پایان در انتظار شماست. با فرزندان و خویشاوندانی که از دست داده‏اید با شادمانی دیدار خواهید کرد و همه خوبی‏هایی که کرده‏اید محفوظ است؛ پاداش آن‏ها را خواهید گرفت.»'''
    '''Nev-i insanın üçten birisini teşkil eden gençler;''' hevesatları galeyanda, hissiyata mağlup, cüretkâr, akıllarını her vakit başına almayan o gençler, âhiret imanını kaybetseler ve cehennem azabını tahattur etmezlerse; hayat-ı içtimaiyede ehl-i namusun malı ve ırzı ve zayıf ve ihtiyarların rahatı ve haysiyeti tehlikede kalır. Bazı bir dakika lezzeti için bir mesud hanenin saadetini mahveder ve bu gibi hapiste dört beş sene azap çeker, canavar bir hayvan hükmüne geçer.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''ایمان به آخرت چنان آرامش و سعه صدری به آن‏ها می‏دهد که اگر هرکدام‏شان صدبرابر پیرتر شوند مأیوس نخواهند شد.»'''
    Eğer iman-ı âhiret onun imdadına gelse çabuk aklını başına alır. “Gerçi hükûmet hafiyeleri beni görmüyorlar ve ben onlardan saklanabilirim fakat cehennem gibi bir zindanı bulunan bir Padişah-ı Zülcelal’in melâikeleri beni görüyorlar ve fenalıklarımı kaydediyorlar. Ben başıboş değilim ve vazifedar bir yolcuyum. Ben de onlar gibi ihtiyar ve zayıf olacağım.” diye birden, zulmen tecavüz etmek istediği adamlara karşı bir şefkat, bir hürmet hissetmeye başlar. Bu mananın dahi Risale-i Nur’da bürhanlarıyla izahına iktifaen kısa kesiyoruz.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    جوانان که یک سوم نوع بشر را تشکیل می‏دهند و هوس‏هایشان در غلیان است و مغلوب احساساتند و جسور، از عقل خویش در هر زمان بهره نمی‏برند، اگر ایمان به آخرت را از دست بدهند و یادی از عذاب جهنم نکنند، اموال و آبروی اهل ناموس و آسایش و حیثیت ضعفا و سالمندان به خطر می‏افتد. برخی برای یک دقیقه لذت، خوشبختی خانواده‏ی سعادتمندی را از بین می‏برند و چون حیوانی درنده می‏شوند و به این ترتیب چهار پنج سال در زندان عذاب می‏کشند.
    '''Hem nev-i beşerin ehemmiyetli bir kısmı, hastalar ve mazlumlar ve bizim gibi musibetzedeler ve fakirler ve ağır ceza alan mahpuslar;''' eğer iman-ı âhiret onların imdadına yetişmezse, her vakit hastalığın ihtarıyla gözü önüne gelen ölüm ve intikamını alamadığı ve namusunu elinden kurtaramadığı zalimin mağrurane ihaneti ve büyük musibetlerde boşu boşuna malını, evladını kaybetmekle gelen elîm meyusiyeti ve bir iki dakika veya bir iki saat keyif yüzünden beş on sene böyle bir hapis azabını çekmekten gelen kederli sıkıntı, elbette o bîçarelere dünyayı zindan ve hayatı bir işkenceli azaba çevirir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    حال اگر ایمان به آخرت به فریاد اینان برسد خیلی زود عقل‏شان را به کار می‏گیرند.  
    Eğer âhirete iman imdatlarına yetişse birden onlar nefes alırlar; sıkıntıları, meyusiyetleri ve endişeleri ve intikam hiddetleri derece-i imanına göre kısmen ve bazen tamamen zâil olur.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    چنین جوانی با خود می‏گوید: '''«هرچند مأموران مخفی دولت مرا نمی‏بینند و قادرم خود را از چشم آن‏ها پنهان کنم، اما فرشتگان پادشاهی ذوالجلال که زندانی چون جهنم دارد مرا می‏بینند و بدی‏هایم را ثبت می‏کنند. من به حال خود رها نشده‏ام و مسافری موظف هستم، من هم مانند آن‏ها پیر و ضعیف خواهم شد.»''' و ناگهان به کسانی که می‏خواهد ظلم و تجاوز کند، احساس محبت و احترام می‏کند.
    Hattâ diyebilirim ki benim ve bir kısım kardeşlerimin bu sebepsiz hapsimizde ve dehşetli musibetimizde, eğer iman-ı âhiret yardım etmese idi, bir gün dayanmak ölüm kadar tesir edip bizi hayattan istifa etmeye sevk edecekti. Fakat hadsiz şükür olsun, benim canım kadar sevdiğim pek çok kardeşlerimin bu musibetten gelen elemlerini de çektiğim ve gözüm kadar sevdiğim binler Risale-i Nur risaleleri ve benim yaldızlı ve süslü ve çok kıymettar kitaplarımın ziya’ları ve ağlamalarından teessüflerini çektiğim ve eskiden beri az bir ihaneti ve tahakkümü kaldıramadığım halde, sizi kasemle temin ederim ki:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    این معنا نیز همراه با براهینی در رساله نور توضیح داده شده است، لذا به همین مختصر اکتفا می‏کنیم.
    İman-ı bi’l-âhiret nuru ve kuvveti bana öyle bir sabır ve tahammül ve teselli ve metanet, belki mücahidane, kârlı bir imtihan dersinde daha büyük mükâfatı kazanmak için bir şevk verdi ki ben bu risalenin başında dediğim gibi kendimi Medrese-i Yusufiye unvanına lâyık bir güzel ve hayırlı medresede biliyorum. Ara sıra gelen hastalıklar ve ihtiyarlıktan neş’et eden titizlikler olmasa idi, mükemmel ve rahat-ı kalp ile derslerime daha ziyade çalışacaktım. Her ne ise… Bu makam münasebetiyle saded harici girdi, kusura bakılmasın.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نیز اگر ایمان به آخرت به داد بیماران و مظلومان و مصیبت دیدگانی چون ما و فقرا و محبوسان محکوم به جزاهای سنگین - که بخش مهمی از جمعیت انسان‏ها را تشکیل می‏دهند - نرسد، مرگ هر لحظه با اخطار بیماری در مقابل دیدگان فرد بیمار قرار می‏گیرد؛ مظلومی که نتوانسته است انتقام خود را از ظالمی بستاند و ناموس خویش را نجات دهد در مقابل تحقیر مغرورانه فرد ستمگر قرار می‏گیرد، و فرد بیچاره‏‏یی که با مصایب بزرگی مواجه شده و بی‏هیچ دلیلی اموال و اولاد خود را از دست داده به یأس دردآوری مبتلا می‏گردد، و کسانی به دلیل یکی دو دقیقه یا یکی دو ساعت لذت، مجبور می‏شوند پنج سال یا ده سال عذاب زندان را تحمل کنند. دنیا برای چنین بیچارگانی زندان و زندگی، عذابی همراه با شکنجه خواهد بود.
    '''Hem her insanın küçük bir dünyası, belki küçük bir cenneti dahi kendi hanesidir.''' Eğer iman-ı âhiret o hanenin saadetinde hükmetmezse o aile efradı, her biri şefkat ve muhabbet ve alâkadarlığı derecesinde elîm endişeler ve azaplar çeker. O cenneti, cehenneme döner. Veyahut muvakkat eğlenceler ve sefahetlerle aklını tenvim edip uyutur. Deve kuşu gibi avcıyı görür, kaçamıyor, uçamıyor. Başını kuma sokar, tâ görünmesin. Başını gaflete sokar, tâ ölüm ve zeval ve firak onu görmesin. Divanece, muvakkat, iptal-i his nevinden bir çare bulur.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    حال اگر ایمان به آخرت به داد اینان برسد جانی می‏گیرند و سختی‏ها و یأس‏ها و نگرانی‏ها و خشم‏شان برای انتقام، متناسب با مرتبه ایمان‏شان تاحدودی و گاه کاملاً زائل می‏گردد.
    Çünkü mesela, valide ruhunu feda ettiği evladını daima tehlikelere maruz gördükçe titrer. Ve pederini ve kardeşini eksik olmayan belalardan kurtaramayan evlatlar, daim bir keder, bir korkaklık hisseder. Buna kıyasen bu dağdağalı, kararsız hayat-ı dünyeviyede o mesud zannedilen aile hayatı çok cihetlerle saadetini kaybeder ve kısacık bir hayattaki münasebet ve karabet dahi hakiki sadakati ve samimi ihlası ve garazsız bir hizmeti ve muhabbeti vermez. Ahlâk o nisbette küçülür, belki sukut eder.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    حتی می‏توانم بگویم اگر ایمان به آخرت به داد من و تعدادی از دوستانم که بی‏سبب در زندان هستیم و با مصائب دهشتناکی مواجه می‏باشیم، نمی‏رسید، مقاومت حتی برای یک روز تأثیری چون مرگ می‏داشت و مجبورمان می‏کرد دست از زندگی بشوییم، اما خداوند را بی‏نهایت سپاس، که دردها و مصایب بسیاری از برادران را که چون جان دوست‏شان دارم به دوش کشیدم و برای از دست دادن هزاران رساله نور که چون چشمان خویش به آن‏ها علاقمندم و کتاب‏های بسیار ارزشمند زیبا و مفیدم تأسف‏ها خوردم؛ و در حالی که درگذشته قادر به مقابله با کوچک‏ترین بی‏احترامی و تحکمی نبودم، قسم می‏خورم و به شما اطمینان می‏دهم
    Eğer âhirete iman o haneye girse birden ışıklandıracak, ortalarındaki münasebet ve şefkat ve karabet ve muhabbet kısacık bir zaman ölçüsüyle değil belki dâr-ı âhirette, saadet-i ebediyede dahi o münasebetlerin devamı ölçüsüyle samimi hürmet eder, sever, şefkat eder, sadakat eder, kusurlarına bakmaz gibi ahlâk yükseklenir. Hakiki insaniyet saadeti o hanede başlar inkişafa. Bu mana dahi hüccetlerle Risale-i Nur’da beyanına binaen kısa kesildi.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''که نور و قدرت حاصل از ایمان به آخرت چنان صبر و تحمل و تسلی و متانتی به من داد، و چنان شوقی برای کسب جایزه‏‏یی بزرگ در امتحانی پرمنفعت و مجاهدانه عطایم کرد، که چنان‏که در ابتدای این رساله گفته‏ام خود را در مدرسه‏‏یی پر از خیر و نیکویی، و شایسته عنوان «مدرسه یوسفیه» یافته‏ام.''' اگر بیماری‏های گاه و بیگاه و احتیاط‏ها و ملاحظاتی که ریشه در سالمندی دارد نبود به طور کامل و با خیال راحت بیش از پیش به درس‏هایم می‏پرداختم. به هرحال؛ به مناسبت این مقام از موضوع خارج شدیم؛ مرا ببخشید.
    '''Hem her bir şehir kendi ahalisine geniş bir hanedir.''' Eğer iman-ı âhiret o büyük aile efradında hükmetmezse güzel ahlâkın esasları olan ihlas, samimiyet, fazilet, hamiyet, fedakârlık, rıza-yı İlahî, sevab-ı uhrevî yerine garaz, menfaat, sahtekârlık, hodgâmlık, tasannu, riya, rüşvet, aldatmak gibi haller meydan alır. Zâhirî asayiş ve insaniyet altında, anarşistlik ve vahşet manaları hükmeder; o hayat-ı şehriye zehirlenir. Çocuklar haylazlığa, gençler sarhoşluğa, kavîler zulme, ihtiyarlar ağlamaya başlarlar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    خانه انسان دنیای کوچک او و شاید بهشت کوچکش را تشکیل می‏دهد. اگر ایمان به آخرت، حکمران سعادت خانه آدمی نباشد، افراد خانه مزبور به نسبت مهربانی و محبت و دلبستگی‏هایشان با نگرانی‏های الیمی مواجه می‏شوند و عذاب می‏بینند. بهشت‏شان تبدیل به جهنم می‏شود و با تفریحات و سرگرمی‏های موقت عقل خود را فریب داده، و از کار می‏اندازند؛ شترمرغی می‏شوند که شکارچی را می‏بیند، اما نمی‏تواند فرار یا پرواز کند، چنین کسی سرش را زیر شنزار می‏کند تا دیده نشود، سر در غفلت فرو می‏برد تا مرگ و نیستی و فراق، او را نبیند.
    '''Buna kıyasen, memleket dahi bir hanedir ve vatan dahi bir millî ailenin hanesidir.''' Eğer iman-ı âhiret bu geniş hanelerde hükmetse birden samimi hürmet ve ciddi merhamet ve rüşvetsiz muhabbet ve muavenet ve hilesiz hizmet ve muaşeret ve riyasız ihsan ve fazilet ve enaniyetsiz büyüklük ve meziyet o hayatta inkişafa başlarlar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    دیوانه وار درصدد چاره‏‏یی برمی‏آید تا حواس خویش را پرت کند، زیرا مثلاً مادر وقتی می‏بیند فرزندش - که حاضر است روحش را فدایش کند - مدام در خطر است؛ برخود می‏لرزد. و آنان که نمی‏توانند پدر و برادران خود را از بلایا نجات دهند همواره نوعی گرفتگی و ترس را احساس می‏کنند. در قیاس با همین مطلب در زندگی دنیوی پردغدغه و متغیر، زندگی خانوادگی به ظاهر سعادتمند، به دلایل گوناگون سعادت خود را از دست می‏دهد و حتی قرابت و مناسبت در یک زندگی محدود و مختصر، موجب حصول صداقت حقیقی و اخلاص صمیمانه و خدمت و محبتی خالصانه نمی‏گردد، اخلاق به همان نسبت دچار افت می‏شود و سقوط می‏کند.
    Çocuklara der: “Cennet var, haylazlığı bırak.” Kur’an dersiyle temkin verir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    حال اگر ایمان به آخرت وارد خانه مذکور شود مناسبت و شفقت و قرابت و محبت اعضای خانواده نه با معیار زمانی محدود بلکه با مقیاس تداوم مناسبات در جهان آخرت و توأم با سعادت ابدی، موجب حرمتی صمیمانه می‏شود؛ افراد یک‏دیگر را دوست می‏دارند، به هم محبت می‏کنند، رفتارشان صادقانه می‏شود و دنبال عیب‏جویی از هم برنمی آیند و به این ترتیب اخلاق تعالی می‏یابد، لذا سعادت و انسانیت حقیقی در آن خانه شروع به ظهور و بروز می‏کند.  
    Gençlere der: “Cehennem var, sarhoşluğu bırak.” Aklı başlarına getirir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    این مطلب نیز با برهان‏هایی در رساله نور بیان گردیده است، لذا به همین مقدار اکتفا می‏شود.
    Zalime der: “Şiddetli azap var, tokat yiyeceksin.” Adalete başını eğdirir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    هر شهر نیز برای اهالی‏اش در حکم خانه است. اگر ایمان به آخرت در میان اعضای این خانواده بزرگ حکمفرما نباشد، به جای اخلاص و صمیمیت و فضیلت و حمیت و فداکاری و رضای الهی و ثواب اخروی -که اساس اخلاق نیکوست- غرض، منفعت، تقلب، غرور و تکبر، رفتارهای ساختگی، ریا، رشوه و فریب رواج می‏یابد و هرج و مرج و وحشت زیر پوشش آسایش و انسانیت ظاهری حکمفرما شده و زندگانی شهری مذکور مسموم می‏شود. کودکان به بازیگوشی، جوانان به مستی و سرخوشی، اقویا به ظلم و سالمندان به گریستن می‏پردازند.
    İhtiyarlara der: “Senin elinden çıkmış bütün saadetlerinden çok yüksek ve daimî bir uhrevî saadet ve taze, bâki bir gençlik seni bekliyorlar. Onları kazanmaya çalış.” Ağlamasını gülmeye çevirir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    به همین قیاس کشور هم خانه‏‏یی و وطن نیز خانه خانواده‏‏یی ملی‏ست. اگر ایمان به آخرت در این خانه‏های بزرگ حکمفرما گردد، احترام متقابلِ صمیمانه، مهربانی‏ها و محبت‏ها و یاوری‏های بی‏ریا، خدمت‏ها و معاشرت‏های صادقانه، احسان و فضیلت بی‏ریا و بزرگی و فضل دور از انانیت ظهور می‏یابد.
    Bunlara kıyasen cüz’î ve küllî her bir taifede hüsn-ü tesirini gösterir, ışıklandırır. Nev-i beşerin hayat-ı içtimaiyesiyle alâkadar olan içtimaiyyun ve ahlâkiyyunların kulakları çınlasın!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''«ایمان به آخرت» به کودکان می‏گوید «بهشت هست، بازیگوشی را رها کنید.» و با دروس قرآنی موجب وقار آن‏ها می‏شود.'''
    İşte iman-ı âhiretin binler faydalarından işaret ettiğimiz beş altı numunelerine sairleri kıyas edilse kat’î anlaşılır ki '''iki cihanın ve iki hayatın medar-ı saadeti yalnız imandır.'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''به جوانان می‏گوید «جهنم هست، سرمستی را رها کنید.» و موجب می‏شود عقل‏شان را به کار اندازند.'''
    '''Risale-i Nur’da Yirmi Sekizinci Söz’de ve başka risalelerinde, haşrin cismaniyeti cihetinde gelen zayıf şüphelere kuvvetli cevaplarına iktifaen burada yalnız bir kısa işaretle deriz ki:'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''به ظالم می‏گوید «عذاب شدید هست، سیلی خواهی خورد.» و موجب می‏شود در مقابل عدالت سرخم کند.'''
    Esma-i İlahiyenin en cem’iyetli âyinesi cismaniyettedir. Ve hilkat-i kâinattaki makasıd-ı İlahiyenin en zengini ve faal merkezi cismaniyettedir. Ve ihsanat-ı Rabbaniyenin en çok çeşitleri ve rengârenkleri cismaniyettedir. Ve beşerin ihtiyacat dilleriyle Hâlık’ına karşı dualarının ve teşekküratının en kesretli tohumları yine cismaniyettedir. Maneviyat ve ruhaniyat âlemlerinin en mütenevvi çekirdekleri yine cismaniyettedir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''به سالمندان می‏گوید «سعادتی اخروی و عالی‏تر و دائمی‏تر از همه خوشبختی‏هایی که از کف داده‏اید، و جوانی باقی و سرشار از شادابی در انتظار شماست، بکوشید آن را به دست آورید.» و به این ترتیب گریستن‏شان را تبدیل به خنده می‏کند.'''
    Bunlara kıyasen, yüzer küllî hakikatler cismaniyette temerküz ettiğinden Hâlık-ı Hakîm, zemin yüzünde cismaniyeti çoğaltmak ve mezkûr hakikatlere mazhar eylemek için öyle süratli ve dehşetli bir faaliyetle kafile kafile arkasına mevcudata vücud giydirir, o meşhere gönderir. Sonra onları terhis eder, başkalarını gönderir. Mütemadiyen kâinat fabrikasını işlettirir. Cismanî mahsulatı dokuyup zemini âhirete ve cennete bir fidanlık bahçesi hükmüne getirir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    به همین قیاس «'''ایمان به آخرت'''» حُسن تأثیرش را بر هر گروه و دسته‏‏یی چه کوچک چه بزرگ نشان می‏دهد و نورافشانی می‏کند. جامعه شناسان و روان شناسان که با زندگانی اجتماعی نوع بشر سر و کار دارند به هوش باشند!
    Hattâ insanın cismanî midesini memnun etmek için o midenin hal diliyle bekasına dair duasını kemal-i ehemmiyetle dinleyip kabul ederek fiilen cevap vermek için hadsiz ve hesapsız ve yüz binler tarzlarda ve binler çeşit çeşit lezzetlerde gayet sanatlı taamları ve gayet kıymetli nimetleri cismaniyete ihzar etmek, bedahetle ve şeksiz gösterir ki dâr-ı âhirette cennetin en çok ve en mütenevvi lezzetleri cismanîdir. Ve saadet-i ebediyenin en ehemmiyetli ve herkesin istediği ve ünsiyet ettiği nimetleri cismanîdir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اگر هزاران فایده ایمان به آخرت با همین چند نمونه‏‏یی که اشاره کردیم مقایسه گردد، به یقین ثابت خواهد شد '''که مدار سعادت هر دو جهان و هر دو حیات انسان، ایمان است.'''
    Acaba hiçbir cihet-i ihtimali ve imkânı var mı ki bu âdi midenin hal diliyle beka duasını kabul edip nihayetsiz mu’cizatlı maddî taamlar ile onu minnettar ederek her vakit tesadüfsüz, kasdî olarak fiilen cevap veren bir Kadîr-i Rahîm, bir Alîm-i Kerîm, kâinatın en ehemmiyetli neticesi ve arzın halifesi ve o Hâlık’ın güzidesi ve perestişkârı olan nev-i insanın insaniyet mide-i kübrası ile küllî ve yüksek ve daima arzu ettiği ve ünsiyet ettiği ve fıtraten istediği cismanî lezzetleri, dâr-ı bekada verilmesine dair hadsiz umumî duaları kabul olmasın ve haşr-i cismanî ile fiilen cevap verilmesin; onu ebedî minnettar etmesin; âdeta sineğin sesini işitsin, gök gürültüsünü işitmesin ve âdi bir neferin kemal-i ehemmiyetle teçhizatına baksın; orduya hiç bakmasın, ehemmiyet vermesin? Bu yüz derece muhal ve bâtıldır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در کلام بیست و هشتم رساله نور و رساله‏های دیگر آن، به شبهات ضعیفی که در خصوص جسمانی بودن حشر وجود دارد پاسخ‏های محکمی داده‏ایم، لذا در این جا با اشاره مختصری می‏گوییم:
    Evet وَ فٖيهَا مَا تَش۟تَهٖيهِ ال۟اَن۟فُسُ وَ تَلَذُّ ال۟اَع۟يُنُ âyetinin sarahat-i kat’iyesiyle insan, en ziyade ünsiyet ettiği ve dünyada numunesini tatmış olduğu cismanî lezzetleri cennete lâyık bir tarzda görecek, tadacak. Ve lisan, göz ve kulak gibi azaların ettikleri hâlis şükürler ve hususi ibadetlerin mükâfatları, o uzuvlara mahsus cismanî lezzetler ile verilecektir. Kur’an-ı Mu’cizü’l-Beyan o derece cismanî lezzetleri sarîh bir surette beyan eder ki başka teviller ile mana-yı zâhirîyi kabul etmemek, imkân haricindedir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    جسمانیت، جامع‏ترین آیینه اسماء الهی‏ست، و غنی‏ترین مقاصد در خلقت کائنات و مرکز فعّال اهداف الهی در آفرینش کائنات در جسمانیت می‏باشد. و باز جسمانیت است که رنگارنگ‏ترین و متنوع‏ترین احسان‏های الهی را دربرمی گیرد و بیش‏ترین بذرهای سپاس و نیایش بشر که دربرابر آفریننده و به زبان نیاز ادا می‏گردد، نیز در جسمانیت است. متنوع‏ترین هسته‏های عوالم معنوی و روحانی نیز در جسمانیت قرار دارد.
    İşte iman-ı âhiretin meyveleri ve neticeleri gösteriyorlar ki nasıl ki aza-yı insanîden midenin hakikati ve ihtiyacatı, taamların vücuduna kat’î delâlet eder. Öyle de insanın hakikati ve kemalâtı ve fıtrî ihtiyacatı ve ebedî arzuları ve iman-ı âhiretin mezkûr netice ve faydalarını isteyen hakikatleri ve istidatları daha kat’î olarak âhirete ve cennete ve cismanî bâki lezzetlere delâlet ve tahakkuklarına şehadet ettiği gibi bu kâinatın hakikat-i kemalâtı ve manidar tekvinî âyâtı ve insaniyetin mezkûr hakikatler ile alâkadar bütün hakikatleri, dâr-ı âhiretin vücuduna ve tahakkukuna ve haşrin gelmesine ve cennet ve cehennemin açılmasına delâlet ve şehadet ettiklerini, Risale-i Nur eczaları ve bilhassa Onuncu ve Yirmi Sekizinci (İki Makamı), Yirmi Dokuzuncu Sözler ve Dokuzuncu Şuâ ve Münâcat Risaleleri hüccetlerle, parlak ve şüphe bırakmaz bir tarzda ispat etmişler. Onlara havale ederek bu uzun kıssayı kısa kesiyoruz.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    به همین ترتیب، چون صدها حقیقت کلی در جسمانیت جمع است، خالق حکیم برای این که جسمانیت را بر روی زمین افزایش و گسترش دهد و مظهر حقایق مذکور گرداند با فعالیتی سریع و شگفت انگیز لباس وجود را قافله قافله بر موجودات می‏پوشاند و روانه نمایشگاه (زمین) کرده، سپس آن‏ها را ترخیص می‏کند و دیگران را روانه می‏سازد. به این ترتیب کارخانه جهان هستی را لحظه به لحظه به کار وا می‏دارد.
    '''Cehenneme dair beyanat-ı Kur’aniye o kadar vâzıh ve zâhirdir ki başka izahata ihtiyaç bırakmamış. Yalnız bir iki zayıf şüpheyi izale edecek iki üç nükteyi, tafsilini Risale-i Nur’a havale edip gayet kısa bir hülâsasını beyan edeceğiz.'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    محصولات جسمانی را سر و سامان می‏دهد و زمین را نهالستانی برای آخرت و بهشت می‏کند، حتی برای رضایت معده جسمانی انسان، دعایی را که معده با زبان حال ادا می‏کند با دقت تمام می‏شنود، می‏پذیرد و عملاً پاسخ می‏دهد؛ بدین سبب است که هزاران نوع غذای لذیذ و نعمت‏های بسیار ارزشمند را با تنوع بی‏شمار به جسمانیت عرضه می‏کند؛ این امر بالبداهه و بی‏هیچ تردیدی نشان می‏دهد '''که بیش‏ترین و متنوع‏ترین لذات بهشت در آخرت، جسمانی‏ست؛ و مهم‏ترین نعمت‏ها در دارالسعادة آخرت که مورد اُنس و علاقه همه می‏باشد، نعمت‏های جسمانی‏ست.'''
    '''Birinci Nükte:''' Cehennem fikri, geçmiş iman meyvelerinin lezzetlerini korkusuyla kaçırmıyor. Çünkü hadsiz rahmet-i Rabbaniye o korkan adama der: Bana gel, tövbe kapısıyla gir. Tâ cehennemin vücudu değil korkutmak, belki sana cennetin lezzetlerini tam bildirsin ve senin ve hukuklarına tecavüz edilen hadsiz mahlukatın intikamlarını alsın, sizi keyiflendirsin.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آیا اصلاً احتمال و امکان دارد قادر رحیم و علیم کریمی که دعای این معده عادی برای بقا را -که با زبان حال ادا می‏شود- بپذیرد و معجزه وار با طعام‏های مادی فراوان بر آن منت بگذارد و هر لحظه با قصد و در عمل و بدون هیچ تصادفی پاسخش را بدهد، اما خواسته‏های کلی، متعالی، و دائمی نوع انسان را که مهم‏ترین نتیجه عالم وجود و خلیفه او بر روی زمین و برگزیده و پرستنده خالق است و با معده کبرای انسانیت مطرح می‏گردد، بی‏پاسخ بگذارد و به دعاهای بی‏شمار برای برخورداری فطری از لذت‏های جسمانی در داربقا توجهی نکند و با حشر جسمانی عملا به آن پاسخ ندهد و برای ابد بر آن منت نگذارد؟ مثل این است که صدای مگسی را بشنود، اما قادر به شنیدن صدای رعد و برق نباشد! یا این که به تجهیزات یک سرباز عادی با کمال دقت و اهمیت توجه کند، اما وضع ارتش برایش مهم نباشد! این صد در صد محال و باطل است.
    Eğer sen dalalette boğulup çıkamıyorsan yine cehennemin vücudu, bin derece idam-ı ebedîden hayırlıdır ve kâfirlere de bir nevi merhamettir. Çünkü insan hattâ yavrulu hayvanat dahi akrabasının ve evladının ve ahbabının lezzetleriyle ve saadetleriyle lezzetlenir, bir cihette mesud olur.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، براساس صراحت قطعی آیه:
    Şu halde sen ey mülhid, dalaletin itibarıyla ya idam-ı ebedî ile ademe düşeceksin veya cehenneme gireceksin! Şerr-i mahz olan adem ise senin bütün sevdiklerin ve saadetleriyle memnun ve bir derece mesud olduğun umum akraba ve asıl ve neslin seninle beraber idam olmasından, binler derece cehennemden ziyade senin ruhunu ve kalbini ve mahiyet-i insaniyeni yandırır. Çünkü cehennem olmazsa cennet de olmaz. Her şey senin küfrün ile ademe düşer.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    وَ فٖيهَا مَا تَش۟تَهٖيهِ ال۟اَن۟فُسُ وَ تَلَذُّ ال۟اَع۟يُنُ(<ref> در آن‏جا آن‏چه دل‏ها آن را بخواهند و ديدگان را خوش آيد هست. (زخرف:71).</ref>) انسان آن دسته از لذات جسمانی را که در این دنیا با آن‏ها مأنوس بوده و طعم‏شان را چشیده است به گونه‏‏یی که شایسته بهشت باشد خواهد دید و خواهد چشید؛ '''و پاداش عبادات خاص و سپاسگزاری‏های خالص اعضا و جوارحی چون زبان، چشم و گوش در بهشت با لذت‏های جسمانی خاص همان اعضا داده خواهد شد.''' قرآن معجز بیان چنان صریح از لذت‏های جسمانی یاد می‏کند که امکان ندارد بر اساس تأویل‏های دیگر معنای ظاهری را قبول نکرد.
    Eğer sen cehenneme girsen, vücud dairesinde kalsan senin sevdiklerin ve akrabaların ya cennette mesud veya vücud dairelerinde bir cihette merhametlere mazhar olurlar. Demek, herhalde cehennemin vücuduna taraftar olmak sana lâzımdır. Cehennem aleyhinde bulunmak, ademe taraftar olmaktır ki hadsiz dostlarının saadetlerinin hiç olmasına taraftarlıktır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    بنابراین، نتیجه و ثمرات ایمان به آخرت نشان می‏دهد، چنان که حقیقت و نیازهای معده به عنوان یکی از اعضای بدن انسان بر وجود اطعمه دلالت قطعی دارد، به همین ترتیب، حقیقت انسان و کمالات و نیازهای فطری و خواسته‏های ابدی و استعدادهایی که خواهان فواید و نتایج مذکور ایمان به آخرت، می‏باشند به صورت قطعی بر آخرت و بهشت و لذت‏های باقی جسمانی و تحقق آن‏ها دلالت می‏کند و گواهی می‏دهد؛ به همین ترتیب، حقیقت کمالات عالم وجود و آیات تکوینی معنادار آن و تمام حقایق انسانی مرتبط با حقایق مذکور بر وجود دار آخرت و تحقق آن و فرارسیدن حشر و وجود بهشت و جهنم دلالت می‏کند و شهادت می‏دهد. این مطلب در بخش‏های مختلف رساله نور، مخصوصاً در کلام دهم، (دو مقام از) کلام‏های بیست و هشتم و بیست و نهم و شعاع نهم و رساله مناجات با برهان‏هایی روشن و آشکار و به دور از شبهه ثابت گردیده است. خواننده را به آن ارجاع می‏دهیم و مطلب مختصری را که طولانی شد در همین جا به پایان می‏بریم.
    Evet, cehennem ise hayr-ı mahz olan daire-i vücudun Hâkim-i Zülcelal’inin hakîmane ve âdilane bir hapishane vazifesini gören dehşetli ve celalli bir mevcud ülkesidir. Hapishane vazifesini de görmekle beraber, başka pek çok vazifeleri var. Ve pek çok hikmetleri ve âlem-i bekaya ait hizmetleri var. Ve zebani gibi pek çok zîhayatın celaldarane meskenleridir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    بیانات قرآنی درخصوص جهنم آن قدر واضح و آشکار است که نیازی به توضیحات دیگر باقی نمی‏ماند،. منتها خلاصه دو سه نکته را که از بین برنده یکی دو شبهه ضعیف می‏باشد بیان می‏کنیم و خواننده را برای آگاهی از تفصیل موضوع به رساله نور ارجاع می‏دهیم.
    '''İkinci Nükte:''' Cehennemin vücudu ve şiddetli azabı, hadsiz rahmete ve hakiki adalete ve israfsız, mizanlı hikmete zıddiyeti yoktur. Belki rahmet ve adalet ve hikmet, onun vücudunu isterler. Çünkü nasıl bin masumların hukukunu çiğneyen bir zalimi cezalandırmak ve yüz mazlum hayvanları parçalayan bir canavarı öldürmek, adalet içinde mazlumlara bin rahmettir. Ve o zalimi affetmek ve canavarı serbest bırakmak, bir tek yolsuz merhamete mukabil yüzer bîçarelere yüzer merhametsizliktir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''نکته اول'''
    Aynen öyle de cehennem hapsine girenlerden olan kâfir-i mutlak, küfrüyle hem esma-i İlahiyenin hukukuna inkâr ile tecavüz hem o esmaya şehadet eden mevcudatın şehadetlerini tekzip ile hukuklarına tecavüz ve mahlukatın o esmaya karşı tesbihkârane yüksek vazifelerini inkâr etmekle hukuklarına tecavüz ve kâinatın gaye-i hilkati ve bir sebeb-i vücudu ve bekası olan tezahür-ü rububiyet-i İlahiyeye karşı ubudiyetlerle mukabelelerini ve âyinedarlıklarını tekzip ile hukukuna bir nevi tecavüz ettiği haysiyetiyle öyle azîm bir cinayet, bir zulümdür ki affa kabiliyeti kalmaz. اِنَّ اللّٰهَ لَا يَغ۟فِرُ اَن۟ يُش۟رَكَ بِهٖ âyetinin tehdidine müstahak olur.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ترس ازجهنم، لذت ثمرات پیشین ایمان را از بین نمی‏برد، زیرا رحمت بی‏حد ربّانی به کسی که می‏ترسد می‏گوید: «از دروازه توبه وارد شو و به سوی من بیا تا جهنم نه تنها برای تو وحشتناک نباشد، بلکه موجب درک لذات بهشت گردد و انتقام تو و مخلوقات بی‏شماری را که به حقوق‏شان تجاوز شده بگیرد، و موجب شادمانی شما گردد.»
    Onu cehenneme atmamak, bir yersiz merhamete mukabil, hukuklarına taarruz edilen hadsiz davacılara hadsiz merhametsizlikler olur. İşte o davacılar, cehennemin vücudunu istedikleri gibi izzet-i celal ve azamet-i kemal dahi kat’î isterler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اگرغرق ضلالت و گمراهی شده‏‏یی و قادر به نجات خود نیستی، باز هم وجود جهنم بهتر از نابودی ابدی‏ست و برای کافران نیز نوعی مرحمت است، زیرا انسان و حتی حیوان از خوشی و سعادت بستگان و فرزندان و خویشان خود لذت می‏برد و احساس سعادت می‏کند.
    Evet, nasıl bir serseri, âsi ve raiyete tecavüz eden bir adam, oranın izzetli hâkimine dese: “Beni hapse atamazsın ve yapamazsın.” diye izzetine dokunsa elbette o şehirde hapis olmasa da o edepsiz için bir hapis yapacak, onu içine atacak.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در چنین حالتی تو ای ملحد! به اعتبار ضلالت و گمراهی‏ات یا به واسطه عدم همیشگی، نیست و نابود خواهی شد یا وارد جهنم می‏شوی. عدم نیز که شرّ محض است هزاران بار بیش‏تر از جهنم، روح و قلب تو را و ماهیت انسانی‏ات را به آتش می‏کشاند، زیرا عدم همه کسانی را که دوست‏شان داری و همه خویشاوندان و اصل و نَسَبت را که به سعادت‏شان خوشحال و خرسندی به همراه تو نیست و نابود می‏کند؛ چرا که اگر جهنم نباشد بهشت هم نخواهد بود. همه چیز با کفر تو در عدم سقوط می‏کند.
    Aynen öyle de kâfir-i mutlak, küfrüyle izzet-i celaline şiddetle dokunuyor. Ve azamet-i kudretine inkâr ile dokunduruyor. Ve kemal-i rububiyetine tecavüzüyle ilişiyor. Elbette cehennemin pek çok vazifeler için pek çok esbab-ı mûcibesi ve vücudunun hikmetleri olmasa da öyle kâfirler için bir cehennemi halk etmek ve onları içine atmak, o izzet ve celalin şe’nidir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    تو اگر وارد جهنم شوی و در دایره وجود باقی بمانی دوستان و خویشاوندانت یا در بهشت سعادتمندند یا در دایره وجودی‏شان به سببی مظهر مرحمت‏ها می‏گردند، پس به نظر می‏رسد لازم است طرفدار وجود جهنم باشی. علیه جهنم بودن به معنی طرفداری از عدم است که معنای دیگرش طرفداری از هیچ و پوچ شدن سعادت دوستان بی‏شمارت می‏باشد.
    Hem mahiyet-i küfür dahi cehennemi bildirir. Evet, nasıl ki imanın mahiyeti eğer tecessüm etse lezzetleriyle bir cennet-i hususiye şekline girebilir ve cennetten bu noktadan gizli haber verir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، جهنم نیز اقلیم موجودی‏ست با جلال و جبروت و دهشتناک که وظیفه محبس عادلانه و حکیمانه‏ی حاکم ذوالجلالِ دایره وجود را برعهده دارد، دایره‏ی وجودی که خیر محض است. جهنم علاوه بر ایفای نقش زندان و محبس، وظایف گوناگون و فراوان دیگری هم دارد، نیز حکمت‏ها و خدمت‏های بی‏شمار مربوط به عالم بقا هم متوجه جهنم است، و مسکن موجودات بسیاری چون فرشتگان جهنم می‏باشد.
    Aynen öyle de Risale-i Nur’da delilleriyle ispat ve baştaki meselelerde dahi işaret edilmiş ki küfrün ve bilhassa küfr-ü mutlakın ve nifakın ve irtidadın öyle karanlıklı ve dehşetli elemleri ve manevî azapları var. Eğer tecessüm etse o mürted adama bir hususi cehennem olur. Ve büyük cehennemden bu cihette gizli haber verir. Ve bu fidanlık dünya mezraasındaki hakikatçikler âhirette sümbüller vermesi noktasından bu zehirli çekirdek, o zakkum ağacına işaret eder. “Ben onun bir mâyesiyim.” der. “Ve beni kalbinde taşıyan bedbaht için o zakkum ağacının bir hususi numunesi, benim meyvem olur.”
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''نکته دوم'''
    Madem küfür hadsiz hukuka bir tecavüzdür, elbette hadsiz bir cinayettir. Öyle ise hadsiz bir azaba müstahak eder. Madem bir dakika katl, on beş sene cezada (sekiz milyona yakın dakikada) hapis azabını çekmesini adalet-i beşeriye kabul edip maslahata ve hukuk-u âmmeye muvafık görür. Elbette bir küfür, bin katl kadar olması cihetiyle bir dakika küfr-ü mutlak, sekiz milyara yakın dakikalarda azap çekmesi, o kanun-u adalete muvafık geliyor. Bir sene ömrünü o küfürde geçiren, iki trilyon sekiz yüz seksen milyara yakın dakikada azaba müstahak ve خَالِدٖينَ فٖيهَٓا اَبَدًا sırrına mazhar olur. Her ne ise…
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نه تنها وجود جهنم و عذاب شدیدش با رحمت بی‏حد و حصر، عدالت حقیقی و حکمت متوازن و معتدل ضدیتی ندارد، بلکه رحمت و عدالت و حکمت اقتضای وجود جهنم را دارند. در دایره عدالت، مجازات ظالمی که حقوق بی‏گناهان را زیرپا می‏گذارد یا کشتن جانوری که صدها حیوان مظلوم را دریده است رحمتی بر مظلومان به شمار می‏رود. بخشیدن آن ظالم یا رها کردن آن جانور محبتی بی‏مورد و در حقیقت ظلم و نامهربانی درحق آن بیچارگان است؛
    Kur’an-ı Hakîm’in cennet ve cehennem hakkındaki mu’cizane izahatı ve Kur’an’ın tefsiri ve ondan gelen Risale-i Nur’un cennet ve cehennemin vücudlarına dair hüccetleri, daha başka beyana ihtiyaç bırakmamışlar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    به همین ترتیب، کافر مطلق که اهل جهنم است، هم با کفر و انکار خویش به حقوق اسماء الهی تجاوز می‏کند و هم با تکذیب شهادت موجوداتی که بر اسماء حق گواهی می‏دهند به حقوق‏شان تجاوز می‏کند؛ و با انکار وظایف متعالی و تسبیح وار مخلوقات در برابر اسماء الهی حقوق‏شان را نادیده می‏گیرد و با تکذیب مقابله و آیینه داری عابدانه آن‏ها در برابر تظاهر ربوبیت الهی - که غایت خلقت جهان و یکی از دلایل وجود و بقای آن است - مرتکب نوعی تجاوز می‏گردد؛ این امر چنان جنایت و ظلم عظیمی‏ست که به هیچ وجه قابل عفو و بخشش نیست، و شامل تهدید آیه:
    وَيَتَفَكَّرُونَ فٖى خَل۟قِ السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضِ رَبَّنَا مَا خَلَق۟تَ هٰذَا بَاطِلًا سُب۟حَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ۝ رَبَّنَا اص۟رِف۟ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ اِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا ۝ اِنَّهَا سَٓاءَت۟ مُس۟تَقَرًّا وَمُقَامًا gibi pek çok âyetlerin ve başta Resul-i Ekrem (asm) ve umum peygamberler ve ehl-i hakikatin her vakit dualarında, en ziyade اَجِر۟نَا مِنَ النَّارِ ۝ نَجِّنَا مِنَ النَّارِ ۝ خَلِّص۟نَا مِنَ النَّارِ ve vahiy ve şuhuda binaen onlarca kat’iyet kesbeden cehennemden bizi hıfzeyle, demeleri gösteriyor ki '''nev-i beşerin en büyük meselesi, cehennemden kurtulmaktır.''' Ve kâinatın pek çok ehemmiyetli ve muazzam ve dehşetli bir hakikati cehennemdir ki bir kısım o ehl-i şuhud ve keşif ve tahkik onu müşahede eder. Ve bir kısmı tereşşuhatını ve gölgelerini görür, dehşetinden feryat ederler. “Bizi ondan kurtar!” derler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    Evet, bu kâinatta hayır şer, lezzet elem, ziya zulmet, hararet bürudet, güzellik çirkinlik, hidayet dalalet birbirine karşı gelmesi ve içine girmesi, pek büyük bir hikmet içindir. Çünkü şer olmazsa hayır bilinmez. Elem olmazsa lezzet anlaşılmaz. Zulmetsiz ziya, ehemmiyeti olmaz. Soğukla, hararetin dereceleri tahakkuk eder. Çirkinlik ile, hüsnün tek bir hakikati bin hakikat ve binler çeşit hüsün mertebeleri vücud bulur. Cehennemsiz cennetin pek çok lezzetleri gizli kalır. Bunlara kıyasen her şey bir cihette zıddıyla bilinebilir. Ve bir tek hakikati, sümbül verip çok hakikatler olur.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اِنَّ اللّٰهَ لَا يَغ۟فِرُ اَن۟ يُش۟رَكَ بِهٖ(<ref> تحقیقاً خداوند این را که برایش شریک قائل شوند نمی‏بخشد. (نساء: 48).</ref>) می‏گردد.
    Madem bu karışık mevcudat dâr-ı fâniden dâr-ı bekaya akıp gidiyor; elbette nasıl ki hayır, lezzet, ışık, güzellik, iman gibi şeyler cennete akar. Öyle de şer, elem, karanlık, çirkinlik, küfür gibi zararlı maddeler cehenneme yağar. Ve bu mütemadiyen çalkanan kâinatın selleri o iki havuza girer, durur. Kerametli Yirmi Dokuzuncu Söz’ün âhirindeki remizli nüktelerine havale ederek kısa kesiyoruz.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نبردن او به جهنم در واقع محبتی بی‏مورد است که نسبت به مدعیان بی‏شماری که به حقوق‏شان تعرض شده، ظلم محسوب می‏شود. مدعیان مذکور (که به حقوق‏شان تجاوز شده) خواهان وجود جهنم هستند و به یقین عزت جلال و عظمت کمال را نیز مسألت می‏کنند.
    Ey bu Medrese-i Yusufiyede benim ders arkadaşlarım! Bu dehşetli haps-i ebedîden kurtulmanın kolayı, çaresi; bu dünyevî hapsimizden istifade ederek elimiz mecburiyetle yetişmeyen çok günahlardan kurtulduğumuzla beraber, eski günahlardan tövbe edip farzlarımızı eda ederek her bir saat bu hapisteki ömrümüzü bir gün ibadet hükmüne getirmekle o ebedî hapisten necatımız ve o nurani cennete girmemiz için en iyi bir fırsattır. Bu fırsatı kaçırırsak dünyamız ağladığı gibi âhiretimiz dahi ağlayacak. خَسِرَ الدُّن۟يَا وَ ال۟اٰخِرَةَ tokadını yiyeceğiz.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، اگر یک عاصی لاابالی و کسی که به حقوق رعیت تجاوز می‏کند عزت و قدرت حاکم عزیزی را نادیده بگیرد و به او بگوید: «قادر نیستی مرا دستگیر و زندانی کنی.» قطعاً اگر در شهر، زندانی هم نباشد، برای آن بی‏ادب محبسی می‏سازند و او را زندانی می‏کنند.
    '''Bu makam yazıldığı zaman Kurban Bayramı geldi.'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    به همین ترتیب، کافر مطلق هم با کفر خود عزت جلال حق را به شدت نادیده می‏گیرد و با انکار، عظمت قدرتش را زیر سؤال می‏برد؛ و با تجاوز خویش با کمال ربوبیتش ضدیت می‏کند، البته حتی اسباب موجبه و حکمت‏های وجودی جهنم - که به موجب وظایف گوناگونِ آن مطرح است - نبود، آفریدن یک جهنم و انداختن چنین کافرانی به درون آن با شأن آن عزت و جلال تقابلی نداشت.
    اَللّٰهُ اَك۟بَرُ ۝ اَللّٰهُ اَك۟بَرُ ۝ اَللّٰهُ اَك۟بَرُ ler ile nev-i beşerin beşten birisine, üç yüz milyon insanlara birden اَللّٰهُ اَك۟بَرُ dedirmesi; koca küre-i arz, büyüklüğü nisbetinde o اَللّٰهُ اَك۟بَرُ kelime-i kudsiyesini semavattaki seyyarat arkadaşlarına işittiriyor gibi yirmi binden ziyade hacıların Arafat’ta ve iyd’de beraber, birden اَللّٰهُ اَك۟بَرُ demeleri, Resul-i Ekrem aleyhissalâtü vesselâmın bin üç yüz sene evvel âl ve sahabeleriyle söylediği ve emrettiği اَللّٰهُ اَك۟بَرُ kelâmının bir nevi aks-i sadâsı olarak rububiyet-i İlahiyenin رَبُّ ال۟اَر۟ضِ وَ رَبُّ ال۟عَالَمٖينَ azamet-i unvanıyla küllî tecellisine karşı geniş ve küllî bir ubudiyetle bir mukabeledir, diye tahayyül ve his ve kanaat ettim.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ماهیت کفر نیز نشان از جهنم دارد. آری، اگر ماهیت ایمان تجسم یابد می‏تواند صورت بهشت خاص و لذاتش را بگیرد، و از این منظر، از بهشت خبرهای نهان دهد؛
    Sonra, acaba bu kelâm-ı kudsînin bizim meselemizle dahi münasebeti var mı, diye tahattur ettim. Birden hatıra geldi ki başta bu kelâm olarak sair bâkiyat-ı salihat unvanını taşıyan سُب۟حَانَ اللّٰهِ ve اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ ve لَٓا اِلٰهَ اِلَّا اللّٰهُ gibi şeairden çok kelâmlar, cüz’î ve küllî meselemizi ihtar ve tahakkukuna işaret ederler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    به همین ترتیب چنان که در رساله نور با دلایل متعدد ثابت نموده و در مسایل مطرح شده اشاره کرده‏ایم، کفر و مخصوصاً کفر مطلق و نفاق و ارتداد چنان آلام وحشتناک و ظلمانی و عذاب معنوی دارند که اگر تجسم یابد برای فرد مرتد جهنمی خاص خواهد شد و بدین لحاظ از جهنم بزرگ خبر می‏دهد. حقایق این جهان که به مثابه نهالستانی‏ست در آخرت سنبله‏هایی خواهند داد، لذا این هسته زهرآلود که بر آن درخت زقوم اشاره دارد می‏گوید: '''«من مایه‏‏یی از آنم.» و «میوه من نمونه‏‏یی خاص از آن درخت زقوم برای بدبختی‏ست که مرا در قلب خود حمل می‏کند.»'''
    Mesela اَللّٰهُ اَك۟بَرُ in bir vech-i manası, Cenab-ı Hakk’ın kudreti ve ilmi her şeyin fevkinde büyüktür, hiçbir şey daire-i ilminden çıkamaz, tasarruf-u kudretinden kaçamaz ve kurtulamaz. Ve korktuğumuz en büyük şeylerden daha büyüktür. Demek haşri getirmekten ve bizi ademden kurtarmaktan ve saadet-i ebediyeyi vermekten daha büyüktür. Her acib ve tavr-ı aklın haricindeki her şeyden daha büyüktür ki مَا خَل۟قُكُم۟ وَلَا بَع۟ثُكُم۟ اِلَّا كَنَف۟سٍ وَاحِدَةٍ âyetinin sarahat-i kat’iyesi ile nev-i beşerin haşri ve neşri, bir tek nefsin icadı kadar o kudrete kolay gelir. Bu mana itibarıyladır ki darb-ı mesel hükmünde, büyük musibetlere ve büyük maksatlara karşı herkes “Allah büyüktür, Allah büyüktür.” der, kendine teselli ve kuvvet ve nokta-i istinad yapar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    مادام که کفر تجاوزی‏ست به حقوق لایتناهی، بی‏شک جنایتی بی‏منتها به شمار می‏رود، و فرد را مستحق عذابی بی‏منتها نیز می‏کند. مادام قتلی که در یک دقیقه صورت می‏گیرد موجب پانزده سال (قریب هشت میلیون دقیقه) حبس و تحمل همین مدت عذاب می‏شود و از نظر عدالت بشری نیز امر پذیرفته شده و مطابق مصلحت و حقوق عمومی‏ست؛ تردیدی نیست که کفر معادل هزار قتل می‏شود و می‏توان گفت یک دقیقه کفر مطلق قریب هشت میلیارد دقیقه عذاب درپی خواهد داشت و این با موازین عدالت موافقت دارد. کسی که عمر خود را در کفر سپری کند مستحق حدود دو ترلیون و هشتصد و هشتاد میلیارد دقیقه عذاب می‏گردد و مظهر راز خَالِدٖينَ فٖيهَٓا اَبَدًا(<ref> آن‏ها در آن جا برای همیشه خواهند ماند. (نساء: 169).</ref>) می‏شود.
    Evet, nasıl ki Dokuzuncu Söz’de, bu kelime iki arkadaşıyla bütün ibadatın fihristesi olan namazın çekirdekleri ve hülâsaları ve içinde ve tesbihatında tekrar ile namazın manasını takviye için سُب۟حَانَ اللّٰهِ ۝ اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ ۝ اَللّٰهُ اَك۟بَرُ üç muazzam hakikatlere ve insanın kâinatta gördüğü medar-ı hayret, medar-ı şükran ve medar-ı azamet ve kibriya, acib ve güzel ve büyük, pek çok fevkalâde şeylerden aldığı hayret ve lezzet ve heybetten neş’et eden suallerine pek kuvvetli cevap verdiği gibi On Altıncı Söz’ün âhirinde izah edilen şu:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    بگذریم؛ توضیحات اعجازآمیز قرآن حکیم درباره بهشت و جهنم، و حجّت‏های رسالة نور به‏عنوان تفسیر برآمده از آن، در خصوص وجود بهشت و جهنّم، نیازی به بیان دیگر باقی نمی‏گذارد:
    Nasıl bir nefer, bayramda bir müşir ile beraber huzur-u padişaha girer; sair vakitte zabitinin makamı ile onu tanır. Aynen öyle de her adam hacda bir derece veliler gibi Cenab-ı Hakk’ı رَبُّ ال۟اَرَضِ وَ رَبُّ ال۟عَالَمٖينَ unvanı ile tanımaya başlar. Ve o kibriya mertebeleri kalbine açıldıkça ruhunu istila eden mükerrer ve hararetli hayret suallerine yine اَللّٰهُ اَك۟بَرُ tekrarıyla umumuna cevap verdiği misillü; On Üçüncü Lem’a’nın âhirinde izahı bulunan ki şeytanların en ehemmiyetli desiselerini köküyle kesip cevab-ı kat’î veren yine اَللّٰهُ اَك۟بَرُ olduğu gibi bizim âhiret hakkındaki sualimize de kısa fakat kuvvetli cevap verdiği misillü اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ cümlesi dahi haşri ihtar edip ister.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    وَيَتَفَكَّرُونَ فٖى خَل۟قِ السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضِ رَبَّنَا مَا خَلَق۟تَ هٰذَا بَاطِلًا سُب۟حَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ۝(<ref> و در آفرينش آسمان‏ها و زمين مى‏انديشند [كه] پروردگارا اين‏ها را بيهوده نيافريده‏يى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار. (آل عمران: 191).</ref>)
    Bize der: “Manam âhiretsiz olmaz. Çünkü ezelden ebede kadar her kimden ve her kime karşı bütün hamd ve şükür ona mahsustur, ifade ettiğimden bütün nimetlerin başı ve nimetleri hakiki nimet yapan ve bütün zîşuuru ademin hadsiz musibetlerinden kurtaran, yalnız saadet-i ebediye olabilir. Ve benim o küllî manama mukabele eder.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    رَبَّنَا اص۟رِف۟ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ اِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا ۝ اِنَّهَا سَٓاءَت۟ مُس۟تَقَرًّا وَمُقَامًا(<ref> پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بازگردان كه عذابش سخت و دايمى ست؛ و در حقيقت آن بد قرارگاه و جايگاهى‏ست. (فرقان: 66 - 65).</ref>)
    Evet, her mü’min namazlardan sonra, her gün hiç olmazsa yüz elliden ziyade اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ ۝ اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ şer’an demesi ve manası da ezelden ebede kadar bir hadsiz geniş hamd ve şükrü ifade etmesi ancak ve ancak saadet-i ebediyenin ve cennetin peşin bir fiyatı ve muaccel bir pahasıdır. Ve dünyanın kısa ve fâni elemlerle âlûde olan nimetlerine münhasır olmaz ve mahsus değil ve onlara da ebedî nimetlere vesile olmaları cihetiyle bakar, şükreder.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در بسیاری موارد چون آیات فوق و بر زبان همه پیامبران و اهل حقیقت و در صدر آن‏ها رسول اکرم بیش‏ترین دعا این بوده است: '''«خَلِّصنَا مِنَ النَّارِ؛ نَجِّنَا مِنَ النّارِ؛ اَجِرنَا مِنَ النّارِ»؛ و دعای «ما را از جهنم حفظ فرما»''' از جهنّمی که براساس وحی و شهود برای آنان قطعیت یافته است، نشان می‏دهد که بزرگ‏ترین مسأله نوع بشر نجات از جهنم است و نیز یکی از حقایق بسیار مهم، عظیم و دهشتناک عالم هستی، جهنم می‏باشد که بعضي از اهل کشف و شهود و تحقیق آن را مشاهده می‏کنند و آثار و سایه‏هایی از آن را می‏بینند و از ترس آن فریاد برمی آورند که '''«ما را از آن برهان.»'''
    سُب۟حَانَ اللّٰهِ kelime-i kudsiyesi ise Cenab-ı Hakk’ı şerikten, kusurdan, noksaniyetten, zulümden, aczden, merhametsizlikten, ihtiyaçtan ve aldatmaktan ve kemal ve cemal ve celaline muhalif olan bütün kusurattan takdis ve tenzih etmek manasıyla, saadet-i ebediyeyi ve celal ve cemal ve kemal-i saltanatının haşmetine medar olan dâr-ı âhireti ve ondaki cenneti ihtar edip delâlet ve işaret eder. Yoksa sâbıkan ispat edildiği gibi saadet-i ebediye olmazsa hem saltanatı hem kemali hem celal hem cemal hem rahmeti, kusur ve noksan lekeleriyle lekedar olurlar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، آمیختگی و تقابل خیر و شر، لذت و الم، نور و ظلمت، حرارت و برودت، زیبایی و زشتی و هدایت و گمراهی در این عالم، حکمتی بسیار بزرگ است. اگر شر نباشد خیر شناخته نمی‏شود، درد و الم نباشد لذت درک نخواهد شد، نور بی‏ظلمت اهمیتی نخواهد داشت. درجات حرارت و گرما براساس سردی محقق می‏گردد. حقیقت واحد زیبایی، و هزار حقیقت و مراتب هزاران نوع جمال با وجود زشتی معنا می‏یابد. بدون جهنم، بسیاری از لذات بهشت پنهان می‏ماند. برهمین قیاس می‏توان گفت هر چیز از بعضی لحاظ با ضد خود شناخته می‏شود، لذا حقیقتی واحد می‏شکفد و حقایق فراوانی را پدید می‏آورد.
    İşte bu üç kudsî kelimeler gibi بِس۟مِ اللّٰهِ ve لَٓا اِلٰهَ اِلَّا اللّٰهُ ve sair kelimat-ı mübareke, her biri erkân-ı imaniyenin birer çekirdeği ve bu zamanda keşfedilen et hülâsası ve şeker hülâsası gibi hem erkân-ı imaniyenin hem Kur’an hakikatlerinin hülâsaları ve bu üçü namazın çekirdekleri oldukları gibi Kur’an’ın dahi çekirdekleri ve parlak bir kısım surelerin başlarında pırlanta gibi görünmeleri ve çok sünuhatı tesbihatta başlayan Risale-i Nur’un dahi hakiki madenleri ve esasları ve hakikatlerinin çekirdekleridirler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''مادام که این موجوداتِ درهم آمیخته، از دارفانی عازم دار بقا هستند؛ شکی نیست به همان صورت که چیزهایی چون خیر و لذت و نور و زیبایی و ایمان رو به سوی بهشت دارند، موارد مضری چون شرّ و الم و ظلمت و زشتی و کفر به سوی جهنم می‏روند و سیلاب‏های همواره خروشان عالم هستی وارد این دو حوض می‏شوند و ثابت می‏مانند.'''
    Ve velayet-i Ahmediye ve ubudiyet-i Muhammediye aleyhissalâtü vesselâm cihetinde, öyle bir daire-i zikirde, namazdan sonraki tesbihatta bir tarîkat-ı Muhammediyenin (asm) virdidirler ki her namaz vaktinde yüz milyondan ziyade mü’minler beraber, o halka-i kübra-yı zikirde, ellerinde tesbihler سُب۟حَانَ اللّٰهِ otuz üç, اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ otuz üç, اَللّٰهُ اَك۟بَرُ otuz üç defa tekrar ederler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    خوانندگان را به نکات پر رمز و راز قسمت پایانی کلام باکرامت بیست و نهم ارجاع می‏دهیم و به همین مقدار اکتفا می‏کنیم.
    İşte böyle gayet muhteşem bir halka-i zikirde, sâbıkan beyan ettiğimiz gibi hem Kur’an’ın hem imanın hem namazın hülâsaları ve çekirdekleri olan o üç kelime-i mübarekeyi namazdan sonra otuz üçer defa okumak ne kadar kıymettar ve sevaplı olduğunu elbette anladınız.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ای دوستان هم‏درس من در این مدرسه یوسفیه!
    Bu risalenin başında Birinci Meselesi namaza dair güzel bir ders olduğu gibi hiç düşünmediğim halde, âdeta ihtiyarsız olarak onun âhiri de namaz tesbihatına dair ehemmiyetli bir ders oldu.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    راه آسان نجات از محبس وحشتناک ابدی این است که از همین زندان دنیوی استفاده کنیم و به موازات رهایی ازگناهانی که در این جا بالضروره امکان انجامش را نداریم، از گناهان پیشین توبه کرده و عبادت‏های قضا شده را به جا آوریم و هر ساعت از عمرمان را که در حبس می‏گذرد به یک روز عبادت تبدیل کنیم موقعیت فعلی بهترین فرصت است تا از حبس ابدی رها شده و وارد بهشت شویم. اگر این فرصت را از دست بدهیم آخرتمان نیز مانند دنیایمان گریان خواهد بود و مستوجب سیلی خَسِرَ الدُّن۟يَا وَ ال۟اٰخِرَةَ(<ref> او دنیا و آخرت را از دست داده است. (حج: 11).</ref>) خواهیم شد.
    اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ عَلٰى اِن۟عَامِهٖ
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''زمانی که این مقام نوشته می‏شد عید قربان بود.'''
    سُب۟حَانَكَ لَا عِل۟مَ لَنَٓا اِلَّا مَا عَلَّم۟تَنَٓا اِنَّكَ اَن۟تَ ال۟عَلٖيمُ ال۟حَكٖيمُ
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در عالم خیال احساس کردم و مطمئن شدم '''«الله اکبر الله اکبر الله اکبرهایی»''' که یک پنجم نوع بشر يعني سیصد میلیون نفر از انسان‏ها در این عید سر می‏دهند و همه با هم تکبیر می‏گویند، و کره بزرگ زمین به نسبت بزرگی‏اش این کلمه قدسیه را به گوش سیارات دیگر در آسمان می‏رساند، و '''«الله اکبر»''' گفتن هماهنگ بیش از بیست هزار حاجی در عرفات و روز عید، بازتاب تکبیر رسول‏اکرم در هزار و سیصد سال پیش همراه با خاندان و اصحابش است؛ که در برابر تجلیِ کلی عنوان باعظمت '''«رب الارض و رب العالمینِ ربوبیت الهی»''' با عبودیتی فراگیر و کلی رخ می‏نماید.
    == DOKUZUNCU MESELE ==
     
    </div>
    آن گاه به این فکر کردم که آیا این کلام قدسی با مسأله ما مناسبتی دارد یا نه؟ در یک لحظه به ذهنم خطور کرد که کلمات فراوان جزیی و کلی مانند شعایری چون '''«لا اله الا الله»، «الحمدلله»، و «سبحان الله»''' و در رأس آن‏ها همین کلام '''«الله اکبر»''' که عنوان باقیات صالحات را دارند بر تحقق و زینهار مسأله ما اشاره می‏کنند.
     
    برای مثال یکی از وجوه معنایی '''«الله اکبر»''' این است که قدرت و علم حضرت حق بزرگ‏تر و فوق هر چیز است، '''هیچ چیز خارج از دایره علم او نیست و نمی‏تواند از قدرت تصرف او بگریزد و خلاصی یابد، او از هر چیزی که می‏ترسیم بزرگ‏تر است، قدرت او بزرگ‏تر از وقوع حشر، نجات ما از عدم و عطای سعادت ابدی‏ست.''' از هر چیز عجیب و بیرون از دایره‏ی عقل بزرگ‏تر است و براساس صراحت قطعی آیه:
    مَا خَل۟قُكُم۟ وَلَا بَع۟ثُكُم۟ اِلَّا كَنَف۟سٍ وَاحِدَةٍ(<ref> آفرينش و برانگيختن شما [در نزد ما] جز مانند [آفرينش] يك تن نيست،خدا شنواى بيناست.
    (لقمان: 28).
    </ref>)
     
    حشر و نشر نوع بشر، هم‏چون آفرینش نفسی واحد برای او آسان است. به اعتبار همین معناست که مردم در برابر مصایب و مقاصد بزرگ '''«الله اکبر، الله اکبر»''' را چون ضرب المثلی به کار می‏برند، تا خود را تسلی دهند و آن را نقطه قوت و استناد خویش قرار دهند.
     
    آری، همان طور که در کلام نهم گفتیم این کلمه همراه با دو همتایش مغز و خلاصه نماز را که فشرده همه عبادات است تشکیل می‏دهد؛ بنابراین این سه حقیقت بزرگ یعنی '''الله اکبر، الحمدلله و سبحان الله''' که در نماز و تسبیحات تکرار می‏شوند، معنای نماز را تقویت می‏کنند. نیز سه حقیقت بزرگ مذکور به سؤالات ناشی از حیرت و لذت و هیبت که از امور فوق‏العاده عجیب و زیبا و بزرگ نشأت می‏یابد پاسخ می‏دهد؛ سؤالاتی که مدار حیرت و شکر و عظمت و کبریایی‏ست که انسان در کائنات با آن مواجه می‏شود. در بخش پایانی کلام شانزدهم به تفصیل چنین گفته ایم:
     
    همان طور که سرباز عادی در مراسم عید همراه با یک صاحب منصب ارتش به حضور پادشاه شرفیاب می‏شود و در سایر مواقع نیز به واسطه مقام افسر مافوقش او را می‏شناسد، هر فرد در موسم حج نیز تا حدودی هم‏چون اولیا، شروع به شناخت حضرت حق با عنوان '''«رب الارض»''' و '''«رب العالمین»''' می‏کند. زمانی که دریچه مراتب کبریایی به سوی قلبش گشوده شد با تکرار '''«الله اکبر»''' برای سؤالات حیرت انگیز، روح‏بخش و مکرری که بر روحش استیلا یافته پاسخ مناسب را می‏یابد. در قسمت پایانی لمعه سیزدهم نیز توضیح داده‏ایم که '''«الله اکبر»''' مهم‏ترین دسیسه‏های شیاطین را ریشه کن می‏کند و در این ارتباط پاسخ‏های قطعی می‏دهد؛ همان طور که '''«الله اکبر»''' به سؤالات ما در باره آخرت پاسخ‏های کوتاه اما بسیار محکم می‏دهد، '''«الحمدلله»''' نیز حشر را گوشزد می‏کند و به ما می‏گوید:
     
    «تصور معنای من بدون آخرت ممکن نیست، زیرا همه حمد و سپاس‏ها از ازل تا ابد از هر کس و خطاب به هرکس، مخصوص اوست. سلسله جنبان همه نعمت‏ها که در عین حال به نعمت‏ها جنبه حقیقی می‏دهد و تمام موجودات را از مصایب بی‏شمار عدم رهایی می‏بخشد، صرفاً سعادت ابدی می‏تواند باشد که معادل معنای کلی من است.»
     
    آری، هر مؤمن روزانه پس از نمازها به موجب شرع، دست کم بیش از صد و پنجاه مرتبه '''الحمدلله، الحمدلله می‏گوید؛ عبارتی که معنای آن حمد و شکری بی‏حد و حصر و فراگیر را از ازل تا ابد افاده می‏کند و پیش پرداختی برای بهای سعادت ابدی و بهشت است؛ و منحصر و مخصوص نعمت‏های دنیوی آلوده به دردهای فانی و گذرا نمی‏باشد. (فرد شاکر) به این موارد از این لحاظ که وسیله‏‏یی برای نعمت‏های ابدی می‏شوند می‏نگرد و شکر می‏کند.'''
     
    کلمه قدسیه '''«سبحان الله»''' نیزبا معنای تنزیه و تقدیس حضرت حق از عیب و نقصان، ظلم و عجز، نامهربانی و نیاز و فریب و همه نواقصی که با جمال و جلال و کمالش مخالف است، بر سعادت ابدی و دارالآخرتی که مدار حشمت جلال و جمال و کمال سلطنت اوست و بهشتی که در آخرت هست اشاره دارد و ما را به آن سو رهنمون می‏گردد؛ و گرنه همان طور که قبلاً ثابت کردیم درصورتی که چیزی به نام سعادت ابدی وجود نداشته باشد سلطنت، کمال، جلال، جمال، و رحمت او با عیب و نقص لکه دار می‏شود.
     
    '''«بسم الله، لااله الاالله»''' و سایر کلمات مبارکه نیز مانند همان سه کلمه قدسیه، هریک هسته ارکان ایمانیه و هم‏چون عصاره گوشت یا شکر که امروزه آن را کشف کرده‏اند اصل ارکان ایمانیه و حقایق قرآنیه‏اند و آن سه چنان که هسته اصلی نمازند، هسته و مغز قرآن نیز هستند و در ابتدای بعضی از سوره‏های درخشان قرآن چون برلیان می‏درخشند؛ سه کلمه مذکور هسته اصلی حقایق و معادن و پایه‏های حقیقی رساله نور نیز هستند که بسیاری از الهامات مربوط به آن (رساله نور) در حین تسبیحات (بعد از نماز) شروع گردیده است.
     
    (اوراد مذکور) در مسیر و جهت ولایت احمدیه و عبودیت محمدیه(ع) در چنان دایره ذکری در تسبیحات بعد از نماز ورد طریقت محمدیه(ع)‏اند؛ بیش از صد میلیون مؤمن هنگام نماز با هم در آن حلقه کبرای ذکر، تسبیح به دست می‏گیرند و سی و سه مرتبه '''«سبحان الله»''' سی و سه مرتبه '''«الحمدلله»''' و سی و سه مرتبه '''«الله اکبر»''' می‏گویند.
     
    آری، حتماً دریافته‏اید که تکرار سی و سه مرتبه هر یک از این سه کلمه مبارکه - که قبلاً بیان کردیم و زبده و خلاصه و هسته قرآن و ایمان و نماز می‏باشند - بعد از هر نماز و در چنین حلقه ذکر باشکوهی تا چه حد ارزشمند و موجب ثواب است.
     
    همان طور که مسأله نخست این رساله در آغاز، درس مفیدی مربوط به نماز بود، پایان آن نیز بدون این که تأملی کرده باشم و ظاهراً خارج از اختیار من، درس بااهمیتی درباره تسبیحات نماز شد.
     
    '''«اَلحَمدُلله عَلی اَنعامِه».''' (<ref> خداوند را برای نعمت‏هایی که داده است سپاس.</ref>)
     
    سُب۟حَانَكَ لَا عِل۟مَ لَنَٓا اِلَّا مَا عَلَّم۟تَنَٓا اِنَّكَ اَن۟تَ ال۟عَلٖيمُ ال۟حَكٖيمُ(<ref> تو را از هر نقصی تنزیه می‏گوییم، علمی نداریم جز آن چه تو به ما آموختی، تو هر چیز را می‏دانی و هر کاری را با حکمت می‏کنی. (بقره: 32).</ref>)
     
    <span id="DOKUZUNCU_MESELE"></span>
    == مسأله نهم ==


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ
    بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اٰمَنَ الرَّسُولُ بِمَٓا اُن۟زِلَ اِلَي۟هِ مِن۟ رَبِّهٖ وَال۟مُؤ۟مِنُونَ كُلٌّ اٰمَنَ بِاللّٰهِ وَمَلٰٓئِكَتِهٖ وَكُتُبِهٖ وَرُسُلِهٖ لَا نُفَرِّقُ بَي۟نَ اَحَدٍ مِن۟ رُسُلِهٖ ... اِلٰى اٰخِرِ ال۟اٰيَة(<ref>فرستادة (خدا، محمد) معتقد است بدانچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است (و شکّی در رسالت آسمانی خود ندارد) و مؤمنان (نیز) بدان باور دارند. همگی به خدا و فرشتگان او و کتابهای وی و پیغمبرانش ایمان داشته (و می‏گویند:) میان هیچ‏یک از پیغمبران او فرق نمی‏گذاریم (و سرچشمه‏ی رسالت ایشان را یکی می‏دانیم). و می‏گویند: (اوامر و نواهی ربّانی را توسّط محمّد) شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم، و بازگشت (همگان) به‏سوی تو است. (بقره: 285).</ref>)
    اٰمَنَ الرَّسُولُ بِمَٓا اُن۟زِلَ اِلَي۟هِ مِن۟ رَبِّهٖ وَال۟مُؤ۟مِنُونَ كُلٌّ اٰمَنَ بِاللّٰهِ وَمَلٰٓئِكَتِهٖ وَكُتُبِهٖ وَرُسُلِهٖ لَا نُفَرِّقُ بَي۟نَ اَحَدٍ مِن۟ رُسُلِهٖ ... اِلٰى اٰخِرِ ال۟اٰيَة
     
    </div>
    یک سؤال شگفت انگیز معنوی و حالی که از ظهور نعمتی الهی و عظیم حاصل شده بود موجب گردید نکته‏‏یی مفصل و کلی درباره آیه اجمع، اعلی و اکبر فوق بیان شود.
    در عالم معنا بر روحم الهام شد:
     
    چرا کسی که یکی از حقایق جزیی ایمانیه را انکار کند کافر می‏شود و کسی که آن را قبول نداشته باشد مسلمان نیست؟ این در حالی‏ست که لازم است ایمان به خدا و آخرت هم‏چون خورشید آن ظلمت و تاریکی را از میان بردارد؛ هم چنین چرا کسی که رکن و حقیقت ایمانیه‏‏یی را انکار کند مرتد می‏شود، و دچار کفر مطلق می‏گردد و کسی که آن را قبول نکند از اسلام خارج خواهد شد؟ در حالی که اگر همان فرد ارکان دیگر ایمانیه را باور داشته باشد باید او را از کفر مطلق نجات دهد.
     
    '''جواب: ایمان حقیقتی وحدانی‏ست که از شش رکن حاصل می‏گردد و قبول تفریق نمی‏کند؛ کلی‏ست که قابل انقسام نیست و کلی‏یی‏ست که قبول جزء نمی‏کند؛ زیرا هر رکن ایمانی با حجت‏های اثبات کننده خود سایر ارکان ایمانی را اثبات می‏کند؛ هر کدام از آن‏ها برای دیگری حجتی عظیم و بسیار قدرتمند‏اند.''' پس اندیشه باطلی که نمی‏تواند موجب تزلزل همه ارکان و دلیل‏هایشان شود در حقیقت نخواهد توانست یک رکن و حتی یک حقیقت را ابطال و انکار کند. چنین اندیشه‏‏یی حداکثر می‏تواند تحت پوشش عدم قبول، چشم بربندد و راه کفرآمیز درپیش گیرد و رفته رفته سر از کفرمطلق درآورد. دارنده چنین اندیشه‏‏یی انسانیت خود را از دست می‏دهد و وارد جهنم مادی و معنوی می‏شود.
     
    ما در این مقام با اشاراتی به غایت مختصر، مانند رساله ثمره که با اشارات موجز در اثبات حشر گفتیم سایر ارکان ایمانیه نیزحشر را اثبات می‏کنند، می‏گوییم این نکته‏ی مهم با عنایت حضرت حق طی '''شش نقطه''' به شرح زیر بیان خواهد شد:
     
    '''نقطه اول'''
     
    ایمان به الله با حجت‏های خود، هم سایر ارکان و هم ایمان به آخرت را اثبات می‏کند؛این مطلب طی مسأله هفتم در رساله ثمره به خوبی توضیح داده شده است. آری، سلطنت ربوبیتی ازلی و باقی، و حاکمیت الوهیتی ابدی و دائمی را در نظر بگیرید که عالم لایتناهی وجود را چون قصر، شهر و مملکتی با تمام لوازم مورد نیازش اداره می‏کند و در دایره میزان و نظم، آن را به حرکت درمی آورد و با حکمت‏هایش متحول می‏کند و ذرات و سیارات و حشرات و ستارگان را هم‏چون لشکری بانظم، توأم با هم تجهیز و تدبیر می‏کند و در دایره امر و اراده‏اش همواره طی رزمایشی متعالی با تعلیم و تعیین وظیفه به فعالیت و سیر و حرکت و سیاحت وا می‏دارد و در مراسم رژه‏یی عبودیت کارانه شرکت می‏دهد؛ حال آیا ممکن است و آیا اصلاً احتمال دارد این سلطنت ابدی، سرمدی، باقی و دائمی دار آخرت را که مَقرّی باقی و مداری دائمی و مظهری سرمدی‏ست نداشته باشد؟ هیچ عقل و خردی این را قبول می‏کند؟ هزار مرتبه حاشا!
     
    پس سلطنت و ربوبیت حضرت حق - چنان که در مسأله هفتم بیان شد - و غالب اسماء و حجت‏های وجوب وجودش بر آخرت گواهی می‏دهند و اقتضای آن را دارند. ببین که این قطب ایمانی چه نقطه استناد مستحکمی دارد، آن را ادراک کن و طوری باور کن که گویی آن را می‏بینی.
     
    همان گونه که ایمان به الله بدون آخرت امکان پذیر نیست، و طبق آن چه در کلام دهم با اشارات موجز بیان شد خدا و معبود بالحقی که برای ظهور الوهیت و معبودیتش عالم را چون کتاب صمدانی مجسمی خلق کرد؛ کتابی که هر صفحه آن به اندازه یک کتاب و هر سطرش به اندازه یک صفحه اِفاده معنا می‏کند؛ و آن را هم‏چون قرآن سبحانی جسمانی قرار داد که هر آیت تکوینیه و هر کلمه‏اش و حتی هر نقطه و حرفش در حکم یک معجزه است؛ کتابی با عظمت که چون مسجدی رحمانی‏ست و درون آن با آیات بی‏شمار و نقوش پرمعنا تزیین شده است؛ و در هر گوشه‏اش دسته و گروهی مشغول عبادت‏های فطری خود می‏باشند، چگونه امکان دارد و عقل چگونه می‏پذیرد که اساتید و مفسرانی را به عنوان رسول نفرستد تا معانی آن کتاب کبیر را درس دهند و آیات آن قرآن صمدانی را تفسیر کنند؟ آیا امکان دارد خداوند برای کسانی که در آن مسجد باعظمت به اشکال مختلف عبادت می‏کنند امامانی را تعیین نکند؟ و برای آن اساتید، مفسران و امامان اوامری صادر نکند؟ حاشا صدهزار بار حاشا!
     
    صانع رحیم و کریمی که کائنات را مهمان‏سرا و نمایشگاه و محل گشت و گذار قرار داد و انواع و اقسام نعمت‏های لذیذ و بسیار دلنشین را با هنرنمایی‏های خارق‏العاده آفرید تا جمال رحمت و حُسن شفقت و کمال ربوبیت خود را به موجودات نشان دهد و آن‏ها را به سپاسگزاری و حمد فرابخواند، آیا ممکن است و آیا عقل می‏پذیرد که در این ضیافتکده با مخلوقات ذی شعور خود سخن نگوید و در مقابل نعمت‏هایی که عطا کرده است به واسطه رسولانش وظیفه عبودیت و سپاسگزاری در قبال ظهور رحمتش را یادآوری نکند؟ حاشا هزاران بار حاشا!
     
    مگر ممکن است صانعی که صنعت خود را دوست دارد و علاقمند است دیگران به آن توجه کنند و حتی با در نظر گرفتن هزاران ذوقِ دهان مایل است مورد تقدیر و تحسین قرار بگیرد، صانعی که عالم را با صنایع بدیع تزیین نموده و می‏خواهد با هر صنعتی خود را معرفی کند، دوستش بدارند و او نیز جمال معنوی خویش را بنمایاند، مگر امکان دارد با بزرگان جامعة بشری سخن نگوید، بشری که به‏مثابه فرماندة ذی‏حیاتان می‏باشد؛ و آن‏ها را رسول خود قرار ندهد؟ مگر امکان دارد صنایع جمیل او ناشناخته بمانند و حُسن فوق‏العاده اسمائش بی‏تحسین مانده و شناساندن و میل به دوست داشته شدنش بی‏پاسخ بماند؟ حاشا، صدهزار بار حاشا!
     
    متکلم علیمی که درخواست‏ها و دعاهای موجودات را که با زبان حال و برای استجابت نیازهای فطری‏شان ادا می‏گردد، گاه و بیگاه و به طرزی که نشان دهنده قصد و اراده و اختیار اوست با نعمت‏های بی‏شمار و احسان لایتناهی عملاً و به شکلی صریح و آشکار پاسخ می‏گوید مگر ممکن است و مگر عقل می‏پذیرد که با کوچک‏ترین موجود عملاً و حالاً سخن بگوید و دردش را درمان نماید و به واسطه احسانش درخواست او را بشنود و نیازش را برآورده سازد و بداند، اما با رؤسای معنوی انسان‏ها که منتخب و نتیجه عالم هستی‏اند و خلیفه او بر روی زمین و فرمانده اکثر مخلوقات، دیدار نکند؟ آیا امکان دارد او همان طور که با آن‏ها و همه ذی حیاتان عملاً و حالاً سخن می‏گوید قولاً و کلاماً (با کلام) سخن نگوید و فرامین و صُحُف و کتاب‏هایش را برای آنان نفرستد؟ حاشا، بی‏نهایت حاشا!


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    پس ایمان به الله با قطعیت و با دلایل بی‏شمار ایمان به پیامبران و کتاب‏های مقدس '''(وَ بِکُتُبِهِ وَ رُسُلِه)''' را اثبات می‏کند.
    Bu âyet-i ecma ve a’lâ ve ekber’in bir küllî ve uzun nüktesini beyan etmeye, bir dehşetli manevî sual ve bir azametli ve İlahî bir nimetin inkişafından neş’et eden bir hal sebebiyet verdiler. Şöyle ki manen ruha geldi:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آیا امکان دارد و عقل می‏پذیرد در برابر خدایی که با تمام آفریده‏هایش خود را معرفی می‏کند و موجب می‏گردد او را دوست بدارند و عملاً و حالاً از او سپاسگزاری کنند، محمد(ع) که غوغایی در عالم به راه انداخته، با حقیقت قرآنیه صانع ذوالجلال را به طرز اکمل شناخته و شناسانده، دل بدو سپرده و موجب شده است دیگران نیز او را دوست بدارند، حمد او را گفته و موجب شده است دیگران نیز سپاسگزاری‏اش کنند؛ کسی که با '''«سبحان الله، الحمدلله و الله اکبرهایش»''' زمین را طوری به سخن واداشته است که سماواتیان می‏شنوند و با شیوه‏‏یی که برّ و بحر را به جذبه وامی دارد در طول هزار و سیصد سال نوع بشر را به لحاظ کمیّت یک پنجم، و به لحاظ کیفیت و انسانیت نیمی از جمعیت بشری را تابع خود کرده و در برابر تمام مظاهر ربوبی آن خالق، با عبودیتی کلی و گسترده پاسخ داده است و در برابر تمام مقاصد الهی با سوره‏های قرآن، کائنات و اعصار را مورد خطاب قرار داده، آن‏ها را تعلیم داده و شرف و قیمت و وظیفه نوع انسان را اعلام و تعیین کرده و با هزاران معجزه مورد تأیید قرار گرفته است، مخلوق منتخب و رسول کامل و بزرگ‏ترین پیامبرش نباشد؟ حاشا و کلا، صدهزار بار حاشا!
    Neden bir cüz’î hakikat-i imaniyeyi inkâr eden kâfir olur ve kabul etmeyen Müslüman olmaz? Halbuki Allah ve âhirete iman, birer güneş gibi o karanlığı izale etmek lâzım geliyor. Hem neden bir rükün ve hakikat-i imaniyeyi inkâr eden mürted olur, küfr-ü mutlaka düşer ve kabul etmeyen İslâmiyet’ten çıkar? Halbuki sair erkân-ı imaniyeye imanı varsa onu küfr-ü mutlaktan kurtarmak lâzım geliyor.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    پس حقیقت '''«اشهد ان لااله الا الله»''' با تمام دلیل‏ها و حجت‏هایش '''«اشهد اَنَّ مُحمداً رسولُ الله»''' را اثبات می‏کند.
    '''Elcevap:''' İman, altı rüknünden çıkan öyle bir vahdanî hakikattir ki tefrik kabul etmez. Ve öyle bir küllîdir ki tecezzi kaldırmaz. Ve öyle bir külldür ki kabil-i inkısam olmazlar. Çünkü her bir rükn-ü imanî, kendini ispat eden hüccetleriyle sair erkân-ı imaniyeyi ispat eder. Her biri, her birisine gayet kuvvetli bir hüccet-i a’zam olur. Öyle ise bütün erkânı, bütün delilleriyle sarsmayan bir fikr-i bâtıl, hakikat nazarında bir tek rüknü, belki bir hakikati iptal edip inkâr edemez. Belki adem-i kabul perdesi altında gözünü kapamakla bir küfr-ü inadî yapabilir. Gitgide küfr-ü mutlaka düşer, insaniyeti mahvolur. Hem maddî hem manevî cehenneme gider.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و آیا ممکن است صانع این جهان، آفریدگانش را با صدهزار زبان به گفتگو با یک‏دیگر بخواند و سخن آن‏ها را بشنود و بداند و خود سخن نگوید؟ حاشا!
    İşte biz bu makamda, gayet muhtasar işaretlerle ve Meyve Risalesi’nde haşrin ispatında sair erkân-ı imaniye, haşri de ispat ettiklerini kısacık hülâsalarla beyanı gibi bu makamda dahi mücmel fezleke ve muhtasar hülâsalarla Cenab-ı Hakk’ın inayetiyle bu nükte-i a’zam altı noktada beyan edilecek.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آیا عقل می‏پذیرد که خداوند مقاصد الهی خود را در کائنات با فرمانی اعلام نکند؟ و برای پاسخ حقیقی به سه سؤال عام دهشت انگیز که «مخلوقات از کجا می‏آیند؟» و «به کجا می‏روند؟» و «چرا قافله قافله از پی هم می‏آیند و پس از مدتی درنگ، می‏روند؟» کتابی چون قرآن را نفرستد؟ حاشا!
    '''BİRİNCİ NOKTA'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    قرآن معجز بیان که سیزده قرن را روشنایی بخشیده و در هر ساعت صد میلیون نفر با کمال احترام آن را بر زبان می‏رانند و با قدسیت خود بر قلب میلیون‏ها حافظ نگاشته می‏شود و رقم قابل توجهی از نوع بشر را به لحاظ کیفی با قوانین خود اداره می‏کند و نفوس و ارواح و قلوب و عقول‏شان را تربیت و تزکیه و تصفیه و تعلیم می‏کند، قرآنی که معجزه بودنش در رساله نور به چهل وجه اثبات شده و در مکتوب باکرامت و خارق‏العاده نوزدهم بیان گردیده است که اعجازش را به طوایف و طبقات مختلف ناس به نوعی نشان می‏دهد، و حضرت محمد(ع) با هزاران معجزه یکی از معجزات آن بوده و بدین‏ترتیب اثبات می‏گردد که کلام الله می‏باشد، آیا امکان دارد چنین کتابی فرمان و کلام آن متکلم ازلی و آن صانع سرمدی نباشد؟ حاشا، صدهزاربار حاشا و کلا!
    İman-ı Billah, kendi hüccetleriyle hem sair rükünlerini hem iman-ı bi’l-âhireti ispat eder ki Meyve Risalesi’nin Yedinci Mesele’sinde güzelce göstermiş. Evet, bu hadsiz kâinatı bir saray, bir şehir, bir memleket gibi bütün levazımı ile idare eden ve mizan ve intizam dairesinde çeviren ve hikmetlerle değiştiren ve zerratı ve seyyaratı ve sinekleri ve yıldızları birer muntazam ordu gibi beraber teçhiz ve idare eden ve emir ve iradesi dairesinde mütemadiyen bir ulvi manevra içinde talim ve tavzifatla faaliyete ve seyr ü cevelana ve ubudiyetkârane bir resm-i küşada ve seyahate getiren ezelî ve bâki bir saltanat-ı rububiyet ve ebedî ve daimî bir hâkimiyet-i uluhiyet, hiç mümkün müdür ve hiç akıl kabul eder mi ve hiçbir ihtimal var mı ki o ebedî ve sermedî ve bâki ve daimî saltanatın bâki bir makarrı ve daimî bir medarı ve sermedî bir mazharı olan dâr-ı âhiret olmasın? Bin defa hâşâ!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    پس ایمان به الله با تمام حجت‏هایش اثبات می‏کند که قرآن، کلام الله است.
    Demek, Cenab-ı Hakk’ın saltanat-ı rububiyeti ve –Yedinci Mesele’de beyan edildiği gibi– ekser isimleri ve vücub-u vücudunun hüccetleri, âhirete şehadet ederler ve isterler. Ve bu kutb-u imanî ne kadar kuvvetli bir nokta-i istinadı var; gör, bil, görür gibi inan.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نیز آیا ممکن است سلطان ذوالجلالی که پهنه زمین را همواره از ذی حیاتان پر و خالی می‏کند و برای این که خود را بشناساند تا دیگران عبادت و تسبیحش کنند جهان را به وجود ذی‏شعوران زینت داد، آسمان‏ها و ستارگان را خالی و تهی رها نماید، و مردمان مناسب آن‏ها را نیافریند و در کاخ‏های آسمانی ساکن نکند؟ و سلطنت ربوبی‏اش را در بزرگ‏ترین مملکت خود بی‏خدمه و بی‏شکوه بدون مأمور و نماینده و یاور و ناظر و تماشاگر و بدون عابد و رعیت رها کند؟ حاشا، به تعداد ملائک حاشا!
    Hem nasıl iman-ı billah âhiretsiz olmaz, öyle de Onuncu Söz’de kısa işaretlerle beyan edildiği gibi hiçbir cihette mümkün müdür ve hiç akıl kabul eder mi ki uluhiyet ve mabudiyetin tezahürü için bu kâinatı öyle bir mücessem kitab-ı Samedanî ki her sahifesi bir kitap kadar ve her satırı bir sahife kadar manaları ifade eder. Ve öyle cismanî bir Kur’an-ı Sübhanî ki her bir âyet-i tekviniyesi ve her bir kelimesi, hattâ her bir noktası, her bir harfi birer mu’cize hükmündedir. Ve öyle muhteşem ve içi hadsiz âyâtla ve manidar nakışlarla tezyin edilmiş bir mescid-i Rahmanîdir ki her bir köşesinde bir taife, bir nevi ibadet-i fıtriye ile iştigal eder bir şekilde halk eden bir Allah, bir Mabud-u Bi’l-hak, o kitab-ı kebirin manalarını ders verecek üstadları ve o Kur’an-ı Samedanî’nin âyetlerini tefsir edecek müfessirleri elçi olarak göndermesin ve o mescid-i ekberde hadsiz tarzlarda ibadet edenlere imamları tayin etmesin ve o üstadlara ve müfessirlere ve imamlara fermanları vermesin? Hâşâ, yüz bin hâşâ!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آیا به هیچ وجه ممکن است حاکمِ حکیم و عالمِ رحیمی که عالَم را بسان کتابی آفرید و تاریخچه حیات هر درخت را در هسته‏هایشان مندرج کرد و وظایف حیاتی هر بوته و نهالی را در بذرهایشان نگاشت و سرگذشت حیات هر ذی شعوری را در قوه حافظه آن‏ها که به کوچکی دانه خردل است به دقت نوشت و در سراسر مُلک و دوایر سلطنتش هر عمل و حادثه‏‏یی را با تصاویر متعدد ثبت و محافظت کرد و بهشت و جهنم و صراط و میزان اکبر را برای تجلی و تحقق حکمت و رحمت و عدالتش که از پایه‏های اساسی ربوبیتش است، آفرید، اعمال و افعال مرتبط انسان با کائنات را برای مجازات و پاداش ثبت نکند و بدی‏ها و خوبی‏هایشان را در الواح قَدَر ننویسد؟ حاشا، به تعداد حروف نگاشته شده در لوح محفوظ قَدَر حاشا!
    Hem cemal-i rahmetini ve hüsn-ü şefkatini ve kemal-i rububiyetini zîşuurlara göstermek ve onları şükre ve hamde sevk etmek için bu kâinatı öyle bir ziyafetgâh ve bir teşhirgâh ve öyle bir seyrangâh ki hadsiz çeşit çeşit, leziz nimetler ve gayet antika, hadsiz hârika sanatlar içinde dizilmiş bir tarzda halk eden bir Sâni’-i Rahîm ve Kerîm hiç mümkün müdür ve hiç akıl kabul eder mi ki o ziyafetgâhtaki zîşuur mahluklar ile konuşmasın ve onlara o nimetlere mukabil elçileri vasıtasıyla vazife-i teşekküriyeyi ve tezahür-ü rahmetine ve sevdirmesine karşı vazife-i ubudiyeti bildirmesin? Hâşâ, binler hâşâ!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    پس حقیقت ایمان به الله با حجت‏هایش، حقیقت ایمان به ملائکه و ایمان به تقدیر را به صورت قطعی اثبات می‏کند؛ همان طور که خورشید روز را می‏نمایاند و روز خورشید را؛ ارکان ایمان نیز یک‏دیگر را اثبات می‏کنند.
    Hem hiç mümkün müdür bir sâni’ sanatını sever, beğendirmek ister; hattâ ağızların bin çeşit zevklerini nazara alması delâletiyle, takdir ve tahsinlerle karşılanmak arzu eder ve her bir sanatıyla kendini hem tanıttırmak hem sevdirmek hem bir çeşit manevî cemalini göstermek ister bir tarzda bu kâinatı antika sanatlarla süslendirdiği halde, kâinattaki zîhayatın kumandanları olan insanlara onların büyüklerinden bir kısmı ile konuşup elçi olarak göndermesin; güzel sanatları takdirsiz ve fevkalâde hüsn-ü esması tahsinsiz ve tanıttırması ve sevdirmesi mukabelesiz kalsın? Hâşâ, yüz bin hâşâ!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''نقطه دوم'''
    Hem bütün zîhayatın ihtiyacat-ı fıtriyeleri için dualarına ve hal dili ile edilen bütün ilticalara ve arzulara, vakti vaktine, kasd ve ihtiyar ve iradeyi gösterir bir tarzda hadsiz in’amlarıyla ve nihayetsiz ihsanatıyla fiilen ve halen sarîh bir surette konuşan bir Mütekellim-i Alîm; hiç mümkün müdür, hiç akıl kabul eder mi, en cüz’î bir zîhayat ile fiilen ve halen konuşsun ve tam derdine derman yetiştiren ihsanıyla derdini dinlesin ve ihtiyacını görsün ve bilsin ve bütün kâinatın en müntehab neticesi ve arzın halifesi ve ekser mahlukat-ı arziyenin kumandanları olan insanların manevî reisleri ile görüşmesin; onlarla, belki her zîhayat ile fiilen ve halen konuştuğu gibi onlar ile kavlen ve kelâmen konuşmasın ve onlara fermanları ve suhuf ve kitapları göndermesin? Hâşâ, hadsiz hâşâ!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ادعای همه صُحُف و کتاب‏های آسمانی و در رأس‏شان قرآن، و همه پیامبران و در رأس‏شان محمد (ع) بر پنج شش محور استوار است که همواره برای درس دادن آن‏ها و اثباتشان می‏کوشند. تمام حجت‏ها و دلایلی که بر نبوت و صدق مدعای آن‏ها گواهی می‏دهند ناظر بر همین محورها هستند و بر حقانیت‏شان می‏افزایند. محورهای مذکور عبارتند از ایمان به الله و ایمان به آخرت و ایمان به سایر ارکان.
    Demek iman-ı billah, kat’iyetiyle ve hadsiz hüccetleriyle وَ بِكُتُبِهٖ وَ رُسُلِهٖ yani peygamberlere ve mukaddes kitaplara imanı ispat eder.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    تفکیک ارکان ششگانه ایمان از یک‏دیگر ممکن نیست. هر یک از آن‏ها اثبات کننده ارکان دیگر است، و ارکان دیگر را اقتضا دارد. شش رکن مذکور چنان کل و کلی‏یی هستند که تجزّی را نمی‏پذیرند و انقسام‏شان غیرممکن است. هم‏چون درخت طوبی که ریشه‏اش در آسمان‏هاست و هرشاخه و میوه و برگ این درخت متکی به حیات کلی و لایتناهی آن می‏باشد. کسی که نتواند چنین حیاتی را که چون خورشید ظاهر و پرقدرت است انکار کند قطعاً حیات برگی متصل به آن را نیز نمی‏تواند انکار کند؛ در غیر این صورت شاخه‏ها و برگ‏ها و میوه‏های آن درخت فرد منکر را تکذیب و به سکوت وا خواهد داشت. ایمان نیز با ارکان ششگانه‏اش همین وضع را دارد.
    Hem hiçbir cihet-i imkânı var mı ve hiç akıl kabul eder mi ki bütün masnuatıyla kendini tanıttırana ve sevdirene ve teşekküratı fiilen ve halen isteyene mukabil; kâinatı velveleye veren hakikat-i Kur’aniye ile zülcelal o sanatkârı, ekmel bir tarzda tanıyıp ve tanıttırıp ve sevip ve sevdirip ve teşekkür edip ve ettirip ve سُب۟حَانَ اللّٰهِ ۝ اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ ۝ اَللّٰهُ اَك۟بَرُ ler ile küre-i arzı semavata işittirecek derecede konuşturup ve kara ve denizleri cezbeye getirecek bir vaziyetle, bin üç yüz sene zarfında nev-i beşerin kemiyeten beşten birisini ve keyfiyeten ve insaniyeten yarısını arkasına alıp o Hâlık’ın bütün tezahürat-ı rububiyetine, geniş ve küllî bir ubudiyetle mukabele eden ve bütün makasıd-ı İlahiyesine karşı Kur’an’ın sureleriyle kâinata ve asırlara bağıran, ders veren, dellâllık eden ve nev-i insanın şerefini ve kıymetini ve vazifesini gösteren ve bin mu’cizatıyla tasdik edilen Muhammed aleyhissalâtü vesselâm, en müntehab mahluku ve en mükemmel elçisi ve en büyük resulü olmasın? Hâşâ ve kellâ! Yüz bin defa hâşâ!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در ابتدای این مقام قصد داشتیم ارکان ششگانه ایمان را طی شش نقطه، و هر نقطه را با پنج نکته که در مجموع سی و شش نکته می‏شد بیان کنیم. مرادم این بود که به سؤال دهشتناکی که در ابتدا مطرح کردم پاسخ تفصیلی بدهم، اما اشکالاتی پیش آمد که اجازه این کار را به من نداد. گمان می‏کنم نقطه اول مقیاس بسنده‏‏یی‏ست، لذا نیازی به توضیح بیش‏تر برای باهوشان نیست. دانسته شد که اگر مسلمانی یکی از حقایق ایمانیه را انکار کند دچار کفر مطلق می‏شود،
    Demek اَش۟هَدُ اَن۟ لَٓا اِلٰهَ اِلَّا اللّٰهُ hakikati, bütün hüccetleriyle اَش۟هَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللّٰهِ hakikatini ispat eder.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    زیرا برخلاف اجمالی که در ادیان دیگر هست در اسلام توضیح و تفصیل کامل داده شده و ارکان با یک‏دیگر پیوند مستحکمی دارند. مسلمانی که محمد (ع) را نمی‏شناسد و او را قبول ندارد، خداوند و صفاتش را نمی‏شناسد و آخرت را ادراک نمی‏کند. ایمان فرد مسلمان متکی به چنان حجت‏های محکم، استوار و بی‏شماری‏ست که هیچ عذری برای انکار باقی نمی‏ماند، طوری که گویی عقل گریزی از پذیرش مطلب ندارد.
    Hem hiç imkân var mı ki bu kâinatın Sâni’i, mahlukatını yüz bin diller ile birbiriyle konuştursun ve onların konuşmalarını işitsin ve bilsin ve kendisi konuşmasın? Hâşâ!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''نقطه سوم'''
    Hem hiç akıl kabul eder mi ki kâinattaki makasıd-ı İlahiyesini bir ferman ile bildirmesin ve muammasını açacak ve mahlukat ne yerden geliyorlar ve ne yere gidecekler ve ne için böyle kafile kafile arkasında buraya gelip bir parça durup geçiyorlar, diye üç dehşetli sual-i umumîye hakiki cevap verecek Kur’an gibi bir kitabı göndermesin? Hâşâ!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    زمانی الحمدلله بر زبان راندم و درصدد نعمتی برآمدم که معادل معنای گسترده و بی‏حد و حصرش باشد، در یک لحظه جمله زیر به خاطرم آمد:
    Hem hiç mümkün müdür ki on üç asrı ışıklandıran ve her saatte yüz milyon lisanlarda kemal-i hürmetle gezen ve milyonlar hâfızların kalplerinde kudsiyetiyle yazılan ve nev-i beşerin keyfiyeten kısm-ı a’zamını kanunlarıyla idare eden ve nefislerini ve ruhlarını ve kalplerini ve akıllarını terbiye ve tezkiye ve tasfiye ve talim eden ve Risale-i Nur’da kırk vech-i i’cazı ispat edilen ve kırk taife ve tabaka-i nâsa ve her bir tabakaya karşı bir nevi i’cazını gösterdiği kerametli ve hârikalı On Dokuzuncu Mektup’ta beyan olunan ve Muhammed aleyhissalâtü vesselâm bin mu’cizatıyla onun bir mu’cizesi olarak hak kelâmullah olduğu kat’î ispat edilen Kur’an-ı Mu’cizü’l-Beyan, hiçbir cihette imkânı var mı ki o Mütekellim-i Ezelî ve o Sâni’-i Sermedî’nin kelâmı ve fermanı olmasın? Hâşâ, yüz bin defa hâşâ ve kellâ!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ عَلَى ال۟اٖيمَانِ بِاللّٰهِ وَعَلٰى وَح۟دَانِيَّتِهٖ وَعَلٰى وُجُوبِ وُجُودِهٖ وَعَلٰى صِفَاتِهٖ وَاَس۟مَائِهٖ حَم۟دًا بِعَدَدِ تَجَلِّيَاتِ اَس۟مَائِهٖ مِنَ ال۟اَزَلِ اِلَى ال۟اَبَدِ(<ref>برای ایمان به خدا، و برای وحدانیتش، و برای وجوب وجودش، و برای اسماء و صفاتش و به عدد تجلیات اسمائش از ازل تا ابد ستایش و حمد او راست.</ref>)
    Demek, iman-ı billah bütün hüccetleriyle Kur’an’ın kelâmullah olduğunu ispat ediyor.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    دیدم کاملاً معادل آن است؛ به این ترتیب که....
    Hem hiç mümkün müdür ki zeminin yüzünü mütemadiyen zîhayatlarla doldurup boşaltan ve kendini tanıttırmak ve ibadet ve tesbihat ettirmek için bu dünyamızı zîşuurlarla şenlendiren bir Sultan-ı Zülcelal, semavatı ve yıldızları boş ve hâlî bıraksın; onlara münasip ahaliyi yaratıp o semavî saraylarda iskân etmesin ve saltanat-ı rububiyetini en büyük memleketinde hademesiz, haşmetsiz, memursuz, elçisiz, yaversiz, nâzırsız, seyircisiz, âbidsiz, raiyetsiz bıraksın? Hâşâ, melekler sayısınca hâşâ!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    <span id="ONUNCU_MESELE_EMİRDAĞI_ÇİÇEĞİ"></span>
    Hem hiçbir cihette imkânı var mı ki bu kâinatı öyle bir kitap tarzında yazar ki her bir ağacın bütün tarihçe-i hayatını bütün çekirdeklerinde kaydeden ve her bir otun ve çiçeğin bütün vazife-i hayatiyesini bütün tohumlarında yazan ve her bir zîşuurun bütün sergüzeşte-i hayatiyesini hardal gibi küçük kuvve-i hâfızasında gayet mükemmel yazdıran ve bütün mülkünde ve devair-i saltanatında her ameli ve her hâdiseyi müteaddid fotoğraflarla alarak muhafaza eden ve rububiyetin en ehemmiyetli bir esası olan adalet, hikmet ve rahmetin tecellileri ve tahakkukları için koca cennet ve cehennemi ve sırat ve mizan-ı ekberi yaratan bir Hâkim-i Hakîm ve bir Alîm-i Rahîm, insanların kâinatı alâkadar eden amellerini yazdırmasın ve mücazat ve mükâfat için fiillerini kaydettirmesin ve seyyiat ve hasenatlarını kaderin levhalarında yazmasın? Hâşâ, kaderin levh-i mahfuzunda yazılan harfleri adedince hâşâ!
    == مسأله دهم ==
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''گُل امیرداغ'''
    Demek, iman-ı billah hakikati, hüccetleriyle hem melâikeye iman hem kadere iman hakikatlerini dahi kat’î ispat eder. Güneş gündüzü ve gündüz güneşi gösterdiği gibi imanın rükünleri birbirini ispat ederler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''پاسخی‏ست محکم به اعتراضات مربوط به تکرارهای موجود در قرآن'''
    '''İKİNCİ NOKTA'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''برادران صدیق و عزیزم!'''
    Başta Kur’an, bütün semavî kitaplar ve suhuflar ve başta Muhammed aleyhissalâtü vesselâm olarak bütün peygamberler aleyhimüsselâm, bütün davaları beş altı esas üzerine dönüyorlar. Mütemadiyen o esasları ders vermeye ve ispat etmeye çalışıyorlar. Onların peygamberliklerine ve doğruluklarına şehadet eden bütün hüccetler ve deliller, o esaslara bakıyorlar. Onların hakkaniyetlerine kuvvet veriyorlar. O esaslar ise iman-ı billah ve iman-ı bi’l-âhiret ve sair rükünlere imandır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    گرچه این مسأله به دلیل اوضاع پریشانم درهم ریخته و بی‏نظم شد، اما زیر آن عبارات مشوش نوعی اعجاز قطعی ارزشمند یافتم. متأسفانه موفق به بیان مطلب نشدم. به رغم نارسایی عبارات، از آن لحاظ که موضوع مربوط به قرآن است به صدفی می‏ماند که گوهری درخشان، متعالی و قدسی را دربرگرفته است و عبادتی متفکرانه به شمار می‏رود. نه به جامه ژنده‏اش، که به الماسی که در اختیار دارد بنگرید. درصورتی که مناسب باشد آن را «مسأله دهم» بنامید؛ وگرنه آن را نامه‏‏یی بدانید در پاسخ به نامه‏های تبریکتان.
    Demek, imanın altı rüknü birbirlerinden ayrılmaları mümkün değildir. Her birisi umumunu ispat eder, ister, iktiza eder. O altı, öyle bir küll ve küllîdir ki tecezzi kabul etmez ve inkısamı imkân haricindedir. Nasıl ki kökü göklerde Tûba ağacı gibi her bir dalı her bir meyvesi her bir yaprağı; o koca ağacın küllî, tükenmez hayatına dayanıyor. O kuvvetli ve güneş gibi zâhir o hayatı inkâr edemeyen, bir tek muttasıl yaprağın hayatını inkâr edemez. Eğer etse o ağaç, dalları ve meyveleri ve yaprakları sayısınca o münkiri tekzip edecek, susturacak. Öyle de iman, altı rükünleriyle aynı vaziyettedir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در ضمن، متن حاضر را در یکی دو روز از ایام ماه رمضان در حالی که بسیار بیمار بودم، غذایی نداشتم و وضعیتم آشفته بود، در حالت اجبار و کاملاً مجمل و کوتاه نوشتم؛ طوری که حجت‏های متعدد و حقایق فراوانی را در هر کدام از جمله‏ها درج نموده‏ام. معذورم بدارید. (<ref> به عنوان مسأله دهم زندان دنیزلی، گل کوچک و منوری‏ست از برای امیرداغ و این رمضان شریف. با بیان حکمتی از تکرارهای قرآنی، اوهام زهرآگین و عفونت زده اهل ضلالت را از بین می‏برد.</ref>)
    Bu makamın başında, altı nokta ve her bir nokta dahi beş nükte olarak altı erkân-ı imaniyeyi otuz altı nüktede beyan etmek niyet edilmişti. Ve baştaki dehşetli suale izahat ile cevap vermek murad etmiştim. Fakat bazı arızalar meydan vermediler. Tahmin ederim ki Birinci Nokta kâfi bir mikyas olmasından daha zekilere ziyade izaha ihtiyaç kalmadı. Ve tam anlaşıldı ki bir Müslüman, bir hakikat-i imaniyeyi inkâr etse küfr-ü mutlaka düşer.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    برادران صدیق و عزیزم!
    Çünkü başka dinlerin icmallerine mukabil, İslâmiyet’te tam izahat verilmiş, rükünler birbiriyle zincirlenmiş. Muhammed aleyhissalâtü vesselâmı tanımayan, tasdik etmeyen bir Müslüman, Allah’ı da (sıfâtıyla) daha tanımaz ve âhireti bilmez. Bir Müslüman’ın imanı, o kadar kuvvetli ve sarsılmaz hadsiz hüccetlere dayanıyor ki inkârda hiçbir özür kalmıyor. Âdeta akıl, kabulde mecbur oluyor.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در رمضان شریف هنگام تلاوت قرآن معجز بیان، سی و سه آیه‏‏یی را که در شعاع اول آورده‏ام و اشاره است به رساله نور، از نظر گذراندم؛ دیدم صفحه و برگ و قصه هر کدام از آن آیات از این نظر که برای رساله نور و شاگردانش حصه‏‏یی از قصه است درجه‏یی متوجه ماست. به ویژه آیه نور در سوره نور که گویی با ده انگشت به رساله نور اشاره دارد و آیه ظلمت در همان جا کاملاً ناظر بر معارضان رساله نور است. احساس کردم مقام مذکور گویی از جزیی بودن خارج شده و کلیت کسب نموده است و در این عصر رساله نور و شاگردانش فردی از افراد آن کلی هستند.
    '''ÜÇÜNCÜ NOKTA'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، خطاب قرآن از مقام فراگیر ربوبیت عامه‏ی متکلم ازلی، نیز از مقام گسترده ذاتی که به نام نوع بشر و سراسر هستی مورد خطاب قرار گیرد و از مقام بسیار وسیع ارشاد بنی آدم و نوع بشر در همه اعصار، و از مقام والا و محیطِ قوانین دایر بر تدبیر تمامی مخلوقات و ربوبیت خالق کاینات و از (قوانین دایر بر) دنیا و آخرت و زمین و آسمان‏ها و ازل و ابد، (خطاب قرآن) وسعت و علویت و احاطه کسب می‏کند؛ که به ‏سبب این علویت و وسعت و احاطه چنان اعجاز و شمول از خود نشان می‏دهد، که مرتبه ساده و ظاهری آن، ادراک بسیط طبقه عوام را به‏ عنوان وسیع‏ترین قشر مورد خطابِ دروس قرآنی، نوازش می‏دهد و درعین حال طبقات برتر را نیز بهره مند می‏سازد.
    Bir zaman اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ dedim. Onun hadsiz geniş manasına mukabil gelecek bir nimet aradım. Birden bu cümle hatıra geldi:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    گویی این طور نیست که سهم اندکی از کل ماجرا یا درس عبرتی از حکایتی تاریخی مطرح باشد، بلکه فرمانی کلی‏ست که برای خطاب به همه اعصار و همه طبقات، نو به نو نازل می‏شود. مخصوصاً با تکرار فراوان «الظالمین، الظالمین» و بیان شدید مصایب زمینی و آسمانی که جزای تهدیدها و ستمگری‏هایشان است، ما را متوجه ظلم‏های عجیب این عصر و عذاب‏هایی که بر سر فرعون و قوم عاد و ثمود آمد می‏کند؛ و با یادآوری نجات انبیایی چون ابراهیم و موسی (ع) به مظلومان اهل ایمان تسلی می‏دهد.
    اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ عَلَى ال۟اٖيمَانِ بِاللّٰهِ وَعَلٰى وَح۟دَانِيَّتِهٖ وَعَلٰى وُجُوبِ وُجُودِهٖ وَعَلٰى صِفَاتِهٖ وَاَس۟مَائِهٖ حَم۟دًا بِعَدَدِ تَجَلِّيَاتِ اَس۟مَائِهٖ مِنَ ال۟اَزَلِ اِلَى ال۟اَبَدِ
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    قرآن معجز بیان، زمان‏های گذشته و قرن‏ها و اعصار گذشته را که در نظر غافلان و گمراهان، عدمستانی وحشتناک و دهشت انگیز و گورستانی نابود شده و دردناک می‏باشد، را به صورت کتاب‏های عبرت‏ انگیز و عوالمی عجیب، زنده، موجود و دارای روح؛ و در ارتباط با ما چون مملکتی ربّانی همانند آن چه در پرده سینما دیده می‏شود، نشان داده، گاه ما را به گذشته می‏برد و گاه گذشته را نزد ما می‏آورد و با نشان دادنش به هر عصر و طبقه‏‏یی با اعجازی متعالی تعلیم می‏دهد. قرآن عظیم الشأن با همان اعجاز کائنات را که در نظر غافلان، جامد و پریشان و بی‏روح، و وحشتکده‏‏یی بزرگ است و میان فراق و زوال در حال دست و پا زدن؛ به صورت کتابی صمدانی، شهری رحمانی، و نمایشگاه صنع ربّانی، نشان می‏دهد و با زنده کردن همان چیزهای به ظاهر جامد و موظف کردن شان، به سخن گفتن با یک‏دیگر و یاوری هم وامی دارد و به این ترتیب، به نوع بشر و جن و مَلک درس حقیقی و نورانی حکمت می‏دهد. قرآن امتیازات قدسی مانند موارد زیر دارد: 1. در هر حرف قرآن ده، صد و گاه هزار و هزاران ثواب وجود دارد. 2. اگر جن و انس جمع آیند نخواهند توانست مانند قرآن را بیاورند. 3. قرآن با تمام فرزندان آدم و تمام جهان هستی در جایگاه خودشان سخن می‏گوید. 4.همواره در قلب میلیون‏ها حافظ با ذوق نقش می‏بندد. 5. به رغم تکرارهای فراوانش خسته کننده نیست. 6. با داشتن جملات پیچیده در ذهن لطیف و بسیط کودکان نیز به صورت کامل نقش می‏بندد. 7. نزد بیماران و کسانی که با شنیدن کم‏ترین سخنی متأثر می‏شوند و کسانی که در سکرات مرگ به سر می‏برند چون آب زمزم، گوارا به نظر می‏رسد.
    Ben de baktım, tam mutabıktır. Şöyle ki:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    قرآن سعادت هر دو جهان را نصیب شاگردان خود می‏کند و به موجب رعایت دقیق مرتبه اُمیّت ترجمان (<ref> مقصود حضرت رسول (ع) می‏باشد.</ref>)، بی‏آن‏که به تکلف و تصنع و تظاهر میدان دهد با سلاست فطری و نزول مستقیمش از آسمان و نوازش ادراک بسیط طبقه عوام با تنزّلات کلامی (<ref> مقصود سخن‏گفتن حق در حد فهم بشر می‏باشد.</ref>) که قشر کثیری را تشکیل می‏دهند، ظاهرترین و بدیهی‏ترین صفحات ارض و سماء را می‏گشاید و معجزات خارق‏العاده قدرت حق و سُطور حکمت معنادارش را تعلیم می‏دهد و بدین طریق در لطف و ارشاد، اعجازی نیکو به نمایش می‏گذارد.
    == ONUNCU MESELE EMİRDAĞI ÇİÇEĞİ ==
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    قرآن خود را کتاب دعا، دعوت، ذکر و توحیدی معرفی می‏کند که اقتضای تکرار دارد و به موجب این راز با تکرارهای زیبا و دل‏نشین‏اش در جمله‏‏یی یا قصه‏‏یی معانی متعدد و فراوانی را به مخاطبان از طبقات گوناگون تفهیم می‏کند. در حادثه‏‏یی جزیی و عادی، به بی‏اهمیت‏ترین و پیش پا افتاده‏ترین چیزها نیز با نظر مرحمت می‏نگرد و اعلام می‏کند که همین مطالب در دایره تدبیر و اراده حق قرار دارند، و با بیان این راز کوچک‏ترین حوادث مربوط به صحابه در زمان صدر اسلام و شکل گیری شریعت را مورد توجه قرار می‏دهد و درعین حال دارای قوانین کلی نیز هست. بیان حوادث جزیی زمان تأسیس اسلام و شریعت از آن نظر که دانه‏هایی هستند و میوه‏های با اهمیتی از آن‏ها حاصل می‏شود، نشانگر نوعی اعجاز است.
    '''Kur’an’da olan tekrarata gelen itirazlara karşı gayet kuvvetli bir cevaptır.'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، قرآن با توجه به لزوم تکرار و تکرّر احتیاج، در مدّت بیست سال، به‏عنوان جواب برای سؤال‏های مکرر، به بسیاری از طبقات درس داده، و اثبات می‏کند؛ که از ذرّات گرفته تا سیّارات در تصرف یک ذات قرار دارد، و اوست که کاینات با عظمت را تکه‏تکه کرده، و در قیامت شکل آن را عوض می‏کند. و دنیا را از میان برداشته، و آخرت را به‏جای آن قرار می‏دهد. و غضب الهی را به‏حساب نتیجه‏ی خلقت کاینات‏ در مقابل ظلم نوع بشر - که عناصر و زمین و آسمان‏ها و کاینات را به‏ خشم می‏آورد - نشان می‏دهد. و در زمان تأسیس انقلابی دهشتناک و گسترده و فوق‏العاده، با تکرار بعضی جملات که به اندازة هزاران نتیجه قوت دارند، و تکرار بعضی آیات که نتایج دلایل بی‏شماری می‏باشند؛ نه تنها قصوری مرتکب نمی‏شود؛ بلکه خبر از اعجازی قوی و بلاغتی عالی و فصاحت و سلاستی کاملاً مطابق مقتضای حال دارد.
    Aziz, sıddık kardeşlerim!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    مثلاً عبارت بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ که یک آیه است 114 مرتبه در قرآن تکرار می‏شود؛ چنان که در لمعه چهاردهم رساله نور بیان شده حقیقتی‏ست که فرش را به عرش پیوند می‏دهد، عالم را روشنایی می‏بخشد و هرکسی در هر لحظه بدان محتاج است؛ این عبارت اگر میلیون‏ها بار هم تکرار گردد باز هم نیازمند آنیم. نه این که مانند نان هر روز به آن نیازمند باشیم؛ بلکه هم‏چون هوا و نور هر لحظه محتاج و مشتاق آن هستیم.
    Gerçi bu mesele, perişan vaziyetimden müşevveş ve letafetsiz olmuş. Fakat o müşevveş ibare altında çok kıymetli bir nevi i’cazı kat’î bildim. Maatteessüf ifadeye muktedir olamadım. Her ne kadar ibaresi sönük olsa da Kur’an’a ait olmak cihetiyle hem ibadet-i tefekküriye hem kudsî, yüksek, parlak bir cevherin sadefidir. Yırtık libasına değil, elindeki elmasa bakılsın.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    مثال دیگر آیه: اِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ال۟عَزٖيزُ الرَّحٖيمُ (<ref> پروردگارت بی‏تردید خدایی‏ست که قدرتش بر هرچیز غالب است و رحمتش همه جا را فراگرفته است. (شعرا: 9).</ref>) است که در سوره «شعرا» هشت بار تکرار می‏شود؛ با ذکر نجات پیامبران و عذاب قوم‏شان به حساب نتیجه خلقت کائنات و ربوبیت عامه، آیه‏‏یی که قوّت هزاران حقیقت را دارد تکرار می‏گردد. عزت ربّانی عذاب قوم ظالم و رحیمیت الهی نجات انبیا را اقتضا دارد؛ حال اگر آیه فوق با هدف تعلیم، هزاران بار هم تکرار شود چون بلاغتی عالی و موجز و معجزه وار است بازهم احتیاج و اشتیاق به آن وجود دارد.
    Hem bunu gayet hasta ve perişan ve gıdasız, bir iki gün ramazanda, mecburiyetle gayet mücmel ve kısa ve bir cümlede pek çok hakikatleri ve müteaddid hüccetleri dercederek yazdım. Kusura bakılmasın. '''(*<ref>*Denizli hapsinin meyvesine Onuncu Mesele olarak Emirdağı’nın ve bu ramazan-ı şerifin nurlu bir küçük çiçeğidir. Tekrarat-ı Kur’aniyenin bir hikmetini beyanla ehl-i dalaletin ufunetli ve zehirli evhamlarını izale eder.</ref>)'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    یا در سوره «الرحمن» که آیه :
    Aziz, sıddık kardeşlerim!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    فَبِاَىِّ اٰلَٓاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(<ref> ای جن و انس! کدام یک از نعمت‏های پروردگارتان را تکذیب می‏کنید؟ (رحمن: 13).</ref>)
    Ramazan-ı şerifte Kur’an-ı Mu’cizü’l-Beyan’ı okurken Risale-i Nur’a işaretleri Birinci Şuâ’da beyan olunan otuz üç âyetten hangisi gelse bakıyordum ki o âyetin sahifesi ve yaprağı ve kıssası dahi Risale-i Nur’a ve şakirdlerine kıssadan hisse almak noktasında bir derece bakıyor. Hususan Sure-i Nur’dan Âyetü’n-Nur, on parmakla Risale-i Nur’a baktığı gibi arkasındaki Âyet-i Zulümat dahi muarızlarına tam bakıyor ve ziyade hisse veriyor. Âdeta o makam, cüz’iyetten çıkıp külliyet kesbeder ve bu asırda o küllînin tam bir ferdi Risale-i Nur ve şakirdleridir diye hissettim.
    و در سوره «مرسلات» که آیه:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    وَي۟لٌ يَو۟مَئِذٍ لِل۟مُكَذِّبٖينَ(<ref> در آن روز وای بر تکذیب کنندگان! (مرسلات: 15).</ref>)
    Evet, Kur’an’ın hitabı, evvela Mütekellim-i Ezelî’nin rububiyet-i âmmesinin geniş makamından hem nev-i beşer, belki kâinat namına muhatap olan zatın geniş makamından hem umum nev-i benî-Âdem’in bütün asırlarda irşadlarının gayet vüs’atli makamından hem dünya ve âhiretin ve arz ve semavatın ve ezel ve ebedin ve Hâlık-ı kâinat’ın rububiyetine ve bütün mahlukatın tedbirine dair kavanin-i İlahiyenin gayet yüksek ve ihatalı beyanatının geniş makamından aldığı vüs’at ve ulviyet ve ihata cihetiyle o hitap, öyle bir yüksek i’caz ve şümul gösterir ki ders-i Kur’an’ın muhataplarından en kesretli taife olan tabaka-i avamın basit fehimlerini okşayan zâhirî ve basit mertebesi dahi en ulvi tabakayı da tam hissedar eder.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    تکرار می‏شود کفر و ظلم جن و نوع بشر را یادآوری می‏کند که عالم هستی را به غلیان آورده و موجب حدّت زمین و آسمان‏ها می‏گردد و نتایج خلقت جهان را تخریب می‏کند و با انکار و تحقیربه مقابله با حشمت سلطنت الهی می‏پردازد. آری، این دو آیه که کفر و کفران و تجاوز آن‏ها به حقوق تمام مخلوقات را به همه اعصار و زمین و آسمان‏ها هشدار داده فریاد می‏کند، با هزاران حقیقت مشابه مرتبط است و درسی عمومی‏ست، از قوت هزاران مسأله برخوردار می‏باشد و اگر هزاران بار هم تکرار شود چون بلاغتی‏ست دارای اعجازی شکوهمند و ایجازی زیبا، بازهم بدان نیاز است.
    Güya kıssadan yalnız bir hisse ve bir hikâye-i tarihiyeden bir ibret değil belki bir küllî düsturun efradı olarak her asra ve her tabakaya hitap ederek taze nâzil oluyor ve bilhassa çok tekrarla اَلظَّالِمٖينَ ، اَلظَّالِمٖينَ deyip tehditleri ve zulümlerinin cezası olan musibet-i semaviye ve arziyeyi şiddetle beyanı, bu asrın emsalsiz zulümlerine kavm-i Âd ve Semud ve Firavun’un başlarına gelen azaplar ile baktırıyor ve mazlum ehl-i imana İbrahim (as) ve Musa (as) gibi enbiyanın necatlarıyla teselli veriyor.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نمونه دیگر مناجات نبوی «جوشن کبیر» است که نوعی مناجات حقیقیه قرآنیه و برآمده از قرآن و در واقع به نوعی خلاصه آن است؛ و عبارت '''«سُبحَانَکَ یا لا اِلهَ اِلّا اَنتَ اَلاَمَانُ اَلامَاَن خَلِّصنا و اَجِرنَا و نَجِّنَا مِنَ النَّار»''' (<ref> تو از عجز و شریک منزه و مقدسی، جز تو خدایی نیست که به داد ما برسد، الامان، الامان! ما را از آتش عذاب و جهنم نجات بده، خلاص و رهایمان کن.</ref>)  صد بار در آن تکرار می‏شود. در این تکرار از آن نظر که از توحید به عنوان بزرگ‏ترین حقیقت عالم و وظایفی چون تقدیس و تسبیح از مهم‏ترین وظایف مخلوقات در برابر ربوبیت حق و رهایی از شقاوت ابدی - که از دهشتناک‏ترین مسایل نوع انسان و لازم‏ترین نتیجه عجز و عبودیت انسان می‏باشد - یاد می‏شود، اگر هزاران بار هم تکرار شود باز ناچیز است.
    Evet, nazar-ı gaflet ve dalalette, vahşetli ve dehşetli bir ademistan ve elîm ve mahvolmuş bir mezaristan olan bütün geçmiş zaman ve ölmüş karnlar ve asırlar; canlı birer sahife-i ibret ve baştan başa ruhlu, hayattar bir acib âlem ve mevcud ve bizimle münasebettar bir memleket-i Rabbaniye suretinde sinema perdeleri gibi kâh bizi o zamanlara kâh o zamanları yanımıza getirerek her asra ve her tabakaya gösterip yüksek bir i’caz ile ders veren Kur’an-ı Mu’cizü’l-Beyan, aynı i’cazla nazar-ı dalalette camid, perişan, ölü, hadsiz bir vahşetgâh olan ve firak ve zevalde yuvarlanan bu kâinatı bir kitab-ı Samedanî, bir şehr-i Rahmanî, bir meşher-i sun’-u Rabbanî olarak o camidatı canlandırarak, birer vazifedar suretinde birbiriyle konuşturup ve birbirinin imdadına koşturup nev-i beşere ve cin ve meleğe hakiki ve nurlu ve zevkli hikmet dersleri veren bu Kur’an-ı Azîmüşşan, elbette her harfinde on ve yüz ve bazen bin ve binler sevap bulunması ve bütün cin ve ins toplansa onun mislini getirememesi ve bütün benî-Âdem’le ve kâinatla tam yerinde konuşması ve her zaman milyonlar hâfızların kalplerinde zevkle yazılması ve çok tekrarla ve kesretli tekraratıyla usandırmaması ve çok iltibas yerleri ve cümleleriyle beraber çocukların nazik ve basit kafalarında mükemmel yerleşmesi ve hastaların ve az sözden müteessir olan ve sekeratta olanların kulağında mâ-i zemzem misillü hoş gelmesi gibi kudsî imtiyazları kazanır ve iki cihanın saadetlerini kendi şakirdlerine kazandırır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    تکرارهای قرآنی ناظر بر چنین مبانی متینی‏ست. حتی گاه در صفحه‏‏یی به اقتضای مقام و نیاز افهام و بلاغت بیان، مطلبی تا بیست مرتبه صریحاً یا ضمناً تکرار می‏گردد و حقیقت توحید را بیان می‏دارد و نه تنها موجب ملال نمی‏شود، بلکه شوق و حلاوت و قوّت را زیاد می‏کند. در رساله نور با دلایل کافی بیان شده است که تکرارهای قرآنی تا چه حد بجا و مناسب و مطابق بلاغت است.
    Ve tercümanının ümmiyet mertebesini tam riayet etmek sırrıyla hiçbir tekellüf ve hiçbir tasannu ve hiçbir gösterişe meydan vermeden selaset-i fıtriyesini ve doğrudan doğruya semadan gelmesini ve en kesretli olan tabaka-i avamın basit fehimlerini tenezzülat-ı kelâmiye ile okşamak hikmetiyle en ziyade sema ve arz gibi en zâhir ve bedihî sahifeleri açıp o âdiyat altındaki hârikulâde mu’cizat-ı kudretini ve manidar sutûr-u hikmetini ders vermekle lütf-u irşadda güzel bir i’caz gösterir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    <nowiki></nowiki>
    Tekrarı iktiza eden dua ve davet ve zikir ve tevhid kitabı dahi olduğunu bildirmek sırrıyla güzel, tatlı tekraratıyla bir tek cümlede ve bir tek kıssada ayrı ayrı çok manaları, ayrı ayrı muhatap tabakalarına tefhim etmekte ve cüz’î ve âdi bir hâdisede en cüz’î ve ehemmiyetsiz şeyler dahi nazar-ı merhametinde ve daire-i tedbir ve iradesinde bulunmasını bildirmek sırrıyla tesis-i İslâmiyette ve tedvin-i şeriatta sahabelerin cüz’î hâdiselerini dahi nazar-ı ehemmiyete almasında hem küllî düsturların bulunması hem umumî olan İslâmiyet’in ve şeriatın tesisinde o cüz’î hâdiseler, çekirdekler hükmünde çok ehemmiyetli meyveleri verdikleri cihetinde de bir nev-i i’cazını gösterir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    سوره‏های مکی و مدنی قرآن معجز بیان از نقطه نظر بلاغت و از لحاظ اعجاز و تفصیل و اجمال با هم متفاوتند و سرّ حکمت آن این است که مخاطب و معارضان صف اول قرآن در مکه اُمّیّون و مشرکان بوده‏اند، لذا برای برخورداری از قوّت بلاغت و اسلوبی عالی و موجز و قانع کننده تکرار مطالب لازم بوده است؛ به همین دلیل سوره‏های مکی اغلب ارکان ایمان و مراتب توحید را با ایجازی اعجازآمیز و قوی و عالی بیان و تکرار نموده مبداء و معاد، و خدا و آخرت را نه در یک صفحه و یک آیه و یک جمله و یک کلمه بلکه گاه دریک حرف با تقدیم و تأخیر یا تعریف و تنکیر یا حذف و ذکر، آن چنان با قوت اثبات می‏کند که بزرگان علم بلاغت نیز حیرت می‏کنند.
    Evet, ihtiyacın tekerrürüyle, tekrarın lüzumu haysiyetiyle yirmi sene zarfında pek çok mükerrer suallere cevap olarak ayrı ayrı çok tabakalara ders veren ve koca kâinatı parça parça edip kıyamette şeklini değiştirerek dünyayı kaldırıp onun yerine azametli âhireti kuracak ve zerrattan yıldızlara kadar bütün cüz’iyat ve külliyatı, tek bir zatın elinde ve tasarrufunda bulunduğunu ispat edecek ve kâinatı ve arz ve semavatı ve anâsırı kızdıran ve hiddete getiren nev-i beşerin zulümlerine, kâinatın netice-i hilkati hesabına gazab-ı İlahî ve hiddet-i Rabbaniyeyi gösterecek hadsiz hârika ve nihayetsiz dehşetli ve geniş bir inkılabın tesisinde binler netice kuvvetinde bazı cümleleri ve hadsiz delillerin neticesi olan bir kısım âyetleri tekrar etmek; değil bir kusur, belki gayet kuvvetli bir i’caz ve gayet yüksek bir belâgat ve mukteza-yı hale gayet mutabık bir cezalettir ve fesahattir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    رسالة نور و مخصوصاً «کلام بیست و پنجم» - که چهل نوع اعجاز قرآن را اجمالاً اثبات می‏کند - به همراه آنچه در ذیل آن بیان گردیده، و نیز رسالة نور عربی به نام تفسیر«اشارات الاعجاز» - که وجه اعجازی موجود در نظم (قرآن) را به طرز خارق العاده‏یی بیان و اثبات می‏کند - (همگی) نشان می‏دهند؛ که سوره‏ها و آیات مکی در بلاغت دارای عالی‏ترین اسلوب و در ایجاز دارای عالی‏ترین اعجاز می‏باشند.
    Mesela, bir tek âyet iken yüz on dört defa tekerrür eden بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ cümlesi, Risale-i Nur’un On Dördüncü Lem’a’sında beyan edildiği gibi arşı ferşle bağlayan ve kâinatı ışıklandıran ve her dakika herkes ona muhtaç olan öyle bir hakikattir ki milyonlar defa tekrar edilse yine ihtiyaç var. Değil yalnız ekmek gibi her gün, belki hava ve ziya gibi her dakika ona ihtiyaç ve iştiyak vardır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اما مخاطبان و معارضان صف اول سوره‏ها و آیات مدنی، اهل کتابی چون یهود و نصاری بودند که خدا را قبول داشتند، لذا ضرورتی در بیان ارکان ایمان و اصول متعالی دین در برابر اهل کتاب به نحوی که تناسب با بلاغت و ارشاد و تطابق با مقام و حال داشته و ساده و واضح و تفصیلی باشد وجود نداشت؛ به همین دلیل طرح جزییات احکام شرعی و اسباب و ریشه‏های قوانین کلی که مدار اختلاف بود لازم می‏نمود؛ پس سوره‏ها و آیات مدنی غالباً با اسلوبی ساده اما تفصیلی و همراه توضیح با شیوه بی‏نظیری که خاص قرآن است در چارچوب حوادثی که پدید می‏آمد بیان می‏گردید و مشتمل بود بر خلاصه‏‏یی محکم، خاتمه، دلیل و عبارتی توحیدی و اسمایی و اخروی که موجب کلی شدن حادثه جزیی شرعی و انتسابش به ایمان به الله می‏گردید. به این ترتیب مقام مذکور نورانی می‏شود، تعالی می‏یابد و صورت کلی به خود می‏گیرد.
    Hem mesela, Sure-i طٰسٓمٓ de sekiz defa tekrar edilen şu اِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ال۟عَزٖيزُ الرَّحٖيمُ âyeti, o surede hikâye edilen peygamberlerin necatlarını ve kavimlerinin azaplarını, kâinatın netice-i hilkati hesabına ve rububiyet-i âmmenin namına o binler hakikat kuvvetinde olan âyeti tekrar ederek, izzet-i Rabbaniye o zalim kavimlerin azabını ve rahîmiyet-i İlahiye dahi enbiyanın necatlarını iktiza ettiğini ders vermek için binler defa tekrar olsa yine ihtiyaç ve iştiyak var ve i’cazlı, îcazlı bir ulvi belâgattır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در نور دوم از شعله دوم کلام بیست و پنجم رساله نور درباره عبارات فشرده یا خاتمه‏هایی چون:
    Hem mesela, Sure-i Rahman’da tekrar edilen فَبِاَىِّ اٰلَٓاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ âyeti ile Sure-i Mürselât’ta وَي۟لٌ يَو۟مَئِذٍ لِل۟مُكَذِّبٖينَ âyeti, cin ve nev-i beşerin, kâinatı kızdıran ve arz ve semavatı hiddete getiren ve hilkat-i âlemin neticelerini bozan ve haşmet-i saltanat-ı İlahiyeye karşı inkâr ve istihfafla mukabele eden küfür ve küfranlarını ve zulümlerini ve bütün mahlukatın hukuklarına tecavüzlerini, asırlara ve arz ve semavata tehditkârane haykıran bu iki âyet, böyle binler hakikatlerle alâkadar ve binler mesele kuvvetinde olan bir ders-i umumîde binler defa tekrar edilse yine lüzum var ve celalli bir i’caz ve cemalli bir îcaz-ı belâgattır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اِنَّ اللّٰهَ عَلٰى كُلِّ شَى۟ءٍ قَدٖيرٌ(<ref> به تحقیق خداوند بر انجام هر چیزی قادر است.(بقره: 20).</ref>)،
    Hem mesela, Kur’an’ın hakiki ve tam bir nevi münâcatı ve Kur’an’dan çıkan bir çeşit hülâsası olan Cevşenü’l-Kebir namındaki münâcat-ı Peygamberîde yüz defa سُب۟حَانَكَ يَا لَٓا اِلٰهَ اِلَّا اَن۟تَ ال۟اَمَانُ ال۟اَمَانُ خَلِّص۟نَا وَ اَجِر۟نَا وَ نَجِّنَا مِنَ النَّارِ cümlesi tekrarında tevhid gibi kâinatça en büyük hakikat ve tesbih ve takdis gibi mahlukatın rububiyete karşı üç muazzam vazifesinden en ehemmiyetli vazifesi ve şakavet-i ebediyeden kurtulmak gibi nev-i insanın en dehşetli meselesi ve ubudiyet ve acz-i beşerînin en lüzumlu neticesi bulunması cihetiyle binler defa tekrar edilse yine azdır.
    اِنَّ اللّٰهَ بِكُلِّ شَى۟ءٍ عَلٖيمٌ(<ref> بی‏تردید خداوند همه چیز را می‏داند.(عنکبوت: 62).</ref>)،
    </div>
    وَهُوَ ال۟عَزٖيزُ الرَّحٖيمُ(<ref> قدرت او بر همه چیز غالب است، او هر کاری را با حکمت انجام می‏دهد.(روم: 27).</ref>)


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    وَهُوَ ال۟عَزٖيزُ ال۟حَكٖيمُ(<ref> قدرت او بر همه چیز غالب است، او بسیار بخشنده است.(روم: 5).</ref>)
    İşte –namaz tesbihatı gibi ibadetlerden bir kısmının tekrarı sünnet bulunan maddeler gibi– tekrarat-ı Kur’aniye, bu gibi metin esaslara bakıyor. Hattâ bazen bir sahifede iktiza-yı makam ve ihtiyac-ı ifham ve belâgat-ı beyan cihetiyle yirmi defa sarîhan ve zımnen tevhid hakikatini ifade eder. Değil usanç, belki kuvvet ve şevk ve halâvet verir. Risale-i Nur’da, tekrarat-ı Kur’aniye ne kadar yerinde ve münasip ve belâgatça makbul olduğu hüccetleriyle beyan edilmiş.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    که افاده توحید و آخرت را دارند، درباره بلاغت و ویژگی و سلاست و نکات آن‏ها توضیحاتی داده شده و ده نکته و مزیت از مزایای فراوان‏شان بیان گردیده و برای معاندان نیز اثبات شده است که همین عبارات کوتاه معجزات بزرگی هستند.
    '''Kur’an-ı Mu’cizü’l-Beyan’ın Mekkiye sureleriyle Medeniye sureleri belâgat noktasında ve i’caz cihetinde ve tafsil ve icmal vechinde birbirinden ayrı olmasının sırr-ı hikmeti şudur ki:'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، قرآن در بیان جزییات شرعی و قوانین اجتماعی، نظر مخاطب را در یک آن به نقاط کلی متعالی جلب می‏کند، اسلوب ساده‏اش را به شیوه‏‏یی عالی مبدل می‏سازد و مخاطب را از درس شریعت به درس توحید رهنمون می‏گردد و به این ترتیب نشان می‏دهد که قرآن کتاب شریعت و احکام و حکمت است و در عین حال کتاب عقیده و ایمان و ذکر و فکر و دعا و دعوت نیز هست؛ و در هر مقام مقاصد ارشادی و قرآنی فراوانی را تعلیم می‏دهد و جدا از طرز بلاغتی که در آیات مکی هست فصاحتی نورانی و اعجاز آمیز را ظاهر می‏سازد.
    Mekke’de birinci safta muhatap ve muarızları, Kureyş müşrikleri ve ümmileri olduğundan belâgatça kuvvetli bir üslub-u âlî ve îcazlı, mukni, kanaat verici bir icmal ve tesbit için tekrar lâzım geldiğinden ekseriyetçe Mekkî sureleri erkân-ı imaniyeyi ve tevhidin mertebelerini gayet kuvvetli ve yüksek ve i’cazlı bir îcaz ile ifade ve tekrar ederek mebde ve meâdi, Allah’ı ve âhireti, değil yalnız bir sahifede, bir âyette, bir cümlede, bir kelimede belki bazen bir harfte ve takdim-tehir, tarif-tenkir ve hazf-zikir gibi heyetlerde öyle kuvvetli ispat eder ki ilm-i belâgatın dâhî imamları hayretle karşılamışlar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    گاه در دو کلمه مثلاً رَبُّ ال۟عَالَمٖينَ (<ref> پروردگار جهانیان.</ref>) رَبُّ ال۟عَالَمٖينَ (<ref> پروردگارت.</ref>) درس احدیت و واحدیت می‏دهد و در متن احدیت، افاده واحدیت می‏کند. حتی در یک جمله همان طور که ذره‏‏یی را در مردمک چشم دیده و گنجانده است، خورشید را با همان آیه و همان ابزار در مردمک دیده آسمان قرار می‏دهد و آسمان را بینا می‏کند،
    Risale-i Nur ve bilhassa Kur’an’ın kırk vech-i i’cazını icmalen ispat eden Yirmi Beşinci Söz, zeylleriyle beraber ve nazımdaki vech-i i’cazı hârika bir tarzda beyan ve ispat eden Arabî Risale-i Nur’dan İşaratü’l-İ’caz tefsiri bilfiil göstermişler ki Mekkî sure ve âyetlerde en âlî bir üslub-u belâgat ve en yüksek bir i’caz-ı îcazî vardır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    مثلاً بعد از آیه:
    Amma Medine sure ve âyetlerinin birinci safta muhatap ve muarızları ise Allah’ı tasdik eden Yahudi ve Nasâra gibi ehl-i kitap olduğundan mukteza-yı belâgat ve irşad ve mutabık-ı makam ve halin lüzumundan, sade ve vâzıh ve tafsilli bir üslupla ehl-i kitaba karşı dinin yüksek usûlünü ve imanın rükünlerini değil belki medar-ı ihtilaf olan şeriatın ve ahkâmın ve teferruatın ve küllî kanunların menşeleri ve sebepleri olan cüz’iyatın beyanı lâzım geldiğinden, o sure ve âyetlerde ekseriyetçe tafsil ve izah ve sade üslupla beyanat içinde Kur’an’a mahsus emsalsiz bir tarz-ı beyanla, birden o cüz’î teferruat hâdisesi içinde yüksek, kuvvetli bir fezleke, bir hâtime, bir hüccet ve o cüz’î hâdise-i şer’iyeyi küllîleştiren ve imtisalini iman-ı billah ile temin eden bir cümle-i tevhidiye ve esmaiye ve uhreviyeyi zikreder. O makamı nurlandırır, ulvileştirir, küllîleştirir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    خَلَقَ السَّمٰوَاتِ وَ ال۟اَر۟ضَ(<ref> اوست که آسمان‏ها و زمین را خلق کرد.(حدید: 4).</ref>) عبارت ﭿﮃ ﮄ  ﮅ ﮆ ﮇ ﮈﮉﮊﮋﭾ (<ref> او شب را در روز و روز را در شب داخل می‏کند.(حدید: 6).</ref>) را قرار می‏دهد و آن گاه می‏فرماید:
    Risale-i Nur, âyetlerin âhirlerinde ekseriyetle gelen اِنَّ اللّٰهَ عَلٰى كُلِّ شَى۟ءٍ قَدٖيرٌ ۝ اِنَّ اللّٰهَ بِكُلِّ شَى۟ءٍ عَلٖيمٌ ۝ وَهُوَ ال۟عَزٖيزُ الرَّحٖيمُ ۝ وَهُوَ ال۟عَزٖيزُ ال۟حَكٖيمُ gibi tevhidi veya âhireti ifade eden fezlekeler ve hâtimelerde ne kadar yüksek bir belâgat ve meziyetler ve cezaletler ve nükteler bulunduğunu Yirmi Beşinci Söz’ün İkinci Şule’sinin İkinci Nur’unda o fezleke ve hâtimelerin pek çok nüktelerinden ve meziyetlerinden on tanesini beyan ederek o hülâsalarda bir mu’cize-i kübra bulunduğunu muannidlere de ispat etmiş.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    يُولِجُ الَّي۟لَ فِى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فِى الَّي۟لِ وَ هُوَ عَلٖيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ(<ref> او هر آن چه را در دل‏ها پنهان است می‏داند.(حدید: 6).</ref>) یعنی در آفرینش شگفت انگیز زمین و آسمان‏ها، خطرات قلب را نیز می‏داند و آن را تدبیر می‏کند، لذا طرز بیانی که ساده و در مرتبه امییون بود و محاوره‏‏یی که بسیط و جزیی بود و میزان فهم عوام را در نظر داشت تبدیل به گفتگویی متعالی، جذّاب، عمومی و ارشاد کننده می‏شود.
    Evet Kur’an, o teferruat-ı şer’iye ve kavanin-i içtimaiyenin beyanı içinde birden muhatabın nazarını en yüksek ve küllî noktalara kaldırıp, sade üslubu bir ulvi üsluba ve şeriat dersinden tevhid dersine çevirerek Kur’an’ı hem bir kitab-ı şeriat ve ahkâm ve hikmet hem bir kitab-ı akide ve iman ve zikir ve fikir ve dua ve davet olduğunu gösterip her makamda çok makasıd-ı irşadiye ve Kur’aniyeyi ders vermesiyle Mekkiye âyetlerin tarz-ı belâgatlarından ayrı ve parlak, mu’cizane bir cezalet izhar eder.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''یک سؤال مهم:''' گاهی حقیقتی به این دلیل که توسط نظرهای سطحی تشخیص داده نمی‏شود و یا در بعضی مقام‏ها (به این دلیل که) از حادثه‏یی جزیی، خلاصه‏یی کوتاه و عالی و دستوری کلی بیان می‏گردد؛ مناسب دیده نمی‏شود، (و آن را) متوهمانه نقصان می‏نامند، مثلاً ذکر دستور به غایت متعالی:
    Bazen iki kelimede mesela رَبُّ ال۟عَالَمٖينَ ve رَبُّكَ de رَبُّكَ tabiriyle ehadiyeti ve رَبُّ ال۟عَالَمٖينَ ile vâhidiyeti bildirir. Ehadiyet içinde vâhidiyeti ifade eder. Hattâ bir cümlede, bir zerreyi bir göz bebeğinde gördüğü ve yerleştirdiği gibi güneşi dahi aynı âyetle, aynı çekiçle göğün göz bebeğinde yerleştirir ve göğe bir göz yapar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    وَفَو۟قَ كُلِّ ذٖى عِل۟مٍ عَلٖيمٌ(<ref> فوق هر دانایی، دانایی کامل‏تر هست. (یوسف: 76).</ref>)
    Mesela خَلَقَ السَّمٰوَاتِ وَ ال۟اَر۟ضَ âyetinden sonra يُولِجُ الَّي۟لَ فِى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فِى الَّي۟لِ âyetinin akabinde وَ هُوَ عَلٖيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ der. “Zemin ve göklerin haşmet-i hilkatinde kalbin dahi hatıratını bilir, idare eder.” der, tarzında bir beyanat cihetiyle o sade ve ümmiyet mertebesini ve avamın fehmini nazara alan o basit ve cüz’î muhavere, o tarz ile ulvi ve cazibedar ve umumî ve irşadkâr bir mükâlemeye döner.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در داستان حضرت یوسف که می‏خواست به نحوی برادرش را نزد خود نگاهدارد، ظاهراً با بلاغت مناسبتی ندارد، سرّ و حکمت این چیست؟
    '''Ehemmiyetli Bir Sual:''' Bazen bir hakikat, sathî nazarlara görünmediğinden ve bazı makamlarda cüz’î ve âdi bir hâdiseden yüksek bir fezleke-i tevhidi veya küllî bir düsturu beyan etmekte münasebet bilinmediğinden bir kusur tevehhüm edilir. Mesela “Hazret-i Yusuf aleyhisselâm, kardeşini bir hile ile alması” içinde وَفَو۟قَ كُلِّ ذٖى عِل۟مٍ عَلٖيمٌ diye gayet yüksek bir düsturun zikri, belâgatça münasebeti görünmüyor. Bunun sırrı ve hikmeti nedir?
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''پاسخ:''' از آن جا که هر یک از سوره‏های طولانی یا متوسط، خود به منزله قرآنی کوچک هستند و بسیاری از صفحات و مطالب قرآن فقط یکی دو مقصد نداشته و قرآن اصولاً کتاب ذکر و ایمان و فکر است و درعین حال کتاب‏های متعددی در شریعت و حکمت و ارشاد را دربرمی گیرد و دارای دروس فراوان و جداگانه‏‏یی می‏باشد، در بیان احاطه ربوبیت الهی بر همه چیز و تجلیات باشکوهش، در واقع نوعی قرائت کتاب کبیر کائنات است و البته در هر موقعیت حتی گاه در یک صفحه مقاصد متعددی را تعقیب می‏کند و درخصوص معرفت الله و مراتب توحید و حقایق ایمان به ما درس‏ها می‏دهد، و در موقعیتی دیگر مثلاً به مناسبتی در ظاهر ضعیف درس دیگری می‏گشاید و مناسبات مستحکمی را به مناسبت ضعیف پیشین الحاق می‏کند؛ به این ترتیب، مناسبت مورد بحث کاملاً مطابق آن مطلب بوده و مرتبه بلاغتش ارتقا می‏یابد.
    '''Elcevap:''' Her biri birer küçük Kur’an olan ekser uzun sure ve mutavassıtlarda ve çok sahife ve makamlarda yalnız iki üç maksat değil belki Kur’an mahiyeti hem bir kitab-ı zikir ve iman ve fikir hem bir kitab-ı şeriat ve hikmet ve irşad gibi çok kitapları ve ayrı ayrı dersleri tazammun ederek rububiyet-i İlahiyenin her şeye ihatasını ve haşmetli tecelliyatını ifade etmek cihetiyle, kâinat kitab-ı kebirinin bir nevi kıraatı olan Kur’an, elbette her makamda, hattâ bazen bir sahifede çok maksatları takiben marifetullahtan ve tevhidin mertebelerinden ve iman hakikatlerinden ders verdiği haysiyetiyle, öbür makamda mesela, zâhirce zayıf bir münasebetle başka bir ders açar ve o zayıf münasebete çok kuvvetli münasebetler iltihak ederler. O makama gayet mutabık olur, mertebe-i belâgatı yükseklenir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''سؤال دوم:''' این که قرآن در هر سوره، صفحه و هر موقعیتی به صراحت یا ضمنی یا به اشاره، آخرت و توحید و مکافات و مجازات بشر را هزاران بار گوشزد می‏کند چه حکمتی دارد؟
    '''İkinci Bir Sual:''' Kur’an’da sarîhan ve zımnen ve işareten, âhiret ve tevhidi ve beşerin mükâfat ve mücazatını binler defa ispat edip nazara vermenin ve her surede her sahifede her makamda ders vermenin hikmeti nedir?
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''پاسخ:''' برای تعلیم عظیم‏ترین، مهمترین، بزرگ‏ترین و شگفت انگیزترین مسایل مربوط به وظایف انسان که مدار سعادت و شقاوت بشری در دایره امکان و در انقلابات مربوط به گذشته عالم هستی‏ست، انسانی که امانت کبری و مسؤولیت خلافت زمین را بر دوش می‏کشد، و به منظور برطرف نمودن شبهات بی‏شمار و انکارهای شدید و از میان برداشتن عنادها‏ست که قرآن انقلابات دهشت انگیز را تصدیق کرده، و مسایل ضروری و لازمی به بزرگی همان انقلاب‏ها را به بشر یادآوری می‏کند. حال اگر قرآن مسایل مذکور را نه فقط هزاران بار بلکه میلیون‏ها مرتبه یادآوری کند بازهم زیاده روی نخواهد بود؛ مباحث مزبور با میلیون‏ها بار تکرار در قرآن خوانده می‏شود و به هیچ وجه ملال آور نیست و انسان همواره بدان‏ها نیازمند است.
    '''Elcevap:''' Daire-i imkânda ve kâinatın sergüzeştine ait inkılablarda ve emanet-i kübrayı ve hilafet-i arziyeyi omuzuna alan nev-i beşerin şakavet ve saadet-i ebediyeye medar olan vazifesine dair en ehemmiyetli en büyük en dehşetli meselelerinden en azametlilerini ders vermek ve hadsiz şüpheleri izale etmek ve gayet şiddetli inkârları ve inatları kırmak cihetinde elbette o dehşetli inkılabları tasdik ettirmek ve o inkılablar azametinde büyük ve beşere en elzem ve en zarurî meseleleri teslim ettirmek için Kur’an, binler defa değil belki milyonlar defa onlara baktırsa yine israf değil ki milyonlar kere tekrar ile o bahisler Kur’an’da okunur, usanç vermez, ihtiyaç kesilmez.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    مثلاً حقیقت بشارت سعادت ابدی که در آیه زیر بیان می‏گردد:
    Mesela اِنَّ الَّذٖينَ اٰمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم۟ جَنَّاتٌ تَج۟رٖى مِن۟ تَح۟تِهَا ال۟اَن۟هَارُ ۝ ... خَالِدٖينَ فٖيهَٓا اَبَدًا âyetinin gösterdiği müjde-i saadet-i ebediye hakikati, bîçare beşere her dakika kendini gösteren hakikat-i mevtin hem insanı hem dünyasını hem bütün ahbabını idam-ı ebedîsinden kurtarıp ebedî bir saltanatı kazandırdığından, milyarlar defa tekrar edilse ve kâinat kadar ehemmiyet verilse yine israf olmaz, kıymetten düşmez.
    </div>
    اِنَّ الَّذٖينَ اٰمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم۟ جَنَّاتٌ تَج۟رٖى مِن۟ تَح۟تِهَا ال۟اَن۟هَارُ ۝ ... خَالِدٖينَ فٖيهَٓا اَبَدًا(<ref> برای ایمان آورندگان و کسانی که کارهای صالح می‏کنند، بهشت‏هایی هست که از زیرشان نهرها جاری‏ست، و رستگاری و کامیابی بزرگ این است. (بروج: 11).</ref>)


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    انسان درمانده و دنیا و دوستانش را از اعدام ابدی موت که هر لحظه خود را به او می‏نمایاند، می‏رهاند و سلطنتی ابدی را نصیب او می‏کند، لذا حتی اگر یک میلیارد بار تکرار گردد و به اندازه کائنات به آن اهمیت داده شود باز هم اسراف نخواهد بود و ارزشش را از دست نخواهد داد.
    İşte bu çeşit hadsiz kıymettar meseleleri ders veren ve kâinatı bir hane gibi değiştiren ve şeklini bozan dehşetli inkılabları tesis etmekte iknaya ve inandırmaya ve ispata çalışan Kur’an-ı Mu’cizü’l-Beyan elbette sarîhan ve zımnen ve işareten binler defa o meselelere nazar-ı dikkati celbetmek; değil israf belki ekmek, ilaç, hava, ziya gibi birer hâcet-i zaruriye hükmünde ihsanını tazelendirir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، قرآن معجز بیانی که می‏کوشد چنین مسایل با ارزشی را تعلیم دهد و در حین تأسیس انقلاب‏های دهشتناک که کاینات را مانند یک خانه دچار تغییر و تحوّل کرده، و صورت آن را تخریب می‏کند؛ سعی در اقناع و باوراندن و اثبات مسایل مذکور دارد. شکی نیست که به صورت صریح یا ضمنی یا به اشاره، نظرها را هزاران بار به مسائل مذکور جلب می‏کند و این امر نه تنها اسراف و زیاده روی نیست، بلکه در حکم حاجاتی ضروری چون نان و دارو و هوا و نور است و موجب تازگی احسان او می‏گردد.
    Hem mesela اِنَّ ال۟كَافِرٖينَ فٖى نَارِ جَهَنَّمَ ve اَلظَّالِمٖينَ لَهُم۟ عَذَابٌ اَلٖيمٌ gibi tehdit âyetlerini Kur’an gayet şiddetle ve hiddetle ve gayet kuvvet ve tekrarla zikretmesinin hikmeti ise –Risale-i Nur’da kat’î ispat edildiği gibi– beşerin küfrü, kâinatın ve ekser mahlukatın hukukuna öyle bir tecavüzdür ki semavatı ve arzı kızdırıyor ve anâsırı hiddete getirip tufanlar ile o zalimleri tokatlıyor. Ve اِذَٓا اُل۟قُوا فٖيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهٖيقًا وَهِىَ تَفُورُ ۝ تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ ال۟غَي۟ظِ âyetinin sarahatiyle o zalim münkirlere cehennem, öyle öfkeleniyor ki hiddetinden parçalanmak derecesine geliyor.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    یا مثلاً حکمت این که قرآن آیات تهدید آمیزی چون
    İşte böyle bir cinayet-i âmmeye ve hadsiz bir tecavüze karşı beşerin küçüklük ve ehemmiyetsizliği noktasına değil belki zalimane cinayetinin azametine ve kâfirane tecavüzünün dehşetine karşı Sultan-ı Kâinat, kendi raiyetinin hukuklarının ehemmiyetini ve o münkirlerin küfür ve zulmündeki nihayetsiz çirkinliğini göstermek hikmetiyle fermanında gayet hiddet ve şiddetle o cinayeti ve cezasını değil bin defa, belki milyonlar ve milyarlar ile tekrar etse yine israf ve kusur değil ki bin seneden beri yüzer milyon insanlar her gün usanmadan kemal-i iştiyakla ve ihtiyaçla okurlar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اِنَّ ال۟كَافِرٖينَ فٖى نَارِ جَهَنَّمَ(<ref> کسانی که کفر پیشه اند، آتش دوزخ برای انان است. (فاطر: 36)</ref>)
    Evet, her gün her zaman, herkes için bir âlem gider, taze bir âlemin kapısı kendine açılmasından, o geçici her bir âlemini nurlandırmak için ihtiyaç ve iştiyakla لَٓا اِلٰهَ اِلَّا اللّٰهُ cümlesini binler defa tekrar ile o değişen perdelere ve âlemlere her birisine bir لَٓا اِلٰهَ اِلَّا اللّٰهُ ı lamba yaptığı gibi öyle de o kesretli, geçici perdeleri ve tazelenen seyyar kâinatları karanlıklandırmamak ve âyine-i hayatında in’ikas eden suretlerini çirkinleştirmemek ve lehinde şahit olabilen o misafir vaziyetleri aleyhine çevirmemek için o cinayetlerin cezalarını ve Padişah-ı Ezelî’nin şiddetli ve inatları kıran tehditlerini, her vakit Kur’an’ı okumakla tahattur edip nefsin tuğyanından kurtulmaya çalışmak hikmetiyle Kur’an, gayet mu’cizane tekrar eder ve bu derece kuvvet ve şiddet ve tekrarla tehdidat-ı Kur’aniyeyi hakikatsiz tevehhüm etmekten şeytan bile kaçar. Ve onları dinlemeyen münkirlere cehennem azabı ayn-ı adalettir, diye gösterir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اَلظَّالِمٖينَ لَهُم۟ عَذَابٌ اَلٖيمٌ(<ref> بی گمان کافران عذاب دردناکی دارند. (ابراهیم: 22)</ref>)را با شدت و حدّت تمام و مکرر ذکر می‏کند، چنان که در رساله نور به صورت قطعی اثبات شده است، این است که کفر بشر چنان تجاوزی به حقوق کائنات و بیش‏تر آفریدگان است که موجب خشم آسمان‏ها و زمین می‏شود و عناصر را به تلاطم وامی دارد و به وسیله توفان‏ها بر آن ظالمان سیلی می‏زند. براساس صراحت آیه:
    Hem mesela, asâ-yı Musa gibi çok hikmetleri ve faydaları bulunan kıssa-i Musa’nın (as) ve sair enbiyanın kıssalarını çok tekrarında, risalet-i Ahmediyenin hakkaniyetine bütün enbiyanın nübüvvetlerini hüccet gösterip onların umumunu inkâr edemeyen, bu zatın risaletini hakikat noktasında inkâr edemez hikmetiyle ve herkes, her vakit bütün Kur’an’ı okumaya muktedir ve muvaffak olamadığından her bir uzun ve mutavassıt sureyi birer küçük Kur’an hükmüne getirmek için ehemmiyetli erkân-ı imaniye gibi o kıssaları tekrar etmesi; değil israf belki mu’cizane bir belâgattır ve hâdise-i Muhammediye bütün benî-Âdem’in en büyük hâdisesi ve kâinatın en azametli meselesi olduğunu ders vermektir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اِذَٓا اُل۟قُوا فٖيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهٖيقًا وَهِىَ تَفُورُ ۝ تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ ال۟غَي۟ظِ(<ref> وقتی به میان پرتاب شدند غرش جهنم را می‏شنوند که در حال غلیان است. چیزی نمی‏ماند که جهنم از خشمی که به آنان دارد برخود بشکافد. (مُلک: 8-7).</ref>) جهنم به ظالمان اهل انکار چنان خشم می‏گیرد که چیزی نمی‏ماند براثر این خشم بشکافد.
    Evet, Kur’an’da Zat-ı Ahmediye’ye en büyük makam vermek ve dört erkân-ı imaniyeyi içine almakla لَٓا اِلٰهَ اِلَّا اللّٰهُ rüknüne denk tutulan مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ ve risalet-i Muhammediye kâinatın en büyük hakikati ve Zat-ı Ahmediye, bütün mahlukatın en eşrefi ve hakikat-i Muhammediye tabir edilen küllî şahsiyet-i maneviyesi ve makam-ı kudsîsi, iki cihanın en parlak bir güneşi olduğuna ve bu hârika makama liyakatine pek çok hüccetleri ve emareleri, kat’î bir surette Risale-i Nur’da ispat edilmiş. Binden birisi şudur ki:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    حکمت سلطان کائنات اقتضا می‏کند که در برابر چنین جنایت عام و تجاوز بزرگی بدون لحاظ کوچکی و بی‏اهمیتی بشر، در مقابله با بزرگی جنایتی ظالمانه و وحشتِ تجاوزی کافرانه، اهمیت حقوق رعایای خویش و پستی بی‏نهایت ظلم و کفر منکران را نشان دهد، پس اگر در فرمان خود جنایت مذکور و سزایش را با حدّت و شدت فراوان نه هزاربار بلکه میلیون و میلیاردها بار تکرار کند، این نه اسراف و زیاده روی‏ست و نه قصور؛ بیش از هزار سال است که صدها میلیون انسان هر روز چنین آیاتی را با کمال اشتیاق و بدون آن که موجب ملال‏شان شود و از سر نیاز تلاوت می‏کنند.
    اَلسَّبَبُ كَال۟فَاعِلِ düsturuyla, bütün ümmetinin bütün zamanlarda işlediği hasenatın bir misli onun defter-i hasenatına girmesi ve bütün kâinatın hakikatlerini, getirdiği nur ile nurlandırması, değil yalnız cin, ins, melek ve zîhayatı, belki kâinatı, semavat ve arzı minnettar eylemesi ve istidat lisanıyla nebatatın duaları ve ihtiyac-ı fıtrî diliyle hayvanatın duaları, gözümüz önünde bilfiil kabul olmasının şehadetiyle milyonlar, belki milyarlar fıtrî ve reddedilmez duaları makbul olan suleha-yı ümmeti her gün o zata salât ü selâm unvanıyla rahmet duaları ve manevî kazançlarını en evvel o zata bağışlamaları ve bütün ümmetçe okunan Kur’an’ın üç yüz bin harfinin her birisinde on sevaptan tâ yüz, tâ bin hasene ve meyve vermesinden yalnız kıraat-ı Kur’an cihetiyle defter-i a’maline hadsiz nurlar girmesi haysiyetiyle o zatın şahsiyet-i maneviyesi olan hakikat-i Muhammediye, istikbalde bir şecere-i tûba-i cennet hükmünde olacağını Allâmü’l-guyub bilmiş ve görmüş, o makama göre Kur’an’ında o azîm ehemmiyeti vermiş ve fermanında ona tebaiyetle ve sünnetine ittiba ile şefaatine mazhariyeti en ehemmiyetli bir mesele-i insaniye göstermiş ve o haşmetli şecere-i tûbanın bir çekirdeği olan şahsiyet-i beşeriyetini ve bidayetteki vaziyet-i insaniyesini ara sıra nazara almasıdır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، هر روز و همواره عالمی بر هرکس می‏گذرد و درهای جهان جدیدی بر او گشوده می‏شود، او برای روشنایی هریک از عوالم گذرا با اشتیاق و از سر نیاز عبارت '''«لا اله الا الله»''' را هزاران بار تکرار می‏کند؛ بنابراین بر هر کدام آن پرده‏ها و عالم‏های گذرا چراغ '''«لا اله الا الله»''' می‏آویزد؛ به همین ترتیب، برای این که پرده‏های گذرا و کثیر و عوالم متحرکی را که مدام در حال نو شدن هستند تاریک و ظلمانی نکند و صورت‏هایی را که در آیینه حیاتش بازتاب می‏یابند زشت نسازد و اوضاع مسافرگونه‏‏یی را که می‏تواند شاهدی موافق باشد علیه خود درنیاورد، و برای این‏که مجازات آن جنایات و تهدیدهای شدید پادشاه ازلی را که عناد معاندان را درهم می‏شکند در یاد داشته باشد، قرآن می‏خواند تا از طغیان نفسش رهایی یابد؛ قرآن این موضوع را به طرز اعجازآمیزی بارها تکرار می‏کند؛ حتی شیطان هم از این که تهدیدات شدید و قوی و تکراری قرآنی را متوهمانه باطل بداند ابا دارد، لذا عذاب جهنم برای منکرانی که گوش‏شان به این مطالب بدهکار نیست، عین عدالت است.
    İşte Kur’an’ın tekrar edilen hakikatleri bu kıymette olduğundan tekraratında kuvvetli ve geniş bir mu’cize-i maneviye bulunmasına fıtrat-ı selime şehadet eder. Meğer maddiyyunluk taunuyla maraz-ı kalbe ve vicdan hastalığına müptela ola.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    مثالِ دیگر داستان موسی (ع) و سایر انبیاست که چون عصای موسی حکمت‏ها و فواید فراوان دارد در قرآن بارها تکرار می‏شود. خداوند نبوت همه پیامبران را حجتی بر حقانیت رسالت احمدیه قرار می‏دهد. کسی که قادر به انکار همه آن‏ها نباشد از نقطه نظر حقیقت، رسالت آن حضرت را نیز نمی‏تواند انکار کند. بر اساس این حکمت است که هر کسی قادر به تلاوت همه قرآن در هر زمانی نیست و اصولاً موفق به این امر نمی‏شود، لذا هر سوره طولانی یا متوسطی را در حکم قرآنی کوچک قرار داد و داستان‏های ذکر شده را چون ارکان مهم ایمان تکرار نمود و این نه تنها اسراف و زیاده روی نیست، بلکه بلاغتی اعجاز آمیز است؛ به این ترتیب قرآن تعلیم می‏دهد که پدیده محمدیه بزرگ‏ترین حادثه تاریخ بنی آدم و عظیم‏ترین مسأله کائنات است.
    قَد۟ يُن۟كِرُ ال۟مَر۟ءُ ضَو۟ءَ الشَّم۟سِ مِن۟ رَمَدٍ وَ يُن۟كِرُ ال۟فَمُ طَع۟مَ ال۟مَاءِ مِن۟ سَقَمٍ kaidesine dâhil olur.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، با اعطای عالی‏ترین مقام به ذات احمدیه در قرآن و با دربرگرفتن چهار رکن ایمانی، '''«لا اله الا الله»''' را معادل '''«محمد رسول الله»''' و رسالت محمدیه قرار دادن، معلوم می‏شود ذات احمدیه بزرگ‏ترین حقیقت عالم هستی و اشرف مخلوقات است و مقام قدسی و شخصیت معنوی و کلی پیامبر که از آن به حقیقت محمدیه تعبیر می‏شود، درخشان‏ترین خورشید دو جهان است؛ نشانه‏ها و حجت‏های فراوان بر شایستگی او برای این مقام به یقین در رساله نور بیان و اثبات شده است، که یک نمونه از هزاران نمونه آن چنین است:
    === '''BU ONUNCU MESELE’YE''' '''BİR HÂTİME OLARAK İKİ HÂŞİYEDİR''' ===
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    براساس قاعده '''«السَّبَبُ کَالفاعِل»''' نمونه‏‏یی از کارهای نیکویی که امت در همه زمان‏ها انجام می‏دهد در دفتر حسنات او ثبت می‏گردد. او با نوری که آورد به تمام حقایق عالم هستی روشنایی بخشید و به این ترتیب نه تنها بر جن و انس و ملک و ذی حیاتان که برکائنات و سماوات و ارض منت نهاد. ما در مقابل چشمان خود می‏بینیم که دعای نباتات بر اساس زبان استعدادشان و دعای حیوانات براساس زبان احتیاجات فطری آن‏ها پذیرفته می‏شود؛ به گواهی همین امر، میلیون‏ها و بلکه میلیاردها دعای فطری و پذیرفته شدنی صالحان امت، روزانه تحت عنوان صلوات و سلام نثار آن ذات می‏گردد؛ آن‏ها دعای رحمت و بهره‏های معنوی خویش را پیش از همه نثار روح پیامبر می‏کنند؛ نیز در هر حرف قرآنی که سیصدهزار حرف دارد و توسط آحاد امت قرائت می‏شود از ده تا صد ثواب، تا هزار حسنه و ثمره هست، لذا فقط به سبب قرائت قرآن انوار بی‏منتهایی در دفتر اعمال پیامبر ثبت می‏گردد؛ پس علام الغیوب دانسته و مشاهده کرده است که حقیقت محمدیه که شخصیت معنوی ذات احمدی‏ست در آتیه حکم شجره طوبای جنت را خواهد داشت، لذا چنین اهمیت عظیمی را در قرآن یادآور شده و اعلام کرده است که با تبعیت از او و پیروی از سنتش، مظهریت شفاعتش مسأله بسیار مهم انسانی‏ست؛ و گاهی از شخصیت بشری او که مغز شجره باشکوه طوبی‏ست و وضعیت انسانی او در آغاز، یاد می‏کند.
    '''Birincisi:''' Bundan '''(*<ref>*Bu risalenin telifinden on iki sene evvel. (Nâşir)</ref>)''' on iki sene evvel işittim ki en dehşetli ve muannid bir zındık, Kur’an’a karşı suikastını tercümesiyle yapmaya başlamış ve demiş ki: “Kur’an tercüme edilsin, tâ ne mal olduğu bilinsin.” Yani, lüzumsuz tekraratı herkes görsün ve tercümesi onun yerinde okunsun diye dehşetli bir plan çevirmiş.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    از آن جا که حقایق تکرار شده در قرآن دارای چنین ارزش‏هایی هستند، فطرت پاک و سالم گواهی می‏دهد که از معجزاتی معنوی، محکم و گسترده برخوردارند. خلاف این مطلب زمانی‏ست که فرد بر اثر طاعون مادیت دچار بیماری قلب و وجدان شده باشد...
    Fakat Risale-i Nur’un cerh edilmez hüccetleri kat’î ispat etmiş ki Kur’an’ın hakiki tercümesi kabil değil ve lisan-ı nahvî olan lisan-ı Arabî yerinde Kur’an’ın meziyetlerini ve nüktelerini başka lisan muhafaza edemez ve her bir harfi, on adetten bine kadar sevap veren kelimat-ı Kur’aniyenin mu’cizane ve cem’iyetli tabirleri yerinde, beşerin âdi ve cüz’î tercümeleri tutamaz, onun yerinde camilerde okunmaz diye Risale-i Nur, her tarafta intişarıyla o dehşetli planı akîm bıraktı. Fakat o zındıktan ders alan münafıklar, yine şeytan hesabına Kur’an güneşini üflemekle söndürmeye, aptal çocuklar gibi ahmakane ve divanecesine çalışmaları hikmetiyle, bana gayet sıkı ve sıkıcı ve sıkıntılı bir halette bu Onuncu Mesele yazdırıldı tahmin ediyorum. Başkalarla görüşemediğim için hakikat-i hali bilemiyorum.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    که در آن صورت شامل قاعده '''«قَد یُنکِرُ المَرْءُ ضُوءَ الشَّمسِ مِن رمَدٍٍ؛ وَ یُنْکِرُ الفَمُ طَعمَ المَاءِ مِن سَقَمٍ.»''' (<ref> انسان گاهی به دلیل بیماری چشم، منکر نور خورشید می‏شود؛ به دلیل بیماری دهان نیز طعم آب را نمی‏پسندد.</ref>)  می‏گردد.
    '''İkinci Hâşiye:''' Denizli hapsinden tahliyemizden sonra meşhur Şehir Otelinin yüksek katında oturmuştum. Karşımda güzel bahçelerde kesretli kavak ağaçları birer halka-i zikir tarzında gayet latîf, tatlı bir surette hem kendileri hem dalları hem yaprakları, havanın dokunmasıyla cezbekârane ve cazibedarane hareketle raksları, kardeşlerimin müfarakatlarından ve yalnız kaldığımdan hüzünlü ve gamlı kalbime ilişti. Birden güz ve kış mevsimi hatıra geldi ve bana bir gaflet bastı. Ben, o kemal-i neşe ile cilvelenen o nâzenin kavaklara ve zîhayatlara o kadar acıdım ki gözlerim yaşla doldu. Kâinatın süslü perdesi altındaki ademleri, firakları ihtar ve ihsasıyla kâinat dolusu firakların, zevallerin hüzünleri başıma toplandı.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    <span id="BU_ONUNCU_MESELE’YE_BİR_HÂTİME_OLARAK_İKİ_HÂŞİYEDİR"></span>
    Birden hakikat-i Muhammediyenin (asm) getirdiği nur, imdada yetişti. O hadsiz hüzünleri ve gamları, sürurlara çevirdi. Hattâ o nurun, herkes ve her ehl-i iman gibi benim hakkımda milyon feyzinden yalnız o vakitte, o vaziyete temas eden imdat ve tesellisi için Zat-ı Muhammediye’ye (asm) karşı ebediyen minnettar oldum. Şöyle ki:
    === دو حاشیه هم‏چون خاتمه‏‏یی بر مسأله دهم ===
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''حاشیه اول:''' دوازده سال پیش از تألیف این رساله شنیدم که وحشتناک‏ترین و معاندترین زندیق، سوء قصدش را نسبت به قرآن در قالب ترجمه آن آغاز کرده و گفته است: «بگذار ترجمه شود تا همه بدانند چه در چنته دارد.»
    Ol nazar-ı gaflet, o mübarek nâzeninleri; vazifesiz, neticesiz, bir mevsimde görünüp, hareketleri neşeden değil belki güya ademden ve firaktan titreyerek hiçliğe düştüklerini göstermekle, herkes gibi bendeki aşk-ı beka ve hubb-u mehasin ve muhabbet-i vücud ve şefkat-i cinsiye ve alâka-i hayatiyeye medar olan damarlarıma o derece dokundu ki böyle dünyayı bir manevî cehenneme ve aklı bir tazip âletine çevirdiği sırada, Muhammed aleyhissalâtü vesselâmın beşere hediye getirdiği nur perdeyi kaldırdı; idam, adem, hiçlik, vazifesizlik, abes, firak, fânilik yerinde o kavakların her birinin yaprakları adedince hikmetleri, manaları ve Risale-i Nur’da ispat edildiği gibi üç kısma ayrılan neticeleri ve vazifeleri var, diye gösterdi:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    یعنی طرح مغرضانه‏‏یی در پیش گرفته و مثلاً خواسته است دیگران به جای قرآن ترجمه او را بخوانند و تکرارهای غیر ضروری قرآن را ببینند، اما حجت‏های خدشه ناپذیر رساله نور با یقین اثبات کرده است که برگردان حقیقی قرآن غیرممکن است و هیچ زبان دیگری قادر به حفظ مزایا و نکات قرآن که به زبان عربی‏ست نمی‏باشد. کلمات قرآنی از ده تا هزار ثواب دربردارند و با ترجمه‏های عادی و جزیی بشر نمی‏توان تعابیر جامع و اعجازآمیز قرآنی را منتقل کرد. رساله نور با این ادعا که نمی‏توان ترجمه مذکور را به جای قرآن در مساجد قرائت کرد طرح وحشتناک مورد اشاره را عقیم گذاشت، اما منافقانی که از آن زندیق درس می‏گرفتند با محاسبات شیطانی خواستند هم‏چون کودکان نادان خورشید قرآن را با فوت کردن خاموش کنند؛ کارهای دیوانه وار و احمقانه‏‏یی کردند. احساس می‏کنم حکمت این بود که در حالت روحی سخت و آزار دهنده و حساسی «مسأله دهم» برمن القا شود تا آن را بنگارم. چون با دیگران دیداری نداشتم قادر به درک حقیقت حال نیستم.
    '''Birinci kısım neticeleri:''' Sâni’-i Zülcelal’in esmasına bakar. Mesela, nasıl ki bir usta hârika bir makineyi yapsa onu takdir eden herkes o zata “Mâşâallah, bârekellah” deyip alkışlar. Öyle de o makine dahi ondan maksud neticeleri tam tamına göstermesiyle, lisan-ı haliyle ustasını tebrik eder, alkışlar. Her zîhayat ve her şey böyle bir makinedir, ustasını tebriklerle alkışlar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''حاشیه دوم:''' پس از آزادی از زندان دنیزلی در طبقه بالای هتل مشهور شهر نشسته بودم. درختان انبوه بید در باغ‏های زیبای مقابل به چشم می‏خورد و شاخ و برگ‏هایشان به نحوی که گویی در حلقه ذکرند به شکل بسیار لطیف با نوازش باد و با حرکاتی جذاب و گیرا در رقص بودند. این منظره بر قلبم که بر اثر تنهایی و مفارقت دوستان، محزون و غمگین بود تأثیر گذاشت. به یکباره پاییز و زمستان به ذهنم خطور کرد و غفلتی بر من مستولی شد. دلم برای بیدهای نازنین و موجودات دیگری که با کمال ذوق و شوق جلوه نمایی می‏کردند چنان به رحم آمد که چشمانم پر از اشک شد. فراق‏ها و رفتن‏هایی را که زیر پرده تزیین شده عالم هستی بود احساس کردم و مملو از فراق و حزن و اندوه حاصل از رفتن شدم.
    '''İkinci kısım hikmetleri ise:''' Zîhayatın ve zîşuurun nazarlarına bakar. Onlara şirin bir mütalaagâh, birer kitab-ı marifet olur. Manalarını zîşuurun zihinlerinde ve suretlerini kuvve-i hâfızalarında ve elvah-ı misaliyede ve âlem-i gaybın defterlerinde daire-i vücudda bırakıp sonra âlem-i şehadeti terk eder, âlem-i gayba çekilir. Demek, surî bir vücudu bırakır, manevî ve gaybî ve ilmî çok vücudları kazanır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در یک لحظه نور حقیقت محمدیه (ع) به دادم رسید و غم و اندوه فراوان را به شادی و نشاط تبدیل کرد. آن نور مانند هرکس و هر اهل ایمان دیگری میلیون‏ها فیض نصیبم کرده بود، اما من به دلیل یاری و تسلی که در آن لحظه و در آن وضعیت نصیبم گردید تا ابد مدیون ذات محمدیه شدم. مطلب از این قرار بود:
    Evet, madem Allah var ve ilmi ihata eder. Elbette adem, idam, hiçlik, mahv, fena; hakikat noktasında ehl-i imanın dünyasında yoktur ve kâfir münkirlerin dünyaları ademle, firakla, hiçlikle, fânilikle doludur. İşte bu hakikati, umumun lisanında gezen bu gelen darb-ı mesel ders verip der: “Kimin için Allah var, ona her şey var ve kimin için yoksa her şey ona yoktur, hiçtir.”
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    غفلتی که در ابتدا بر من چیره شد موجودات نازنین را در نظرم بی‏مسؤولیت و بی‏نتیجه جلوه داد؛ طوری که احساس کردم در فصلی ظاهر می‏شوند و حرکاتشان نه بر اثر ذوق و شوق که از وحشت فراق و عدم است؛ احساس کردم به وادی عدم سقوط می‏کنند. این حس مانند هر کس دیگری احساسات مرا نیز که عشق بقا و حب محاسن و محبت وجود و شفقت جنسیه و علاقه به زندگی را می‏فهمیدم چنان جریحه‏دار کرد که به نظرم آمد دنیا چون جهنمی‏ست و عقل ابزاری برای عذاب؛ در این جا نوری که محمد (ع) برای بشر به ارمغان آورده بود حجاب را کنار زد و من دیدم هر یک از آن درختان بید به جای نیستی و عدم و پوچی و بی‏مسؤولیتی و بیهودگی و فراق و فنا به تعداد برگ‏هایشان دارای حکمت و معنا هستند و همان طور که در رساله نور اثبات کرده‏ایم از سه قسم نتیجه و وظیفه برخوردارند:
    '''Elhasıl:''' Nasıl ki iman, ölüm vaktinde insanı idam-ı ebedîden kurtarıyor; öyle de herkesin hususi dünyasını dahi idamdan ve hiçlik karanlıklarından kurtarıyor. Ve küfür ise hususan küfr-ü mutlak olsa hem o insanı hem hususi dünyasını ölümle idam edip manevî cehennem zulmetlerine atar. Hayatının lezzetlerini acı zehirlere çevirir. Hayat-ı dünyeviyeyi âhiretine tercih edenlerin kulakları çınlasın. Gelsinler, buna ya bir çare bulsunlar veya imana girsinler. Bu dehşetli hasarattan kurtulsunlar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''قسم اول:''' مربوط به اسماء صانع ذوالجلال است، مثلاً همان طور که اگراستادی ماشین فوق‏العاده‏‏یی بسازد همه از او تعریف و تمجید کرده ماشاءالله و بارک الله خواهند گفت، ماشین مذکور نیز با به نمایش گذاشتن مقاصد و نتایج ساخته شدنش در حقیقت با زبان حال به سازنده خود تبریک می‏گوید و او را تمجید می‏کند. همه ذی حیاتان و اشیا نیز مانند همان ماشین هستند و با تبریک گفتن‏هایشان سازنده خود را تمجید می‏کنند.
    سُب۟حَانَكَ لَا عِل۟مَ لَنَٓا اِلَّا مَا عَلَّم۟تَنَٓا اِنَّكَ اَن۟تَ ال۟عَلٖيمُ ال۟حَكٖيمُ
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''قسم دومِ''' حکمت‏های مورد بحث نیز متوجه نظر ذی حیاتان و ذی شعوران است. هر یک موردی برای مطالعه و هم‏چون کتاب معرفت می‏شوند، معانی خود را در اذهان ذی شعوران و صورت‏هایشان را در قوه حافظه آن‏ها و الواح مثالی و دفاتر عالم غیب و دایره وجود قرار داده و عالم شهادت را ترک گفته و به عالم غیب منتقل می‏شوند، یعنی وجود صوری را رها کرده، و وجودهای متعدد معنوی و غیبی و علمی را به دست می‏آورند.
    Duanıza çok muhtaç ve size çok müştak kardeşiniz
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، مادام که خدا هست و علمش همه چیز را در احاطه خود دارد مواردی چون عدم، نیستی، هیچی، نابود شدن و فنا حقیقتاً در دنیای فردی که اهل ایمان است جایی ندارد، اما دنیای کافران پر است از عدم و فراق و پوچی و از بین رفتن. ضرب المثل زیر که زبانزد عام است حقیقت مذکور را تعلیم می‏دهد:
    '''Said Nursî'''
    </div>


    '''«هر کس که خدا را دارد همه چیز دارد و هرکس که خدا را ندارد هیچ چیز ندارد و خود هیچ است.»'''


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''نتیجه:''' ایمان چنان که در زمان مرگ انسان را از نیستی ابدی می‏رهاند، به همان ترتیب دنیای خصوصی هر کس را نیز از نیستی و ظلمات پوچی نجات می‏دهد. کفر هم به ویژه اگر کفر مطلق باشد انسان و دنیای خصوصی‏اش را به واسطه مرگ نابود می‏کند و موجب سقوط او به ظلمات جهنم می‏شود و لذت‏های زندگی‏اش را به زهر تبدیل می‏کند. آنان که حیات دنیوی را بر آخرت ترجیح می‏دهند هشیار باشند! بیایند برای این مسأله چاره‏‏یی بیابند یا وارد قلمرو ایمان گردند و از خسارات وحشتناک رهایی بیابند.
    '''Onuncu Mesele Münasebetiyle Hüsrev’in Üstadına Yazdığı Mektup'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    سُب۟حَانَكَ لَا عِل۟مَ لَنَٓا اِلَّا مَا عَلَّم۟تَنَٓا اِنَّكَ اَن۟تَ ال۟عَلٖيمُ ال۟حَكٖيمُ(<ref> تو را از هر نقصی منزه می‏دانیم، جز آن چه ما را یاد دادی دانشی نداریم. تو همه چیز را می‏دانی و هر کاری را با حکمت انجام می‏دهی. (بقره: 32).</ref>)
    '''Çok sevgili üstadım efendim!'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    برادرتان که مشتاق شما و محتاج دعاهایتان است
    Cenab-ı Hakk’a hadsiz şükürler olsun, iki aylık iftirak üzüntülerini ve muhaberesizlik ızdıraplarını hafifleştiren ve kalplerimize taze hayat bahşeden ve ruhlarımıza yeni, safi bir nesîm ihda eden Kur’an’ın celalli ve izzetli, rahmetli ve şefkatli âyetlerindeki tekraratın mehasinini ta’dad eden, hikmet-i tekrarının lüzum ve ehemmiyetini izah eden ve Risale-i Nur’un bir hârika müdafaası olan Denizli Meyvesinin Onuncu Meselesi namını alan “Emirdağı Çiçeği”ni aldık. Elhak, takdir ve tahsine çok lâyık olan bu çiçeği kokladıkça ruhumuzdaki iştiyak yükseldi. Dokuz aylık hapis sıkıntısına mukabil, Meyve’nin Dokuz Meselesi nasıl beraetimize büyük bir vesile olmakla güzelliğini göstermiş ise Onuncu Meselesi olan çiçeği de Kur’an’ın îcazlı i’cazındaki hârikaları göstermekle o nisbette güzelliğini göstermektedir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''سعید نورسی'''
    Evet, sevgili üstadım, gülün çiçeğindeki fevkalâde letafet ve güzellik, ağacındaki dikenleri nazara hiç göstermediği gibi; bu nurani çiçek de bize dokuz aylık hapis sıkıntısını unutturacak bir şekilde o sıkıntılarımızı da hiçe indirmiştir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    Mütalaasına doyulmayacak şekilde kaleme alınan ve akılları hayrete sevk eden bu nurani çiçek, muhtevi olduğu çok güzelliklerinden bilhassa Kur’an’ın tercümesi suretiyle nazar-ı beşerde âdileştirilmek ihanetine mukabil; o tekraratın kıymetini tam göstermekle, Kur’an’ın cihan-değer ulviyetini meydana koymuştur.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''نامه‏‏یی که خسرو به مناسبت مسأله دهم برای استادش نوشته است'''
    Sâliklerinin her asırda fevkalâde bir metanetle sarılmaları ile ve emir ve nehyine tamamen inkıyad etmeleriyle, güya yeni nâzil olmuş gibi tazeliği ispat edilmiş olan Kur’an-ı Mu’cizü’l-Beyan’ın, bütün asırlarda, zalimlerine karşı şiddetli ve dehşetli ve tekrarlı tehditleri ve mazlumlarına karşı şefkatli ve rahmetli mükerrer taltifleri, hususuyla bu asrımıza bakan tehdidatı içinde zalimlerine misli görülmemiş bir halette, sanki feze’-i ekberden bir numuneyi andıran semavî bir cehennemle altı yedi seneden beri mütemadiyen feryad u figan ettirmesi ve keza mazlumlarının bu asırdaki küllî fertleri başında Risale-i Nur talebelerinin bulunması ve hakikaten bu talebeleri de ümem-i sâlifenin enbiyalarına verilen necatlar gibi pek büyük umumî ve hususi necatlara mazhar etmesi ve muarızları olan dinsizlerin cehennemî azapla tokatlanmalarını göstermesi hem iki güzel ve latîf hâşiyelerle hâtime verilmek suretiyle çiçeğin tamam edilmesi, bu fakir talebeniz Hüsrev’i o kadar büyük bir sürurla sonsuz bir şükre sevk etti ki bu güzel çiçeğin verdiği sevinç ve süruru, müddet-i ömrümde hissetmediğimi sevgili üstadıma arz ettiğim gibi kardeşlerime de kerratla söylemişim.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''استاد و سرور بسیار محبوبم'''
    Cenab-ı Hak, zayıf ve tahammülsüz omuzlarına pek azametli bâr-ı sakîl tahmil edilen siz sevgili üstadımızdan ebediyen razı olsun. Ve yüklerinizi tahfif etmekle yüzlerinizi ebede kadar güldürsün, âmin!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    حضرت حق را بی‏نهایت سپاس که «گل امیرداغ» که «مسأله دهم ثمره دنیزلی» نام گرفته است به دستمان رسید؛ اضطراب دو ماه دوری و بی‏خبری را کم نمود، زندگی دوباره‏‏یی نصیب قلبمان کرد، و نسیمی خوش و تازه به ارواحمان ارزانی داشت. آن نوشته، محاسن تکرار در آیات باشکوه و عزیز، محبت آمیز و مهربانانه قرآن را احصاء نموده، حکمت و لزوم تکرار و اهمیت آن را شرح داده و دفاعیه جانانه‏‏یی از رساله نور است. با استشمام این گل که الحق شایسته کمال تقدیر و تحسین است اشتیاق روحمان تعالی یافت؛ هم‏چنان که ثمره (دنیزلی) با نُه مسأله مندرج در آن در عوض فشار نُه ماه حبس وسیله بزرگی برای آزادی ما شد و زیبایی‏اش را بدین صورت نشان داد، گل آن نیز که دهمین مسأله‏اش است مطالب فوق‏العاده در اعجاز مجمل قرآن را نشان می‏دهد و به همین نسبت زیبایی‏اش را به نمایش می‏گذارد.
    Evet, sevgili üstadım, biz; Allah’tan, Kur’an’dan, Habib-i Zîşan’dan ve Risale-i Nur’dan ve Kur’an dellâlı siz sevgili üstadımızdan ebediyen razıyız. Ve intisabımızdan hiçbir cihetle pişmanlığımız yok. Hem kalbimizde zerre kadar kötülük etmek için niyet yok. Biz ancak Allah’ı ve rızasını istiyoruz. Gün geçtikçe, rızası içinde, Cenab-ı Hakk’a vuslat iştiyaklarını kalbimizde teksif ediyoruz. Bilâ-istisna bize fenalık edenleri Cenab-ı Hakk’a terk etmekle affetmek ve bilakis bize zulmeden o zalimler de dâhil olduğu halde, herkese iyilik etmek, Risale-i Nur talebelerinin kalplerine yerleşen bir şiar-ı İslâm olduğunu, biz istemeyerek ilan eden Hazret-i Allah’a hadsiz hudutsuz şükürler ediyoruz.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، استاد محبوبم! هم‏چنان که لطافت و جمال فوق‏العاده گل اجازه نظر به خارهای آن را نمی‏دهد، این گل نورانی نیز فشارهای نُه ماه زندان را از یاد ما بُرد، طوری که گویی چنین چیزی وجود نداشته است.
    Çok kusurlu talebeniz
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    گل نورانی (ثمره دنیزلی) طوری نگاشته شده که کسی از مطالعه‏اش سیر نمی‏شود، عقول را شگفت زده می‏کند و به دلیل زیبایی‏هایی که دارد – به ویژه در مقابله با اهانت به قرآن، اهانتی که با ترجمه‏ی قرآن قصد عادی سازی قرآن را در نظر مردم داشت- و با نشان دادن ارزش دقیق تکرارها، برتری قرآن را که معادل همه عالم است در میان می‏گذارد.
    '''Hüsrev'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نو بودن قرآن معجز بیانی که سالکانش در همه اعصار با متانتی فوق‏العاده بدان دست می‏یازند و به امر و نهی‏هایش کاملاً گردن می‏نهند، در این کتاب به نحوی ثابت شده است که گویی به تازگی نازل گردیده است. قرآن در همه زمان‏ها ظالمان را مکرر و به طرز وحشتناک و شدیدی تهدید می‏کند و به همین ترتیب بارها نسبت به مظلومان اظهار لطف و رحمت و مهربانی دارد. مخصوصاً تهدیداتی که متوجه ظالمان عصر کنونی ماست و نمونه‏اش دیده نشده است، گویی از شش، هفت سال پیش با جهنّمی آسمانی که تمثیلی از فَزَع اکبر (<ref> فزع اکبر: قیامت </ref>) می‏باشد، موجب فریاد و فغان‏شان شده است؛ و نیز وجود طلبه‏های رساله نور در کنار هر یک از مظلومان این عصر در حقیقت این طلاب را مانند نجاتی که به انبیای امت‏های پیشین داده شده بود مظهر نجات‏های بزرگ و کوچک قرار داده و نشان می‏دهد که بی‏دینانی که معارض آنانند با عذابی جهنمی سیلی می‏خورند؛ کتابی که با دو حاشیه لطیف و زیبا خاتمه می‏یابد طلبه فقیرتان، خسرو را با چنان سرور عظیمی به سوی شکر بی‏حد و حصر سوق داد که شادی و نشاط حاصل از مشاهده این گل زیبا را هیچ گاه در طول عمرم احساس نکرده بودم؛ این را چنان که به استاد محبوبم عرض کرده بودم به برادرانم نیز به کرات گفته‏ام.
    == ON BİRİNCİ MESELE ==
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    حضرت حق از شما استاد محبوب که بار سنگین و بزرگی را بر دوش ضعیف و نحیفتان تحمل می‏کنید تا ابد راضی باشد و با تخفیف این سنگینی تا ابد رخسارتان را بشاش فرماید؛ آمین!
    Meyve’nin On Birinci Mesele’sinin başı, bir meyvesi cennet ve biri saadet-i ebediye ve biri rü’yetullah olan iman şecere-i kudsiyesinin hadsiz, küllî ve cüz’î meyvelerinden yüzer numuneleri Risale-i Nur’da beyan ve hüccetlerle ispat edildiğinden, izahını Siracünnur’a havale edip küllî erkânının değil belki cüz’î ve cüzlerin, cüz’î ve hususi meyvelerinden birkaç numune beyan edilecek.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''آری، استاد محبوبم! ما از خدا، از قرآن، از حبیب ذی شان، از رساله نور و از شما که ترجمان قرآن هستید برای همیشه راضی خواهیم بود و از انتسابمان به شما به هیچ وجه پشیمان نیستیم.''' در وجودمان قصد حتی ذره‏‏یی انجام کار بد نیست؛ ما فقط خواستار خدا و رضای او هستیم و روز به روز در متن رضای او اشتیاق وصلش را در قلبمان محکم‏تر می‏کنیم. ما بدون استثنا همه کسانی را که به ما بدی کرده و می‏کنند به حضرت حق می‏سپاریم، آنان را می‏بخشیم و در عوض به همه کسانی که ظلم کنندگان به ما را نیز شامل می‏شوند خوبی می‏کنیم و این امر به عنوان یک شعار اسلام در قلب طلبه‏های نور جای گرفته است. و حضرت حق را بی‏نهایت سپاس می‏گوییم، که این خصلت را بدون خواست ما بر همگان اعلام می‏دارد.
    '''Birisi:''' Bir gün bir duada “Yâ Rabbî! Cebrail, Mikâil, İsrafil, Azrail hürmetlerine ve şefaatlerine, beni cin ve insin şerlerinden muhafaza eyle!” mealinde duayı dediğim zaman, herkesi titreten ve dehşet veren Azrail namını zikrettiğim vakit gayet tatlı ve tesellidar ve sevimli bir halet hissettim. Elhamdülillah, dedim. Azrail’i cidden sevmeye başladım. Melâikeye iman rüknünün bu cüz’î ferdinin pek çok meyvelerinden yalnız bir cüz’î meyvesine gayet kısa bir işaret ederiz.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    شاگرد سراپا تقصیرتان
    '''Birisi:''' İnsanın en kıymetli ve üstünde titrediği malı, onun ruhudur. Onu zayi olmaktan ve fenadan ve başıboşluktan muhafaza etmek için kuvvetli ve emin bir ele teslimin derin bir sevinç verdiğini kat’î hissettim. Ve insanın amelini yazan melekler hatırıma geldi. Baktım, aynen bu meyve gibi çok tatlı meyveleri var.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''خسرو'''
    '''Birisi:''' Her insan kıymetli bir sözünü ve fiilini bâkileştirmek için iştiyakla kitabet ve şiir hattâ sinema ile hıfzına çalışır. Hususan o fiillerin cennette bâki meyveleri bulunsa daha ziyade merak eder. “Kiramen Kâtibîn” insanın omuzlarında durup onları ebedî manzaralarda göstermek ve sahiplerine daimî mükâfat kazandırmak, o kadar bana şirin geldi ki tarif edemem.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    <span id="ON_BİRİNCİ_MESELE"></span>
    Sonra ehl-i dünyanın, beni hayat-ı içtimaiyedeki her şeyden tecrit etmek içinde bütün kitaplarımdan ve dostlarımdan ve hizmetçilerimden ve teselli verici işlerden ayrı düşürmeleriyle beraber, gurbet vahşeti beni sıkarken ve boş dünya başıma yıkılırken melâikeye imanın pek çok meyvelerinden birisi imdadıma geldi. Kâinatımı ve dünyamı şenlendirdi, melekler ve ruhanîlerle doldurdu, âlemimi sevinçle güldürdü. Ve ehl-i dalaletin dünyaları vahşet ve boşluk ve karanlıkla ağladıklarını gösterdi.
    == مسأله یازدهم ==
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ابتدای مسأله یازدهم ثمره، شامل نتایجی چون بهشت، سعادت ابدی، و رؤیت الله از میوه‏های بی‏شمار، کلی و جزیی شجره قدسیه ایمان است که صدها نمونه آن در رساله نور بیان گردیده و با دلایل متقن به اثبات رسیده است. توضیح مطلب را به «سراج النور» ارجاع می‏دهیم و بدون آن که متعرض ارکان کلی آن شویم، فقط چند نمونه از ثمرات خاص و جزیی از جزییات و اجزای موضوع بیان می‏گردد.
    Hayalim bu meyvenin lezzetiyle mesrur iken umum peygamberlere imanın pek çok meyvelerinden buna benzer bir tek meyvesini aldı, tattı. Birden, bütün geçmiş zamanlardaki enbiyalarla yaşamış gibi onlara imanım ve tasdikim, o zamanları ışıklandırdı ve imanımı küllî yapıp genişlendirdi. Ve Âhir Zaman Peygamberimizin imana ait olan davalarına binler imza bastırdı, şeytanları susturdu.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    روزی در دعایی گفتم '''«پروردگارا مرا به حرمت و شفاعت جبرائیل، میکائیل، اسرافیل، و عزرائیل از شر جن و انس محافظت فرما»''' وقتی نام عزرائیل را که موجب ترس و وحشت همه است بر زبان آوردم احساس شیرین، آرامش بخش و دوست داشتنی به من دست داد. گفتم '''«الحمدلله»''' به جد شروع به دوست داشتن عزرائیل کردم. به ثمره‏ی جزیی از ثمرات بسیار ایمان به عزرائیل به عنوان یکی از ملائکه اشاره‏ی مختصری می‏کنیم:
    '''Birden Hikmetü’l-İstiaze Lem’ası’nda kat’î cevabı bulunan bir sual kalbime geldi ki:'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''اولاً:''' با ارزش‏ترین دارایی انسان که دست و پایش در ارتباط با آن به لرزه می‏افتد روح اوست. برای جلوگیری از ضایع شدن و نابودی و بلاتکلیفی (روح)، سپردن آن به دستانی قدرتمند و امین، سروری عمیق نصیبم کرد. فرشتگانی را به یاد آوردم که اعمال انسان را ثبت می‏کنند. دیدم مانند همین میوه چه ثمرات دلپذیری دارند.
    “Bu meyveler gibi hadsiz tatlı semereler ve faydalar ve hasenatın gayet güzel neticeleri ve menfaatleri ve Erhamü’r-Râhimîn’in gayet merhametkârane tevfikleri ve inayetleri ehl-i hidayete yardım edip kuvvet verdikleri halde, ehl-i dalalet neden çok defa galebe eder ve bazen yirmisi, yüz tane ehl-i hidayeti perişan eder?” diye manen benden soruldu. Ve bu tefekkür içinde, şeytanın gayet zayıf desiselerine karşı Kur’an’ın büyük tahşidatı ve melâikeleri ve Cenab-ı Hakk’ın yardımını ehl-i imana göndermesi hatıra geldi. Risale-i Nur’un onun hikmetini kat’î hüccetlerle izahına binaen, o sualin cevabına gayet kısa bir işaret ederiz:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''ثانیاً:''' هر کس برای باقی ماندنِ سخن یا فعل با ارزش خود، توسط کتابت، شعر و حتی فیلم و سینما مشتاقانه نسبت به حفظ آن می‏کوشد. مخصوصاً اگر افعالی مطرح باشد که در بهشت ثمراتی بار آورد؛ در این صورت فرد علاقمندتر می‏شود. احساس کراماً کاتبین که در طرف چپ و راست انسان نشسته و (اعمال و افعال انسان را) برای نشان دادن در مناظر ابدی و کسب مکافات دایمی (ثبت می‏کنند)؛ در نظرم چنان شیرین و دلچسب آمد که قادر به بیانش نیستم.
    Evet, bazen serseri ve gizli, muzır bir adamın bir saraya ateş atmaya çalışması yüzünden –yüzer adamın yapması gibi– yüzer adamın muhafazası ile ve bazen devlete ve padişaha iltica ile o sarayın vücudu devam edebilir. Çünkü onun vücudu, bütün şeraitin ve erkânın ve esbabın vücuduyla olabilir. Fakat onun ademi ve harap olması bir tek şartın ademiyle vaki ve bir serserinin bir kibritiyle yanıp mahvolduğu gibi, ins ve cin şeytanları az bir fiil ile büyük tahribat ve dehşetli manevî yangınlar yaparlar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آن‏گاه که اهل دنیا موجب انزوایم از همه جوانب زندگی اجتماعی، از کتاب‏ها، دوستان، خدمتکاران و همه کارهایی که باعث آرامشم می‏شد گردیدند و زمانی که تحت فشار وحشت غربت بودم و دنیای پوچ بر سرم آوار می‏شد، یکی از ثمرات بی‏شمار ایمان به ملائکه به دادم رسید. جهان هستی و دنیایم را شادمان و پر از فرشتگان و روحانیون کرد و موجب شد جهانی که در آن زندگی می‏کردم با شادی لبخند بزند. در همان موقع نشانم دادند که عالم اهل ضلالت مملو از وحشت و پوچی و گریستن است.
    Evet, bütün fenalıklar ve günahlar ve şerlerin mâyesi ve esasları ademdir, tahriptir. Sureten vücudun altında, adem ve bozmak saklıdır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    قوه خیالم در همان حال که به سبب لذت حاصل از ثمره مزبور شاد و مسرور بود میوه مشابهی از میوه‏های فراوان ایمان به همه پیامبران را مزه مزه کرد. در یک لحظه احساس کردم همراه همه انبیای گذشته زیسته ام، ایمان و تصدیقم نسبت به آن‏ها، زمان‏های سابق را روشنایی بخشید، ایمانم را وسعت بخشید و کلیت داد. نیز بر ادعاهای پیامبر آخر زمانمان در باره ایمان، گواهی داد و شیاطین را مجبور به سکوت کرد.
    İşte cinnî ve insî şeytanlar ve şerirler, bu noktaya istinaden gayet zayıf bir kuvvetle hadsiz bir kuvvete karşı dayanıp, ehl-i hak ve hakikati Cenab-ı Hakk’ın dergâhına ilticaya ve kaçmaya her vakit mecbur ettiğinden, Kur’an onları himaye için büyük tahşidat yapar. Doksan dokuz esma-i İlahiyeyi onların ellerine verir. O düşmanlara karşı sebat etmelerine çok şiddetli emirler verir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ناگهان سؤالی بر قلبم خطور کرد که پاسخ قطعی آن در '''«لمعه حکمةُ الاستعاذه»''' آمده است. سؤال این بود:
    Bu cevaptan, birden pek büyük bir hakikatin ucu ve azametli, dehşetli bir meselenin esası göründü. Şöyle ki:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    «در حالی که نتایج و منافع زیبای ثمرات و فواید و حسنات بسیار دلنشینی چون میوه‏های ذکر شده، و توفیقات و عنایات مهربانانه ارحم الراحمین اهل هدایت را یاری می‏کنند و به آن‏ها قوت و نیرو می‏دهند چرا اهل ضلالت در اغلب اوقات چیره می‏شوند و گاه بیست نفر از آن‏ها موجبات پریشانی صد نفر از اهل هدایت را فراهم می‏کنند؟» آری، احساس کردم سؤالی بدین معنا از من پرسیده شد. در چنین اندیشه‏‏یی بودم که به یاد ملائکه و تأکیدهای قرآن افتادم که در برابر دسیسه‏های بسیار ضعیف شیطان یاری جناب حق نصیب اهل ایمان می‏گردد. با توجه به شرح مُدَلَّل و بیان حکمت قطعی این موضوع در رساله نور، اشاره بسیار مختصری به پاسخ سؤال مذکور می‏کنیم:
    Nasıl ki cennet, bütün vücud âlemlerinin mahsulatını taşıyor ve dünyanın yetiştirdiği tohumları bâkiyane sümbüllendiriyor, öyle de cehennem dahi hadsiz dehşetli adem ve hiçlik âlemlerinin çok elîm neticelerini göstermek için o adem mahsulatlarını kavuruyor ve o dehşetli cehennem fabrikası, sair vazifeleri içinde, âlem-i vücud kâinatını âlem-i adem pisliklerinden temizlettiriyor. Bu dehşetli meselenin şimdilik kapısını açmayacağız. İnşâallah sonra izah edilecek.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، گاه در برابر تلاش پنهانی فردی دیوانه و آسیب رسان در آتش زدن خانه‏‏یی که صد نفر آن را بنا کرده و صدها نفر از آن محافظت می‏کنند حتی ممکن است به دولت و پادشاه مراجعه شود و به این ترتیب خانه مذکور پابرجا باقی بماند. وجودِ آن خانه به وجود شرایط، ارکان و اسباب لازم بستگی دارد، اما از بین رفتن و تخریب آن با از بین رفتن فقط یکی از شرایط واقع می‏گردد، یعنی با کبریت کشیدن دیوانه‏‏یی می‏سوزد و از بین می‏رود. به همین ترتیب است، که شیاطین انس و جن با کمترین کاری که انجام می‏دهند موجب تخریب‏های بزرگ و آتش سوزی‏های معنوی وحشتناکی می‏شوند.
    '''Hem meleklere iman meyvesinden bir cüzü ve Münker ve Nekir’e ait bir numunesi şudur:'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ریشه و اساس همه بدی‏ها و معاصی و شرور، عدم و نابودی‏ست، و زیر صورت وجود، عدم و تخریب، مخفی‏ست.
    Herkes gibi ben dahi muhakkak gireceğim, diye mezarıma hayalen girdim. Ve kabirde yalnız, kimsesiz, karanlık, soğuk, dar bir haps-i münferidde bir tecrid-i mutlak içindeki tevahhuş ve meyusiyetten tedehhüş ederken, birden Münker ve Nekir taifesinden iki mübarek arkadaş çıkıp geldiler. Benimle münazaraya başladılar. Kalbim ve kabrim genişlediler, nurlandılar, hararetlendiler; âlem-i ervaha pencereler açıldı. Ben de şimdi hayalen ve istikbalde hakikaten göreceğim o vaziyete bütün canımla sevindim ve şükrettim.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    شیاطین و شرور انسی و جنی در استناد به این نقطه با قدرتی بسیار اندک در برابر قدرتی بی‏حد و حصر می‏ایستند و اهل حق و حقیقت را همواره مجبور به فرار به سوی درگاه حضرت حق می‏کنند؛ و قرآن نیز بر حمایت از آنان (اهل حقیقت) همیشه تأکید می‏کند و اسماء نود و نه گانه الهی را در اختیارشان می‏گذارد و دستور اکید می‏دهد که در برابر دشمنان ثابت قدم باشند.
    Sarf ve nahiv ilmini okuyan bir medrese talebesinin vefat edip, kabirde Münker ve Nekir’in مَن رَبُّكَ “Senin Rabb’in kimdir?” diye suallerine karşı, kendini medresede zannedip nahiv ilmi ile cevap vererek: “مَن ۟ mübtedadır, رَبُّكَ onun haberidir; müşkül bir meseleyi benden sorunuz, bu kolaydır.” diyerek hem o melâikeleri hem hazır ruhları hem o vakıayı müşahede eden orada bulunan bir keşfe’l-kubur velisini güldürdü ve rahmet-i İlahiyeyi tebessüme getirdi, azaptan kurtulduğu gibi; Risale-i Nur’un bir şehit kahramanı olan merhum Hâfız Ali, hapiste Meyve Risalesi’ni kemal-i aşkla yazarken ve okurken vefat edip kabirde melâike-i suale mahkemedeki gibi Meyve hakikatleri ile cevap verdiği misillü; ben de ve Risale-i Nur şakirdleri de o suallere karşı Risale-i Nur’un parlak ve kuvvetli hüccetleriyle istikbalde hakikaten ve şimdi manen cevap verip onları tasdike ve tahsine ve tebrike sevk edecekler, inşâallah.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    با این پاسخ به یک باره نشانه‏های حقیقتی عظیم، و اساس مسأله‏‏یی بزرگ و شگفت انگیز. به ترتیب زیر دیده شد:
    '''Hem meleklere imanın saadet-i dünyeviyeye medar cüz’î bir numunesi şudur ki:'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    هم‏چنان که بهشت محصولات تمام عالم وجود را دربردارد و بذرهای رسیده دنیا را به صورت دائمی می‏پرورد، جهنم نیز برای نشان دادن نتایج بسیارالیم عوالم ترسناک و بی‏حد و حصر عدم و پوچی، محصولات عدمی را تهیّه می‏کند و کارخانه وحشتناک جهنم علاوه بر سایر وظایفی که دارد عالم وجود و کائنات را از زشتی‏های عالم عدم پاک و منزه می‏کند. فعلاً نمی‏خواهیم باب این مسأله وحشتناک را بگشاییم. ان شاء الله بعداً توضیح داده خواهد شد.
    İlmihalden iman dersini alan bir masum çocuğun, yanında ağlayan ve masum bir kardeşinin vefatı için vaveylâ eden diğer bir çocuğa: “Ağlama, şükreyle. Senin kardeşin meleklerle beraber cennete gitti; orada gezer, bizden daha iyi keyfedecek, melekler gibi uçacak, her yeri seyredebilir.” deyip feryat edenin ağlamasını tebessüme ve sevince çevirmesidir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نیز، جزیی از ثمره ایمان به ملائکه و نمونه‏‏یی مربوط به نکیر و منکر چنین است:
    Ben de aynen bu ağlayan çocuk gibi bu hazîn kışta ve elîm bir vaziyetimde gayet elîm iki vefat haberini aldım. Biri, hem âlî mekteplerde birinciliği kazanan hem Risale-i Nur’un hakikatlerini neşreden biraderzadem merhum Fuad; ikincisi, hacca gidip sekerat içinde tavaf ederken tavaf içinde vefat eden âlime Hanım namındaki merhume hemşirem. Bu iki akrabamın ölümleri, İhtiyar Risalesi’nde yazılan merhum Abdurrahman’ın vefatı gibi beni ağlatırken; imanın nuruyla o masum Fuad, o saliha Hanım, insanlar yerinde meleklere, hurilere arkadaş olduklarını ve bu dünyanın tehlike ve günahlarından kurtulduklarını manen, kalben gördüm. O şiddetli hüzün yerinde büyük bir sevinç hissedip hem onları hem Fuad’ın pederi kardeşim Abdülmecid’i hem kendimi tebrik ederek Erhamü’r-Râhimîn’e şükrettim. Bu iki merhumeye rahmet duası niyetiyle buraya yazıldı, kaydedildi.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در عالم خیال وارد گوری شدم که مانند هر کس دیگری باید وارد آن می‏شدم؛ در حالی که در گور تاریک و سرد که به سلولی انفرادی می‏ماند، تنها و بی‏کس غرق ناامیدی و وحشت و تنهایی مطلق برخود می‏لرزیدم، ناگهان دو دوست عزیز از طایفه نکیر و منکر رخ نمودند و به سویم آمدند، و شروع به گفتگو با من کردند. قلبم و قبرم وسعت یافت، نورانی و گرم شد، و دریچه‏هایی به سوی عالم ارواح گشوده شد. از آن چه در عالم خیال می‏دیدم و قرار بود در آینده واقعاً به سرم آید از جان و دل شاد شدم و شکر گفتم.
    Risale-i Nur’daki bütün mizanlar ve muvazeneler, imanın saadet-i dünyeviyeye ve uhreviyeye medar meyvelerini beyan ederler. Ve o küllî ve büyük meyveler, bu dünyada gösterdikleri saadet-i hayatiye ve lezzet-i ömür cihetiyle her mü’minin imanı ona bir saadet-i ebediyeyi kazandıracak belki sümbül verecek ve o surette inkişaf edecek, diye haber verirler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    یکی از طلاب علوم دینی که صرف و نحو می‏خوانده از دنیا می‏رود. در قبر نکیر و منکر از او می‏پرسند '''«من ربک؟»''' او که گمان می‏کرده هم‏چنان در مدرسه است براساس علم نحو در پاسخ می‏گوید: «من، مبتدا و ربک خبر آن است. این مطلب آسانی‏ست، سؤالات سخت‏تری بپرسید.» به این ترتیب فرشتگان و ارواح حاضر و ولی‏یی را که در آن جا کشف القبور کرده و شاهد ماجرا بوده است به خنده وامی دارد و رحمت الهی نیز متبسم می‏شود و طلبه ما از عذاب نجات می‏یابد. مرحوم حافظ علی که از شهدای قهرمان رساله نور است در زندان هنگامی که رساله ثمره را با کمال اشتیاق می‏نوشت و مطالعه می‏کرد از دنیا رفت. در قبر به فرشتگانی که مأمور سؤالند مانند جلسه دادگاه با حقایق رساله ثمره جواب می‏داده است. من و طلاب رساله نور نیز سؤالات آنان را در آینده به شکل حقیقی و در حال حاضر به لحاظ معنایی بر اساس حجت‏های قوی و درخشان رساله نور پاسخ داده و ان‏شاءالله آن‏ها را به تصدیق و تحسین و تبریک وا خواهیم داشت.
    Ve o küllî ve pek çok meyvelerinden beş meyvesi, meyve-i mi’rac olarak Otuz Birinci Söz’ün âhirinde ve beş meyvesi Yirmi Dördüncü Söz’ün Beşinci Dal’ında numune olarak yazılmış. Erkân-ı imaniyenin her birinin ayrı ayrı pek çok belki hadsiz meyveleri olduğu gibi mecmuunun birden çok meyvelerinden bir meyvesi, koca cennet ve biri de saadet-i ebediye ve biri de belki en tatlısı da rü’yet-i İlahiyedir, diye başta demiştik. Ve Otuz İkinci Söz’ün âhirindeki muvazenede, imanın saadet-i dâreyne medar bir kısım semereleri güzel izah edilmiş.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نمونه‏ی جزیی از این که ایمان به ملائکه مدار سعادت دنیوی‏ست:
    İman-ı bi’l-kader rüknünün kıymettar meyveleri bu dünyada bulunduğuna bir delil, umum lisanında مَن۟ اٰمَنَ بِال۟قَدَرِ اَمِنَ مِنَ ال۟كَدَرِ darb-ı mesel olmuştur. Yani “Kadere iman eden, gamlardan kurtulur.” Risale-i Kader’in âhirinde güzel bir temsil ile iki adamın şahane bir sarayın bahçesine girmesiyle, bir küllî meyvesi beyan edilmiş. Hattâ ben kendi hayatımda binler tecrübelerimle gördüm ve bildim ki kadere iman olmazsa hayat-ı dünyeviye saadeti mahvolur. Elîm musibetlerde ne vakit kadere iman cihetine bakardım; musibet gayet hafifleşiyor, görüyordum. Ve kadere iman etmeyen nasıl yaşayabilir, diye hayret ederdim.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    کودک معصومی که درس از علم فقه گرفته بود به کودک دیگری که در کنارش بود و برای درگذشت برادرش شیون می‏کرد گفت: '''«گریه نکن، شکر کن... برادر تو همراه فرشتگان به سوی بهشت رفت، در آن جا گشت و گذار می‏کند و بیش از ما لذت می‏برد، مانند فرشتگان بال خواهد زد؛ او حالا می‏تواند همه جا را ببیند.»''' و به این ترتیب گریه او را به تبسم و شادی تبدیل کرد.
    '''Melâikeye iman rüknünün küllî meyvelerinden birisine, Yirmi İkinci Söz’ün İkinci Makam’ında şöyle işaret edilmiş ki:'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    من نیز مانند همان کودکی که می‏گریست در این زمستان حزین و وضعیت الیمی که دارم خبر بسیار دردناک درگذشت دو نفر را شنیدم. یکی از آن‏ها برادر زاده‏ام مرحوم فؤاد بود که در مکتب‏های معتبر و عالی همواره مقام اول را کسب می‏کرد و به نشر حقایق رساله نور اشتغال داشت؛ دیگری نیز همشیره مرحومه‏ام عالمه خانم بود که به سفر حج رفت و در حین سکرات به طواف مشغول بوده و درگذشت. در مرگ این دو هم‏چون درگذشت مرحوم عبدالرحمن که شرح آن در رساله سالمندان آمده است، گریستم اما در عین حال به نور ایمان و در عالم معنا دیدم که فؤاد بی‏گناه و آن بانوی صالحه به جای انسان‏ها با فرشتگان دوست شده‏اند، و از مهالک و معاصی دنیوی نجات یافته‏اند. به جای آن غم و اندوه شدید شادی بزرگی احساس کردم، به آن‏ها، به پدر فؤاد یعنی برادرم عبدالمجید و به خودم تبریک گفتم و شکر خدای ارحم الراحمین را به جا آوردم. این مطلب را به نیت دعای رحمت برای آن دو مرحوم نوشتم و ثبت کردم.
    Azrail aleyhisselâm Cenab-ı Hakk’a münâcat edip demiş: “Kabz-ı ervah vazifesinde senin ibadın benden küsecekler, şekva edecekler.” Ona cevaben denilmiş: “Senin vazifene hastalıkları ve musibetleri perde yapacağım. Tâ ibadımın şekvaları onlara gitsin, sana gelmesin.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''تمام موازین و موازنه‏های مندرج در رساله نور، ثمرات ایمان را که مدار سعادت دنیوی و اخروی‏ست بیان می‏کند.''' ثمرات و فواید بزرگ و کلی ایمان در این دنیا موجب سعادت حیات و لذت عمر هستند، از این جهت، ایمانِ هر فرد مؤمن برایش سعادت ابدی را نتیجه خواهد داد. بلکه در آخرت به صورت سعادت سنبله خواهد داد، و به آن صورت خواهد شکفت.
    Aynen bu perdeler gibi Azrail aleyhisselâmın vazifesi de bir perdedir. Tâ haksız şekvalar Cenab-ı Hakk’a gitmesin. Çünkü ölümdeki hikmet ve rahmet ve güzellik ve maslahat cihetini herkes göremez. Zâhire bakıp itiraz eder, şekvaya başlar. İşte bu haksız şekvalar Rahîm-i Mutlak’a gitmemek hikmetiyle Azrail aleyhisselâm perde olmuş.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و پنج فایده از ثمرات کلی و بسیار فراوان مذکور تحت عنوان «میوه معراج» در بخش پایانی کلام سی و یکم و پنج فایده دیگر در شاخه پنجم کلام بیست و چهارم به عنوان نمونه نوشته شده است. در آغاز گفته بودیم همان طور که هر یک از ارکان ایمان دارای ثمراتی جدا جدا، بسیار زیاد و بی‏نهایت می‏باشند، ثمره‏‏یی از ثمرات فراوان آن مجموعه، بهشت برین، ثمره دیگر سعادت ابدی و باز ثمره دیگر و شاید دلچسب‏ترین‏شان رؤیت الهی‏ست. در موازنه بخش پایانی کلام سی و دوم قسمی از ثمرات ایمان که مدار سعادت دو جهان است به وضوح توضیح داده شده است.
    Aynen bunun gibi bütün meleklerin, belki bütün esbab-ı zâhiriyenin vazifeleri, izzet-i rububiyetin perdeleridir. Tâ güzellikleri görünmeyen ve hikmetleri bilinmeyen şeylerde kudret-i İlahiyenin izzeti ve kudsiyeti ve rahmetinin ihatası muhafaza edilsin, itiraza hedef olmasın ve hasis ve ehemmiyetsiz ve merhametsiz şeyler ile kudretin mübaşereti nazar-ı zâhirîde görünmesin. Yoksa hiçbir sebebin hakiki tesiri ve icada hiç kabiliyeti olmadığını, her şeyde tevhid sikkeleri kat’î gösterdiğini, Risale-i Nur hadsiz delilleriyle ispat etmiş.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    یکی از دلایل وجود ثمرات با ارزش رکن ایمان به قَدَر در این دنیا، در زبان مردم به این صورت ضرب المثل شده است: '''«مَن آمَنَ بِالقَدَر اَمِنَ مِن الکدَرِ»''' یعنی کسی '''که به تقدیر الهی ایمان داشته باشد از غم و غصه نجات می‏یابد.''' در پایان رساله قَدَر با تمثیل زیبای ورود دو مرد به باغ قصری شاهانه، ثمرة کلی آن بیان شده است. من حتی در زندگی خودم به سبب هزاران تجربه دریافته و دانسته‏ام که '''اگر ایمان به قَدَر الهی نباشد سعادت حیات دنیوی از بین می‏رود. در مصیبت‏های دردناک هر گاه از زاویه ایمان به قَدَر، نگاه می‏کردم می‏دیدم درد مصیبت به مقدار زیادی کم می‏شود، و حیرت می‏کردم از این که چگونه می‏توان بدون ایمان به قَدَر الهی زندگی کرد.'''
    Halk etmek, icad etmek ona mahsustur. Esbab, yalnız bir perdedir. Melâike gibi zîşuur olanların, yalnız cüz-i ihtiyarıyla cüz’î, icadsız, kesb denilen bir nevi hizmet-i fıtriye ve amelî bir nevi ubudiyetten başka ellerinde yoktur.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در مقام دوم کلام بیست و دوم به یکی از ثمرات کلی رکن ایمان به ملائکه چنین اشاره شده است: عزرائیل (ع) در مناجاتی خطاب به حضرت حق می‏گوید:
    Evet, izzet ve azamet isterler ki esbab, perdedar-ı dest-i kudret ola aklın nazarında.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''«در عمل به وظیفه قبض ارواح، بندگانت از من دلخور می‏شوند و گلایه خواهند کرد.»''' در پاسخ به او گفته می‏شود: '''«بیماری‏ها و مصایب را در برابر انجام وظیفه تو پرده‏‏یی قرار می‏دهم تا شکایت بندگانم از آن‏ها باشد و چیزی متوجه تو نشود.»
    Tevhid ve ehadiyet isterler ki esbab, ellerini çeksinler tesir-i hakikiden.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    وظیفه عزرائیل نیز پرده‏‏یی مانند همین پرده‏هاست تا شکوائیه‏های بی‏جا متوجه حضرت حق نگردد، زیرا هر کسی قادر به مشاهده حکمت، رحمت، جمال و مصلحتی که در مرگ وجود دارد نمی‏باشد. ظاهر را می‏بینند و لب به اعتراض می‏گشایند و شروع به گلایه می‏کنند.''' برای آن که چنین شکوائیه‏های نابجایی متوجه رحیم مطلق نگردد، حکمت این است که عزرائیل (ع) پرده و حجاب باشد.
    İşte nasıl ki melekler ve umûr-u hayriyede ve vücudiyede istihdam edilen zâhirî sebepler, güzellikleri görünmeyen ve bilinmeyen şeylerde kudret-i Rabbaniyeyi kusurdan, zulümden muhafaza edip takdis ve tesbih-i İlahîde birer vesiledirler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    به همین ترتیب، وظیفه همه ملائک و بلکه همه اسباب ظاهری آن است که پرده‏‏یی در برابر عزت ربوبی شوند، تا عزت و تقدس قدرت الهی و احاطه رحمتش در چیزهایی که زیبایی آن‏ها دیده نمی‏شود و حکمت‏هایشان دانسته نمی‏شود، محفوظ بماند و آماج اعتراض‏ها واقع نگردد و مباشرت قدرت در چیزهای بی‏ارزش و بی‏ترحم و بی‏ارزش (در ظاهر) دیده نشود؛ وگرنه رساله نور با دلایل بی‏شمار اثبات کرده است که خاتم توحید نشان از آن دارد که هیچ سببی تأثیر حقیقی ندارد و در ایجاد نیز فاقد قابلیت لازم است.
    Aynen öyle de cinnî ve insî şeytanlar ve muzır maddelerin umûr-u şerriyede ve ademiyede istimalleri dahi yine kudret-i Sübhaniyeyi gadirden ve haksız itirazlardan ve şekvalara hedef olmaktan kurtarmak ile takdis ve tesbihat-ı Rabbaniyeye ve kâinattaki bütün kusurattan müberra ve münezzehiyetine hizmet ediyorlar. Çünkü bütün kusurlar ademden ve kabiliyetsizlikten ve tahripten ve vazife yapmamaktan –ki birer ademdirler– ve vücudî olmayan ademî fiillerden geliyor.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''آفریدن یا ایجاد کردن خاص اوست. اسباب پرده‏‏یی بیش نیستند. ذی شعورانی چون فرشتگان به سبب اختیارات جزیی شان، جز نوعی خدمت فطری که کسب نامیده می‏شود و عملی جز عبودیت آن هم بدون امکان ایجاد، در اختیار ندارند.'''
    Bu şeytanî ve şerli perdeler, o kusurata merci olup itiraz ve şekvaları bi’l-istihkak kendilerine alarak Cenab-ı Hakk’ın takdisine vesile oluyorlar. Zaten şerli ve ademî ve tahripçi işlerde kuvvet ve iktidar lâzım değil; az bir fiil ve cüz’î bir kuvvet, belki vazifesini yapmamak ile bazen büyük ademler ve bozmaklar oluyor. O şerir fâiller, muktedir zannedilirler. Halbuki ademden başka hiç tesirleri ve cüz’î bir kesbden hariç bir kuvvetleri yoktur. Fakat o şerler ademden geldiklerinden o şerirler hakiki fâildirler. Bi’l-istihkak, eğer zîşuur ise cezayı çekerler. Demek, seyyiatta o fenalar fâildirler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''آری، عزت و عظمت خواهان این هستند که اسباب، پرده دار دست قدرت حق باشند، در نظر عقل؛'''
    Fakat haseneler ve hayırlarda ve amel-i salihte vücud olmasından, o iyiler hakiki fâil ve müessir değiller. Belki kabildirler, feyz-i İlahîyi kabul ederler ve mükâfatları dahi sırf bir fazl-ı İlahîdir, diye Kur’an-ı Hakîm مَٓا اَصَابَكَ مِن۟ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّٰهِ وَمَٓا اَصَابَكَ مِن۟ سَيِّئَةٍ فَمِن۟ نَف۟سِكَ ferman eder.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''توحید و احدیت نیز می‏خواهند اسباب، دست خود را از تأثیر حقیقی کوتاه کنند.'''
    '''Elhasıl:''' Vücud kâinatları ve hadsiz adem âlemleri birbirleriyle çarpışırken ve cennet ve cehennem gibi meyveler verirken ve bütün vücud âlemleri اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ ۝ اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ ve bütün adem âlemleri سُب۟حَانَ اللّٰهِ ۝ سُب۟حَانَ اللّٰهِ derken ve ihatalı bir kanun-u mübareze ile melekler şeytanlarla ve hayırlar şerlerle tâ kalbin etrafındaki ilham, vesvese ile mücadele ederken birden meleklere imanın bu meyvesi tecelli eder, meseleyi halledip karanlık kâinatı ışıklandırır. اَللّٰهُ نُورُ السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضِ âyetinin envarından bir nurunu bize gösterir ve bu meyve ne kadar tatlı olduğunu tattırır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    پس هم‏چنان که ملائکه و اسباب ظاهری که در امور وجودی و خیریه به کار گرفته می‏شوند، قدرت ربانیه را در چیزهایی که زیبایی‏هایشان دیده و دانسته نمی‏شود، از ظلم و قصور محافظت نموده و هر یک وسیله‏‏یی برای تقدیس و تسبیح الهی به شمار می‏روند،
    '''İkinci bir küllî meyvesine Yirmi Dördüncü ve elifler kerametini gösteren Yirmi Dokuzuncu Sözler işaret edip parlak bir surette meleklerin vücudunu ve vazifesini ispat etmişler.'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    به همان ترتیب، کاربرد شیاطین انس و جن و مواد مُضر در امور شرّی و عدمی نیز قدرت سبحانی را از ظلم و ستم و اعتراضات نابجا و شکوائیه‏ها می‏رهاند و به تقدیس و تسبیح ربّانی و منزه و مبرا بودنش از هرگونه قصوری که ممکن است در کائنات باشد خدمت می‏کند، زیرا همه نقصان‏ها از عدم و از نداشتن قابلیت و از تخریب و از انجام ندادن وظیفه - که هر یک از این‏ها نوعی مسأله عدمی‏ست- و از افعال عدمی که فاقد وجودند سرچشمه می‏گیرد.
    Evet, kâinatın her tarafında, cüz’î ve küllî her şeyde, her nevide, kendini tanıttırmak ve sevdirmek içinde merhametkârane bir haşmet-i rububiyet, elbette o haşmete, o merhamete, o tanıttırmaya, o sevdirmeye karşı şükür ve takdis içinde bir geniş ve ihatalı ve şuurkârane bir ubudiyetle mukabele etmesi lâzım ve kat’îdir. Ve şuursuz cemadat ve erkân-ı azîme-i kâinat hesabına o vazifeyi ancak hadsiz melekler görebilir ve o saltanat-ı rububiyetin her tarafta, serâda süreyyada, zeminin temelinde, dışında hakîmane ve haşmetkârane icraatını onlar temsil edebilirler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    این حجاب‏های شیطانی و مبتنی بر شرّ، مرجع آن نقصان‏ها قرار می‏گیرند و اعتراض‏ها را به سوی خود جلب می‏کنند و به این ترتیب وسیله‏‏یی برای تقدیس حضرت حق می‏شوند. در واقع در امور عدمی و تخریبی و شرّی نیازی به قوت و اقتدار نیست؛ کاری کوچک و قوتی جزیی بلکه انجام ندادن وظیفه کافی‏ست تا گاهی موجب عدم‏ها و تخریب‏های بزرگ گردد. فاعلان شرور گمان می‏رود که مقتدرند؛ در حالی که جز عدم تأثیری ندارند و خارج از کسبی جزیی، قدرتی ندارند، لذا چون شروران مزبور ریشه در عدم دارند پس شروران فاعلان حقیقی‏اند. آن‏ها مستحق آن‏اند که اگر ذی شعورند مجازات را متحمل شوند.
    Mesela, felsefenin ruhsuz kanunları pek karanlık ve vahşetli gösterdikleri hilkat-i arziye ve vaziyet-i fıtriyesini, bu meyve ile nurlu, ünsiyetli bir tarzda Sevr ve Hut namlarındaki iki meleğin omuzlarında, yani nezaretlerinde ve cennetten getirilen ve fâni küre-i arzın bâki bir temel taşı olmak, yani ileride bâki cennete bir kısmını devretmeye bir işaret için Sahret namında uhrevî bir madde, bir hakikat gönderilip Sevr ve Hut meleklerine bir nokta-i istinad edilmiş diye Benî-İsrail’in eski peygamberlerinden rivayet var ve İbn-i Abbas’tan dahi mervîdir. Maatteessüf bu kudsî mana, mürur-u zamanla bu teşbih, avamın nazarında hakikat telakki edilmekle, aklın haricinde bir suret almış.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    پس شروران در سیئات، فاعلند و فقط در حسنات و امور خیر و اعمال صالحه صحبت از وجود می‏شود و نیکان فاعلان و مؤثران حقیقی نیستند، آن‏ها قابلند و فیض الهی را می‏پذیرند و پاداش‏شان نیز فضلی الهی‏ست لذا قرآن حکیم می‏فرماید:
    Madem melekler havada gezdikleri gibi toprakta ve taşta ve yerin merkezinde de gezerler; elbette onların ve küre-i arzın, üstünde duracak cismanî taş ve balığa ve öküze ihtiyaçları yoktur.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    مَٓا اَصَابَكَ مِن۟ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّٰهِ وَمَٓا اَصَابَكَ مِن۟ سَيِّئَةٍ فَمِن۟ نَف۟سِكَ(<ref>(ای پیغمبر!) آنچه از خیر و خوبی (از قبیل: رفاه و نعمت و عافیت و سلامت) به تو می‏رسد، از (فضل) خدا (بر تو) می‏رسد و آنچه بلا و بدی ( از قبیل: سختی و بیماری و درد و رنج) به تو می رسد از خود تو است (و به‏سبب قصور و گناهی است که مرتکب شده‏ای). (نسا: 79).</ref>)
    Hem mesela, küre-i arz, küre-i arzın nevileri adedince başlar ve o nevilerin fertleri sayısınca diller ve o fertlerin aza ve yaprak ve meyveleri miktarınca tesbihatlar yaptığı için elbette o haşmetli ve şuursuz ubudiyet-i fıtriyeyi bilerek, şuurdarane temsil edip dergâh-ı İlahiyeye takdim etmek için kırk bin başlı ve her başı kırk bin dil ile ve her bir dil ile kırk bin tesbihat yapan bir melek-i müekkeli bulunacak ki ayn-ı hakikat olarak Muhbir-i Sadık haber vermiş.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''نتیجه:''' در حالی که کائنات هستی و عوالم بی‏شمار عدم در مقابله با یک‏دیگر نتایجی چون بهشت و جهنم را حاصل می‏کنند و همه عوالم وجود '''«الحمدلله، الحمدلله»''' و تمام عوالم عدم '''«سبحان الله، سبحان الله»''' سر می‏دهند و با قانون مبارزه‏‏یی فراگیر، ملائکه با شیاطین و خیرها با شرّها در مبارزه‏اند و این رودررویی تا مبارزه الهام و وسوسه در اطراف قلب کشیده می‏شود، به یکباره یکی از ثمرات ایمان به فرشتگان تجلی می‏کند، و مسأله حل شده و عالم ظلمانی، نورانی و درخشان می‏شود؛ نوری از انوار آیه مبارکه اَللّٰهُ نُورُ السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضِ(<ref> خدا روشنگر آسمان‏ها و زمین است.(نور: 35).</ref>) را نشانمان می‏دهد و شیرینی آن را به ما می‏چشاند.
    Ve hilkat-i kâinatın en ehemmiyetli neticesi olan insanlarla münasebat-ı Rabbaniyeyi tebliğ ve izhar eden Cebrail (as) ve zîhayat âleminde en haşmetli ve en dehşetli olan diriltmek ve hayat vermek ve ölümle terhis etmekteki Hâlık’a mahsus olan icraat-ı İlahiyeyi yalnız temsil edip ubudiyetkârane nezaret eden İsrafil (as) ve Azrail (as) ve hayat dairesinde rahmetin en cem’iyetli, en geniş, en zevkli olan rızıktaki ihsanat-ı Rahmaniyeye nezaretle beraber, şuursuz şükürleri şuur ile temsil eden Mikâil (as) gibi meleklerin pek acib mahiyette olarak bulunmaları ve vücudları ve ruhların bekaları, saltanat ve haşmet-i rububiyetin muktezasıdır. Onların ve her birinin mahsus taifelerinin vücudları, kâinatta güneş gibi görünen saltanat ve haşmetin vücudu derecesinde kat’îdir ve şüphesizdir. Melâikeye ait başka maddeler bunlara kıyas edilsin.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در کلام بیست و چهارم و در کلام بیست و نهم – که دارای کرامت الف‏ها‏ست- به یکی دیگر از ثمرات کلی این مطلب اشاره می‏شود و وجود ملائکه و وظایف آن‏ها به وضوح اثبات می‏گردد.
    Evet, küre-i arzda dört yüz bin nevileri zîhayattan halk eden, hattâ en âdi ve müteaffin maddelerden zîruhları çoklukla yaratan ve her tarafı onlarla şenlendiren ve mu’cizat-ı sanatına karşı, onlara dilleriyle “Mâşâallah, Bârekellah, Sübhanallah” dedirten ve ihsanat-ı rahmetine mukabil “Elhamdülillah, Ve’ş-şükrü lillah, Allahu ekber” o hayvancıklara söylettiren bir Kadîr-i Zülcelali ve’l-cemal, elbette bilâ-şek velâ-şüphe, koca semavata münasip, isyansız ve daima ubudiyette olan sekeneleri ve ruhanîleri yaratmış, semavatı şenlendirmiş, boş bırakmamış. Ve hayvanatın taifelerinden pek çok ziyade ayrı ayrı nevileri meleklerden icad etmiş ki bir kısmı küçücük olarak yağmur ve kar katrelerine binip sanat ve rahmet-i İlahiyeyi kendi dilleriyle alkışlıyorlar; bir kısmı, birer seyyar yıldızlara binip feza-yı kâinatta seyahat içinde azamet ve izzet ve haşmet-i rububiyete karşı tekbir ve tehlil ile ubudiyetlerini âleme ilan ediyorlar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، حشمت ربوبی پرمهر و محبتی که می‏خواهد خود را در هر سوی کائنات، در هر چیز کلی و جزیی، و در هر نوعی معرفی کند تا او را بشناسند و دوست داشته باشند، طبیعی‏ست که در مقابل آن حشمت و مرحمت و معرفی و دوست داشتن باید با عبودیتی گسترده، فراگیر و مبتنی بر معرفت و شعور توأم با شکر و تقدیس مواجه شود؛ این امری لازم و قطعی‏ست. این وظیفه را فقط و فقط ملائکه بی‏شمار هستند که می‏توانند به حساب جمادات و ارکان عظیم فاقد شعور در کائنات انجام دهند و فقط آن‏ها هستند که می‏توانند اجرائیات حکیمانه و باشکوه سلطنت ربوبی را در هر سو، در زمین و آسمان، در عمق زمین، و بیرون آن نمایندگی کنند.
    Evet, zaman-ı Âdem’den beri bütün semavî kitaplar ve dinler, meleklerin vücudlarına ve ubudiyetlerine ittifakları ve bütün asırlarda melekler ile konuşmalar ve muhavereler, kesretli tevatür ile insanlar içinde vuku bulduğunu nakil ve rivayetleri ise görmediğimiz Amerika insanlarının vücudları gibi meleklerin vücudlarını ve bizimle alâkadar olduklarını kat’î ispat eder.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    برای مثال قوانین بی‏روح فلسفه، خلقت زمین و وضعیت فطری آن را بسیار ظلمانی و وحشت انگیز نشان می‏دهد؛ در حالی که به واسطه این ثمره نورانی، زمین به طرز مأنوسی بر گُرده دو ملک به نام‏های ثور و حوت قرار دارد و در واقع تحت نظارت آن‏هاست؛ یعنی ماده‏‏یی اخروی به نام «صَخرَت» که از بهشت آورده شده و سنگ بنای باقی کره زمینی‏ست که فانی می‏باشد؛ و اشاره‏‏یی‏ست به این که قسمی از آن در آتیه به بهشت باقی منتقل خواهد شد، و برای ملائکه‏‏یی چون ثور و حوت نقطه استناد قرار گرفته است؛ براین اساس از پیامبران قدیم بنی اسرائیل روایاتی هست و از ابن عباس نیز روایت شده است. متأسفانه این معنای قدسی و این تشبیه به مرور زمان در نظر عوام حقیقت تلقی شده و شکلی غیر منطقی به خود گرفته است.
    İşte şimdi gel, iman nuruyla bu küllî ikinci meyveye bak ve tat; nasıl kâinatı baştan başa şenlendirip, güzelleştirip bir mescid-i ekbere ve büyük bir ibadethaneye çeviriyor. Ve fen ve felsefenin soğuk, hayatsız, zulmetli, dehşetli göstermelerine mukabil; hayatlı, şuurlu, ışıklı, ünsiyetli, tatlı bir kâinat göstererek bâki hayatın bir cilve-i lezzetini ehl-i imana derecesine göre dünyada dahi tattırır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    فرشتگان همان طور که در هوا گشت و گذار می‏کنند در خاک و سنگ و زمین نیز حضور دارند، لذا آن‏ها نیازی به سنگ جسمانی و کره زمین نیز نیازی به ماهی و گاو ندارند که بر رویشان قرار بگیرند.
    '''Tetimme:''' Nasıl ki vahdet ve ehadiyet sırrıyla kâinatın her tarafında aynı kudret, aynı isim, aynı hikmet, aynı sanat bulunmasıyla Hâlık’ın vahdet ve tasarrufu ve icad ve rububiyeti ve hallakıyet ve kudsiyeti, cüz’î küllî her bir masnûun hal dili ile ilan ediliyor. Aynen öyle de her tarafta melekleri halk edip her mahlukun lisan-ı hal ile şuursuz yaptıkları tesbihatı, meleklerin ubudiyetkârane dilleriyle yaptırıyor.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    یا مثلاً کره زمین که به تعداد سرهای انواع (موجودات) و به تعداد زبان افراد انواع مذکور و همین طور به تعداد اعضا و برگ‏ها و میوه‏های آن افراد تسبیح می‏گوید، بی‏شک با آگاهی از آن عبودیت باشکوه و فاقد شعور فطری و برای این که آن‏ها را با معرفت نمایندگی و تقدیم درگاه الهی کند به فرشته موکلی نیاز دارد که دارای چهل هزار سر باشد؛ هر سر چهل هزار زبان داشته باشد و با هر زبان چهل هزار تسبیح بگوید. این مطلب را که عین حقیقت است مخبر صادق خبر داده است.
    Meleklerin hiçbir cihette hilaf-ı emir hareketleri yoktur. Hâlis bir ubudiyetten başka hiçbir icad ve emirsiz hiçbir müdahale, hattâ izinsiz şefaatleri dahi olmaz. Tam عِبَادٌ مُك۟رَمُونَ ۝ يَف۟عَلُونَ مَا يُؤ۟مَرُونَ sırrına mazhardırlar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    فرشتگانی چون جبرائیل که مناسبات ربّانی را به مهم‏ترین نتیجه آفرینش کائنات یعنی انسان تبلیغ و اظهار می‏کند، و اسرافیل و عزرائیل (ع) که اجرائیات الهی و خاص آفریدگار هم‏چون زنده کردن، حیات بخشیدن و آماده ساختن برای مرگ را - که در عالم ذی حیاتان موارد وحشتناک و با حشمتی به شمار می‏روند - نمایندگی می‏کنند و با عبودیت تمام بر آن‏ها نظارت دارند؛ و هم چنین میکائیل (ع) که بر احسان‏های رحمانی در رزق و روزی به عنوان جامع‏ترین، گسترده‏ترین، و لذت‏بخش‏ترین امور در دایره حیات نظارت دارد و شکر و سپاس‏های فاقد شعور را با شعور و معرفت نمایندگی می‏کند، ماهیت‏های بسیار عجیبی دارند و بقای روح و وجودشان مقتضای سلطنت و حشمت ربوبی‏ست. وجود آن‏ها و هر یک از طوائف مخصوص آن‏ها به اندازه وجود حشمت و سلطنتی که در هستی چون خورشید ظاهر است، قطعی و یقینی می‏باشد. مسایل دیگر مربوط به ملائکه را باید با همین مطالب قیاس نمود.
    == HÂTİME ==
     
    Gayet ehemmiyetli bir nükte-i i’caziyeye dair, birden, ihtiyarsız, mağribden sonra kalbe ihtar edilen ve Sure-i قُل۟ اَعُوذُ بِرَبِّ ال۟فَلَقِ ın zâhir bir mu’cize-i gaybiyesini gösteren uzun bir hakikate kısa bir işarettir.
    آری، قدیر ذوالجلال و الجمالی که بر روی کره زمین چهارصد هزار نوع ذی حیات آفرید، و حتی از متعفن‏ترین و ساده‏ترین مواد، بسیاری از ذی روحان را خلق کرد و هر سو را به وجود آنان مبارک گرداند و طوری تدبیر نمود که در مقابل صُنع معجزاتش به زبان خویش '''«ماشاء الله، بارک الله، سبحان الله»''' بگویند و در برابر احسان‏های رحمتش '''«الحمدلله، والشکر لله، الله اکبر»''' بر زبان آورند، البته و بدون هیچ شک و شبهه‏یی، ساکنان و روحانیونی دائماً در عبودیت و به دور از عصیان و گردنکشی و مناسب با آسمان‏های بزرگ خلق نموده و سماوات را به وجودشان مبارک گردانده و خالی رها ننموده است. بسیار بیش‏تر از انواع حیوانات، انواع ملایکه‏‏یی آفرید که قسمی از آن‏ها بسیار کوچکند و سوار بر دانه‏های برف و باران با زبان خود آفرینش و رحمت الهی را تقدیر می‏کنند؛ قسمی دیگر سوار بر ستارگان سیار و در حال گشت و گذار در کائنات، در برابر عظمت و عزت و حشمت ربوبی، تکبیر و تهلیل سر می‏دهند و به این ترتیب عبودیت‏شان را به عالمیان اعلام می‏دارند.
    </div>
     
    آری، از زمان آدم تاکنون همه کتاب‏ها و ادیان سماوی بر وجود ملائکه و عبودیت‏شان اتفاق نظر داشته‏اند؛ نیز روایت‏های فراوان و متواتری مبنی بر وقوع گفتگو و محاوره با فرشتگان در تمام اعصار وجود داشته است. این مطالب، وجود ملائک و این که با ما مرتبط هستند را به همان ترتیبی که مردم آمریکا را ندیده‏ایم، اما به وجودشان اطمینان داریم، برایمان به صورت قطعی ثابت می‏کند.
     
    اینک بیا و با نور ایمان به دومین ثمره کلی بنگر و آن را بچش؛ و ببین چگونه سرتاسر عالم هستی را مُزین ساخته، زیبا نموده و تبدیل به بزرگ‏ترین مسجد و معبد پهناوری کرده است و در برابر نمایش سرد و مرده و تاریک و وحشتناک فن و فلسفه، عالمی دلنشین، مأنوس، نورانی، باشعور و زنده را نشان می‏دهد و جلوه‏‏یی از لذت حیات باقی را نسبت به درجات اهل ایمان در همین دنیا به آن‏ها می‏چشاند.
     
    '''تتمه:''' هم چنان که در هر سوی کائنات به سرّ وحدت و احدیت، عین قدرت، عین اسم، عین حکمت، و عین صنعت وجود دارد، و هر آفریده‏‏یی به زبان حال خویش بر وحدت و تصرف و ایجاد و ربوبیت و خلاقیت و قدسیت آفریدگار گواهی می‏دهد؛ به همان ترتیب، فرشتگان را خلق کرد و تسبیحاتی را که هر مخلوق به زبان حال و بدون ادراک بیان می‏دارد توسط ملائکه با زبانی مبتنی بر عبودیت به انجام می‏رساند.
     
    فرشتگان به هیچ وجه بر خلاف فرامین الهی حرکتی نمی‏کنند، جز عبودیتی خالص کار دیگری ندارند و بی‏فرمان الهی در هیچ کاری دخالتی ندارند، آن‏ها حتی بدون رخصت قادر به شفاعت نیز نیستند. ملائکه به تمام معنا مظهر سرّ عِبَادٌ مُك۟رَمُونَ(<ref> بلکه بندگان گرامی و محترمی هستند. (انبیا: 26).</ref>)؛ يَف۟عَلُونَ مَا يُؤ۟مَرُونَ(<ref> و آن‏چه را مأمورند انجام می دهند. (نحل: 50)</ref>)هستند.
     
    == خاتمه ==
    اشاره مختصری‏ست بر حقیقتی مفصل که یکی از معجزات غیبی و آشکارسوره قُل۟ اَعُوذُ بِرَبِّ ال۟فَلَقِ را نشان می‏دهد. اشارتی که پس از مغرب ناگهان و بی‏اختیار بر قلبم الهام شد که شامل نکته‏‏یی اعجاز آمیز و به غایت مهم می‏باشد.


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ
    بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    قُل۟ اَعُوذُ بِرَبِّ ال۟فَلَقِ ۝ مِن۟ شَرِّ مَا خَلَقَ ۝ وَمِن۟ شَرِّ غَاسِقٍ اِذَا وَقَبَ ۝ وَمِن۟ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ ۝ وَمِن۟ شَرِّ حَاسِدٍ اِذَا حَسَدَ(<ref>بگو: پناه می‏برم به خداوندگار سپیده دم * از شرّ هرآنچه خداوند آفریده است * و از شرّ شب بدان‏گاه که کاملاً فرا می‏رسد ( و جهان را به زیر تاریکی خود می‏گیرد.) * و از شرّ کسانی که در گره‏ها می‏دمند ( و با نیرنگ‏سازی و حُقّه ‏بازی خود، اراده‏ها، ایمانها، عقیده‏ها، محبّتها، و پیوندها را سست می‏نمایند و فساد و تباهی می‏کنند). * و از شرّ حسود بدان‏گاه که حسد می‏ورزد. (فلق: 5-1).</ref>)
    قُل۟ اَعُوذُ بِرَبِّ ال۟فَلَقِ ۝ مِن۟ شَرِّ مَا خَلَقَ ۝ وَمِن۟ شَرِّ غَاسِقٍ اِذَا وَقَبَ ۝ وَمِن۟ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ ۝ وَمِن۟ شَرِّ حَاسِدٍ اِذَا حَسَدَ
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    صرفاً به لحاظ معنای اشاری، در این سوره عظیم و خارق‏العاده به پیامبر و امت او فرمان داده می‏شود: '''«از شرور و شیاطین انسی و جنی که در کائنات به حساب عوالم عدمی فعالند خود را حفظ کنید.»''' این فرمان همه اعصار را شامل می‏شود و مخصوصاً با معنای اشاری که دارد دوران عجیب روزگار ما را آشکارا مورد خطاب قرار می‏دهد و خدمتگزاران قرآن را به استعاذه فرا می‏خواند. این معجزه غیبی با پنج اشاره به طور خلاصه بیان می‏شود.
    İşte yalnız mana-yı işarî cihetinde bu sure-i azîme-i hârika “Kâinatta adem âlemleri hesabına çalışan şerirlerden ve insî ve cinnî şeytanlardan kendinizi muhafaza ediniz.” Peygamberimize ve ümmetine emrederek, her asra baktığı gibi mana-yı işarîsiyle bu acib asrımıza daha ziyade, belki zâhir bir tarzda bakar; Kur’an’ın hizmetkârlarını istiazeye davet eder. Bu mu’cize-i gaybiye, beş işaretle kısaca beyan edilecek. Şöyle ki:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    هر یک از آیات این سوره معانی فراوانی دارد. این که در معنای اشاری، در پنج جمله آن، چهار بار کلمه «شر» تکرار می‏شود و با مناسبتی معنوی و با قوت، به چهار نوع از شرور و انقلابات و مبارزات مادی و معنوی دهشت انگیز و توفانی این عصر اشاره می‏شود و در معنا فرمان داده می‏شود که '''«از این موارد دور شوید.»''' بی‏تردید ارشادی غیبی‏ست که شایسته اعجاز قرآن می‏باشد.
    Bu surenin her bir âyetinin manaları çoktur. Yalnız mana-yı işarî ile beş cümlesinde dört defa “şer” kelimesini tekrar etmek ve kuvvetli münasebet-i maneviye ile beraber dört tarzda bu asrın emsalsiz dört dehşetli ve fırtınalı maddî ve manevî şerlerine ve inkılablarına ve mübarezelerine aynı tarihiyle parmak basmak ve manen “Bunlardan çekininiz!” emretmek, elbette Kur’an’ın i’cazına yakışır bir irşad-ı gaybîdir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    مثلاً قُل۟ اَعُوذُ بِرَبِّ ال۟فَلَقِ در ابتدای سوره براساس حساب ابجد و جفر اشاره است به تاریخ 1352 یا 1354 که نشان از آمادگی پرحرص و حسد نوع بشر برای وقوع جنگ جهانی دوم بعد از جنگ اول دارد. این آیه به لحاظ معنا به امت محمدیه می‏گوید: '''«وارد این جنگ نشوید و به خدایتان پناه ببرید.»''' در معنایی رمزی نیز به شاگردان رساله نور که خدمتکاران قرآن هستند با توجهی ویژه خبر می‏دهد که در تاریخ مذکور از زندان اسکی شهیر و شرّی وحشتناک نجات یافته و طرح نابود کردن‏شان عقیم خواهد ماند، لذا به زبان رمز به آن‏ها امر می‏کند به خدا پناه ببرند و استعاذه کنند.
    Mesela, başta قُل۟ اَعُوذُ بِرَبِّ ال۟فَلَقِ cümlesi, bin üç yüz elli iki veya dört (1352-1354) tarihine hesab-ı ebcedî ve cifriyle tevafuk edip nev-i beşerde en geniş hırs ve hasedle ve Birinci Harb’in sebebiyle vukua gelmeye hazırlanan İkinci Harb-i Umumî’ye işaret eder. Ve ümmet-i Muhammediyeye (asm) manen der: “Bu harbe girmeyiniz ve Rabb’inize iltica ediniz!” Ve bir mana-yı remziyle, Kur’an’ın hizmetkârlarından olan Risale-i Nur şakirdlerine hususi bir iltifat ile onların Eskişehir hapsinden, dehşetli bir şerden aynı tarihiyle kurtulmalarına ve haklarındaki imha planının akîm bırakılmasına remzen haber verir; manen “İstiaze ediniz!” emreder gibi bir remiz verir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    یا آیه مِن۟ شَرِّ مَا خَلَقَ بدون شمارش تشدید، می‏شود 1361؛ که اشاره‏‏یی‏ست به خسارات ظالمانه و بی‏رحمانه این جنگ بی‏نظیر با تاریخ‏های هجری و رومی؛ و در عین حال با معنایی رمزی، به شاگردان نور که با تمام توان‏شان در راه خدمت به قرآن تلاش می‏کنند اشاره دارد که از طرح گسترده نابودی و بلایی الیم و وحشتناک و زندان دنیزلی نجات می‏یابند. به زبان اشاره به آن‏ها می‏گوید: '''«خود را از شر خلق محافظت کنید.»'''
    Hem mesela مِن۟ شَرِّ مَا خَلَقَ cümlesi –şedde sayılmaz– bin üç yüz altmış bir (1361) ederek bu emsalsiz harbin merhametsiz ve zalimane tahribatına Rumî ve hicrî tarihiyle parmak bastığı gibi; aynı zamanda bütün kuvvetleriyle Kur’an’ın hizmetine çalışan Nur şakirdlerinin geniş bir imha planından ve elîm ve dehşetli bir beladan ve Denizli hapsinden kurtulmalarına tevafukla, bir mana-yı remzî ile onlara da bakar. “Halk’ın şerrinden kendinizi koruyunuz!” gizli bir îma ile der.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    نمونه دیگر عبارت اَلنَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ است (تشدیدها شمرده نمی‏شوند.) که می‏شود 1328؛ اگر لامی را که همراه تشدید هست به حساب آوریم عدد 1358 اشاره‏یی به سال 1358 زمانی که غدّاران اجنبی با حرص و حسد و با فکر نابود کردن نتایج انقلاب آزادی خواهانة ما – که در حمایت از قرآن صورت گرفته بود – سلطنت را تبدیل کرده و با راه اندازی جنگ‏های بالکان و ایتالیا و (جنگ‏های جهانی) اوّل و دوّم، شرارت‏های مادّی و معنوی خود را با دمیدن افکار زهرآلود دیپلمات‏هایشان از طریق رادیو در اذهان هرکس جای دادند؛ و طرح‏های پنهان خود را به نقاط حساس مقدّرات بشر تلقین کردند. اشراری را به میدان آوردند تا مقدمات نابودی وحشیانه پیشرفت‏های هزارساله تمدن را فراهم آورند. این نکات کاملاً مطابق معنای اَلنَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ است.
    Hem mesela اَلنَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ cümlesi –şeddeler sayılmaz– bin üç yüz yirmi sekiz (1328) eğer şeddedeki (lâm) sayılsa bin üç yüz elli sekiz (1358) adediyle bu umumî harpleri yapan ecnebi gaddarların hırs ve hasedle bizdeki Hürriyet İnkılabı’nın Kur’an lehindeki neticelerini bozmak fikriyle tebeddül-ü saltanat ve Balkan ve İtalyan Harpleri ve Birinci Harb-i Umumî’nin patlamasıyla maddî ve manevî şerlerini, siyasî diplomatların radyo diliyle herkesin kafalarına sihirbaz ve zehirli üflemeleriyle ve mukadderat-ı beşerin düğme ve ukdelerine gizli planlarını telkin etmeleriyle bin senelik medeniyet terakkiyatını vahşiyane mahveden şerlerin vücuda gelmeye hazırlanmaları tarihine tevafuk ederek اَلنَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ in tam manasına tetabuk eder.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    به همین ترتیب وَمِن۟ شَرِّ حَاسِدٍ اِذَا حَسَدَ (بدون در نظر گرفتن تشدید و تنوین) معادل رقم 1347 است که در این تاریخ به موجب اجبار معاهدات اجنبی، بحران عجیبی در این وطن صورت گرفت و به‏سبب تحکم فلسفه، در میان این ملت دیندار تحولات مهمی ایجاد شد و درعین حال حسادت‏ها و رقابت‏های وحشتناک دولت‏ها موجب وقوع جنگ جهانی دوم گردید. توافق و تطابق معنای اشاری آیه فوق با حوادث ذکر شده بی‏شک لمعه‏‏یی از اعجاز غیبی آن است.
    Hem mesela وَمِن۟ شَرِّ حَاسِدٍ اِذَا حَسَدَ cümlesi –şedde ve tenvin sayılmaz– yine bin üç yüz kırk yedi (1347) edip aynı tarihte, ecnebi muahedelerin icbarıyla bu vatanda ehemmiyetli sarsıntılar ve felsefenin tahakkümüyle bu dindar millette ehemmiyetli tahavvüller vücuda gelmesine ve aynı tarihte, devletlerde İkinci Harb-i Umumî’yi ihzar eden dehşetli hasedler ve rekabetlerin çarpışmaları tarihine bu mana-yı işarî ile tam tamına tevafuku ve manen tetabuku, elbette bu kudsî surenin bir lem’a-i i’caz-ı gaybîsidir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''یادآوری:'''
    '''Bir İhtar:'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    هر آیه معانی متعددی دارد. نیز هر معنایی، کلی‏ست و ممکن است در هر دوره‏‏یی افرادی را شامل شود. در این بحث صرفاً معنای اشاری آیات که متوجه دوره کنونی ماست مد نظر است. در برابر معنای کلی آیه، عصر و زمانه ما یکی از افراد آن به شمار می‏رود، لیکن به سبب خصوصیاتی که کسب کرده است موجب می‏شود که آیه به تاریخ آن حادثه بنگرد. من چهار سال است که نه می‏دانم این جنگ چه وقایع یا چه نتایجی داشته و نه پرسیده‏ام که صلح شده است یا نه؛ لذا هیچ گاه به این سوره قدسی از آن نظر مراجعه نکردم تا بدانم چه قدر به زمانه ما و به این جنگ اشاره دارد؛ و گرنه در بخش‏های مختلف رساله نور مخصوصاً در رسائل ثمانیه بیان و اثبات گردیده است که این خزانه چه اسرار فراوان دیگری دارد. بحث را در این جا کوتاه می‏کنم و خواننده را به همان جا ارجاع می‏دهم.
    Her bir âyetin müteaddid manaları vardır. Hem her bir mana küllîdir. Her asırda efradı bulunur. Bahsimizde bu asrımıza bakan yalnız mana-yı işarî tabakasıdır. Hem o küllî manada, asrımız bir ferttir. Fakat hususiyet kesbetmiş ki ona tarihiyle bakar. Ben dört senedir, bu harbin ne safahatını ve ne de neticelerini ve ne de sulh olmuş olmamış bilmediğimden ve sormadığımdan, bu kudsî surenin daha ne kadar bu asra ve bu harbe işareti var, diye daha onun kapısını çalmadım. Yoksa bu hazinede daha çok esrar var olduğu, Risale-i Nur’un eczalarında hususan Rumuzat-ı Semaniye Risalelerinde beyan ve ispat edildiğinden onlara havale edip kısa kesiyorum.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''پاسخ سؤالی که ممکن است به ذهن خطور کند:'''
    '''Hatıra gelebilen bir sualin cevabıdır'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    در این لمعه اعجازیه، به مناسبتی بسیار ظریف و لطیف و به سبب رمز و اشاره است که در مِن۟ شَرِّ مَا خَلَقَ ابتدای آیه هم مِن۟ و هم شَرِّ را در محاسبه آورده‏ایم، و در وَمِن۟ شَرِّ حَاسِدٍ اِذَا حَسَدَ پایانی فقط شَرِّ را حساب نموده و وَمِن۟ را نادیده گرفته‏ایم، نیز در وَمِن۟ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ هر دوی آن‏ها را به حساب نیاورده‏ایم، زیرا در مخلوقات جز شر، خیرهایی هم هست و همه شرها متوجه هرکسی نمی‏شود. «من» که تبعیضیه است و معنای «بعضی» را می‏دهد و «شر» به صورت رمز، وارد این مطلب شده است، اما فقط حسود حسد می‏ورزد، و کاملاً شرّ می‏شود و لزومی به مفهوم «بعضی» نیست. در رمـز اَلنَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ که گفتیم شامل دیپلمات‏های ساحری می‏شود که برای منافع‏شان آتش به کره زمین می‏دمند که هرچه می‏کنند برای تخریب و نابودی‏ست، لذا لزومی به واژه «شرّ» نمی‏ماند، زیرا همه کارهایشان «شرّ» است.
    Bu lem’a-i i’caziyede, baştaki مِن۟ شَرِّ مَا خَلَقَ da hem مِن۟ hem شَرِّ kelimeleri hesaba girmesi ve âhirde وَمِن۟ شَرِّ حَاسِدٍ اِذَا حَسَدَ yalnız شَرِّ kelimesi girmesi وَمِن۟ girmemesi ve وَمِن۟ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ ikisi de hesap edilmemesi gayet ince ve latîf bir münasebete îma ve remiz içindir. Çünkü halklarda, şerden başka hayırlar da var. Hem bütün şer herkese gelmez. Buna remzen, bazıyeti ifade eden مِن۟ ve شَرِّ girmişler. Hâsid, hased ettiği zaman bütün şerdir, bazıyete lüzum yoktur. Ve اَلنَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ remziyle, kendi menfaatleri için küre-i arza ateş atan üfleyicilerin ve sihirbaz o diplomatların tahribata ait bütün işleri ayn-ı şerdir, diye daha شَرِّ kelimesine lüzum kalmadı.
    </div>




    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''حاشیه‏‏یی بر یک نکته اعجازی این سوره'''
    '''Bu Sureye Ait Bir Nükte-i İ’caziyenin Hâşiyesidir'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    هم چنان که این سوره با چهار جمله از پنج جمله خود با معنای اشاری چهار انقلاب و توفان بزرگ شرارت انگیز عصر ما را در نظر دارد، با چهار مرتبه تکرار مِن۟ شَرِّ (تشدید حساب نمی‏شود) در واقع با چهار معنای اشاری و در مقام جفر، به وحشتناک‏ترین فتنه عالم اسلام یعنی حمله چنگیز و هلاکو و عصر فروپاشی دولت عباسی نظر دارد و بر آن تأکید می‏کند.
    Nasıl bu sure, beş cümlesinden dört cümlesi ile bu asrımızın dört büyük şerli inkılablarına ve fırtınalarına mana-yı işarî ile bakar; aynen öyle de dört defa tekraren مِن۟ شَرِّ –şedde sayılmaz– kelimesiyle âlem-i İslâm’ca en dehşetli olan Cengiz ve Hülâgu fitnesinin ve Abbasî Devleti’nin inkıraz zamanının asrına, dört defa mana-yı işarî ile ve makam-ı cifrî ile bakar ve parmak basar.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، شَرِّ بدون تشدید معادل 500 است و مِن۟ 90؛ بسیاری از آیات ناظر بر آینده در واقع هم به دوره‏های گذشته و هم زمانه فعلی ما نظر دارند. امام علی و غوث اعظم (قَدَّسَ الله سِرَّه) نیز که از آینده خبر داده‏اند؛ به همین ترتیب با توجه به دوره‏های گذشـته و زمـانه و دوره فعلی ما خبـر داده‏انـد.
    Evet –şeddesiz– شَرِّ beş yüz (500) eder; مِن۟ doksandır (90). İstikbale bakan çok âyetler hem bu asrımıza hem o asırlara işaret etmeleri cihetinde, istikbalden haber veren İmam-ı Ali (ra) ve Gavs-ı A’zam (ks) dahi aynen hem bu asrımıza hem o asra bakıp haber vermişler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    غاسـق در غَاسِقٍ اِذَا وَقَبَ معادل 1161 و اِذَا وَقَبَ 810 است؛ لذا این آیه به شرارت‏های مهم مادی و معنوی آن روزگاران اشاره دارد نه زمانه فعلی. جمع این دو رقم 1971 میلادی می‏شود و خبر از شرّی وحشتناک در آن تاریخ می‏دهد. اگر سی سال بعد محصول بذرهای فعلی اصلاح نشود، بی‏شک باید منتظر سیلی‏های دهشت انگیزی بود.
    غَاسِقٍ اِذَا وَقَبَ kelimeleri bu zamana değil belki غَاسِقٍ bin yüz altmış bir (1161) ve اِذَا وَقَبَ sekiz yüz on (810) ederek, o zamanlarda ehemmiyetli maddî manevî şerlere işaret eder. Eğer beraber olsa miladî bin dokuz yüz yetmiş bir (1971) olur. O tarihte dehşetli bir şerden haber verir. Yirmi sene sonra, şimdiki tohumların mahsulü ıslah olmazsa elbette tokatları dehşetli olacak.
    </div>




    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''لاحقه‏‏یی بر حاشیه مسأله یازدهم'''
    '''On Birinci Mesele’nin Hâşiyesinin Bir Lâhikasıdır'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ
    بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    حساب (ابجدی) عبارات پایانی آیت الکرسی به ترتیب زیر است:
    Âyetü’l-Kürsî’nin tetimmesi olan
     
    1928 veya 1929                    1350
    لَٓا اِك۟رَاهَ فِى {الدّٖينِ قَد۟ تَبَيَّنَ الرُّش۟دُ} مِنَ ال۟غَىِّ (<ref>اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست. چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخص شده است. (بقره: 256)</ref>) 1350.
    لَٓا اِك۟رَاهَ فِى {الدّٖينِ قَد۟ تَبَيَّنَ الرُّش۟دُ} مِنَ ال۟غَىِّ {فَمَن۟ يَك۟فُر۟ بِالطَّاغُوتِ}
     
    1347                            946 (Risale-i Nur ismine muvafık)
    {فَمَن۟ يَك۟فُر۟ بِالطَّاغُوتِ}(<ref>بنابراین کسی که از طاغوت (شیطان و بتها و معبودهای پوشالی و هر موجودی که بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف کند) نافرمانی کند. (بقره:256)</ref>)  –1929 یا 1928.
    {وَيُؤ۟مِن۟ بِاللّٰهِ فَقَدِ اس۟تَم۟سَكَ} {بِال۟عُر۟وَةِ ال۟وُث۟قٰى} لَا ان۟فِصَامَ لَهَا وَاللّٰهُ
     
    1372          eğer beraber olsa 1012;
    وَيُؤ۟مِن۟ بِاللّٰهِ فَقَدِ اس۟تَم۟سَكَ (<ref>و</ref>) – 946، مطابق نام رساله نور.
    -şeddesiz- eğer beraber olmazsa 945 -bir şedde sayılmaz-
     
    سَمٖيعٌ عَلٖيمٌ ۝ {اَللّٰهُ}{وَلِىُّ الَّذٖينَ اٰمَنُوا} يُخ۟رِجُهُم۟ مِنَ {الظُّلُمَاتِ}
    بِال۟عُر۟وَةِ ال۟وُث۟قٰى(<ref>و به خدا ایمان بیاورد، به محکم‏ترین دستاویز در آویخته است. (بقره:256)</ref>) 1347.
    1417
     
    اِلَى النُّورِ وَالَّذٖينَ كَفَـرُٓوا اَو۟لِيَٓاؤُهُمُ {الطَّاغُوتُ}
    {وَيُؤ۟مِن۟ بِاللّٰهِ فَقَدِ اس۟تَم۟سَكَ} {بِال۟عُر۟وَةِ ال۟وُث۟قٰى} لَا ان۟فِصَامَ لَهَا وَاللّٰ (<ref>اصلاً گسستن ندارد و خداوند شنوا و دانا است. ( و سخنان پنهان و آشکار مردمان را می‏شنود و از کردار کوچک و بزرگ همگان آگاهی دارد). خداوند متولّی و عهده‏دار (امور) کسانی است که ایمان آورده‏اند. (بقره:256)</ref>) – اگر باهم خوانده شود 1012، درغیر این صورت 945 (یکی از تشدیدها محاسبه نمی‏شود).
    1338 -şedde sayılmaz-
     
    {يُخ۟رِجُونَهُم۟ مِنَ النُّورِ اِلَى} الظُّلُمَاتِ
    يُخ۟رِجُهُم۟ مِنَ (الظُّلُمَاتِ) اِلَى النُّورِ(<ref>ایشان را از تاریکیهای (زمخت گمراهی شکِ و حیرت) بیرون می‏آورد و به‏سوی نور (حق و اطمینان) رهنمون می‏شود. (بقره:257)</ref>) 1372 (بدون تشدید).
    1295 -şedde sayılır-
     
    {اُولٰٓئِكَ اَص۟حَابُ النَّارِ هُم۟ فٖيهَا خَالِدُونَ}
    وَالَّذٖينَ كَفَـرُٓوا اَو۟لِيَٓاؤُهُمُ {الطَّاغُوتُ} اِلَى النُّورِ (<ref>و (امّا) کسانی که کفر ورزیده اند، طاغوت (شیاطین و داعیان شرّ و ضلال) متولّی و سرپرست ایشانند. (بقره:257)</ref>) 1417.
    de Risaletü’n-Nur’un hem iki kere ismine hem suret-i mücahedesine hem tahakkukuna ve telif ve tekemmül zamanına tam tamına tevafukuyla beraber ehl-i küfrün bin iki yüz doksan üç (1293) harbiyle âlem-i İslâm’ın nurunu söndürmeye çalışması tarihine ve Birinci Harb-i Umumî’den istifade ile bin üç yüz otuz sekizde (1338) bilfiil nurdan zulümata atmak için yapılan dehşetli muahedeler tarihine tam tamına tevafuku ve içinde mükerreren nur ve zulümat karşılaştırılması ve bu mücahede-i maneviyede Kur’an’ın nurundan gelen bir nur, ehl-i imana bir nokta-i istinad olacağını mana-yı işarî ile haber veriyor, diye kalbime ihtar edildi. Ben de mecbur oldum, yazdım. Sonra baktım ki manasının münasebeti bu asrımıza o kadar kuvvetlidir ki hiç tevafuk emaresi olmasa da yine bu âyetler her asra baktığı gibi mana-yı işarî ile bizimle de konuşuyor, kanaatim geldi. Evet,
     
    </div>
    {يُخ۟رِجُونَهُم۟ مِنَ النُّورِ اِلَى} الظُّلُمَاتِ (<ref>آنان را از نور(ایمان و فطرت پاک) بیرون آورده به‏سوی تاریکیهای (زمخت کفر و فساد) می‏کشانند. (بقره:257)</ref>) 1338 (تشدید محاسبه نمی‏شود).
     
    اُولٰٓئِكَ اَص۟حَابُ النَّارِ هُم۟ فٖيهَا خَالِدُونَ (<ref>آنان دوزخیانند و در آنجا جاودانه می‏مانند. (بقره:257)</ref>) 1295 (با محاسبه تشدید).
     
    بر قلبم الهام شد که درآیات فوق علاوه بر این که نام رساله نور دوبار ذکر می‏شود، به صورت مجاهده و تحقّق و تألیف و زمان تکامل آن تطابق کاملی وجود دارد. جز آن، بر کوشش کافران اشاره می‏شود که با جنگ 1293 می‏خواستند نور عالم اسلام را خاموش کنند؛ هم چنین با زمان معاهدات وحشتناکی که به واسطه جنگ اول (1338) تنظیم شد و عملاً درصدد انتقال از نور به ظلمات بودند کاملاً مطابق است؛ آیات مزبور همین طور با ذکرمواجهه مکرر نور و ظلمات، دراین مجاهدت معنوی با معنای اشاری، از نوری یاد می‏کند که برخاسته از نور قرآن است و نقطه اتکای اهل ایمان خواهد شد.
     
    من هم مجبور شدم بنویسم، سپس دیدم مناسبت معنای آیات مذکور با اوضاع زمانه ما آن قدر زیاد است که حتی اگر هیچ نشانه تناسبی وجود نداشته باشد، چون مربوط به همه زمان‏هاست قطعاً با زبان اشاری با ما نیز گفتگو می‏کند.
     
    آری، اولاً جمله لَٓا اِك۟رَاهَ فِى الدّٖينِ قَد۟ تَبَيَّنَ الرُّش۟دُ (<ref> اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست. چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخص شده است. (بقره: 256).</ref>) براساس حساب ابجد و جفر بر تاریخ 1350 انگشت می‏نهد و با معنای اشاری می‏گوید: هر چند در آن تاریخ در پی جدایی دین از دنیا، آزادی وجدان – که با اکراه و اجبار در دین و مجاهده‏ی دینی و جهاد با سلاح برای دین مخالف است – به‏عنوان قانون اساسی حکومت‏ها، و به‏عنوان یک اصل سیاسی مورد قبول واقع شده و حکومت به جمهوری لائیک تبدیل خواهد شد. امّا به‏جای آن یک جهاد دینی معنوی با شمشیر ایمان تحقیقی صورت خواهد گرفت. آری، عبارت فوق با نشان دادن لمعه‏‏یی از اعجاز، خبر می‏دهد که نوری برخاسته از قرآن رشد و ارشاد و حق و حقیقت دین را با براهین محکم در مقابل دیدگان ظاهر می‏کند و آن را شرح و توضیح می‏دهد.
     
    آیات فوق تا کلمه «خالدون» نشانه پنهانی‏ست که با مواجهه مکرر نور و ظلمات، و ایمان و تاریکی‏ها - که منبع و اصل همه موازنه‏های رساله نور است - به مبارزه و جهاد معنوی در تاریخ مذکور و قهرمان بزرگ آن یعنی «رساله نور» اشاره دارد؛ رساله‏‏یی که صدها طلسم دینی را می‏گشاید و شمشیر الماس آن نیازی به شمشیرهای مادی دیگر باقی نمی‏گذارد.
     
    آری، بی‏نهایت سپاس که بیست سال است رساله نور بالفعل نمایانگر این اخبار غیبی و لمعه اعجازی بوده است، و به دلیل همین سرّ اعظم است که شاگردان رساله نور در سیاست دنیا و جریاناتش و مجادلات مادی آن دخالتی ندارند و برایش اهمیتی قائل نیستند و مرتبه خود را تا آن حد تنزل نمی‏دهند. نیز شاگردان حقیقی رساله نور به بدترین دشمن خود و در مقابل تجاوزات تحقیرآمیزش می‏گویند:
     
    «ای بیچاره! ما سعی می‏کنیم تو را از نابودی همیشگی برهانیم و از پایین‏ترین و دردناک‏ترین درجه حیوانیت فانی به سعادت باقی انسانیت انتقال دهیم،‏اما تو برای نابودی و از بین بردن ما تلاش می‏کنی، لذات تو در این دنیا بسیار ناچیز، کوتاه و مجازاتت در آخرت بسیار زیاد و طولانی‏ست. مرگ ما آزاد شدن است، برو! ما خود را با تو مشغول نمی‏کنیم، هر چه می‏خواهی بکن!»
     
    شاگردان رساله نور از دشمن ظالم عصبانی نیستند، برای او دل می‏سوزانند و به او محبت می‏کنند و با امید نجات او برای اصلاحش تلاش می‏کنند.


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''ثانیاً،'''
    '''Evvela:''' Başta لَٓا اِك۟رَاهَ فِى الدّٖينِ قَد۟ تَبَيَّنَ الرُّش۟دُ cümlesi, makam-ı cifrî ve ebcedî ile bin üç yüz elli (1350) tarihine parmak basar ve mana-yı işarî ile der: Gerçi o tarihte, dini dünyadan tefrik ile dinde ikraha ve icbara ve mücahede-i diniyeye ve din için silahla cihada muarız olan hürriyet-i vicdan, hükûmetlerde bir kanun-u esasî, bir düstur-u siyasî oluyor ve hükûmet laik cumhuriyete döner. Fakat ona mukabil manevî bir cihad-ı dinî, iman-ı tahkikî kılıncıyla olacak. Çünkü dindeki rüşd ü irşad ve hak ve hakikati gözlere gösterecek derecede kuvvetli bürhanları izhar edip tebyin ve tebeyyün eden bir nur Kur’an’dan çıkacak, diye haber verip bir lem’a-i i’caz gösterir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    با دقت به دو عبارت قدسی:
    Hem tâ خَالِدُونَ kelimesine kadar Risale-i Nur’daki bütün muvazenelerin aslı, menbaı olarak aynen o muvazeneler gibi mükerreren nur ve zulümat ve iman ve karanlıkları karşılaştırmasıyla gizli bir emaredir ki o tarihte bulunan cihad-ı manevî mübarezesinde büyük bir kahraman; Nur namında Risale-i Nur’dur ki dinde bulunan yüzer tılsımları keşfeden onun manevî elmas kılıncı, maddî kılınçlara ihtiyaç bırakmıyor.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    وَيُؤ۟مِن۟ بِاللّٰهِ فَقَدِ اس۟تَم۟سَكَ(<ref>و</ref>) بِال۟عُر۟وَةِ ال۟وُث۟قٰى(<ref>و به خدا ایمان بیاورد، به محکم‏ترین دستاویز در آویخته است. (بقره: 256).</ref>)
    Evet, hadsiz şükürler olsun ki yirmi senedir Risale-i Nur bu ihbar-ı gaybı ve lem’a-i i’cazı bilfiil göstermiştir. Ve bu sırr-ı azîm içindir ki Risale-i Nur şakirdleri dünya siyasetine ve cereyanlarına ve maddî mücadelelerine karışmıyorlar ve ehemmiyet vermiyorlar ve tenezzül etmiyorlar ve hakiki şakirdleri en dehşetli bir hasmına ve hakaretli tecavüzüne karşı ona der:
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    می‏بینیم که با مناسبت معنوی قوی و براساس حساب ابجد و جفر، اولی بر نام رساله نور و دومی بر تحقق و تکامل و فتوحات درخشان آن به طور کامل مطابقت دارد؛ و با معنایی رمزی خبر می‏دهد که رساله نور در زمانه فعلی و در حال حاضر یک ﭿﰑﰒﭾ است، یعنی ریسمان و حبل الهی بسیارمحکم است و کسی که دست در آن آویزد و بدان متوسل شود نجات می‏یابد.
    “Ey bedbaht! Ben seni idam-ı ebedîden kurtarmaya ve fâni hayvaniyetin en süflî ve elîm derecesinden bir bâki insaniyet saadetine çıkarmaya çalışıyorum. Sen benim ölümüme ve idamıma çalışıyorsun. Senin bu dünyada lezzetin pek az, pek kısa ve âhirette ceza ve belaların pek çok ve pek uzundur. Ve benim ölümüm bir terhistir. Haydi def’ol; senin ile uğraşmam, ne yaparsan yap!” der. O zalim düşmanına hiddet değil belki acıyor, şefkat ediyor, keşke kurtulsa idi diyerek ıslahına çalışır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ثالثاً، عبارت اَللّٰهُ وَلِىُّ الَّذٖينَ اٰمَنُوا(<ref>خداوند متولّی و عهده‏دار (امور) کسانی است که ایمان آورده‏اند. (بقره: 257).</ref>) به لحاظ معنا و براساس حساب جفر اشاره‏‏یی رمزی به رساله نور دارد، به این شکل...
    '''Sâniyen:'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    (در این مقام پرده فرو آمد و به ادامه نگارش اجازه داده نشد، پس به زمان دیگری موکول می‏شود.)(<ref>دلیل این که اجازه داده نشد قسم باقی این نکته در این لحظه نوشته شود، ارتباطی است که تا حدودی با دنیا و سیاست داشت، ما از نگاه به این عرصه منع شده‏ایم. آری، «اِنَّ الانسَانَ لَیَطغی» ناظر به این طاغوت است و به آن توجه می‏دهد.</ref>)
    { وَيُؤ۟مِن۟ بِاللّٰهِ فَقَدِ اس۟تَم۟سَكَ }{ بِال۟عُر۟وَةِ ال۟وُث۟قٰى }
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اِنَّ ال۟اِن۟سَانَ لَيَط۟غٰى
    Bu iki kudsî cümleler, kuvvetli münasebet-i maneviye ile beraber makam-ı cifrî ve ebcedî hesabıyla birincisi Risaletü’n-Nur’un ismine, ikincisi onun tahakkukuna ve tekemmülüne ve parlak fütuhatına manen ve cifren tam tamına tetabukları bir emaredir ki Risaletü’n-Nur bu asırda, bu tarihte bir “urvetü’l-vüska”dır. Yani çok muhkem, kopmaz bir zincir ve bir “hablullah”tır. Ona elini atan yapışan necat bulur, diye mana-yı remziyle haber verir.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''سعید نورسی'''
    '''Sâlisen:''' اَللّٰهُ وَلِىُّ الَّذٖينَ اٰمَنُوا cümlesi hem mana hem cifir ile Risaletü’n-Nur’a bir remzi var. Şöyle ki: …
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''Hâşiye:''' Bu nüktenin bâki kısmı şimdilik yazdırılmadığının sebebi, bir derece dünyaya, siyasete temasıdır. Biz de bakmaktan memnûuz. Evet اِنَّ ال۟اِن۟سَانَ لَيَط۟غٰى bu tağuta bakar ve baktırır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''بخشی از نامه خسرو، قهرمان رساله نور که درباره مسأله یازدهم «ثمره» نوشته است:'''
    '''Said Nursî'''
    </div>


    بِاسمِهِ سُبحَانَهُ؛ وَ اِن مِن شَیَ ءٍ اِلاً یُسَبِّحُ بِحَمدِهِ


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اَلسَّلاَمُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ
    '''Risale-i Nur kahramanı Hüsrev’in “Meyve’nin On Birinci Mesele’si” münasebetiyle yazdığı mektubun bir parçasıdır.'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''استاد و سرور بسیار ارزشمند، محبوب و عزیزمان!'''
    بِاس۟مِهٖ سُب۟حَانَهُ وَ اِن۟ مِن۟ شَى۟ءٍ اِلَّا يُسَبِّحُ بِحَم۟دِهٖ
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    «ثمره» که با نُه مسأله‏اش حاوی مطالب مفیدی برای مملکت و ملت است، در زمانه‏‏یی شگفت، و در میان عاصیان سرمست و دشمنانی خطرناک، به شکلی حیرت افزا به نجات شاگردانش اکتفا نکرده، بلکه با مسأله‏های دهم و یازدهمش مخصوصاً طلبه‏های رساله نور را در طی طریق حق تشویق می‏کند و از احوال قبر – مکانی که حقیقتاً عازمش هستند و یادش لرزه بر اندام هرکس می‏اندازد و به ویژه برای اهل غفلت منزلی بسیار ترسناک و دردآور و عذاب دهنده در زیر خاک است - آگاه می‏نماید و موجب می‏شود فرشتگانی را که قرار است ببینند و با آن‏ها گفتگو کنند دوست بدارند؛ و با آن مکان بیش‏تر مأنوس شوند. نیز وحشت فوق‏العاده درباره قبر را که نخستین منزل ترسناک انسان پس از مردن است تعدیل می‏کند و باعث می‏شود انسان نفس راحتی بکشد. به ویژه این رساله برای کسانی مانند من که آن عالم نورانی را ندیده‏اند در حکم چراغ درخشانی‏ست که شعاع‏های آن فاصله‏های هزاران ساله را روشن می‏کند. این رساله چون بوستانی نمونه و پُر گل است که همواره باید آن را بوئید.
    اَلسَّلَامُ عَلَي۟كُم۟ وَ رَح۟مَةُ اللّٰهِ وَ بَرَكَاتُهُ
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    آری، ما به استاد محبوبمان عرض می‏کنیم هم‏چون طلبه‏‏یی که هر روز در برابر استاد درس پس می‏دهد، فیوضاتی را که از رساله نور کسب می‏کنیم همواره خدمت استاد عزیزمان عرضه می‏داریم، لیکن استاد محبوب ما فعلاً بیانات خویش را به‏حال تعطیل در آورده‏اند.
    '''Çok mübarek, çok kıymettar, çok sevgili üstadımız efendimiz!'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    استاد عزیزم!
    Millet ve memleket için çok büyük güzellikleri ihtiva eden “Meyve” dokuz meselesiyle dehşetli bir zamanda, müthiş âsiler içinde, en büyük düşmanlar arasında, hayret-feza bir surette şakirdlerine necat vermeye vesile olmakla kalmamış, Onuncu ve On Birinci Meseleleri ile hususuyla Nur’un şakirdlerini hakikat yollarında alkışlamış. Ve gidecekleri hakiki mekânları olan kabirdeki ahvallerinden ve herkesi titreten ve bilhassa ehl-i gaflet için çok korkunç, çok elemli, çok acıklı bir menzil olan toprak altında göreceği ve konuşacağı melâikelerle konuşmayı ve refakati sevdirerek bu mekâna daha çok ünsiyet izhar etmekle bu korkulu ilk menzil hakkındaki fevka’l-had korkularımızı ta’dil etmiş, nefes aldırmış. Hususuyla o âlemin nurani hayatını benim gibi göremeyenlerin ellerinde şuâatı, yüz binlerle senelik mesafelere uzanan bir elektrik lambası hükmüne geçmiş. Hem de daima koklanılacak numunelik bir çiçek bahçesi olmuştur.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    حقیقت رساله نور و زیبایی‏های مجموعه «ثمره» و فیضی که از گل‏هایش نصیب ما می‏شود مرا واداشته است، که به عنوان فردی از افراد جامعه سخن بگویم، و به قلب بسیاری از کسانی که چون من سخن می‏گویند حیات بخشیده است. حال، گام‏هایی که در محیط فعلی به سوی رساله نور برداشته می‏شود و دستانی که به سویش دراز می‏شوند، با یازدهمین گل رساله ثمره، متانت بیش‏تری کسب کرده، بروز یافته و به فعالیت می‏پردازند.
    Evet, biz sevgili üstadımıza arz ediyoruz ki her gün dersini hocasına okuyan bir talebe gibi Nur’dan aldığımız feyizlerimizi, her vakit için sevgili üstadımıza arz edelim. Fakat sevgili üstadımız şimdilik konuşmalarını tatil buyurdular.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    طلبه بسیار حقیرتان
    Ey aziz üstadım! Risale-i Nur’un hakikati ve Meyve’nin güzelliği ve çiçeğinin feyzi, beni minnettarane bir parça memleketim namına konuşturmuş ve benim gibi konuşan çok kalplere hayat vermiş. Şimdi muhitimizde Risale-i Nur’a karşı atılan adımlar ve uzatılan eller, Meyve’nin On Birinci çiçeği ile daha çok metanet kesbetmiş, inkişaf etmiş, faaliyete başlamıştır.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''خسرو'''
    Çok hakir talebeniz
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''مطلب زیر مکتوبی‏ست که به مناسبت تبریک ماه رمضان، به نام همه طلبه‏های رساله نور در اسپارتا نوشته و در سیزده بند تنظیم شده است.'''
    '''Hüsrev'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    بِاسمِهِ سُبحَانَهُ، و اِن مِن شَی ءٍ اِلاَّ یُسِّبحُ بِحَمدِهِ
    '''Isparta’daki umum Risale-i Nur talebeleri namına ramazan tebriği münasebetiyle yazılmış ve on üç fıkra ile ta’dil edilmiş bir mektuptur.'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    حضرت استاد و سرور گرامی!
    بِاس۟مِهٖ سُب۟حَانَهُ وَ اِن۟ مِن۟ شَى۟ءٍ اِلَّا يُسَبِّحُ بِحَم۟دِهٖ
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ای که برای سلامت جهان اسلام در دنیا و آخرت، به واسطه فیض قرآن و حقیقت رساله نور و همت شاگردان صادق، با چشمان مبارک خویش به جای اشک خون می‏گریید؛
    Ey âlem-i İslâm’ın dünya ve âhirette selâmeti için Kur’an’ın feyziyle ve Risale-i Nur’un hakikatiyle ve sadık şakirdlerin himmetiyle mübarek gözlerinden yaş yerine kan akıtan;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و در بحبوحه پردغدغه و توفانی فتنه آخر زمان بیش از حضرت ایوب گرفتار بیماری‏ها و دردهایید
    Ve ey fitne-i âhir zamanın şu dağdağalı ve fırtınalı zamanında Hazret-i Eyyüb aleyhisselâmdan ziyade hastalıklara, dertlere giriftar olan;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و به نور قرآن و براهین رساله نور و تلاش شاگردان، امراض مادی و معنوی عالم اسلام را مانند لقمان حکیم مداوا می‏کنید
    Ve Kur’an’ın nuruyla ve Risale-i Nur’un bürhanlarıyla ve şakirdlerin gayretiyle âlem-i İslâm’ın maddî ve manevî hastalıklarını Hekîm-i Lokman gibi tedaviye çalışan;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و ای کسی که با کرامات عَلَویه و غوثیه و به موجب سی و سه آیه از آیات قرآن ثابت کردید که اجزای نوری که در دستان مبارک خود دارید حق و حقیقت است؛
    Ve ey mübarek ellerinde mevcud olan Nur parçalarının hak ve hakikat olduğunu Kur’an’ın otuz üç âyetiyle ve keramet-i Aleviye ve Gavsiye ile ispat eden;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و ای کسی که با حال سالمندی و زار و نحیف و ضعیف و ترحم انگیز خود بیش از هرکس دیگری تا حد فدا کردن جان خویش نگران جهان اسلام هستید و برای کسانی که درصدد آزارتان هستند، با حقیقت قرآن و براهین رساله نور و صداقت و راستی طلبه‏های نور دعای خیر می‏کنید و پاسخ‏شان را به نیکی می‏دهید؛
    Ve ey kendisi hasta ve ihtiyar ve zayıf ve gayet acınacak bir halde olduğuna göre herkesten ziyade âlem-i İslâm’a can feda eder derecesinde acıyarak kendine fenalık etmek isteyenlere Kur’an’ın hakikatiyle ve Risale-i Nur’un hüccetleriyle, Nur talebelerinin sadakatleriyle hayırlı dualar ve iyilik etmek ile karşılayan;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    خود و طلبه‏هایتان به سبب انتشار آیت الکبرا از آثار مهم تان، مصیبت دیدید و زندانی شدید و شما تحت ارشادات قرآن و دروس رساله نور و اشتیاق شاگردان،
    Ve yazdığı mühim eserlerinden Âyetü’l-Kübra’nın tabıyla kendi zatına ve talebelerine gelen musibette hapishanelere düşen;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    زندان را به مدرسه یوسفیه تبدیل نمودید و آن را آموزشگاهی کردید
    Ve o zindanları Kur’an’ın irşadıyla ve Risale-i Nur’un dersiyle ve şakirdlerin iştiyakı ile bir medrese-i Yusufiyeye çeviren ve bir dershane yapan;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و موجب شدید همه ناآگاهانی که در بین ما بودند در آن آموزشگاه قرآن را ختم کنند و آزاد شوند؛
    Ve içimizde bulunan cahil olanların hepsini Kur’an’ı o dershanede hatmettirerek çıkaran;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و در آن مصیبت، با نیروی قدسی قرآن و تسلی رساله نور و تحمل برادران، با این که ضعیف و سالمند بودید همه دردها و مصائب مان را به دوش کشیدید
    Ve o musibette Kur’an’ın kuvve-i kudsiyesiyle ve Risale-i Nur’un tesellisiyle ve kardeşlerin tahammülleriyle ihtiyar ve zayıf olduğu halde bütün ağırlıklarımızı ve yüklerimizi üzerine alan;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و با رساله‏های «ثمره» و«دفاعیات» که تحریر نمودید به واسطه اعجاز قرآن معجز بیان و براهین محکم رساله نور و اخلاص شاگردان و به اذن الهی درهای زندان را گشودید و موجب آزادی محبوسان شدید
    Ve yazdığı Meyve ve Müdafaaname risaleleriyle Kur’an-ı Mu’cizü’l-Beyan’ın i’cazıyla ve Risale-i Nur’un kuvvetli bürhanlarıyla ve şakirdlerin ihlası ile izn-i İlahî ile o zindan kapılarını açtırıp beraet kazandıran;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و آن روز را برای ما و برای عالم اسلام عید کردید
    Ve o günde bize ve âlem-i İslâm’a bayram yaptıran;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و حقیقتاً اثبات نمودید که رساله‏های نور «نور علی نور» است و حق نوشته و خوانده شدن آزادانه‏اش را تا قیامت کسب نمودید؛
    Ve hakikaten Risale-i Nurları “Nurun alâ nur” olduğunu ispat ederek kıyamete kadar serbest okunup ve yazılmasına hak kazandıran;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و اثبات کردید که عالم اسلام با غذای قدسی قرآن عظیم الشأن و طعام اخروی رساله نور و اشتهای شاگردان، هم‏چون نان و آب و هوا به این رساله‏ها محتاج است؛ و هزاران فرد با خواندن و نوشتن این رساله‏ها مؤمنانه از دنیا می‏روند؛
    Ve âlem-i İslâm’ın Kur’an-ı Azîmüşşan’ın gıda-i kudsîsiyle ve Nur’un uhrevî taamıyla ve şakirdlerinin iştihasıyla ekmek, su ve hava gibi bu Nurlara pek çok ihtiyacı olduğunu ve bu Nurları okuyup yazanlardan binler kişi imanla kabre girdiğini ispat eden;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ای که طلاب خود را هیچ کجا مغلوب و سرشکسته نمی‏کنید
    Ve kendisine mensup talebelerini hiçbir yerde mağlup ve mahcup etmeyen;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و امروز با دروس قرآن آسمانی و اساس رساله نور و ذکاوت شاگردان و هم چنین با مسأله‏های دهم و یازدهم و گل‏های رساله ثمره، عطش قلوب مان را که در آتش فراقتان می‏سوزد با مسایل و گل‏های مبارک آن چون آب حیات و شراب کوثرفرومی نشانید و به سوی شادی و سرور سوق می‏دهید؛
    Ve elyevm Kur’an’ın semavî dersleriyle ve Risale-i Nur’un esasatıyla ve şakirdlerinin zekâvetleriyle ve Meyve’nin Onuncu ve On Birinci Mesele ve çiçekleriyle firak ateşiyle gece gündüz yanan kalplerimizi âb-ı hayat ve şarab-ı kevser gibi o mübarek “Mesele” ve “Çiçekler” ile kalplerimizin ateşini söndürüp sürur ve feraha sevk eden;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ای که مرگ را براساس وعد و وعیدهای قطعی قرآن عظیم الشأن و کشف قطعی رساله نور و مشاهده شاگردان درگذشته و مشاهدات صاحبان کشف القبور، در نظر اهل ایمان نجات از نابودی ابدی خواندید و تذکره‏‏یی برای رهایی از ناامیدی؛ مرگی را که جهانیان بیش از هر چیز دیگر از آن واهمه دارند؛
    Ve ey âlemin (Kur’an-ı Azîmüşşan’ın kat’î vaadiyle ve tehdidi ile ve Risale-i Nur’un keşf-i kat’îsiyle ve merhum şakirdlerinin müşahedesiyle ve onlardaki keşfe’l-kubur sahiplerinin görmesiyle) en çok korktuğu ölümü ehl-i iman için idam-ı ebedîden kurtarıp bir terhis tezkeresine çeviren;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اثبات کردید که زیباترین سفر برای رفتن به سوی نور است
    Ve âlem-i Nur’a gitmek için güzel bir yolculuk olduğunu ispat eden;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و درعین حال برای کفار و منافقان چیزی جز نابودی همیشگی نیست.
    Ve kâfir ve münafıklar için idam-ı ebedî olduğunu bildiren;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ای که با اخبار قطعی قرآن معجز البیان – تحت تصدیق چهل وجه اعجازیش و هزاران معجزة احمدی (ع) - و با حجّت‏های رساله نور برآمده از آن (قرآن) که معاند‏ترین دشمنان را مغلوب می‏کند، و با نشانه‏ها و تجربه‏ها و اعتقادات فراوان شاگردان رساله نور اثبات نمودید که گور تنگ و سرد و تاریک و ترسناک برای مؤمنان مأوایی در بهشت و دری به بوستان جنت است
    Kur’an-ı Mu’cizü’l-Beyan’ın, bin mu’cizat-ı Ahmediye aleyhissalâtü vesselâm ve kırk vech-i i’cazının tasdiki altında ihbarat-ı kat’iyesiyle, ondan çıkan Risale-i Nur’un en muannid düşmanlarını mağlup eden hüccetleriyle ve Nur şakirdlerinin çok emarelerin ve tecrübelerin ve kanaatlerinin teslimi ile o korkunç, karanlık, soğuk ve dar kabri, ehl-i iman için cennet çukurundan bir çukur ve cennet bahçesinin bir kapısı olduğunu ispat eden;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و برای کفار و زندیقان منافق دالانی از جهنم و پر از مار و عقرب؛ و دو فرشته نکیر و منکر که به آن جا می‏آیند مونس و رفیقی برای رهروان طریق حق و حقیقت‏اند؛
    Ve kâfir ve münafık zındıklar için cehennem çukurundan yılan ve akreplerle dolu bir çukur olduğunu ispat eden ve oraya gelecek olan Münker Nekir isminde melâikeleri ehl-i hak ve hakikat yolunda gidenler için birer munis arkadaş yapan;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ای کسی که طلبه‏های رساله نور را از صنف طلاب علوم دانسته و با درگذشت مرحوم شهید قهرمان «حافظ علی» کشف نمودید که آنان سؤالات نکیر و منکر را با رساله نور پاسخ می‏دهند،
    Ve Risale-i Nur’un şakirdlerini talebe-i ulûm sınıfına dâhil edip Münker Nekir suallerine Risale-i Nur ile cevap verdiklerini merhum kahraman şehit Hâfız Ali’nin vefatıyla keşfeden;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و از درگاه رحمت الهی مسألت کردید که زندگان مان نیز پاسخ‏های لازم را براساس رساله نور دهند.
    Ve hayatta bulunanlarımızın da yine Risale-i Nur’la cevap vermemizi rahmet-i İlahiyeden dua ve niyaz eden;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    ای که نشان دادید قرآن برای هر طبقه از طبقات چهل گانه (بشر) دارای معجزه است و کلام ازلی‏ست که ناظر بر کل کائنات است، و این را در رساله‏های معجزات قرآنیه و رساله ثمانیه‏ی رساله نور – که تفسیر قرآن است - اثبات کردید؛ و با عنایت به غیرت و حمیت فوق‏العاده برادران و شاگردان که چون گردانندگان کارگاه نورند، از آن‏ها خواستید رساله‏ها نگاشته شوند؛ نگارشی که از زمان حیات رسول الله(ع) تاکنون کسی این چنین قادر به انجام اعجازآمیز آن نبوده است. با این حال به خسرو کاتب قهرمان رساله نور گفتید «بنویس» و قرآنی همانند آن که در لوح محفوظ نوشته شده، نوشته شد؛ و به صورتی بی‏نظیر و زیبا و خارق‏العاده که نظیر آن نه دیده شده و نه شنیده شده تعریف و اثبات کردید که قرآن عظیم الشأن حقاً کلام الله است و در مرتبه بالاتری از همه کتاب‏های آسمانی دیگر قرار دارد و از همه آن‏ها با فضیلت‏تر است و در یک فاتحه آن هزاران فاتحه و در یک سوره اخلاصش هزاران اخلاص هست و با هر حرفش ده و صد و هزار و هزاران ثواب و حسنه نصیب انسان می‏شود.
    Ve Hazret-i Kur’an’ı, Kur’an-ı Azîmüşşan’ın kırk tabakadan her tabakaya göre bir nevi i’caz-ı manevîsini göstermesiyle ve umum kâinata bakan kelâm-ı ezelî olmasıyla ve tefsiri olan Risale-i Nur’un Mu’cizat-ı Kur’aniye ve Rumuzat-ı Semaniye risaleleriyle ve Risale-i Nur Gül Fabrikasının serkâtibi gibi kahraman kardeşlerin ve şakirdlerin fevkalâde gayretleriyle asr-ı saadetten beri böyle hârika bir surette mu’cizeli olarak yazılmasına hiç kimse kādir olmadığı halde Risale-i Nur’un kahraman bir kâtibi olan Hüsrev’e “Yaz!” emir buyurulmasıyla, Levh-i Mahfuz’daki yazılan Kur’an gibi yazılması ve Kur’an-ı Azîmüşşan’ın hak kelâmullah olduğunu ve bütün semavî kitapların en büyüğü ve en efdali ve bir Fatiha içinde binler Fatiha ve bir İhlas içinde binler İhlas ve hurufatının birden on ve yüz ve bin ve binler sevap ve hasene verdiklerini hiç görülmedik ve işitilmedik pek güzel ve hârika bir surette tarif ve ispat eden;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    با نشان دادن معجزات قرآن معجز بیان که از هزار و سیصد سال تاکنون ادامه داشته و با شکست دادن مخالفان آن و با دلایل آشکار همان‏طور که چشم نور را تشخیص می‏دهد و با قلم‏های الماس شاگردان رساله نوری که تاکنون همتایش دیده نشده با «بیست و پنجمین کلام» و ضمایمش که عالم را تحت فرمان خود می‏خواند و متمردترین و معاندترین افراد را وادار به سکوت می‏کند به چهل وجه اعجاز قرآن را اثبات می‏نمایید؛
    Ve Kur’an-ı Mu’cizü’l-Beyan’ın bin üç yüz seneden beri i’cazını göstermesiyle ve muarızlarını durdurmasıyla ve Nur’un gözlere gösterir derecede zâhir delilleri ile ve Nur şakirdlerinin elmas kalemleriyle bu zamana kadar misli görülmedik Risale-i Nur’un dünyaya ferman okuyan ve en mütemerrid ve muannidleri susturan Yirmi Beşinci Söz ve zeylleri kırk vecihle i’caz-ı Kur’anî olduğunu ispat eden;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    هم چنین ثابت می‏کنید که حضرت پیغمبر(ع) رسول برحق است و افضل صد و بیست و چهار هزار پیامبر پیشین، و سید آنان است و هزاران معجزه او را در رساله‏‏یی به نام «معجزات احمدیه (ع)» به شکل نیکویی برمی شمرید و نیز با توجه به این که قرآن عظیم الشأن رسول اکرم (ع) را رحمة للعالمین خوانده و رساله نور از ابتدا تا انتها این مطلب را با براهین اثبات می‏کند، همواره بیان می‏دارید که افعال و احوال رسول اکرم باید نمونه همه باشد، زیرا مطمئن‏ترین و کامل‏ترین رهبر و هدایت کننده اوست و این را حتی به نابینایان نیز ابلاغ می‏کنید؛ از آن جا که هنگام انتشار رساله نور در آناتولی و ممالک دیگر همواره بلایا، دفع و زمان ممانعت از انتشارش مردم با مصایب مواجه می‏شده‏اند و شاگردان رساله نور به رغم مواجهه با مشکلات واقعاً سنگین و با کمال متانت به خدمت‏شان ادامه داده و با ارتباطات‏شان از سنت سنیه پیامبر(ع) پیروی کرده‏اند، گوشزد کرده‏اید که این کار تا چه حد سودمند و نافع است؛ می‏گویید تبعیت از سنت رسول در زمانه فعلی پاداش صد شهید را دارد
    Ve ey Hazret-i Peygamber aleyhissalâtü vesselâmın hak peygamber olduğuna ve umum yüz yirmi dört bin peygamberlerin efdali ve seyyidi olduğuna dair binler mu’cizelerini “Mu’cizat-ı Ahmediye” (asm) namındaki Risale-i Nur’u ile güzel bir surette ispat eden ve Kur’an-ı Azîmüşşan’ın Resul-i Ekrem aleyhissalâtü vesselâmın rahmeten li’l-âlemîn olduğunu kâinatta ilan etmesiyle ve Nur’un baştan nihayete kadar onun rahmeten li’l-âlemîn olduğunu bürhanlarla ispat etmesiyle ve o resulün ef’al ve ahvali, kâinatta numune-i iktida olacak en sağlam, en güzel rehber olduğunu hattâ körlere de göstermesiyle ve Anadolu ve hususi memleketlerde Nur’un intişarı zamanında belaların ref’i ve susturulmasıyla musibetlerin gelmesi şehadetiyle ve Nur şakirdlerinin gayet ağır müşkülatlar içinde kemal-i metanetle hizmet ve irtibatlarıyla o zatın (asm) sünnet-i seniyesine ittiba etmek, ne kadar kârlı olduğunu ve bir sünnete bu zamanda ittibada yüz şehidin ecrini kazandığını bildiren;
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و همان طور که صدقه دافع قضا و بلاست رساله نور هم بیست سال است که قضا و بلایی را که ممکن بود آناتولی را گرفتار کند دفع کرده است؛ این را به عین الیقین اثبات کرده‏اید، ای استاد ارجمند و سرور گرامی ما!
    Ve sadaka, kaza ve belayı nasıl def’ediyorsa Risale-i Nur’un da Anadolu’ya gelecek kazayı, belayı, yirmi senedir def’ettiğini aynelyakîn ispat eden üstad-ı ekremimiz efendimiz hazretleri!
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    اینک رفع توقیف رساله نور، شما استاد محبوب و بعد ما طلبه‏های عاجز و گناهکار سپس عالم اسلام را بسیار شاد و خرسند کرد؛ طوری که امروز دومین عید بزرگ مان به شمار می‏رود. این عید شریف را به استاد عزیزمان تبریک می‏گوییم و عید سومتان یعنی رمضان مبارک و لیلة القدرتان را گرامی می‏داریم. از خداوند می‏خواهیم امثال این اعیاد را فراوان فرماید و از تقصیرات ما قاصران درگذرد. همه دوستان خدمت شما سلام می‏رسانند و بر دستان مبارکتان بوسه می‏زنند و از سرور گرامی خود التماس دعا دارند.
    Şimdi şu Risale-i Nur’un beraeti, başta siz sevgili üstadımızı, sonra biz âciz, kusurlu talebelerinizi, sonra âlem-i İslâm’ı sürura sevk ederek ikinci büyük bir bayram yaptırdığından siz mübarek üstadımızın bu büyük bayram-ı şerifinizi tebrik ile ve yine üçüncü bayram olan ramazan-ı şerifinizi ve Leyle-i Kadrinizi tebrik, emsal-i kesîresiyle müşerref olmaklığımızı niyaz ve biz kusurluların kusurlarımızın affını rica ederek umumen selâm ile mübarek ellerinizden öper ve dualarınızı temenni ederiz, efendimiz hazretleri.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''طلبه‏های نور در اسپارتا و حومه'''
    '''Isparta ve havalisinde bulunan Nur talebeleri'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    عدم قبول متواضعانه مطالب این نامه که صد بار بیش از حد و حدود من است کفران نعمت و نادیده گرفتن حُسن ظن همه شاگردان عزیز است، در عین حال پذیرش آن نیز ممکن است موجب غرور و منیت و تکبر گردد، لذا تصویری از این مکتوب مفصل را که کاتب رساله نور به نام همه شاگردان نگاشته، به‌علاوة سيزده‌بندي را که اضافه کرده‌ام برایتان ارسال می‏کنم تا هم شکر و سپاسگزاری کرده باشم و هم دچارغرور و کفران نعمت نشده باشم. آن را تحت عنوان «نامه‏‏یی از طلبه‏های رساله نور در اسپارتا و حومه» در پایان مسأله یازدهم رساله ثمره قرار دهید.
    Haddimden yüz derece ziyade olan bu mektup muhteviyatını tevazu ile reddetmek bir küfran-ı nimet ve umum şakirdlerin hüsn-ü zanlarına karşı bir ihanet olması ve aynen kabul etmek bir gurur, bir enaniyet ve benlik bulunması cihetiyle, umum namına Risale-i Nur kâtibinin yazdığı bu uzun mektubu –on üç fıkraları ilâve edip– hem bir şükr-ü manevî hem gururdan hem küfran-ı nimetten kurtulmak için size bir suretini gönderiyorum ki Meyve’nin On Birinci Mesele’sinin âhirinde “Risale-i Nur’un Isparta ve civarı talebelerinin bir mektubudur” diye ilhak edilsin.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    وقتی مشغول جرح و تعدیل و نگارش این نامه بودم کبوتری دو مرتبه بر پنجره کناری اتاقم نشست. می‏خواست داخل بیاید، اما سر جیلان (جیلان چالیشکان از شاگردان سعید نورسی.م) را دید و نیامد. چند دقیقه بعد کبوتر دیگری به همین شکل آمد و درآن جا نشست، باز هم کاتب را دید و وارد نشد. گفتم: حتماً مانند پرنده قدوس اول بشارت دهنده است، یا از این که نامه‏های متعددی مانند این نامه را می‏نویسیم آمده است تا مبارکی جرح و تعدیل‏ها را تبریک بگوید.
    Ben bu mektubu, bu tadilat ile yazdığımız halde iki defa bir güvercin yanımızdaki pencereye geldi. İçeriye girecekti, Ceylan’ın başını gördü, girmedi. Birkaç dakika sonra başkası aynen geldi. Yine yazanı gördü, girmedi. Ben dedim: Herhalde evvelki serçe ve kuddüs kuşu gibi müjdecilerdir. Veyahut bu mektup gibi müteaddid mektupları yazdığımızdan, mübarek mektubun ta’dili ile mübarekiyetini tebrik için gelmişler, kanaatimiz geldi.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''سعید نورسی'''
    '''Said Nursî'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">

    15.50, 6 Ekim 2024 itibarı ile sayfanın şu anki hâli

    ثمره‏‏یی از زندان دنیزلی

    این بخش دفاعی از رساله نور در برابر بی‏دینی و کفر مطلق است. دفاعیه حقیقی ما در این حبس نیز همین نوشته است؛ زیرا صرفاً در این راه تلاش می‏کنیم.

    این رساله، ثمره و خاطره‏‏یی از زندان دنیزلی و حاصل دو روز جمعه می‏باشد.

    سعید نورسی

    ‏رساله ثمره

    بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ

    فَلَبِثَ فِى السِّج۟نِ بِض۟عَ سِنٖينَ ([1])

    براساس اِخبار و سرّ آیه فوق، یوسف پیر زندانیان است و زندان نوعی مدرسه یوسفیه به شمار می‏رود. حال که دوبار است تعداد زیادی از طلبه‏های رساله نور وارد این مدرسه می‏شوند بی‏تردید لازم است خلاصه بخشی از مسایل مرتبط با حبس و زندان در رساله نور، در این مکتب - که به منظور تربیت گشوده شده - مطالعه و تدریس شود، تا تربیت و آموزش کامل صورت گیرد. اینک پنج، شش مورد از آن خلاصه‏ها را به شرح زیر بیان می‏کنیم:

    مسأله نخست

    چنان که توضیح مطلب در کلام چهارم نیز آمده است، آفریدگارمان سرمایه زندگانی بیست و چهار ساعته شبانه روز را به ما احسان می‏کند تا به کمک آن هر چه برای حیات دنیوی و اخروی لازم است تأمین گردد.

    تصور کنید ما اگر بیست و سه ساعت از شبانه روز را صرف حیات دنیوی - که بسیار کوتاه است - کنیم و یک ساعت را که برای نمازهای واجب کافی‏ست صرف حیات اخروی - که بسیار طولانی‏ست - نکنیم چه اشتباه خلاف عقلی کرده‏ایم، که در آن صورت دچار فشارهای قلبی و روحی به عنوان مکافات آن خطا خواهیم شد و بر اثر چنین وضعی اخلاقمان را از دست می‏دهیم و عمر را با ناامیدی سپری کرده، و به این ترتیب به جای کسب تربیت، در جهت عکس آن حرکت می‏کنیم؛ فکرش را بکنید که با چنین وضعی تا چه حد ضرر خواهیم کرد.

    تصور کنید اگر ساعتی را صرف پنج نوبت نماز واجب کنیم، هر یک ساعت حبس و مصیبت، گاه معادل یک روز عبادت می‏شود و یک ساعت فانی حکم ساعات باقی را می‏یابد و افسردگی‏های روحی و قلبی و فشارها تا حدودی از بین می‏روند و (زندان) کفاره‏‏یی می‏شود برای هرآن چه موجب حبس گردیده بود و تربیت را که هدف اصلی از زندانی شدن است نتیجه می‏دهد، و این آزمون و درس نافعی‏ست، که سبب گفتگویی دل نشین و آرامش بخش با دوستان مصیبت دیده می‏شود.

    چنان که در کلام چهارم بیان گردید هزار نفر در قرعه کشی بلیت‏های بخت آزمایی شرکت می‏کنند تا مثلاً یک نفر بتواند هزار لیره به دست آورد؛ آن‏ها هفت، هشت، ده لیره از بیست و چهار لیره خود را خرج قمار بخت آزمایی می‏کنند، اما یک لیره از آن بیست و چهار لیره را صرف خرید بلیت خزانه جواهرات ابدی نمی‏کنند؛ این در حالی‏ست که احتمال برنده شدن هزار لیره در قرعه کشی بخت آزمایی یک در هزار است، چرا که هزار نفر در این امر سهیم‏اند؛

    اما در بخت آزمایی مقدرات اخروی بشر، احتمال سود برای اهل ایمان - که برخوردار از حُسن عاقبت می‏باشند - 999 از هزار است، این را 124 هزار پیامبر خبر داده‏اند و مخبران صادقی از اولیا و اصفیایی که شمارشان از حد بیرون است با کشف و شهود تصدیق و تأیید کرده‏اند؛ حال با نکات ذکر شده مقایسه کنید رفتن به سوی قرعه کشی از نوع اول و پشت کردن به مورد دوم چه قدر با مصلحت ناسازگار است.

    مدیران زندان، زندانبانان و بلکه کارگزاران امور کشور و نگهبانان آسایش ملت در این مسأله می‏بایست از این درس رساله نور راضی و خرسند باشند، زیرا براساس تجربیات مکرر مشاهده شده است که اداره و انضباط هزار فرد متدینی که همواره به یاد محبس جهنم هستند، آسان‏تر از رسیدگی به امور ده فرد بی‏نماز و بی‏اعتقادی‏ست که صرفاً به حبس دنیوی می‏اندیشند و چیزی از حرام و حلال نمی‏دانند و گاه نیز به رفتارهای لاابالی‏گری خو کرده‏اند.

    خلاصه مسأله دوم

    همان طور که در بخش راهنمای جوانان در رساله نور به خوبی توضیح داده شده، مرگ چنان قطعی و آشکار است که به شب شدن روز و فرارسیدن زمستان پس از پاییز می‏ماند و به یقین با آن مواجه خواهیم شد؛ هم چنان که این زندان برای وارد شوندگان و خارج شوندگان مانند مسافرخانه‏‏یی‏ست، روی زمین نیز رباطی‏ست برای قافله‏هایی که با عجله در حرکتند تا شبی در آن اتراق کنند و فردا به حرکت‏شان ادامه دهند. مرگ که ساکنان هر شهر را بارها به گورستان انتقال داده است بی‏تردید خواسته‏ی زیادی از حیات دارد.

    رساله نور معمای این حقیقت دهشتناک را حل نموده و کشف کرده است، که خلاصه کوتاهی از آن چنین است:

    مادام که مرگ از میان نمی‏رود و دروازه گور بسته نمی‏شود؛ بزرگ‏ترین مسأله و نگرانی اصلی انسان یافتن چاره‏‏یی برای نجات از دست جلاد اجل و سلول انفرادی قبر است. آری، این موضوع چاره دارد و رساله نور با سرّ قرآن آن را به بداهت دو ضرب در دو مساوی با چهار، قاطعانه اثبات کرده است، که خلاصه آن چنین است:

    مرگ یا اعدام ابدی‏ست، یعنی چوبه داری‏ست که فرد را با خویشاوندان و دوستانش از بین می‏برد؛ یا برگه رخصتی‏ست برای عبور به عالمی دیگر که باقی‏ست، سندی ایمانی برای ورود به سرای سعادت و خوشبختی؛

    و قبر نیز یا سلول انفرادی تاریک و چاهی بی‏انتهاست، یا معبری‏ست که ما را از محبس دنیا به سوی مهمان سرا و گلستانی نورانی و جاودان می‏رساند. این حقیقت در «راهنمای جوانان» با تمثیلی اثبات شده است.

    برای مثال در حیاط این زندان، چوبه‏های اعدامی برای به دار آویختن قرار داده‏اند و پشت دیوار، مراسم قرعه کشی بزرگی هست که همه عالمیان در آن مشارکت دارند. عدم اشتراک ما پانصد نفری که در این زندان هستیم بدون استثنا غیرممکن است و همه ما را یکی یکی به میدان خواهند برد. ممکن است بگویند: «بیا، گواهی اعدامت را بگیر و بالای چهارپایه برو» یا «تذکره حبس انفرادی همیشگی را بگیر و از این دری که باز است عبور کن.» و شاید بگویند: «مژده! بلیت بخت آزمایی‏ات برنده میلیون‏ها سکه طلا شده است، بیا و آن را بگیر!»

    ما به چشم خود می‏بینیم که همه به نوبت به سوی چوبه دار می‏روند و گروهی اعدام می‏شوند؛ گروهی دیگر چوبه دار را نردبانی می‏کنند و خود را به پشت دیوار، همان جا که مراسم بخت آزمایی‏ست می‏رسانند؛ این را مأمورانی جدی با قطع و یقین به ما می‏گویند و گویی خود شاهد آن بوده‏ایم، در همین اثنا دو هیأت وارد زندان ما می‏شوند.

    قافله‏‏یی که ساز و شراب و شیرینی‏ها و باقلواهای به ظاهر لذیذ در دست دارند و سعی می‏کنند از آن‏ها به ما نیز بخورانند، اما خوراکی‏هایشان زهرآگین است، و شیاطین انسی آن‏ها را مسموم کرده‏اند.

    جماعت و هیأت دوم تربیت نامه و غذاهای حلال و نوشیدنی‏های دل نشین در دست دارند، و به ما اهدا می‏کنند و همه به اتفاق و خیلی جدی می‏گویند: «اگر هدایای گروه اول را – که به منظور امتحان به شما پیشنهاد شده - قبول کنید و بخورید مانند کسانی که می‏بینید بالای دار می‏روند، به دار آویخته خواهید شد؛ اما اگر هدایای ما را که به فرمان حاکم این دیار برایتان آورده‏ایم بپذیرید و ادعیه و اذکاری را که در کتاب‏ها و تربیت‏نامه‏هایمان است بخوانید از به دار آویخته شدن نجات خواهید یافت، بدانید و چون مشاهده روز باور کنید که در آن مراسم بخت آزمایی به لطف و احسان شاهانه هرکدام‏تان برنده یک میلیون سکه طلا خواهید شد. اگر آن شیرینی‏های حرام و شبهه‏ناک و مسموم را بخورید، تا رفتن به سوی چوبه دار هم درد خواهید کشید. این مسأله را فرامین مذکور و ما با یقین به شما خبر می‏دهیم.»

    مطابق این تمثیل در پشت چوبه دار اجل – که همیشه جلوی چشمانمان است – مراسم بخت آزمایی مقدرات نوع بشر وجود دارد. بی‏تردید باید دریابیم که در این مراسم برای اهل ایمان و طاعت (به شرط حُسن عاقبت) بلیت خزانه‏‏یی جاودان و بی‏پایان فراهم خواهد بود؛ و به احتمال صد در صد برای آنان که بی‏اعتقاد بوده و مشغول عیش و نوش حرام و گردنکشی و فسق بوده‏اند (به شرط توبه نکردن) نیستی همیشگی (برای آنان که معتقد به آخرت نیستند) یا سلول انفرادی تاریک ابدی (برای آنان که بقای روح را قبول دارند اما به لهو و لعب می‏پردازند) تدارک دیده شده است. در ابتدا این را 124 هزار پیامبر ([2]) که نشانه تصدیق در دست دارند و معجزات فراوان داشته‏اند به احتمال 99 درصد خبر داده‏اند و گفته‏اند که گروه اخیراعلان شقاوت ابدی را اخذ خواهند کرد؛ به همین ترتیب بیش از 124 میلیون ولی (قَدَّسَ اَللهُ اَسرَارهُم) که در پی خبر پیامبران، سایه و اثر آنان را با کشف و ذوق مشاهده نموده، تصدیق و تأیید کرده‏اند و میلیاردها محقق ([3]) و مجتهد و صدیقی که آمده‏اند و رفته‏اند، خبر این دو گروه از مشاهیر بشری را به مدد عقل و با براهین قطعی و حجت‏های قوی و با فکر و منطق با یقین و ایمان اثبات و تصدیق نموده‏اند. به واسطه این سه گروه بزرگ و عالیِ جامعه بشری - که چهره‏های تابان نوع انسانند، اهل حقیقتند و چون خورشید و ماه و ستارگان می‏درخشند و در موقعیت فرماندهی قدسی بشر قرار دارند- خبر مذکور به اجماع و تواتر به ما رسیده است؛ حال ببینیم وضعیت کسی را که به این سخنان توجهی نمی‏کند و به صراط مستقیم که آنان نشان می‏دهند و رو به سوی سعادت دارد نمی‏رود و به احتمال 99 درصدِ خطر توجهی ندارد؛ همین فرد در حالت عادی حتی اگر یک نفر بگوید در راهی که می‏روی خطری هست، از آن راه نخواهد رفت و راهی ولو طولانی‏تر را برخواهد گزید. علی ایُّ حال وضع او چنین خواهد بود:

    کوتاه‏ترین و سهل‏ترین راه را که مخبران بی‏شمار با قاطعیت و یقین از آن خبر داده‏اند و صد در صد به بهشت و سعادت ابدی منتهی می‏شود، رها کرده و دشوارترین و طولانی‏ترین و بدترین راهی را که به احتمال 99 درصد به محبس جهنم و شقاوت دائمی منتهی می‏شود انتخاب می‏کند؛ بیچاره‏‏یی که در دنیا نیز کوتاه‏ترین راه را براساس خبر احتمالاً دروغ فردی و با احتمال یک در صد خطر و مثلاً یک ماه حبس رها کرده و راه طولانی‏تر بدون منفعتی را فقط با این توجیه که بی‏خطر است انتخاب می‏کند؛ مانند دیوانه‏های سرمست به اژدهاهایی که در دوردست دیده می‏شوند و راه را بر او خواهند گرفت اهمیتی نمی‏دهد، و مشغول پشه‏ها می‏شود و آن‏ها را مهم می‏داند و عقل و قلب و روح و انسانیت خود را از دست می‏دهد.

    این واقعیتِ مطلب است؛ ما زندانیان برای گرفتن انتقام کامل از این مصیبت باید هدایای هیأت دوم را بپذیریم، همان طور که لذت یک دقیقه انتقام یا چند دقیقه یا چند ساعتِ عیش و نوش باعث شد ما دچار این مصیبت شویم و پانزده سال یا پنج سال یا ده سال یا دو سه سال در زندان بمانیم و دنیا برایمان زندان شود، باید در ضدیت و مخالفت با این مصیبت یکی دو ساعت از زمان حبس را تبدیل به عبادت یکی دو روزه کنیم و مجازات دو سه ساله خود را با هدایای متبرک آن قافله مبارک، تبدیل به عمری بیست سی ساله و ماندگار نماییم و ده یا بیست سال حبس مان را وسیله‏‏یی قرار دهیم برای خلاصی از میلیون‏ها سال حبس در زندان جهنم. در برابر گریه دنیای فانی باید بر لبان حیات اخروی مان لبخند بنشانیم و به این ترتیب از مصیبتی که گرفتارش شده‏ایم انتقام بگیریم. باید زندان را محلی برای تربیت شدن بدانیم و برای وطن و ملتمان افرادی مفید، مطمئن، و با تربیت شویم. مأموران و مدیران و مسؤولان زندان هم کسانی را که گمان می‏کنند جانی و شقی و لاابالی و قاتل و تبهکار و مُضر به حال وطن هستند باید طلبه‏هایی ببینند که در آموزشگاه مبارکی مشغول فعالیت‏اند و باید با افتخار خداوند را شکر بگویند.

    مسأله سوم

    خلاصه حادثه‏‏یی عبرت انگیز که تفصیل آن در «راهنمای جوانان»

    آمده، چنین است:

    زمانی در عید جمهوریت کنار پنجره سلولم در زندان اسکی شهیر نشسته بودم. دختران دانش آموز در حیاط دبیرستان مقابل می‏خندیدند و می‏رقصیدند.

    در یک آن، وضعیت پنجاه سال بعد آن‏ها هم چون سینمایی معنوی بر من آشکار شد. دیدم چهل پنجاه تن از آن دختران دانش آموز که تعدادشان پنجاه شصت نفر بود، در قبر خاک می‏شوند و عذاب می‏کشند. ده نفر از آن‏ها را دیدم که هفتاد هشتاد ساله و بسیار زشت شده‏اند و چون در جوانی مراقب عفت خود نبوده‏اند از نگاه‏هایی که انتظار محبت دارند نفرت می‏بینند. این‏ها را با قطع و یقین مشاهده کردم، و به حال و روز رقت بارشان گریستم. تعدادی از دوستان زندانی، صدای گریستنم را شنیدند، آمدند و جویای موضوع شدند، گفتم: «فعلاً مرا به حال خود رها کنید و بروید.»

    آری، آن چه دیدم حقیقت بود نه خیال. چنان که پس از تابستان و پاییز نوبت زمستان فرا می‏رسد، در ادامه تابستان جوانی و پاییز سالمندی نیز زمستان قبر و برزخ قرار دارد. اگر به همان شکلی که حوادث پنجاه سال پیش را به وسیله صنعت سینما در حال حاضر به نمایش می‏گذارند، می‏توانستند رویدادهای پنجاه سال بعد را هم نشان دهند و وضعیت پنجاه شصت سال بعدِ اهل ضلالت و گمراهی را در مقابل دیدگانشان به نمایش بگذارند، آن گاه با لعن و نفرین به خندیدن‏ها و لذت‏های نامشروع‏شان می‏گریستند.

    در حالی که من مشغول مشاهده مذکور در زندان اسکی شهیر بودم، فردی معنوی که مروج گمراهی و ضلالت بود هم چون شیطانی انسی در مقابلم ظاهر شد و گفت:

    «ما دوست داریم همه نوع لذت حیات را بچشیم و به دیگران بچشانیم، با ما کاری نداشته باش.»

    من هم در پاسخ گفتم:

    حال که مرگ را به قیمت ذوق و لذت، فراموش کرده‏‏یی و به ضلالت و گمراهی پرداخته‏یی، یقین بدان که طبق حکم ضلالت تو، تمام زمان گذشته مرده و معدوم است؛ و چون گورستان ترسناکی ست، که در درونش جنازهها پوسیده‏اند. درد و مصیبت‏هایی که بر اثر مرگ ابدیِ دوستانِ فراوان و فراق‏های بی‏شمار به دلیل وابستگی‏های انسانی و مسیر گمراهی، بر سرت و بر قلبت – اگر نمرده باشد – ریخته، لذت‏های سرمستانه و حقیرت را از بین می‏برد و به همین صورت زمان آینده را نیز به سبب بی‏اعتقادی برایت معدوم و تاریک و مرده و ترسناک می‏کند، و چون گردن بیچاره‏هایی که از آن جا وارد عالم وجود و زمان فعلی می‏شوند با ساطور اجل بریده و به عالم نیستی پرتاب می‏گردد، به موجب گرایش به عقل، نگرانی‏های دردآور بی‏شماری را بر وجود بی‏ایمانت تحمیل کرده، و لذت‏های جزیی و سفیهانه‏ات را زیر و زبر می‏کند.

    اگر ضلالت و سفاهت را رها کنی و وارد دایره ایمان حقیقی و راه مستقیم شوی با نور ایمان خواهی دید که زمان سپری شده‏ی گذشته، معدوم و چون گورستانی که همه چیز را می‏پوساند، نیست، بلکه عالمی نورانی‏ست که موجود است، تبدیل به آینده می‏شود و به منزله دالانی‏ست که ارواح باقی برای ورود به دارالسعادة آینده در آن انتظار می‏کشند؛ گذشته نه تنها دردآور نیست، بلکه بسته به قوت ایمان، نوعی از لذت معنوی بهشت را در دنیا می‏چشاند و آینده نیز نه تنها منزلگاهی ظلمانی و وحشتناک نیست، بلکه اگر با چشم ایمان نگاه کنیم کاخ‏های سعادت ابدی را مشاهده خواهیم کرد، که در آن‏ها ضیافت و نمایشگاه‏های احسانِ یک رحمنِِ رحیمِ ذوالجلالِ و الاکرام برپا شده است؛ رحمنِ رحیمی که صاحب کرم و رحمت بی‏حد‏و‏حصر بوده، و بهار و تابستان را به‏سان سفره‏یی پر از نعمت‏های متعدد قرار داده است، فرد مؤمن با ذوق و شهود ایمانی، کشش رفتن به آن‏جا را در خود حس کرده، و به نسبت ایمانش می‏تواند نوعی از لذت‏های عالم باقی را احساس کند. پس لذت حقیقی و عاری از درد و الم صرفاً در ایمان و با ایمان حاصل می‏گردد.

    ایمان در این دنیا هزاران فایده و نتیجه را نصیب انسان می‏کند. ما به مناسبت بحث حاضر، فقط یک فایده و لذت ایمان را که در قالب تمثیلی در حاشیه «راهنمای جوانان» آمده است، به شرح زیر بیان می‏کنیم:

    فرض کنید فرزندتان - که بسیار دوستش دارید - در حال احتضار و رو به موت است و شما با یأس و نا امیدی به فراق دردآور و همیشگی او می‏اندیشید. در همان حال طبیبی چون حضرت خضر یا لقمان حکیم وارد می‏شود و معجونی چون پادزهر به او می‏خوراند. فرزند دوست داشتنی و عزیز شما چشم می‏گشاید و از مرگ نجات می‏یابد، چه قدر خوشحال و شادمان می‏شوید؟

    به همین ترتیب میلیون‏ها انسان محبوب را که مانند فرزند شما دوست داشتنی هستند و گمان می‏کنید در گورستان زمان گذشته پوسیده شده و در حال نابودی می‏باشند در نظر بگیرید؛ ناگهان به واسطه حقیقت ایمان، نورانیتی از دریچه قلب به سوی گورستانی که براثر توهم گمان می‏رود عدم خانه‏‏یی بزرگ است تابیده می‏شود. تمام مرده‏ها زنده می‏شوند و با زبان حال به شما می‏گویند: «ما نمرده‏ایم، و نخواهیم مرد و دوباره با شما دیدار خواهیم کرد.» و شما حظ و لذت وافری می‏برید. ایمان با دادن چنین لذت‏هایی در این دنیا اثبات می‏کند که حقیقت ایمان هم چون دانه‏‏یی‏ست که در صورت تجسم، بهشتی خاص از آن حاصل می‏شود و شجره طوبای آن می‏گردد. این‏ها را به همان کسی که مروج گمراهی بود گفتم.

    او که اهل عناد بود گفت:

    «حداقل برای این‏که مانند حیوان حیاتمان را با کیف و لذّت سپری کنیم؛ به سرگرمی و سرخوشی پرداخته و به این مسایل ظریف نمی‏اندیشیم.»

    در پاسخ گفتم: تو نمی‏توانی مانند حیوان باشی، زیرا حیوان گذشته و آینده ندارد، نه از گذشته متأسف می‏شود و نه نگران آینده است. حیوان تمام و کمال در پی کام جویی‏ست، به راحتی زندگی می‏کند، می‏خوابد و شکر خالقش را می‏گوید. حتی حیوانی که برای ذبح بر زمین خوابانده می‏شود چیزی احساس نمی‏کند. فقط هنگامی که کارد گلویش را می‏برد می‏کوشد حس کند، آن احساس هم طی می‏شود و حیوان از آن درد هم خلاصی می‏یابد. یکی از رحمت‏ها و مهربانی‏های بزرگ خداوند همین است که اجازه نمی‏دهد کسی از غیب مطلع باشد و هم او آن چه را بر سر انسان می‏آید می‏پوشاند و پنهان می‏کند. مخصوصاً این قضیه در مورد حیوانات بی‏گناه به شکل کامل‏تری وجود دارد. لیکن ای انسان! گذشته و آینده تو ـ بخاطر داشتن عقل - با خروج از عالم غیب موجب می‏شود از استراحتی که ریشه در ستر غیب دارد، کاملاً محروم شوی. تأسف‏های مرتبط با گذشته، فراق‏های دردآلود و ترس‏ها و نگرانی‏های مرتبط با آینده لذت‏های جزیی تو را به مرتبه هیچ تنزل می‏دهد و از لحاظ لذت، تو را صدبرابر بیش‏تر از حیوان به سقوط می‏کشاند.

    مادام حقیقت این است یا دست از عقل بشوی و حیوان شو و نجات پیدا کن یا عقلت را با ایمان بیآمیز و گوش به قرآن بده و حتی در این دنیای فانی لذت‏هایی صد برابر بیش‏تر از حیوان به دست آور. این مطالب را به او گفتم و مجبور به سکوتش کردم.

    باز هم آن گمراه رو به من کرد و گفت:

    «اقلاً مانند بی‏دینان اجنبی زندگی می‏کنیم.»

    جواب دادم:

    تو مانند بی‏دینان اجنبی هم نمی‏توانی شوی، زیرا آن‏ها اگر پیامبری را انکار می‏کنند به پیامبران دیگری مؤمن هستند، حتی اگر هیچ پیامبری را هم قبول نداشته باشند خداوند را باور دارند. اگر خدا را هم قبول نداشته باشند ممکن است خُلقیاتی داشته باشند که مدار کمالاتشان قرار ‏گیرد، اما اگر مسلمانی پیامبر آخرالزمان(ع) را که - خاتم رسل و بزرگ‏ترین آن‏هاست و دین و دعوتش عام است - انکار کند، و از دایره تبعیتش خارج گردد، هیچ پیامبر دیگر و حتی خدا را قبول نخواهد داشت، زیرا همه پیامبران، خدا و کمالات را به واسطه او پذیرفته‏است، و این‏ها بدون او (خاتم الانبیاء) در قلب او باقی نخواهند ماند. این است که از گذشته تاکنون صاحبان هر دینی وارد اسلام شده‏اند، اما هیچ مسلمانی نمی‏تواند به طور حقیقی یک یهودی یا مجوسی یا نصرانی شود؛ البته ممکن است بی‏دین شود، اخلاقش فاسد گردد و تبدیل به عنصری مُضر برای وطن و ملت شود. این را برایش ثابت کردم و هیچ دست آویزی برای شخص متمرد و عنود باقی نماند، لذا برخاست و به جهنم رفت.

    اینک ای هم درسان من در این مدرسه یوسفیه! مادام که حقیقت همین است که گفته شد و رساله نور بیست سال است آن را قطعی و آشکار چون خورشید اثبات می‏نماید و سرکشی متمردان و معاندان را درهم شکسته و آنان را وارد جرگه ایمان می‏کند؛ ما به عنوان کسانی که از ایمان و صراط مستقیم به عنوان سالم‏ترین و آسان‏ترین و نافع‏ترین مسیر برای آینده و آخرت و وطن و ملتمان پیروی می‏کنیم، باید اوقات فراغت خود را به جای آن که صَرف خیالات بیهوده کنیم به خواندن سوره‏هایی از قرآن بپردازیم که با آن آشنایی داریم، و معانی آیات مذکور را از دوستانی که در این زمینه آگاهی دارند فرا گرفته و نمازهای واجب قضا شده مان را به جا آوریم و با استفاده از خوی و خصلت‏های نیک یک دیگر، این زندان را به بوستان مبارکی برای پرورش نهال‏های خوش طینت تبدیل کنیم؛ با چنین اعمال صالحه‏‏یی‏ست که باید بکوشیم مدیر و مسؤولان زندان را به جای این که چون مأموران عذاب جهنم بر سر جانیان و قاتلان باشند، مأموران و استادان درستکار و راهنمایان مهربانی کنیم که در مدرسه یوسفیه بهشتیانی را تربیت می‏کنند و خود را موظف به نظارت بر تربیت آنان می‏دانند.

    مسأله چهارم

    باز در راهنمای جوانان توضیح داده‏ام، زمانی از سوی برادرانی که به من خدمت می‏کردند سؤال شد:

    پنجاه روز است درباره این جنگ هولناک جهانی که کره زمین را به هرج و مرج کشانده و با مقدرات اسلام نیز ارتباط دارد چیزی نمی‏پرسی و کنجکاوی نشان نمی‏دهی. (امروز هفت سال از آن زمان می‏گذرد.) ([4]) این در حالی‏ست که عده‏‏یی از متدینان و عالمان، مسجد و جماعت را رها کرده، به شنیدن (اخبار و مطالب) رادیو می‏شتابند، مگر حادثه‏‏یی بزرگ‏تر از این متصور است؟ یا نکند پرداختن به این موضوع مناسب نیست و ضررهایی دارد؟

    در پاسخ گفتم:

    سرمایه عمر بسیار اندک و کارهای لازم بسیار زیاد است. مانند دایره‏های متداخل، از دایره قلب و معده انسان، دایره پیکر و خانه انسان، دایره محله و شهر، دایره وطن و زادگاه و دایره کره زمین و نوع بشر تا دایره ذی حیات و دنیا دایره‏هایی تو در تو وجود دارد. هر انسان در هر دایره نوعی وظیفه دارد، اما بزرگ‏ترین و مهم‏ترین و دائمی‏ترین وظیفه در کوچک‏ترین دایره قرار دارد، نیز ممکن است کوچک‏ترین و گذراترین وظیفه گاهی در بزرگ‏ترین دایره قرار داشته باشد، بر این قیاس وظایف ممکن است با بزرگی و کوچکی نسبت عکس داشته باشند.

    اما دایره بزرگ به سبب جاذبه‏‏یی که دارد ممکن است باعث شود فرد خدمت لازم و مهمی را رها نموده، با امور آفاقی بی‏معنا مشغول گردد و سرمایه زندگانی را در جای نامناسبی هدر دهد، یعنی عمر با ارزشش را با امور بی‏اهمیت به فنا دهد. کسی که درگیری‏های این جنگ را با کنجکاوی پی می‏گیرد گاه به لحاظ قلبی به طرفداری از یک طرف می‏پردازد و به طور طبیعی ممکن است ظلم و ستم آن طرف را مثبت ببیند و به این ترتیب شریک ظلم او شود.

    پاسخ نکته اول این است: برای هر کس به خصوص مسلمانان چنان مدعا و حادثه‏‏یی وجود دارد که از این جنگ جهانی بزرگ‏تر و از این دعوایی که برای حکومت بر دنیا برپا شده مهم‏تر می‏باشد؛ هر کس اگر به اندازه آلمان و انگلیس قدرت و ثروت داشته و درعین حال از بهره عقل نیز برخوردار باشد، بی‏شک آن را صرف موفقیت و پیروزی در همان راه می‏کند.

    اما درباره آن مدعا باید گفت: صد هزار تن از مشاهیر انسانی و ستارگان و مرشدان بی‏شمار نوع بشر به اتفاق و مُستند به هزاران عهد و قرار صاحب و متصرف کائنات خبر داده‏اند و عده‏‏یی از آنان نیز با چشم خود دیده‏اند که:

    هرکس در مقابل ایمان با ادعای به دست آوردن یا از دست دادن ملک و مزرعه‏‏یی دائمی و باقی - که دارای قصرها و باغ‏هایی به اندازه روی زمین است - مواجه می‏باشد. انسان اگر تذکره ایمان را به درستی تحصیل نکند آن را از دست خواهد داد، و در عصر کنونی بسیاری از مردم به سبب طاعون مادیت شکست می‏خورند. در جایی، یک نفر اهل کشف و شهود در حین سکراتِ (برخی از انسانها) مشاهده کرده بود، از چهل مورد درگذشتگان فقط چند نفر موفق بوده‏اند، بقیه بازنده بوده‏اند. آیا اگر سلطنت دنیا را هم به فرد بازنده بدهند جای خالی ایمان از دست رفته را پر خواهد کرد؟

    ما شاگردان رساله نور معتقدیم صرف نظر کردن از خدماتی که موجب موفقیت در راه کسب ایمان می‏شود و رها کردن وکیل زبردستی که به احتمال 90 درصد مانع شکست در آن مسیر می‏گردد و مشغول شدن به کارهای بیهوده دنیوی با تصور ابدی بودن در دنیا، کار کاملاً نابخردانه‏‏یی است، لذا اگر عقل و خرد هر یک از ما صدبرابر هم بیش‏تر شود باز معتقدیم باید صرف انجام همین وظیفه ایمانی گردد.

    ای دوستان جدید من در مصیبت زندان! شما مانند دوستان قدیمی همراه من رساله نور را ندیده اید، من آن‏ها و هزاران شاگرد دیگر رساله نور را گواه می‏گیرم و می‏گویم و ثابت می‏کنم و ثابت کرده‏ام که:

    رساله نور وکیل موفق این راه است که توانسته تا 90 درصد در این مدعای بزرگ موفقیت کسب کند و تذکره و برات و گواهی آن را که عبارت است از «ایمان تحقیقی» در طول بیست سال در اختیار بیست هزار نفر بگذارد؛ رساله‏‏یی که از معجزه معنوی قرآن حکیم سرچشمه می‏گیرد و در زمانه کنونی وکیل درجه یک این راه محسوب می‏شود.

    هجده سال است دشمنان من، مادیون و بی‏دینان با دسیسه‏های بی‏رحمانه علیه من توانسته‏اند برخی از ارکان حکومت را اغفال کنند و برای نابودی ما این بار نیز مانند گذشته ما را محبوس و زندانی نمایند و با این حال از 130 جزء قلعه پولادین رساله نور فقط از یکی دو قسمت اشکال بگیرند. تو گویی کسی که در صدد انتخاب وکیل است کافی‏ست رساله نور را در اختیار داشته باشد.

    نترسید رساله نور ممنوع نخواهد شد. رساله‏های مهم نور به استثنای دو سه مورد، آزادانه در میان نمایندگان و مسؤولان اصلی دولت جمهوری دست به دست می‏شود. ان‏شاءالله زمانی فرا می‏رسد که مدیران و مأموران سعادتمند برای این که زندان‏ها را به محلی برای اصلاح واقعی تبدیل کنند رساله‏های نور را هم‏چون غذا و علاج در بین زندانیان توزیع خواهند کرد.

    مسأله پنجم

    چنان که در راهنمای جوانان توضیح داده شده است؛ دوران جوانی بی‏تردید سپری خواهد شد. با همان قطعیتی که تابستان جای خود را به پاییز و زمستان می‏دهد و روز تبدیل به غروب و شب می‏شود، جوانی نیز به پیری و مرگ مبدل می‏گردد. اگر فرد، جوانی گذرا و فانی خود را در راه عفت و خیرات سپری کند بر اساس بشارت تمام فرامین آسمانی، جوانی ماندگاری به دست خواهد آورد.

    اما اگر جوانی را با سفاهت بگذراند هر فرد عاقل و خردمندی براساس تجربه تأیید خواهد کرد؛ مانند قتلی که به دلیل یک دقیقه خشونت میلیون‏ها دقیقه حبس را باعث میشود، لذت‏ها و سرخوشی‏های شباب نیز در راه نامشروع، علاوه بر مجازات دنیوی و گناهان و افسوس‏هایی که ریشه در مسؤولیت‏های آخرت و عذاب قبر و زوال آن لذت دارد، در متن همین لذت‏ها بیش از لذت، درد و الم وجود دارد، مثلاً در محبت نامشروع به جنس مخالف، لذت جزیی با عوارض فراوانی چون الم حسادت و الم فراق و الم پاسخ نگرفتن از طرف مقابل، حکم عسلی زهرآگین را می‏یابد.

    فرد به سبب بیماری‏هایی که با اعمال نامشروع جوانی پدید می‏آید روانه بیمارستان‏ها می‏شود و به دلیل زیاده‏روی‏هایش سر از زندان در می‏آورد و به دلیل مشکلاتی که از تغذیه نادرست و وظیفه نشناسی قلب و روح بروز می‏یابد باید او را در میخانه‏ها و مراکز عیش و عشرت یا قبرستان‏ها جستجو کرد، اگر می‏خواهی این مطلب برایت ثابت شود به بیمارستان‏ها و زندان‏ها و میخانه‏ها و قبرستان‏ها برو و در آن جا سؤال کن. البته با واویلاها و تأسف‏ها و گریستن‏هایی مواجه خواهی شد که بیش ترشان براثر سیلی‏های مجازات گونه لذت‏های نامشروع و استفاده نادرست جوانان از جوانی‏شان حاصل شده است.

    همه کتاب‏ها و فرامین سماوی و در رأس آن‏ها قرآن با آیات قطعی خبر و بشارت داده‏اند که جوانی اگر در مسیر درستی طی شود، نعمت الهی بسیار زیبا و دلنشین، و واسطةُ الخیری نیرومند و تأثیرگذار خواهد بود و در آخرت جوانی بسیار درخشان و ماندگاری را نتیجه می‏دهد.

    مادام که حقیقت این است و دایره حلال برای کسب لذت کافی‏ست و مادام که ساعتی لذت در دایره حرام گاه موجب یک سال و گاه ده سال زندان می‏شود، البته به عنوان سپاسگزاری در مقابل نعمت جوانی لازم و بلکه الزم است نعمت دلنشین جوانی را صرف پاکدامنی و درستی کرد.

    مسأله ششم

    اشاره‏ی مختصری‏ست به برهانی از هزاران برهان کلی درباره رکن ایمان به (الله) که در بسیاری از قسمت‏های رساله نور تفصیل و حجت‏های بی‏شمار قطعی آن آمده است.

    در کاستامونو عده‏‏یی از دانش آموزان دبیرستان نزد من آمدند و گفتند: «خالق مان را به ما بشناسان، معلمان مان درباره خدا چیزی نمی‏گویند.»

    گفتم: هر رشته‏‏یی که تحصیل می‏کنید با زبان خاص خود همواره از خداوند بحث می‏کند و آفریدگار را می‏شناساند. سخن آنان را بشنوید نه معلم‏ها را.

    برای مثال در هر قوطی موجود در داروخانه‏‏یی مجهز، معجون‏ها و پادزهرهای حیات بخشی هست که با موازین حساس و فوق‏العاده‏‏یی اخذ و حاصل گردیده است؛ این امر از وجود داروسازی حکیم، کیمیاگر و بسیار ماهر خبر می‏دهد.

    به همین ترتیب، معجون‏ها و پادزهرهای حیات بخشی در بسته‏های چهارصد هزار نوع نبات و حیوان در داروخانه کره زمین وجود دارد که وقتی آن را با مقیاس دانش پزشکی رایج و نسبت به داروخانه‏های موجود می‏سنجیم، می‏بینیم تا چه حد بزرگ‏تر و کامل‏تر است. این امر داروساز داروخانه بزرگ کره زمین یعنی حکیم ذوالجلال را حتی به نابینایان هم آشکارا نشان می‏دهد و می‏شناساند.

    نیز برای مثال، همان طور که کارخانه‏‏یی عظیم، هزاران نوع پارچه را از ماده‏‏یی ساده تولید می‏کند و بی‏تردید بر وجود کارخانه دار و تکنسینی ماهر دلالت دارد،

    دستگاه ربّانی متحرکی که کره زمین نامیده می‏شود و دارای صدها هزار بخش است که در رأس هریک از آن‏ها صدها هزار کارخانه کامل وجود دارد به همان نسبت که از کارخانه انسان بزرگ‏تر و کامل‏تر است در مقایسه با دانش مکانیک که تحصیل کرده‏ایم از استاد و صاحب کره زمین خبر می‏دهد و او را معرفی می‏کند و می‏شناساند.

    باز برای نمونه، دکان‏ها و انبارهایی که در آن‏ها از اطراف، هزار و یک نوع رزق و روزی کامل فراهم آمده و به شکل منظمی در آن‏ها جای داده شده است، بی‏تردید بر وجود مأمور فوق‏العاده ارزاق و تغذیه، و صاحب و مدیر آن دلالت دارد.

    این انبار ربّانی مواد غذایی و این سفینه‏ی سبحانی که کره زمین نامیده می‏شود در یک سال در دایره‏‏یی بیست و چهار هزار ساله در حال چرخش منظم است و صدهزار طایفه را که هر کدام نیازمند رزق و روزی جداگانه می‏باشد در خود جای داده است و با چرخشش فصل‏ها را پدید می‏آورد و بهار را چون واگنی بزرگ پر از هزاران طعام گوناگون می‏کند و نزد ذی حیاتان بیچاره‏‏یی می‏آورد که ارزاق‏شان در زمستان به پایان رسیده است؛ این دکان و انبار ربّانی با انواع و اقسام جهازات و اموال و بسته‏های کنسرو مانند، به همان نسبت که از کارخانه مذکور بزرگ‏تر است با مقیاس دانش تغذیه که خوانده‏ایم یا خواهیم خواند و به همان درجه و با همان قطعیت بر صاحب و متصرف و مدبّر کره زمین دلالت دارد، او را می‏شناساند و موجب می‏شود او را دوست بدارند.

    ارتشی را تصور کنید که چهارصد هزار گروه دارد و فرمانده آن به شکل معجزه گونه‏‏یی ارزاق مورد نیازهر گروه، سلاح و لباس مورد نیاز، آموزش و ترخیص آن‏ها را کاملاً دقیق و جدا جدا تأمین می‏کند، یعنی به تنهایی انواع و اقسام ارزاق، سلاح، لباس، و وسایل مورد نیاز تک تک گروه‏ها را بدون این که فراموش کند یا دچار حیرت گردد در اختیارشان می‏گذارد. شکی نیست که چنین اردو و اردوگاهی به یقین بر آن فرمانده فوق‏العاده دلالت دارد و موجب می‏شود دیگران با تقدیر او را دوست بدارند.

    درست به همان ترتیب، درلشکر سبحانی جدیدی که سربازانش در هر بهار در اردوگاه روی زمین از نو به کار گرفته می‏شوند، فرمانده بزرگ و واحدی را تصور کنید که انواع و اقسام لباس، غذا، سلاح، تعلیم و ترخیص چهار صد هزار نوع نبات و حیوان را با کامل‏ترین شکل و با نظم و ترتیب، تک تک و بی‏آن که یکی از آن‏ها را فراموش کند یا دچار سرگشتگی شود تأمین می‏کند؛ اردوگاه بهار کره زمین به همان نسبت که بزرگ‏تر و کامل‏تر از ارتش و اردوگاه انسانی‏ست و به مقیاس دانش نظامی که شما تحصیل خواهید نمود پروردگار و مدبّر و فرمانده اقدس کره زمین را با حیرت و تقدیس به انسان‏های دقیق و خردمند حکیم معرفی می‏کند و موجب می‏شود با تحمید و تقدیس او را دوست بدارند.

    شهری فوق‏العاده زیبا را تصور کنید که در آن میلیون‏ها لامپ الکتریکی می‏توانند حرکت کرده و به هر طرف بروند؛ مواد روشنایی زای این لامپ‏ها طوری‏ست که گویی پایان نمی‏پذیرد، لامپ‏ها و کارخانه سازنده آن‏ها بدون تردید و بالبداهه بر سازنده و اداره کننده آن و مؤسس کارخانه و کسی که سازنده مواد اشتعال آن‏ها‏ست، یعنی بر برقکاری ماهر و استادی که اعجاز می‏کند دلالت دارد و او را توأم با حیرت‏ها و تقدیرها به دیگران می‏شناساند و موجب می‏شود او را دوست بدارند.

    به همین ترتیب، در شهر این عالم، تعدادی از ستارگانی که چراغ‏های بام جهان هستند طبق نظریه‏های دانش ستاره شناسی، هزار بار بزرگ‏تر از کره زمین‏اند و هفتاد بار سریعتر از گلوله توپ حرکت می‏کنند؛ با این حال نظم خود را از دست نمی‏دهند، با هم برخورد نمی‏کنند، خاموش نمی‏شوند و مواد اشتعال آن‏ها پایان نمی‏پذیرد.

    طبق نظر علم نجوم برای تداوم درخشش خورشید که یک میلیون بار بزرگ‏تر از زمین است و یک میلیون سال بیش‏تر از زمین عمر کرده و در مهمان خانه‏ی رحمانی چون چراغی پرفروز و گرمابخش است، هر روزسوختی به اندازه دریاهای کره زمین و به میزان کوه‏هایش زغال یا هزار برابر زمین هیزم لازم است.

    در شهر باشکوه کائنات که لامپ‏های الکتریکی سرای دنیا با شعاع‏های نورشان، قدرت و سلطنتی لایزال را نشان می‏دهند که خورشید و ستارگان عظیمی چون خورشید را بدون هیزم و امثال آن مشتعل می‏کند و اجازه نمی‏دهد خاموش شوند و با هم و به سرعت می‏گرداند و نمی‏گذارد برخوردی با هم داشته باشند، چراغ‏های درخشان کاخ این دنیا و اداره امر آن‏ها تا چه حد از مثالی که زدیم بزرگ‏تر و کامل‏تر است؟ به همان میزان و با مقیاس درسی که شما در رشته برق خوانده یا خواهید خواند، سلطان این نمایشگاه بزرگی که کائنات نام دارد و روشن کننده و مدبّر و صانع آن و ستارگانِ درخشانش را گواه گرفته، می‏شناساند و موجب می‏شود با تسبیح و تقدیس او را دوست بدارند و پرستش کنند.

    باز مثلاً کتابی را تصور کنید که در هر سطرش کتابی با خط بسیار ریز و ظریف نوشته شده باشد و در هر کلمه‏اش نیز با خط بسیار ریز سوره‏‏یی از قرآن نگاشته شده باشد، کتاب و مجموعه عجیبی کاملاً بامعنا که همه مسایل آن تأیید کننده هم هستند، و نشان از مهارت و توانایی کامل کاتب و مولفش دارد؛ این کتاب بی‏تردید به روشنی روز از نویسنده و مصنفش و کمالات و هنر او حکایت دارد و موجب می‏شود دیگران با گفتن ماشا الله و بارک الله از او تقدیر کنند.

    درست به همین ترتیب، این کتاب کبیرکائنات، که روی زمین، فقط به مثابه یک صفحه آن است، و بهار فقط یکی از اشکالش به شمار می‏رود، دربرگیرنده سیصد هزار نوع طائفه نباتی و حیوانی - که هر یک در حکم کتابی جداگانه‏اند- با هم و در درون هم، بی‏خطا و اشتباهی و بی‏آن که در هم بریزند و بدون لغزشی، کامل و منظمند و گاه در مجموعه کائناتِ بی‏نهایت معناداری که در هر کلمه‏اش حکمت‏های فراوانی هست و در این قرآنِ اکبرِ مجسمِ عالم، با چشمانمان می‏بینیم که قلمی قصیده‏‏یی را در کلمه‏‏یی مانند درخت و خلاصه کاملی از کتابی را در نقطه‏‏یی چون دانه نگاشته است. این عالم به نسبت بزرگی و کمال و معنایی که در مقایسه با کتاب ذکر شده در مثال فوق دارد و به مقیاس دانش حکمة الاشیاء و فن قرائت و کتابت که در دانشگاه فرامی گیرید، و با چشم تیزبین، نقّاش و کاتب کتاب عالم وجود و کمالات بی‏حدش را می‏شناساند و با عبارت «الله اکبر» معرفی می‏کند و با تقدیس «سبحان‏الله» تعریف می‏کند و با ثنای «الحمدلله» موجب می‏شود او را دوست بدارند.

    در مقایسه با این فنون، هر فنی از صدها فن دیگر، با مقیاس فراگیر، آیینه خاص، چشم تیزبین و نظر عبرت انگیز خود خالق ذوالجلال این کائنات را با نام‏هایش می‏شناساند و صفات و کمالاتش را معرفی می‏کند.

    به آن جوانان گفتم: برای تدریس حجت مذکور که برهانی عظیم و درخشان در وحدانیت می‏باشد، قرآن معجزالبیان مکرراً با آیات زیر آفریدگارمان را به ما معرفی می‏کند:

    رَبُّ السَّمٰوَاتِ وَ ال۟اَر۟ضِ([5])

    خَلَقَ السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضَ([6])

    آن‏ها نیز این مطلب را کاملاً پذیرفته و با تأیید گفتند: «خداوند را بی‏نهایت شُکر، که درسی قدسی و عین حقیقت گرفتیم، خداوند از شما راضی باشد.»

    من هم گفتم:

    انسان موجود ذی حیاتی‏ست که با هزاران نوع درد متألم می‏شود و با هزاران نوع لذت متلذذ می‏گردد، این موجود به رغم بی‏نهایت عجزش دشمنان مادی و معنوی بی‏شماری دارد و با وجود بی‏نهایت فقرش نیازهای ظاهری و باطنی بی‏شماری دارد، مخلوق بیچاره‏‏یی که مدام در معرض سیلی‏های زوال و فراق است، به یکباره با ایمان و عبودیت و انتساب به پادشاه ذوالجلال در برابر تمام دشمنان نقطه اتکا و برای برآوردن حاجاتش نقطه استمدادی می‏یابد. هم چنان که هرکس با شرف و افتخار و مقام کسی که بدان منسوب است احساس فخر می‏کند، انسان نیز درصورتی که به چنین پادشاه قدیر و رحیمی ایمان آورد و خود را به او منتسب نماید با بندگی و عبودیت به خدمتش درآید و اعلام مرگ و نابودی اجل را در ارتباط با خویش به جواز رهایی و نجات تبدیل نماید تا کجا می‏تواند سپاسگزاری کند و خود را مدیون بداند و تا چه حد می‏تواند افتخار تشکرآمیز داشته باشد؟ شما بگویید.

    همان طور که به آن جوانان دبیرستانی گفتم به زندانیان مصیبت زده هم می‏گویم:

    کسی که او را بشناسد و از او اطاعت کند حتی اگر در زندان هم باشد خوشبخت و سعادتمند است. فراموش کننده او نیز حتی اگر در کاخ‏ها هم باشد زندانی و بدبخت است.

    مظلومی سعادتمند در حالی که اعدام می‏شد به ظالمان بدبخت می‏گوید: «من اعدام نمی‏شوم بلکه در حال دریافت جواز برای رفتن به سوی سعادت هستم. من با دیدن شما که محکوم به اعدام ابدی هستید کاملاً از شما انتقام می‏گیرم.» آن گاه با گفتن لا اله الا الله با شادی روح خود را تسلیم می‏کند.

    سُب۟حَانَكَ لَا عِل۟مَ لَنَٓا اِلَّا مَا عَلَّم۟تَنَٓا اِنَّكَ اَن۟تَ ال۟عَلٖيمُ ال۟حَكٖيمُ([7])

    مسأله هفتم

    ثمره یک روز جمعه در زمان حبس دنیزلی‏ست.

    وَمَٓا اَم۟رُ السَّاعَةِ اِلَّا كَلَم۟حِ ال۟بَصَرِ اَو۟ هُوَ اَق۟رَبُ ۝([8]) مَا خَل۟قُكُم۟ وَلَا بَع۟ثُكُم۟ اِلَّا كَنَف۟سٍ وَاحِدَةٍ ۝([9]) فَان۟ظُر۟ اِلٰٓى اٰثَارِ رَح۟مَتِ اللّٰهِ كَي۟فَ يُح۟يِى ال۟اَر۟ضَ بَع۟دَ مَو۟تِهَا اِنَّ ذٰلِكَ لَمُح۟يِى ال۟مَو۟تٰى وَهُوَ عَلٰى كُلِّ شَى۟ءٍ قَدٖيرٌ([10])

    درسی را که زمانی در کاستامونو به درخواست دانش آموزان و در پاسخ به این تقاضا که «خالقمان را به ما بشناسان» به زبان فنون مدرسه به آن‏ها داده بودم و سابق بر این در مسأله ششم آمده بود زندانیانی که در زندان دنیزلی می‏توانستند با من در تماس باشند، مطالعه کردند. به دلیل پذیرش کامل ایمانی، نسبت به آخرت اشتیاقی حس نمودند و خطاب به من گفتند: «آخرتمان را هم به طور کامل به ما بشناسان. تا نفسمان و شیاطین زمان، ما را از راه به در نکنند و دیگر وارد چنین زندان‏هایی نشویم.» بنا به درخواست طلبه‏های زندانی رساله نور در دنیزلی و آنان که مسأله ششم را مطالعه کرده بودند بیان خلاصه‏‏یی از رکن آخرت هم لازم آمد، لذا در خلاصه‏‏یی کوتاه از رساله نور می‏گویم:

    چنان که در مسأله ششم خالقمان را از ارض و سماوات جویا شدیم و آن‏ها نیز با زبان فنون، آفریدگار را به روشنی خورشید به ما شناساندند؛ اینک به همان ترتیب آخرتمان را ابتدا از پروردگاری که می‏شناسیم، سپس از پیامبرمان، بعد قرآن، بعد سایر پیامبران و کتاب‏های مقدس و آن گاه از فرشتگان سپس از کائنات خواهیم پرسید.

    در مرتبه اول آخرت را از خداوند می‏پرسیم. او نیز با همه رسولانی که فرستاده است و همه فرامین و نام‏ها و صفات خویش می‏فرماید: «بله، آخرت وجود دارد و شما را به آن سو می‏بریم.» کلام دهم با دوازده حقیقت قطعی و روشن، پاسخ قسمی از اسماء درباره آخرت را اثبات و تشریح کرده است. به دلیل این که توضیح مذکور کفایت می‏کند در این جا صرفاً اشاره‏‏یی بسیار کوتاه خواهیم داشت:

    مادام هیچ سلطنتی نیست که به اطاعت کنندگانش پاداش ندهد و نافرمانان را به مجازات نرساند؛ بی‏تردید سلطنتی سرمدی که در مرتبه ربوبیت مطلق است به منتسبان با ایمان آن سلطنت و کسانی که با طاعات، تسلیم فرامینش هستند پاداش می‏دهد و آنان را که سلطنت با عزت مذکور را با کفر و عصیان انکار می‏کنند به مجازات می‏رساند. نام‏های «رب العالمین» و «سلطان الدیان» می‏گویند پاداش و مجازات فوق متناسب با آن رحمت و جمال، و آن عزت و جلال خواهد بود.

    با چشم خود به روشنی روز و آشکاری خورشید می‏بینیم که رحمتی عام و شفقت و کرمی محیط، روی زمین را فرا گرفته است؛ برای مثال رحمت مذکور در هر بهار همه درختان و نباتات میوه دار را چون حوریان بهشتی می‏پوشاند و مزین می‏کند و انواع میوه‏ها را در دستانشان قرار می‏دهد و آن‏ها نیز خطاب به ما می‏گویند، بفرمایید بگیرید و بخورید؛ یا توسط حشره‏‏یی زهردار، عسل شیرین و شفابخش را به ما می‏خوراند و به واسطه حشره‏‏یی خزنده، حریر نرم را برای ما مهیا کرده و بر ما می‏پوشاند؛ به همین ترتیب در مُشتی هسته و دانه، برای ما هزاران مَن طعام نگاه داشته و به عنوان احتیاط در این انبارهای کوچک ذخیره نموده است؛

    صاحب رحمت و شفقتی که چنین می‏کند بی‏هیچ تردیدی انسان‏های مؤمن دوست داشتنی و منت پذیر و اهل پرستش را نابود نمی‏سازد، بلکه برای این که آنان را مظهر رحمت‏های درخشان‏تری کند از حیات دنیوی رها می‏سازد. این پاسخی‏ست که نام‏های «رحیم و کریم» به سؤال ما می‏دهند و می‏گویند: «الجَنَّةُ حَق»

    نیز ما با چشمان خویش می‏بینیم درهمه مخلوقات و در تمام روی زمین دست حکیمانه‏‏یی در کار است و امور چنان براساس مقیاس‏های عدالت در جریان است که عقل بشر قادر به اندیشه فوق آن نیست، مثلاً حکمت ازلی‏ست که تمام تاریخچه حیات و حوادث مربوط به آن را در قوه حافظه، یکی از هزاران عضو بدن انسان و به اندازه هسته‏‏یی کوچک، نگاشته و آن را به صورت کتابخانه‏‏یی درآورده و برای محاکمه انسان در حشر و به عنوان سندی کوچک در نشر دفتر اعمال او با سرّ یادآوری همیشگی به دست انسان می‏دهد و در جیب قوه مُفَکِّره‏اش قرار می‏دهد؛ همین حکمت است که اعضا را در همه مخلوقات با میزان‏هایی بسیار حساس قرار می‏دهد، از میکروب تا کرگدن، از مگس تا سیمرغ و از یک بوته گل تا بوته گل بهار که میلیاردها بلکه تریلیاردها شکوفه می‏دهد؛ حکمتی که در همه این موارد تناسب را با مقیاس‏هایی به دور از اسراف به کار می‏بندد و آفریده‏ها رابا توازن و نظم و جمال چون شاهکاری هنری می‏آفریند، عدالتی سرمدی که حقوق حیاتی هر ذی حیاتی را در کمال میزان ادا می‏کند و خوبی‏ها را نتیجه خوب و بدی‏ها را نتیجه بد می‏دهد و با سیلی‏هایی که از زمان آدم تاکنون بر طاغیان و ستمگران زده، خود را بسیار قدرتمند نشان داده است.

    بدون هیچ شبههیی همان طور که تصورخورشید بدون روز امکان ندارد، حکمت ازلی و عدالت سرمدی مورد بحث نیز نمی‏تواند بدون آخرت باشد و اجازه نمی‏دهد ظالمان و مظلومان به واسطه مرگ به یک شکل بروند. چنین بی‏عدالتی خوفناک و بی‏عاقبتی دور از حکمت به هیچ وجه امکان ندارد. این پاسخ قطعی را نام‏های «حکیم، حکم، عدل و عادل» به سؤال ما می‏دهند.

    وقتی تأمین حاجات همه مخلوقات و ذی حیاتان بیرون از دایره توانایی آن‏ها قرار دارد و قادر به برآوردن آن‏ها نیستند و وقتی نیازهای خود را با زبان استعداد فطری و احتیاج ضروری که نوعی دعاست طلب می‏کنند، این نیازها از سوی دستی غیبی که بسیار رحیم و سمیع و مهربان است برآورده می‏گردد. معمولاً از هر ده دعای انسان‏ها که امری اختیاری‏ست و مخصوصاً در خواص و انبیا، شش هفت دعا، خلاف عادات شناخته شده مستجاب می‏گردد و از این جا به یقین دانسته می‏شود که سمیع

    و مجیبی در پشت پرده هست که آه هر دردمند و نیایش هر نیازمندی را می‏شنود. او متوجه کوچک‏ترین نیازهای خُردترین ذی حیات است و آه پنهانش را می‏شنود و با مهربانی در عمل به او پاسخ می‏دهد و خشنودش می‏کند.

    دعای حضرت محمد (ع) دعای بقای اخروی نوع بشر – به عنوان مهم‏ترین مخلوق – را شامل می‏شود و دعایی که عمومی‏ست و با عموم کائنات و اسماء و صفات الهی مرتبط است و مهم‏ترین دعا محسوب می‏شود. همه‏ی پیامبران به عنوان فرماندهان و ستارگان نوع انسان نیز با ایشان همراه شده و به این دعا آمین آمین می‏گویند. افراد متدیّن امت او نیز هر روز با گفتن چند صلوات به دعای او آمین می‏گویند، و حتی تمامی مخلوقات در دعای او شریک شده و خطاب به خداوند می‏گویند: بله خواسته‏اش را عطا فرما؛ ما نیز همان را می‏خواهیم. تحت چنین شرایطی که غیرقابل انکار می‏باشد، دعای مربوط به بقای اخروی حضرت محمد(ع) (از اسباب بی‏شمار موجبه حشر) به درگاه خدایی که ایجاد آخرت برایش مانند ایجاد بهار آسان است، به تنهایی برای ایجاد آخرت و بهشت کافی‏ست. این مطالب را نام‏های «مجیب و سمیع و رحیم» در پاسخ سؤال ما مطرح می‏کنند.

    نام‏های «محیی، ممیت، حی، قیّوم، قدیر و علیم» در پاسخ سؤال ما از خالقمان، چنین پاسخ می‏دهند: به همان روشنی که روز نشان دهنده خورشید است، در مردن‏ها و زنده شدن‏های کلی روی زمین که به واسطه تغییر فصل‏ها صورت می‏گیرد، قطعاً تصرف کننده‏‏یی در پشت پرده هست که کره بزرگ زمین را با نظم و میزانی به سادگی یک باغچه و حتی یک درخت می‏آفریند، بهار با عظمت را به سهولت ایجاد یک گل و زیبایی موزون آن پدید می‏آورد، و سیصد هزارگروه از نباتات و حیوانات را که هرکدام در حکم کتابی هستند، بر روی زمین که هم چون صفحه‏‏یی‏ست از کتابی بزرگ و نمونه‏‏یی از حشرها و نشرهای بی‏حد و حصر، می‏نگارد؛ قلم قدرتی که موجودات را در عین به هم آمیختگی از هم ممتاز می‏کند و در عین شباهت، بی‏خطا و سهو و اشتباه به کامل‏ترین و منظم‏ترین و بامعناترین شکل می‏نویسد؛ او در متن این عظمت، با رحمتی بی‏منتها و حکمتی بی‏پایان عمل می‏کند و کائنات عظیم را چون خانه‏‏یی فرش شده و مُزین، مُسخر انسان می‏کند؛ انسانی که خلیفه او بر روی زمین است؛ انسانی که عهده دار امانتی‏ست که کوه و آسمان و زمین از قبولش سر باز زدند؛ انسانی که به موجب درجه‏‏یی برتر، از دیگر موجودات باکرامت‏تر است و مُشرّف به خطابات و مصاحبت‏های سبحانی‏ست؛ انسانی که برخوردار از مقامی فوق‏العاده است. خداوند در تمام فرامین سماوی، سعادت ابدی و بقای اخروی را به شکل قطعی عهد کرده و به انسان وعده داده است؛ او البته و بی‏هیچ تردیدی دارالسعاده را -که ایجادش برای او به قدر خلق بهار ساده است- برای انسان‏های مُشرّف و مُکرّم مهیا خواهد کرد و حشر و قیامت را خواهد آورد.

    آری، قدرتی که در هر بهار ریشه همه درختان و گیاهان را به همان شکلی که بود احیا، و نمونه حشر و نشر سیصد هزار نوع حیوانی و نباتی را ایجاد می‏کند، اگر هزار سالی را که هر یک از امت‏های محمد و موسی(ع) سپری کرده‏اند در عالم خیال مقابل هم قرار دهیم و به آن بنگریم، خواهیم دید هزار نمونه حشر و نشر و هزار دلیل برای آن را در ظرف دو هزار بهار([11]) نشان داده است؛ و حشر جسمانی را دور از چنین قدرتی دیدن، هزار مرتبه بی‏خردی و نابینایی‏ست.

    مادام 124 هزار پیامبر - که مشاهیر نوع بشرند - متفق القول سعادت ابدی و بقای اخروی را مُستند به هزاران عهد و وعده حضرت حق، اعلام کرده‏اند و با معجزه‏هایشان نشان داده‏اند که درست می‏گویند، و رقم بی‏شماری از اهل ولایت با کشف و ذوق همان حقیقت را تأیید می‏کنند؛ بی‏تردید حقیقت مذکور چون خورشید تابان ظاهر می‏گردد و کسی که در این امر تردید کند دیوانه است.

    آری، یکی دو نفر که در فن یا هنری متخصص هستند نظرات و دیدگاه‏هایشان در باره آن فن یا هنر بر نظر کسی که در آن امر تخصصی ندارد ولو در فنون دیگر عالم و متخصص باشد صائب است؛ آن‏ها به راحتی قادرند فکر مخالف‏شان را باطل کنند؛ برای مثال در مسأله‏‏یی مانند «اثبات هلال ماه رمضان در یوم الشک»یا این ادعا «نارگیل که شبیه کنسرو شیر است در روی زمین باغ‏هایی دارد» دو نفر اثبات کننده بر هزار انکار کننده غلبه می‏کنند و در کرسی نشاندن نظر خود موفق می‏شوند، زیرا کسی که درپی اثبات این مطلب است کافی‏ست یک نارگیل یا جای آن را نشان دهد و به راحتی نظر خود را بر کرسی نشاند،

    اما انکار کننده مجبور است تمام نقاط زمین را بگردد و نشان دهد که در هیچ کجای عالم چنین چیزی وجود ندارد؛ به همین ترتیب، کسی که از بهشت و دار السعاده خبر می‏دهد و وجود آن را اثبات می‏کند، کافی‏ست اثری از آن را مانند فیلم‏های سینمایی، یا سایه و رشحه‏‏یی از آن را کشفاً نشان دهد، اما کسی که درپی نفی وجود بهشت است تمام کائنات را از ازل تا به ابد باید از نظر بگذراند و آن را به دیگران نیز نشان دهد تا موفق به انکار موضوع شود.

    به دلیل همین سرّ مهم است که «نفی و انکارهایی که نظر به جای خاصی ندارند و مانند حقایق ایمانی سراسر عالم وجود را مورد نظر قرار می‏دهند – به شرط این که ذاتاً محال نباشند – اثبات نمی‏شوند.» اهل تحقیق بر این امر اتفاق نظر دارند و آن را به عنوان یک قاعده اساسی پذیرفته‏اند.

    بنابراین حقیقت قطعی، افکار مخالف هزاران فیلسوف در مسایل ایمانی، اگر فقط یک مخبر صادق، نظری داده باشد نباید شبهه و وسوسه‏‏یی ایجاد کند؛ با این حال صد و بیست هزار اثبات کننده اعم از متخصصان، مخبران صادق، و اثبات کننده و متخصص اهل حقیقت که شمارشان فراوان است و اصحاب تحقیق، در ارکان ایمانیه اتفاق نظر دارند، لذا مردد شدن به واسطه انکار چند فیلسوف - که عقل‏شان به چشم‏شان است، و قلبی ندارند، و دور از معنویت و نابینایند - نهایت حماقت و دیوانگی‏ست.

    به روشنی روز با چشمان خود در نفس و اطرافمان رحمتی فراگیر، حکمتی عام و عنایتی دائم را مشاهده می‏کنیم و آثار و جلوه‏های سلطنتی ربوبی و مقتدر و عدالت عالیه‏‏یی دقیق و اجرائیات جلالی عزیزی را می‏بینیم. حکمتی که حتی به تعداد میوه‏ها و شکوفه‏های یک درخت، حکمت‏هایی در آن قرار داده و رحمتی که به هر یک از انسان‏ها به تعداد جهازات و حس‏ها و قوایشان احسان‏ها و انعام‏هایی معطوف داشته است؛ عدالتی عزیز و باعنایت که بر ملت‏هایی چون قوم نوح و هود و صالح (ع) و قوم عاد و ثمود و فرعون سیلی زده و از حقوق کوچک‏ترین جاندارها محافظت کرده و می‏کند.

    وَمِن۟ اٰيَاتِهٖٓ اَن۟ تَقُومَ السَّمَٓاءُ وَال۟اَر۟ضُ بِاَم۟رِهٖ ثُمَّ اِذَا دَعَاكُم۟ دَع۟وَةً مِنَ ال۟اَر۟ضِ اِذَٓا اَن۟تُم۟ تَخ۟رُجُونَ([12])

    آیه فوق با ایجازی عظیم می‏گوید:

    سربازان مطیعی را تصور کنید که در دو پادگان می‏خوابند و برمی خیزند و به دنبال فراخوان فرمانده و با شنیدن صدای شیپور، فوراً اسلحه به دست می‏گیرند و آماده انجام وظیفه می‏شوند؛ به همین ترتیب، آسمان‏های عظیم و کره زمین مانند دو پادگان تحت امر سلطان ازلی‏اند که با دمیدن حضرت اسرافیل در صور و فراخوان او، کسانی که در این دو پادگان به خواب مرگ رفته‏اند بی‏درنگ جامه جسد برتن کرده و به سرعت خارج می‏شوند. سلطنت ربوبی درهر بهار، همین وضع را به نمایش می‏گذارد؛ آرمیدگان در پادگان زمین با صدای شیپورِ فرشته رعد برمی خیزند و برعظمت بی‏انتهای او گواهی می‏دهند؛

    البته و بدون هیچ تردیدی چنان که در کلام دهم ثابت کرده‏ایم خواسته‏های کاملاً قطعی آن رحمت، حکمت، عنایت، عدالت و سلطنت سرمدی با عدم تحقق آخرت و حشر و نشر معطل می‏ماند و (درصورتی که حشری در کار نباشد) آن جمال رحمت بی‏منتها جای خود را به نامهربانی کریه و بی‏نهایت می‏دهد، و آن کمال حکمت بی‏حد و حصر مبدل به بیهودگی ناقص و اسراف‏هایی بی‏فایده می‏شود، و عنایتی کاملاً دلنشین تبدیل به اهانت‏هایی کاملاً تلخ می‏گردد، و آن عدالت حقانی بسیار دقیق، به ظلم‏هایی بسیار شدید تبدیل می‏گردد و آن سلطنت سرمدی کاملاً قدرتمند و باحشمت سقوط می‏کند و با محقق نشدن حشر، همه حشمتش از میان می‏رود و کمالات ربوبی‏اش با عجز و نقصان لکه دار می‏شود؛ نه، به هیچ وجه امکان ندارد، هیچ عقلی چنین احتمالی نمی‏دهد، محال محض است و بیرون از دایره امکان، باطل و ممتنع است.

    چگونه ممکن است خداوند انسانی را که به ناز پرورانده و عقل و دل در اختیارش نهاده تا مشتاق سعادت ابدی و بقای دائمی در آخرت شود، برای همیشه نیست و نابود کند؟ این بی‏رحمی ظالمانه‏‏یی‏ست؛ چگونه ممکن است اعضا و استعدادهای انسانی را که فقط در مغزش صدها حکمت و فایده قرار داده است با مرگی بی‏عاقبت، به طرز بی‏فایده و بی‏نتیجه و دور از حکمت کاملاً هدر دهد؟ این امر خلاف حکمت است و با عملی نشدن هزاران وعده و وعید – حاشا – نشان از عجز و جهل او خواهد داشت؛ هر ذی شعوری درمی یابد که این مطلب با سلطنت باحشمت او و کمال ربوبیتش در تضاد است. عنایت و عدالت را در قیاس با این مطالب لحاظ کن...

    سؤالی را که درباره آخرت از خالقمان پرسیدیم، نام‏های «رحمان، حکیم، عدل، کریم، و حاکم» با حقیقت مذکور پاسخ داده و آخرت را بی‏شک و شبهه به روشنی خورشید اثبات می‏کنند.

    ما با چشم خود می‏بینیم حافظیت محیط و باعظمتی هست که حکم می‏کند صورت‏های متعدد هرچیز جاندار و هر رویدادی و دفتر وظایف فطری و صحیفه اعمالش که مربوط به تسبیحات او با زبان حال در برابر اسماء الهی‏ست در الواح مثالی و هسته‏ها و بذرها و قوه‏های حافظه که نمونه‏های کوچکی از لوح محفوظ می‏باشند و مخصوصاً در قوه حافظه‏‏یی که در مغز انسان است و بزرگ‏ترین و در عین حال کوچک‏ترین کتابخانه به شمار می‏رود، و در سایر آیینه‏های بازتاب دهنده مادی و معنوی قید گردد، نوشته شود، ضبط گردد و تحت محافظت قرار گیرد. آن گاه زمانی که فصلش برسد همه آن نوشته‏های معنوی را به صورت مادی به ما می‏نمایاند و با قوت میلیون‏ها مثال و دلیل و نمونه، عجیب‏ترین حقیقت مربوط به حشر را که در آیه:

    وَ اِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت۟([13]) آمده است در بهار که گلی از قدرت اوست در بزرگ‏ترین گل خود با میلیاردها زبان به عالم وجود اعلام می‏کند.

    اشیا و در رأسشان نوع انسان برای فنا و سقوط در عدم و غرق شدن در پوچی، و ذی حیاتان نیز که نوع بشر در رأس‏شان قرار دارد برای نابود شدن آفریده نشده‏اند. با قدرت اثبات می‏کند که انسان خلق شده است تا با ترقی به بقا برسد و با تصفیه تداوم یابد و با استعدادهایش به وظیفه سرمدی پردازد.

    آری، در هر بهار مشاهده می‏کنیم گیاهان بی‏شماری که در فصل پاییز درگذشته‏اند، هر درخت، هر ریشه، هر دانه، و هر بذری در حشر بهار، آیه اِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت۟ سر می‏دهند و معنای آن را به زبان خود و طبق وظیفه‏‏یی که سال‏های پیشین برعهده داشته‏اند تفسیر می‏کنند و بر آن حافظیت باعظمت گواهی می‏دهند؛

    و چهار حقیقت بـزرگ در آیـه هُوَ ال۟اَوَّلُ وَال۟اٰخِرُ وَالظَّاهِرُ وَال۟بَاطِنُ([14]) را در همه چیز نشان می‏دهند و حافظیت را در بالاترین درجه و حشر را به سادگی و قطعیت بهار به ما می‏آموزاند.

    به این ترتیب، جلوه‏های این چهار اسم از جزیی‏ترین تا کلی‏ترین جریان می‏یابد، مثلاً دانه که منشاء درخت است مظهر اسم «الاول»([15]) می‏شود و به قوطی کوچکی می‏ماند که برنامه به غایت کامل درخت و جهازات بی‏نقصان ایجاد آن و تمام شرایط شکل گیری‏اش را دربردارد و عظمت حافظیت را اثبات می‏کند.

    میوه درخت نیز که مظهر اسم «الآخر»([16]) است با هسته خود که چون. صندوقچه‏‏یی خلاصه همه وظایف فطری درخت و فهرست کارکردهایش و دستورالعمل‏های حیات ثانویه‏اش را دربردارد، به عالی‏ترین شکل بر حافظیت گواهی می‏دهد.

    صورت جسمانی درخت نیز که مظهر اسم «الظاهر»([17]) است حُلّه و لباس موزون و هنرمندانه‏‏یی در بر دارد که با نقوش و زینت‏ها و نشان‏های برّاق جداگانه تزیین شده است؛ گویی لباس هفتاد رنگ حوریان است و عظمت قدرت و کمال حکمت و جمال رحمت را در متن حافظیت در مقابل دیدگان نشان می‏دهد.

    دستگاه درونی درخت هم که آیینه اسم «الباطن»([18]) است هم چون کارخانه، دستگاه و کیمیاخانه‏‏یی کامل و منظم و اعجازآمیز است و مانند یک مخزن ارزاق هیچ شاخه و میوه و برگی را بدون غذا نمی‏گذارد و در متن حافظیت، کمال قدرت و عدالت و جمال رحمت و حکمت را چون خورشید اثبات می‏کند.

    درست به همان شکل کره زمین نیز از لحاظ فصول سالانه، درختی‏ست. تمام دانه‏ها و بذرهایی که با تجلی اسم «الاول» در فصل پاییز نزد حافظیت به امانت سپرده می‏شوند، مجموعه فرامین الهی مربوط به درخت روی زمین‏اند که لباس بهار برتن کرده و میلیاردها شاخ و برگ و میوه و گل می‏دهند و فهرست دستورالعمل‏هایی هستند که ریشه در تقدیر الهی دارد و صحیفه‏‏یی کوچک و دفتر خدماتی هستند که شامل وظایف انجام شده در تابستان گذشته می‏شوند. این امر فی البداهه نشان می‏دهد که حافظ ذوالجلال و الاکرامی با قدرت و عدالت و حکمت و رحمت بی‏منتها، فعلی را انجام داده است.

    و آخر درخت سالانه زمین نیزاین است که همه وظیفه‏هایی را که در پاییز دوم به انجام رسانده و تمام تسبیحات فطری که در برابر اسماء الهی بر زبان آورده و همه صحایف اعمالی را که در حشر بهار آتی قابل نشرند داخل قوطی‏های بسیار کوچک و ذرّه مانند قرار می‏دهد و تسلیم دست حکمت حافظ ذوالجلال می‏کند و به این ترتیب اسم «هو الآخر» را با بی‏نهایت زبان بر کائنات می‏خواند.

    و ظاهر این درخت نیز این است که سیصد هزار نوع گل کلی و مختلف را می‏شکوفاند که نشانه‏ها و نمونه‏های سیصد هزار حشر است، و با گستردن خوان رحمانیت و رزاقیت و رحیمیت و کریمیت بی‏انتها، ذی حیاتان را ضیافتی می‏دهد و با زبانی به تعداد میوه‏ها و گل‏ها و طعام‏ها اسم «هوالظاهر» را ذکر می‏کند، و مدح و ثنا می‏گوید و حقیقت وَ اِذَا الصُّحُفُ نُشِرَت۟([19]) را چون روز نمایان می‏سازد.

    اما باطن این درخت باحشمت؛ چنان مخزن و دستگاهی‏ست که بی‏شمار ماشین‏های دقیق و کارخانه‏های منظم را در کمال دقت و ترتیب به کار می‏اندازد، دستگاهی که از دانه‏‏یی به اندازه یک درهم، هزار من غذا تولید می‏کند و به گرسنگان می‏رساند؛ و با چنان نظم و دقتی کار می‏کند که اجازه نمی‏دهد ذره‏‏یی تصادف وارد کار شود. اسم «هوالباطن» را درون و باطن زمین به صدهزار شکل، هم چون برخی فرشتگان که با صدهزار زبان تسبیح می‏گویند، اعلام و اثبات می‏کند.

    زمین به لحاظ حیات سالانه‏اش همان طور که درختی‏ست و حافظیت را در چهار اسم مذکور تبلور می‏دهد و با آن کلیدی برای باب حشر مهیا می‏سازد، درست به همان شکل، به لحاظ حیات دهری و دنیایی‏اش بازهم درخت باشکوهی‏ست که میوه‏هایش به بازار آخرت فرستاده می‏شود؛ و آن چنان مظهر، آیینه و راهی به آخرت برای چهار اسم مذکور می‏گردد که عقل ما برای درک گستردگی و بیان آن کفایت نمی‏کند، بنابراین، می‏گوییم:

    هم چنان که عقربه‏های یک ساعت هفتگی که شمارنده ثانیه‏ها و دقایق و ساعات و روزها می‏باشد، به هم شبیهند و اثبات کننده یک دیگر می‏باشند، و بیننده حرکت ثانیه‏ها مجبور به تأیید حرکت سایر چرخ دنده‏هاست؛

    به همان ترتیب، روزها که شمارنده ثانیه‏های این دنیا هستند، دنیایی که ساعت بزرگ خالق ذوالجلال ارض و سماوات است، و سال‏ها که دقایق آن را محاسبه می‏کنند و اعصاری که ساعات این دنیا را نشان می‏دهند و ادواری که نشانگر روزهای آن می‏باشند، شبیه هم‏اند و یک دیگر را اثبات می‏کنند. وقتی درخصوص مسأله حشر از خالقمان سؤال می‏کنیم اسم «حفیظ» و اسم‏های هُوَ ال۟اَوَّلُ وَال۟اٰخِرُ وَالظَّاهِرُ وَال۟بَاطِنُ([20]) بر اساس حقیقت مذکور پاسخ می‏دهند که نشانه‏های بی‏شماری خبر می‏دهند که به قطعیت رسیدن بهار پس از زمستان و صبح پس از شب، بعد از زمستان ظلمانی دنیای فانی نیز بهاری باقی و صبحی سرمدی فرا خواهد رسید.

    مادام با چشمانمان می‏بینیم و با عقل و خردمان ادراک می‏کنیم که:

    انسان

    عالی‏ترین و جامع‏ترین ثمره درخت کائنات است و دربردارنده جمیع شرایط لازم،

    و به لحاظ حقیقت محمدیه (ع)هسته اصلی آن است،

    و آیت کبرای قرآن کائنات می‏باشد،

    و آیت الکرسی حامل اسم اعظم آن،

    و عزیزترین مسافر سرای باعظمت کائنات،

    و فعال‏ترین مأموری که اجازه تصرف در سایر ساکنان این سرای با عظمت را دارد،

    و مأمور نظارت بر کشت و زرع‏ها و دخل و خرج‏ها در باغ و مزرعه محلات زمینی شهر کائنات است،

    و مسؤول‏ترین و پرسروصداترین ناظر آن که به صدها فن و هزاران صنعت مجهز شده است،

    و بازرس و خلیفه‏‏یی که در مملکت زمینِ دیار کائنات، تحت نظر و توجه دقیق پادشاه ازل و ابد است،

    و متصرفی‏ست که حرکات کلی و جزیی او ثبت می‏گردد،

    او که امانت کبرایی را که زمین و آسمان و کوه‏ها از حمل آن سرباز زدند بر دوش کشید، و دو راه عجیب در مقابلش گشوده شد،

    راهی برای تبدیل شدن به بدبخت‏ترین ذی حیاتان و راهی دیگر برای سعادتمندترین آن‏ها، عبدی کلی و مکلف به عبودیتی بسیار گسترده،

    مظهر اسم اعظم سلطان کائنات و آیینه جامع تمام اسماء او،

    و عاقل‏ترین مخاطب خاص بیانات و خطاب‏های سبحانی،

    و نیازمندترین ذی حیات در میان ذی حیاتان عالم وجود،

    ذی حیات بیچاره‏‏یی که با وجود فقر و عجز بی‏حد و حصرش، از مقاصد و امیال بی‏منتها و دشمنان فراوان و امور زیانباری برخوردار است که او را آزار می‏دهند.

    و از نظر استعداد، غنی‏ترین،

    موجودی که از لحاظ لذت‏های زندگانی، متألم‏ترین است و لذت‏هایش آلوده به سخت‏ترین دردها می‏باشد،

    موجودی که بیش از دیگران مشتاق و نیازمند بقا و شایسته و لایق آن است

    و با ادعیه فراوان تداوم حیات و سعادت ابدی را درخواست و التماس می‏کند

    و اگر تمام لذت‏های دنیا به او داده شود تأمین کننده خواست او برای بقا نیست،

    موجودی که اعجوبه آفرینش و از معجزات خارق‏العاده قدرت صمدانی‏ست و ذات عطاکننده احسان را در حد پرستش دوست دارد، و موجب می‏شود آن ذات را دوست بدارند و خود دوست داشته می‏شود،

    موجودی که دربرگیرنده همه کائنات است و تمام جهازات انسانی او شهادت می‏دهند که برای رفتن به ابدیت خلق شده است،

    موجودی که با حقایق بیست گانه کلی، به اسم حقِ حضرت حق دل می‏بندد و اعمالش با نام حفیظ «حفیظ ذوالجلال» همواره ثبت می‏گردد - ذوالجلالی که جزیی‏ترین نیازهای کوچک‏ترین ذی حیاتان را می‏بیند و نیازهایش را می‏شنود و عملاً استجابت می‏کند - و افعال مرتبط با کائنات او توسط کرام الکاتبین آن اسم نگاشته می‏شود؛ انسانی که بیش از هر چیز دیگر مظهرآن اسم و در کانون توجه‏اش قرار می‏گیرد؛ البته و بدون هیچ تردیدی به حکم حقیقت‏های بیست‏گانه مذکور، حشر و نشری برایش هست و پاداش خدمات گذشته و مجازات کوتاهی‏هایش را به واسطه اسم «حق» خواهد دید، و براساس اسم «حفیظ» برای هر عمل کوچک و بزرگِ ثبت شده‏اش به حساب کشیده شده و بازخواست خواهد شد، و در دار بقا دروازه‏های مهمان‏سرای سعادت ابدی یا محبس شقاوت دائمی به رویش گشوده می‏شود. افسری که در این دنیا فرماندهی طایفه‏های فراوانی را برعهده داشته، با آن‏ها آمیخته و گاه آن‏ها را درهم آمیخته، این طور نیست که زیر خاک رود و چنان بخوابد که گویی هیچگاه بیدار نمی‏شود و درخصوص اعمالش بازخواست نخواهد شد.

    درغیر این صورت چگونه ممکن است حکمتی که صدای مگسی را می‏شنود و با عطای حق حیاتش، بالفعل به او پاسخ می‏دهد، دعای کسی را که به زبان حقایق بیست‏گانه مذکور بیان می‏شود و درعرش و فرش طنین‏انداز می‏گردد، نشنود و (ندای) حقوق انسانی بی‏شمار مربوط به بقا را که قدرتی چون رعد و برق دارد، نادیده بگیرد و همه آن را ضایع کند؟ حکمتی که براساس گواهی نظم موجود در بال مگس، حتی به قدر بال مگسی اسراف نمی‏کند، چگونه ممکن است همه آن استعدادهای مرتبط با حقایق مذکور و افعال و آرزوهای امتداد یافته تا ابد و بسیاری از حقایق و روابط موجود در کائنات را که تغذیه کننده خواسته‏ها و استعدادهای مزبورند هدر دهد؟ این مطلب چنان نکوهیده و غیرمنصفانه و غیرممکن است که همه موجودات شهادت دهنده بر نام‏های حق و حفیظ و حکیم و جمیل و رحیم آن را رد می‏کنند و می‏گویند «صد بار محال و به هزار وجه ممتنع است.»

    نام‏های «حق، حفیظ، حکیم، جمیل، و رحیم» در پاسخ سؤال ما از خالقمان درخصوص حشر می‏گویند: «همان طور که ما حق و حقیقتیم و براساس تحقق موجوداتی که برما گواهی می‏دهند، حشر حق و قطعی‏ست.»

    نیز مادام که...

    (باز هم می‏خواستم در این خصوص بنویسم، اما از آن جا که مطلب چون خورشید عیان است، به همین مقدار اکتفا نمودم.)

    در قیاس با مثال‏ها و مادام‏های پیشین، هم چنان که هریک ازاسم‏های صد بلکه هزارگانه حضرت حق که ناظر بر کائنات است، با آیینه و جلوه خود مسمایشان را بالبداهه اثبات می‏کنند، درست به همان ترتیب، حشر و آخرت را نشان می‏دهند و آن را با قطعیت ثابت می‏کنند.

    نیز در پاسخ سؤالی که از خالقمان می‏کنیم، هم چنان که پروردگار با تمام فرامین و همه کتاب‏هایی که نازل کرده و بیش‏تر اسم‏هایش که مسّما به آنهاست، جوابی قدسی و قطعی می‏دهد، به همان ترتیب، با فرشتگانش و به زبان آن‏ها به طرز دیگری بیان می‏دارد:

    «صدها حادثه متواتر هست که نشان می‏دهد شما از زمان آدم(ع) به بعد با ارواح و با ما دیدار کرده‏اید و نشانه‏ها و دلایل بی‏شماری دال بر وجود ما و عبودیت ارواح وجود دارد، و این را که در سرسراها و برخی دوایر آخرت می‏گردیم، در دیدار با فرماندهان شما هماهنگ با هم گوشزد کرده‏ایم و هم چنان یادآوری می‏کنیم. البته و بی‏تردید سرسراها و دوایر عالی و باقی مذکور و منازل و کاخ‏های مُزین و فرش شده آن سوترِ آن‏ها، در انتظار اسکان مهمانان بسیار ارزشمندند. این را با یقین به شما می‏گوییم.»

    نیز مادام که آفریدگارمان، محمد عربی(ع) بزرگ‏ترین معلم و کامل‏ترین استاد و بهترین راهنمایی را که نه خطا می‏کند و نه دیگران را به خطا می‏اندازد، برایمان تعیین کرده و به عنوان آخرین پیام آور فرستاده است؛ ما هم برای ترقی و تکامل از مرتبه علم الیقین به مراتب عین الیقین و حق الیقین، پیش از هر چیز لازم است سؤالی را که از خالقمان پرسیدیم از استادمان بپرسیم، زیرا او به موجب هزاران معجزه از جانب خداوند، که هر کدام نشانه تصدیق اویند؛ خود یکی از معجزات قرآن محسوب شده و اثبات می‏کند که قرآن حق و کلام حق می‏باشد؛ به همین ترتیب نیز قرآن با چهل نوع اعجاز ثابت می‏کند که معجزه اوست و او رسول خدا و برحق است؛ هر دوی آن‏ها مدعی حقیقت حشر شده و آن را اثبات نموده‏اند؛ یکی درطول زندگانی خویش به عنوان زبان عالم شهادت و همراه با تأیید همه انبیا و اولیا، و دیگری به عنوان زبان عالم غیب و همراه با تصدیق تمام فرامین آسمانی و حقایق عالم وجود؛ حقیقت حشر را با هزاران آیه ادعا و اثبات کرده‏اند؛ لذا حشر دارای قطعیتی چون روز و نور خورشید است.

    آری، معمای عجیب، ترسناک و بیرون از دایره‏ی عقلی چون حشر فقط و فقط با دروس این دو استاد حل و فصل می‏شود.

    دلیل این که پیامبرانِ دوره‏های قبل، توضیحاتی چون مطالب قرآن را در اختیار امت‏هایشان قرار نداده‏اند، آن است که مقاطع زمانی مذکور دوره بدویت و طفولیت بشر بوده است. توضیح در دروس ابتدایی ‏اندک است.

    نتیجه: مادام که بیش‏تر نام‏های حضرت حق مقتضی آخرت هستند بی‏تردید همه حجت‏های دلالت کننده بر این اسماء از جهتی بر تحقق آخرت نیز دلالت دارند.

    مادام که فرشتگان خبر می‏دهند دوایرعالم بقا و آخرت را دیده‏اند، همه دلایل تأیید کننده وجود و عبودیت ملائکه، ارواح و روحانیت، بالضروره بر وجود آخرت نیز دلالت می‏کنند.

    و مادام که پس از توحید مهم‏ترین و اساسی‏ترین و دائمی‏ترین مدعای محمد (ع) در سراسر زندگی، آخرت بوده است، بی‏شک تمام معجزات و حجت‏های دلالت کننده بر نبوت و صدق او از جهتی بر تحقق و وقوع آخرت دلالت دارد.

    هم چنین مادام که یک چهارم قرآن مربوط به موضوع حشر و آخرت است و با آیات فراوان از آن خبر می‏دهد و می‏کوشد آن را اثبات نماید، بی‏شک همه حجت‏ها و دلیل‏ها و براهین دلالت کننده بر حقانیت قرآن، بر وجود آخرت و تحقق و ظهور آن دلالت دارند و گواهی می‏دهند.

    حال بنگر و ببین این رکن ایمانی تا چه حد محکم و قطعی‏ست.

    خلاصه‏‏یی از مسأله هشتم

    در مسأله هفتم موضوع حشر را باید از مقامات زیادی سؤال می‏کردیم، اما پاسخی که آفریدگارمان با اسماء خود به ما داد، چنان یقین و باور محکمی نصیبمان کرد که نیازی به سؤال و جواب‏های دیگر باقی نماند و به همان اکتفا کردیم.

    اینک در مسأله هشتم یک صدم فواید و نتایجی که براساس ایمان به آخرت موجب سعادت اخروی و دنیوی می‏گردد، به طور خلاصه بیان می‏شود. در قسمت مربوط به سعادت اخروی، با وجود توضیح قرآن معجز بیان، به بیان مطالب دیگر نیازی باقی نماند، پس موضوع را به قرآن حواله کردیم و توضیح و تبیین قسمت مربوط به سعادت دنیوی را به رساله نور سپردیم و طی خلاصه‏‏یی موجز از صدها نتیجه مربوط به حیات شخصی و حیات اجتماعی انسان فقط سه چهار مورد را به شرح زیر بیان می‏کنیم:

    نخستین فایده‏‏یی که ناظر بر حیات شخصی است:

    انسان برخلاف سایر حیوانات همان طور که به خانه خود وابستگی دارد به دنیا نیز علاقمند است؛ و چنان که با خویشاوندان خود مناسباتی دارد با نوع بشر نیز مناسباتی جدی و فطری دارد؛ و همان طور که در دنیا خواهان بقای موقتی خویش است، عاشقانه علاقمند بقا در جهان ابدی نیز می‏باشد؛ و همانگونه که برای تأمین غذای موردنیاز معده‏اش تلاش می‏کند فطرتاً مجبور است سفره‏ها و غذاهایی به گستردگی دنیا را - که تا ابد امتداد می‏یابند - برای نیاز عقل و قلب و روح و انسانیت مهیا کند و در این راه تلاش می‏کند؛ و چنان درخواست و مطالباتی دارد که هیچ چیز جز سعادت ابدی جوابگوی آن‏ها نیست؛

    همان طور که در کلام دهم اشاره شده است، زمانی در خردسالی از خیالم سؤال کردم: «دوست داری سلطنت دنیا و عمری یک میلیون ساله به تو بدهند، اما بعد از آن معدوم شوی و چیزی از تو باقی نماند؟ یا این که خواهان وجودی باقی ولی عادی توأم با مشقت هستی؟» دیدم خواستار مورد دوم است و در برابر مورد اول آهی کشید و گفت: «خواهان بقا هستم حتی اگر در جهنم باشد.»

    مادام که قوه خیال به عنوان یکی از خدمتگزاران ماهیت انسانی، با لذت‏های دنیوی راضی نمی‏شود، بی‏شک ماهیت کاملاً جامع انسان به طور فطری با ابدیت مرتبط است. انسان درعین وابستگی به امیال و آرزوهای لایتناهی، سرمایه‏‏یی جز اختیار جزیی و فقر مطلق ندارد؛ حال ایمان به آخرت برای چنین انسانی هم‏چون میوه و فایده‏‏یی چنان خزانه‏‏یی کافی و وافی و غنی‏ست و چنان مدار سعادت و لذت، مدار استمداد، مرجع و مدار تسلی دربرابر غصه‏های بی‏حد دنیاست که اگر برای به دست آوردن آن زندگانی دنیا را فدا کند، بازهم کم است.

    ثمره دوم و فایده‏‏یی که ناظر بر حیات شخصی‏ست:

    نتیجه‏‏یی بسیار مهم است که در مسأله سوم توضیح داده شده و در راهنمای جوانان به صورت حاشیه آمده است.

    آری، نگرانی اصلی هر انسان در زمان اندیشیدن، کیفیت ورود به عدم خانه‏‏یی به نام قبرستان است که دوستان و خویشاوندانش قبلاً وارد آن شده‏اند. انسان بیچاره‏‏یی که روح خود را فدای فقط یکی از دوستانش می‏کند، وقتی به هزاران و بلکه میلیون‏ها و میلیاردها تن ازدوستانش فکر می‏کند که در مفارقتی ابدی معدوم شده و از بین رفته‏اند دچار مصیبتی دردناک‏تر از عذاب جهنم می‏شود و در همان لحظه، ایمان به آخرت در مقابل او پدیدار می‏گردد و چشمانش را می‏گشاید و پرده را بالا می‏زند، و به او می‏گوید: «نگاه کن» و او با ایمان نگاه می‏کند، آن گاه مشاهده می‏کند و متوجه لذتی روحانی می‏شود که خبر از لذت بهشت می‏دهد، متوجه می‏شود که دوستانش از مرگ ابدی و پوسیده شدن و از بین رفتن نجات یافته و در عالمی نورانی و پرسرور منتظر او هستند. در رساله نور این نتیجه با دلیل‏هایی توضیح داده شده است، لذا به آن اکتفا کرده، سخن را کوتاه می‏کنیم.

    فایده سومی که مربوط به حیات شخصی‏ست:

    تفوُّق و فضیلت انسان نسبت به سایر ذی حیاتان، به اعتبار سجایای عالی، استعدادهای جامع، عبودیت‏های کلی و دوایر گسترده وجودی اوست. این در حالی‏ست که همین انسان به مقیاس و معیار زمان حاضر - که زمان کوتاه فشرده شده‏‏یی در میان آینده و گذشته‏ی تاریک، مرده و معدوم می‏باشد - سجایایی چون حمیت، محبت، اخوت و انسانیت را کسب می‏کند.

    مثلاً پدر، برادر، همسر، ملت و وطن خویش را که از قبل نمی‏شناخته و بعد از مفارقت نیز هیچگاه آن‏ها را نخواهد دید، دوست می‏دارد و به آن‏ها خدمت می‏کند. در چنین روابطی او به ندرت موفق به کسب اخلاص و صداقت می‏شود و به همان نسبت نیز کمالات و سجایایش کوچک می‏گردد. نه تنها به عنوان برترین موجود در میان حیوانات بلکه در زمانی که به لحاظ عقلی بیچاره‏ترین و در حال سقوط می‏باشد، ایمان به آخرت به مدد او می‏رسد. زمان محدودی چون قبر را به زمان گسترده‏‏یی مُبدل می‏سازد که گذشته و آینده را دربرمی گیرد، و دایره وجودی به بزرگی دنیا و بلکه به گستردگی ازل تا ابد را به نمایش می‏گذارد.

    او پدر خویش را به این سبب که مناسبت پدری‏اش در عالم ارواح و دار سعادت ادامه خواهد یافت و برادرش را از این لحاظ که رابطه‏ی اخوتش تا ابد دوام خواهد یافت و همسرش را از این حیث که در بهشت نیز بهترین رفیق اوست، دوست می‏دارد. در آن دایره فراخ و عظیم حیات، خدمت‏های با ارزش و مهم مربوط به مناسبات وجودی را وسیله امور بی‏ارزش دنیا و منافع و اغراض جزیی نمی‏سازد. او موفق به برخورداری از صداقت جدی و اخلاصی صمیمانه می‏شود و کمالات و خصلت‏هایش به همان نسبت و مطابق درجه و مرتبه‏اش ارتقا می‏یابد و انسانیتش متعالی می‏گردد.

    انسانی که در لذت حیات از گنجشگی عقب می‏ماند، برتر از تمام حیوانات است و سعادتمندترین و برگزیده‏ترین مسافر عالم وجود و مقبول‏ترین و محبوب‏ترین عبد صاحب کائنات است. این نتیجه نیز در رساله نور با دلایل متعدد توضیح داده شده است، لذا به همین مقدار اکتفا می‏کنیم.

    فایده چهارم که ناظر بر حیات اجتماعی انسان است:

    خلاصه نتیجه‏‏یی که در شعاع نهم از رساله نور بیان گردیده چنین است:

    کودکان که یک چهارم جمعیت نوع بشر را تشکیل می‏دهند با ایمان به آخرت می‏توانند انسانی زندگی کنند و حامل استعدادهای انسانی باشند، درغیر این صورت باید درمتن نگرانی‏هایی الیم، برای تسکین و فراموشی دردها با وسایل کودکانه سرگرم شوند و زندگی بی‏فایده‏‏یی داشته باشند، زیرا مرگ‏های گاه و بیگاه در اطراف یک کودک، در ذهن لطیف و قلب ظریف او که در آینده آرزوهای دور و درازی خواهد داشت و در روح ضعیف‏اش چنان تأثیری می‏گذارد که عقل و حیات را برای این بیچاره وسیله عذاب می‏کند؛ او براساس آموزه‏های ایمان به آخرت به‏جای دلهره و نگرانی‏هایی - که با بازی با اسباب‏بازی‏ها، خود را در برابر آن‏ها محافظت می‏کرد- نوعی سرور و خوشی حس می‏کند و می‏گوید:

    «برادر یا دوستم از دنیا رفت و تبدیل به پرنده بهشتی شد، بیش‏تر از ما لذت می‏برد و به گشت و گذار می‏پردازد. مادرم از دنیا رفت، اما مشمول رحمت الهی شد، او باز هم مرا در بهشت به آغوش می‏گیرد و دوست می‏دارد. من نیز مادر مهربانم را دوباره خواهم دید.» و به این ترتیب می‏تواند به گونه‏‏یی که شایسته انسانیت است زندگی کند.

    سالمندان نیز که ربع جمعیت انسان‏ها را تشکیل می‏دهند در قبال به پایان رسیدن عمرشان و این که به زودی در خاک دفن خواهند شد و دنیای زیبا و دوست داشتنی‏شان را ترک خواهند نمود محتاج تسلی و آرامشی هستند که آن را صرفاً در ایمان به آخرت می‏توانند بیابند؛ وگرنه پدران محترم و مهربان، و مادران بامحبت و فداکار متحمل چنان دغدغه‏های قلبی و تلاطم‏های روحی می‏شدند که دنیا برایشان زندانی حسرت بار و زندگی، عذابی شکنجه آور می‏شد،

    اما ایمان به آخرت به آن‏ها می‏گوید:

    «نگران نباشید، شما دارای جوانی ابدی خواهید شد؛ آینده و حیاتی درخشان و عمری بی‏پایان در انتظار شماست. با فرزندان و خویشاوندانی که از دست داده‏اید با شادمانی دیدار خواهید کرد و همه خوبی‏هایی که کرده‏اید محفوظ است؛ پاداش آن‏ها را خواهید گرفت.»

    ایمان به آخرت چنان آرامش و سعه صدری به آن‏ها می‏دهد که اگر هرکدام‏شان صدبرابر پیرتر شوند مأیوس نخواهند شد.»

    جوانان که یک سوم نوع بشر را تشکیل می‏دهند و هوس‏هایشان در غلیان است و مغلوب احساساتند و جسور، از عقل خویش در هر زمان بهره نمی‏برند، اگر ایمان به آخرت را از دست بدهند و یادی از عذاب جهنم نکنند، اموال و آبروی اهل ناموس و آسایش و حیثیت ضعفا و سالمندان به خطر می‏افتد. برخی برای یک دقیقه لذت، خوشبختی خانواده‏ی سعادتمندی را از بین می‏برند و چون حیوانی درنده می‏شوند و به این ترتیب چهار پنج سال در زندان عذاب می‏کشند.

    حال اگر ایمان به آخرت به فریاد اینان برسد خیلی زود عقل‏شان را به کار می‏گیرند.

    چنین جوانی با خود می‏گوید: «هرچند مأموران مخفی دولت مرا نمی‏بینند و قادرم خود را از چشم آن‏ها پنهان کنم، اما فرشتگان پادشاهی ذوالجلال که زندانی چون جهنم دارد مرا می‏بینند و بدی‏هایم را ثبت می‏کنند. من به حال خود رها نشده‏ام و مسافری موظف هستم، من هم مانند آن‏ها پیر و ضعیف خواهم شد.» و ناگهان به کسانی که می‏خواهد ظلم و تجاوز کند، احساس محبت و احترام می‏کند.

    این معنا نیز همراه با براهینی در رساله نور توضیح داده شده است، لذا به همین مختصر اکتفا می‏کنیم.

    نیز اگر ایمان به آخرت به داد بیماران و مظلومان و مصیبت دیدگانی چون ما و فقرا و محبوسان محکوم به جزاهای سنگین - که بخش مهمی از جمعیت انسان‏ها را تشکیل می‏دهند - نرسد، مرگ هر لحظه با اخطار بیماری در مقابل دیدگان فرد بیمار قرار می‏گیرد؛ مظلومی که نتوانسته است انتقام خود را از ظالمی بستاند و ناموس خویش را نجات دهد در مقابل تحقیر مغرورانه فرد ستمگر قرار می‏گیرد، و فرد بیچاره‏‏یی که با مصایب بزرگی مواجه شده و بی‏هیچ دلیلی اموال و اولاد خود را از دست داده به یأس دردآوری مبتلا می‏گردد، و کسانی به دلیل یکی دو دقیقه یا یکی دو ساعت لذت، مجبور می‏شوند پنج سال یا ده سال عذاب زندان را تحمل کنند. دنیا برای چنین بیچارگانی زندان و زندگی، عذابی همراه با شکنجه خواهد بود.

    حال اگر ایمان به آخرت به داد اینان برسد جانی می‏گیرند و سختی‏ها و یأس‏ها و نگرانی‏ها و خشم‏شان برای انتقام، متناسب با مرتبه ایمان‏شان تاحدودی و گاه کاملاً زائل می‏گردد.

    حتی می‏توانم بگویم اگر ایمان به آخرت به داد من و تعدادی از دوستانم که بی‏سبب در زندان هستیم و با مصائب دهشتناکی مواجه می‏باشیم، نمی‏رسید، مقاومت حتی برای یک روز تأثیری چون مرگ می‏داشت و مجبورمان می‏کرد دست از زندگی بشوییم، اما خداوند را بی‏نهایت سپاس، که دردها و مصایب بسیاری از برادران را که چون جان دوست‏شان دارم به دوش کشیدم و برای از دست دادن هزاران رساله نور که چون چشمان خویش به آن‏ها علاقمندم و کتاب‏های بسیار ارزشمند زیبا و مفیدم تأسف‏ها خوردم؛ و در حالی که درگذشته قادر به مقابله با کوچک‏ترین بی‏احترامی و تحکمی نبودم، قسم می‏خورم و به شما اطمینان می‏دهم

    که نور و قدرت حاصل از ایمان به آخرت چنان صبر و تحمل و تسلی و متانتی به من داد، و چنان شوقی برای کسب جایزه‏‏یی بزرگ در امتحانی پرمنفعت و مجاهدانه عطایم کرد، که چنان‏که در ابتدای این رساله گفته‏ام خود را در مدرسه‏‏یی پر از خیر و نیکویی، و شایسته عنوان «مدرسه یوسفیه» یافته‏ام. اگر بیماری‏های گاه و بیگاه و احتیاط‏ها و ملاحظاتی که ریشه در سالمندی دارد نبود به طور کامل و با خیال راحت بیش از پیش به درس‏هایم می‏پرداختم. به هرحال؛ به مناسبت این مقام از موضوع خارج شدیم؛ مرا ببخشید.

    خانه انسان دنیای کوچک او و شاید بهشت کوچکش را تشکیل می‏دهد. اگر ایمان به آخرت، حکمران سعادت خانه آدمی نباشد، افراد خانه مزبور به نسبت مهربانی و محبت و دلبستگی‏هایشان با نگرانی‏های الیمی مواجه می‏شوند و عذاب می‏بینند. بهشت‏شان تبدیل به جهنم می‏شود و با تفریحات و سرگرمی‏های موقت عقل خود را فریب داده، و از کار می‏اندازند؛ شترمرغی می‏شوند که شکارچی را می‏بیند، اما نمی‏تواند فرار یا پرواز کند، چنین کسی سرش را زیر شنزار می‏کند تا دیده نشود، سر در غفلت فرو می‏برد تا مرگ و نیستی و فراق، او را نبیند.

    دیوانه وار درصدد چاره‏‏یی برمی‏آید تا حواس خویش را پرت کند، زیرا مثلاً مادر وقتی می‏بیند فرزندش - که حاضر است روحش را فدایش کند - مدام در خطر است؛ برخود می‏لرزد. و آنان که نمی‏توانند پدر و برادران خود را از بلایا نجات دهند همواره نوعی گرفتگی و ترس را احساس می‏کنند. در قیاس با همین مطلب در زندگی دنیوی پردغدغه و متغیر، زندگی خانوادگی به ظاهر سعادتمند، به دلایل گوناگون سعادت خود را از دست می‏دهد و حتی قرابت و مناسبت در یک زندگی محدود و مختصر، موجب حصول صداقت حقیقی و اخلاص صمیمانه و خدمت و محبتی خالصانه نمی‏گردد، اخلاق به همان نسبت دچار افت می‏شود و سقوط می‏کند.

    حال اگر ایمان به آخرت وارد خانه مذکور شود مناسبت و شفقت و قرابت و محبت اعضای خانواده نه با معیار زمانی محدود بلکه با مقیاس تداوم مناسبات در جهان آخرت و توأم با سعادت ابدی، موجب حرمتی صمیمانه می‏شود؛ افراد یک‏دیگر را دوست می‏دارند، به هم محبت می‏کنند، رفتارشان صادقانه می‏شود و دنبال عیب‏جویی از هم برنمی آیند و به این ترتیب اخلاق تعالی می‏یابد، لذا سعادت و انسانیت حقیقی در آن خانه شروع به ظهور و بروز می‏کند.

    این مطلب نیز با برهان‏هایی در رساله نور بیان گردیده است، لذا به همین مقدار اکتفا می‏شود.

    هر شهر نیز برای اهالی‏اش در حکم خانه است. اگر ایمان به آخرت در میان اعضای این خانواده بزرگ حکمفرما نباشد، به جای اخلاص و صمیمیت و فضیلت و حمیت و فداکاری و رضای الهی و ثواب اخروی -که اساس اخلاق نیکوست- غرض، منفعت، تقلب، غرور و تکبر، رفتارهای ساختگی، ریا، رشوه و فریب رواج می‏یابد و هرج و مرج و وحشت زیر پوشش آسایش و انسانیت ظاهری حکمفرما شده و زندگانی شهری مذکور مسموم می‏شود. کودکان به بازیگوشی، جوانان به مستی و سرخوشی، اقویا به ظلم و سالمندان به گریستن می‏پردازند.

    به همین قیاس کشور هم خانه‏‏یی و وطن نیز خانه خانواده‏‏یی ملی‏ست. اگر ایمان به آخرت در این خانه‏های بزرگ حکمفرما گردد، احترام متقابلِ صمیمانه، مهربانی‏ها و محبت‏ها و یاوری‏های بی‏ریا، خدمت‏ها و معاشرت‏های صادقانه، احسان و فضیلت بی‏ریا و بزرگی و فضل دور از انانیت ظهور می‏یابد.

    «ایمان به آخرت» به کودکان می‏گوید «بهشت هست، بازیگوشی را رها کنید.» و با دروس قرآنی موجب وقار آن‏ها می‏شود.

    به جوانان می‏گوید «جهنم هست، سرمستی را رها کنید.» و موجب می‏شود عقل‏شان را به کار اندازند.

    به ظالم می‏گوید «عذاب شدید هست، سیلی خواهی خورد.» و موجب می‏شود در مقابل عدالت سرخم کند.

    به سالمندان می‏گوید «سعادتی اخروی و عالی‏تر و دائمی‏تر از همه خوشبختی‏هایی که از کف داده‏اید، و جوانی باقی و سرشار از شادابی در انتظار شماست، بکوشید آن را به دست آورید.» و به این ترتیب گریستن‏شان را تبدیل به خنده می‏کند.

    به همین قیاس «ایمان به آخرت» حُسن تأثیرش را بر هر گروه و دسته‏‏یی چه کوچک چه بزرگ نشان می‏دهد و نورافشانی می‏کند. جامعه شناسان و روان شناسان که با زندگانی اجتماعی نوع بشر سر و کار دارند به هوش باشند!

    اگر هزاران فایده ایمان به آخرت با همین چند نمونه‏‏یی که اشاره کردیم مقایسه گردد، به یقین ثابت خواهد شد که مدار سعادت هر دو جهان و هر دو حیات انسان، ایمان است.

    در کلام بیست و هشتم رساله نور و رساله‏های دیگر آن، به شبهات ضعیفی که در خصوص جسمانی بودن حشر وجود دارد پاسخ‏های محکمی داده‏ایم، لذا در این جا با اشاره مختصری می‏گوییم:

    جسمانیت، جامع‏ترین آیینه اسماء الهی‏ست، و غنی‏ترین مقاصد در خلقت کائنات و مرکز فعّال اهداف الهی در آفرینش کائنات در جسمانیت می‏باشد. و باز جسمانیت است که رنگارنگ‏ترین و متنوع‏ترین احسان‏های الهی را دربرمی گیرد و بیش‏ترین بذرهای سپاس و نیایش بشر که دربرابر آفریننده و به زبان نیاز ادا می‏گردد، نیز در جسمانیت است. متنوع‏ترین هسته‏های عوالم معنوی و روحانی نیز در جسمانیت قرار دارد.

    به همین ترتیب، چون صدها حقیقت کلی در جسمانیت جمع است، خالق حکیم برای این که جسمانیت را بر روی زمین افزایش و گسترش دهد و مظهر حقایق مذکور گرداند با فعالیتی سریع و شگفت انگیز لباس وجود را قافله قافله بر موجودات می‏پوشاند و روانه نمایشگاه (زمین) کرده، سپس آن‏ها را ترخیص می‏کند و دیگران را روانه می‏سازد. به این ترتیب کارخانه جهان هستی را لحظه به لحظه به کار وا می‏دارد.

    محصولات جسمانی را سر و سامان می‏دهد و زمین را نهالستانی برای آخرت و بهشت می‏کند، حتی برای رضایت معده جسمانی انسان، دعایی را که معده با زبان حال ادا می‏کند با دقت تمام می‏شنود، می‏پذیرد و عملاً پاسخ می‏دهد؛ بدین سبب است که هزاران نوع غذای لذیذ و نعمت‏های بسیار ارزشمند را با تنوع بی‏شمار به جسمانیت عرضه می‏کند؛ این امر بالبداهه و بی‏هیچ تردیدی نشان می‏دهد که بیش‏ترین و متنوع‏ترین لذات بهشت در آخرت، جسمانی‏ست؛ و مهم‏ترین نعمت‏ها در دارالسعادة آخرت که مورد اُنس و علاقه همه می‏باشد، نعمت‏های جسمانی‏ست.

    آیا اصلاً احتمال و امکان دارد قادر رحیم و علیم کریمی که دعای این معده عادی برای بقا را -که با زبان حال ادا می‏شود- بپذیرد و معجزه وار با طعام‏های مادی فراوان بر آن منت بگذارد و هر لحظه با قصد و در عمل و بدون هیچ تصادفی پاسخش را بدهد، اما خواسته‏های کلی، متعالی، و دائمی نوع انسان را که مهم‏ترین نتیجه عالم وجود و خلیفه او بر روی زمین و برگزیده و پرستنده خالق است و با معده کبرای انسانیت مطرح می‏گردد، بی‏پاسخ بگذارد و به دعاهای بی‏شمار برای برخورداری فطری از لذت‏های جسمانی در داربقا توجهی نکند و با حشر جسمانی عملا به آن پاسخ ندهد و برای ابد بر آن منت نگذارد؟ مثل این است که صدای مگسی را بشنود، اما قادر به شنیدن صدای رعد و برق نباشد! یا این که به تجهیزات یک سرباز عادی با کمال دقت و اهمیت توجه کند، اما وضع ارتش برایش مهم نباشد! این صد در صد محال و باطل است.

    آری، براساس صراحت قطعی آیه:

    وَ فٖيهَا مَا تَش۟تَهٖيهِ ال۟اَن۟فُسُ وَ تَلَذُّ ال۟اَع۟يُنُ([21]) انسان آن دسته از لذات جسمانی را که در این دنیا با آن‏ها مأنوس بوده و طعم‏شان را چشیده است به گونه‏‏یی که شایسته بهشت باشد خواهد دید و خواهد چشید؛ و پاداش عبادات خاص و سپاسگزاری‏های خالص اعضا و جوارحی چون زبان، چشم و گوش در بهشت با لذت‏های جسمانی خاص همان اعضا داده خواهد شد. قرآن معجز بیان چنان صریح از لذت‏های جسمانی یاد می‏کند که امکان ندارد بر اساس تأویل‏های دیگر معنای ظاهری را قبول نکرد.

    بنابراین، نتیجه و ثمرات ایمان به آخرت نشان می‏دهد، چنان که حقیقت و نیازهای معده به عنوان یکی از اعضای بدن انسان بر وجود اطعمه دلالت قطعی دارد، به همین ترتیب، حقیقت انسان و کمالات و نیازهای فطری و خواسته‏های ابدی و استعدادهایی که خواهان فواید و نتایج مذکور ایمان به آخرت، می‏باشند به صورت قطعی بر آخرت و بهشت و لذت‏های باقی جسمانی و تحقق آن‏ها دلالت می‏کند و گواهی می‏دهد؛ به همین ترتیب، حقیقت کمالات عالم وجود و آیات تکوینی معنادار آن و تمام حقایق انسانی مرتبط با حقایق مذکور بر وجود دار آخرت و تحقق آن و فرارسیدن حشر و وجود بهشت و جهنم دلالت می‏کند و شهادت می‏دهد. این مطلب در بخش‏های مختلف رساله نور، مخصوصاً در کلام دهم، (دو مقام از) کلام‏های بیست و هشتم و بیست و نهم و شعاع نهم و رساله مناجات با برهان‏هایی روشن و آشکار و به دور از شبهه ثابت گردیده است. خواننده را به آن ارجاع می‏دهیم و مطلب مختصری را که طولانی شد در همین جا به پایان می‏بریم.

    بیانات قرآنی درخصوص جهنم آن قدر واضح و آشکار است که نیازی به توضیحات دیگر باقی نمی‏ماند،. منتها خلاصه دو سه نکته را که از بین برنده یکی دو شبهه ضعیف می‏باشد بیان می‏کنیم و خواننده را برای آگاهی از تفصیل موضوع به رساله نور ارجاع می‏دهیم.

    نکته اول

    ترس ازجهنم، لذت ثمرات پیشین ایمان را از بین نمی‏برد، زیرا رحمت بی‏حد ربّانی به کسی که می‏ترسد می‏گوید: «از دروازه توبه وارد شو و به سوی من بیا تا جهنم نه تنها برای تو وحشتناک نباشد، بلکه موجب درک لذات بهشت گردد و انتقام تو و مخلوقات بی‏شماری را که به حقوق‏شان تجاوز شده بگیرد، و موجب شادمانی شما گردد.»

    اگرغرق ضلالت و گمراهی شده‏‏یی و قادر به نجات خود نیستی، باز هم وجود جهنم بهتر از نابودی ابدی‏ست و برای کافران نیز نوعی مرحمت است، زیرا انسان و حتی حیوان از خوشی و سعادت بستگان و فرزندان و خویشان خود لذت می‏برد و احساس سعادت می‏کند.

    در چنین حالتی تو ای ملحد! به اعتبار ضلالت و گمراهی‏ات یا به واسطه عدم همیشگی، نیست و نابود خواهی شد یا وارد جهنم می‏شوی. عدم نیز که شرّ محض است هزاران بار بیش‏تر از جهنم، روح و قلب تو را و ماهیت انسانی‏ات را به آتش می‏کشاند، زیرا عدم همه کسانی را که دوست‏شان داری و همه خویشاوندان و اصل و نَسَبت را که به سعادت‏شان خوشحال و خرسندی به همراه تو نیست و نابود می‏کند؛ چرا که اگر جهنم نباشد بهشت هم نخواهد بود. همه چیز با کفر تو در عدم سقوط می‏کند.

    تو اگر وارد جهنم شوی و در دایره وجود باقی بمانی دوستان و خویشاوندانت یا در بهشت سعادتمندند یا در دایره وجودی‏شان به سببی مظهر مرحمت‏ها می‏گردند، پس به نظر می‏رسد لازم است طرفدار وجود جهنم باشی. علیه جهنم بودن به معنی طرفداری از عدم است که معنای دیگرش طرفداری از هیچ و پوچ شدن سعادت دوستان بی‏شمارت می‏باشد.

    آری، جهنم نیز اقلیم موجودی‏ست با جلال و جبروت و دهشتناک که وظیفه محبس عادلانه و حکیمانه‏ی حاکم ذوالجلالِ دایره وجود را برعهده دارد، دایره‏ی وجودی که خیر محض است. جهنم علاوه بر ایفای نقش زندان و محبس، وظایف گوناگون و فراوان دیگری هم دارد، نیز حکمت‏ها و خدمت‏های بی‏شمار مربوط به عالم بقا هم متوجه جهنم است، و مسکن موجودات بسیاری چون فرشتگان جهنم می‏باشد.

    نکته دوم

    نه تنها وجود جهنم و عذاب شدیدش با رحمت بی‏حد و حصر، عدالت حقیقی و حکمت متوازن و معتدل ضدیتی ندارد، بلکه رحمت و عدالت و حکمت اقتضای وجود جهنم را دارند. در دایره عدالت، مجازات ظالمی که حقوق بی‏گناهان را زیرپا می‏گذارد یا کشتن جانوری که صدها حیوان مظلوم را دریده است رحمتی بر مظلومان به شمار می‏رود. بخشیدن آن ظالم یا رها کردن آن جانور محبتی بی‏مورد و در حقیقت ظلم و نامهربانی درحق آن بیچارگان است؛

    به همین ترتیب، کافر مطلق که اهل جهنم است، هم با کفر و انکار خویش به حقوق اسماء الهی تجاوز می‏کند و هم با تکذیب شهادت موجوداتی که بر اسماء حق گواهی می‏دهند به حقوق‏شان تجاوز می‏کند؛ و با انکار وظایف متعالی و تسبیح وار مخلوقات در برابر اسماء الهی حقوق‏شان را نادیده می‏گیرد و با تکذیب مقابله و آیینه داری عابدانه آن‏ها در برابر تظاهر ربوبیت الهی - که غایت خلقت جهان و یکی از دلایل وجود و بقای آن است - مرتکب نوعی تجاوز می‏گردد؛ این امر چنان جنایت و ظلم عظیمی‏ست که به هیچ وجه قابل عفو و بخشش نیست، و شامل تهدید آیه:


    اِنَّ اللّٰهَ لَا يَغ۟فِرُ اَن۟ يُش۟رَكَ بِهٖ([22]) می‏گردد.

    نبردن او به جهنم در واقع محبتی بی‏مورد است که نسبت به مدعیان بی‏شماری که به حقوق‏شان تعرض شده، ظلم محسوب می‏شود. مدعیان مذکور (که به حقوق‏شان تجاوز شده) خواهان وجود جهنم هستند و به یقین عزت جلال و عظمت کمال را نیز مسألت می‏کنند.

    آری، اگر یک عاصی لاابالی و کسی که به حقوق رعیت تجاوز می‏کند عزت و قدرت حاکم عزیزی را نادیده بگیرد و به او بگوید: «قادر نیستی مرا دستگیر و زندانی کنی.» قطعاً اگر در شهر، زندانی هم نباشد، برای آن بی‏ادب محبسی می‏سازند و او را زندانی می‏کنند.

    به همین ترتیب، کافر مطلق هم با کفر خود عزت جلال حق را به شدت نادیده می‏گیرد و با انکار، عظمت قدرتش را زیر سؤال می‏برد؛ و با تجاوز خویش با کمال ربوبیتش ضدیت می‏کند، البته حتی اسباب موجبه و حکمت‏های وجودی جهنم - که به موجب وظایف گوناگونِ آن مطرح است - نبود، آفریدن یک جهنم و انداختن چنین کافرانی به درون آن با شأن آن عزت و جلال تقابلی نداشت.

    ماهیت کفر نیز نشان از جهنم دارد. آری، اگر ماهیت ایمان تجسم یابد می‏تواند صورت بهشت خاص و لذاتش را بگیرد، و از این منظر، از بهشت خبرهای نهان دهد؛

    به همین ترتیب چنان که در رساله نور با دلایل متعدد ثابت نموده و در مسایل مطرح شده اشاره کرده‏ایم، کفر و مخصوصاً کفر مطلق و نفاق و ارتداد چنان آلام وحشتناک و ظلمانی و عذاب معنوی دارند که اگر تجسم یابد برای فرد مرتد جهنمی خاص خواهد شد و بدین لحاظ از جهنم بزرگ خبر می‏دهد. حقایق این جهان که به مثابه نهالستانی‏ست در آخرت سنبله‏هایی خواهند داد، لذا این هسته زهرآلود که بر آن درخت زقوم اشاره دارد می‏گوید: «من مایه‏‏یی از آنم.» و «میوه من نمونه‏‏یی خاص از آن درخت زقوم برای بدبختی‏ست که مرا در قلب خود حمل می‏کند.»

    مادام که کفر تجاوزی‏ست به حقوق لایتناهی، بی‏شک جنایتی بی‏منتها به شمار می‏رود، و فرد را مستحق عذابی بی‏منتها نیز می‏کند. مادام قتلی که در یک دقیقه صورت می‏گیرد موجب پانزده سال (قریب هشت میلیون دقیقه) حبس و تحمل همین مدت عذاب می‏شود و از نظر عدالت بشری نیز امر پذیرفته شده و مطابق مصلحت و حقوق عمومی‏ست؛ تردیدی نیست که کفر معادل هزار قتل می‏شود و می‏توان گفت یک دقیقه کفر مطلق قریب هشت میلیارد دقیقه عذاب درپی خواهد داشت و این با موازین عدالت موافقت دارد. کسی که عمر خود را در کفر سپری کند مستحق حدود دو ترلیون و هشتصد و هشتاد میلیارد دقیقه عذاب می‏گردد و مظهر راز خَالِدٖينَ فٖيهَٓا اَبَدًا([23]) می‏شود.

    بگذریم؛ توضیحات اعجازآمیز قرآن حکیم درباره بهشت و جهنم، و حجّت‏های رسالة نور به‏عنوان تفسیر برآمده از آن، در خصوص وجود بهشت و جهنّم، نیازی به بیان دیگر باقی نمی‏گذارد:

    وَيَتَفَكَّرُونَ فٖى خَل۟قِ السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضِ رَبَّنَا مَا خَلَق۟تَ هٰذَا بَاطِلًا سُب۟حَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ۝([24])

    رَبَّنَا اص۟رِف۟ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ اِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا ۝ اِنَّهَا سَٓاءَت۟ مُس۟تَقَرًّا وَمُقَامًا([25])

    در بسیاری موارد چون آیات فوق و بر زبان همه پیامبران و اهل حقیقت و در صدر آن‏ها رسول اکرم بیش‏ترین دعا این بوده است: «خَلِّصنَا مِنَ النَّارِ؛ نَجِّنَا مِنَ النّارِ؛ اَجِرنَا مِنَ النّارِ»؛ و دعای «ما را از جهنم حفظ فرما» از جهنّمی که براساس وحی و شهود برای آنان قطعیت یافته است، نشان می‏دهد که بزرگ‏ترین مسأله نوع بشر نجات از جهنم است و نیز یکی از حقایق بسیار مهم، عظیم و دهشتناک عالم هستی، جهنم می‏باشد که بعضي از اهل کشف و شهود و تحقیق آن را مشاهده می‏کنند و آثار و سایه‏هایی از آن را می‏بینند و از ترس آن فریاد برمی آورند که «ما را از آن برهان.»

    آری، آمیختگی و تقابل خیر و شر، لذت و الم، نور و ظلمت، حرارت و برودت، زیبایی و زشتی و هدایت و گمراهی در این عالم، حکمتی بسیار بزرگ است. اگر شر نباشد خیر شناخته نمی‏شود، درد و الم نباشد لذت درک نخواهد شد، نور بی‏ظلمت اهمیتی نخواهد داشت. درجات حرارت و گرما براساس سردی محقق می‏گردد. حقیقت واحد زیبایی، و هزار حقیقت و مراتب هزاران نوع جمال با وجود زشتی معنا می‏یابد. بدون جهنم، بسیاری از لذات بهشت پنهان می‏ماند. برهمین قیاس می‏توان گفت هر چیز از بعضی لحاظ با ضد خود شناخته می‏شود، لذا حقیقتی واحد می‏شکفد و حقایق فراوانی را پدید می‏آورد.

    مادام که این موجوداتِ درهم آمیخته، از دارفانی عازم دار بقا هستند؛ شکی نیست به همان صورت که چیزهایی چون خیر و لذت و نور و زیبایی و ایمان رو به سوی بهشت دارند، موارد مضری چون شرّ و الم و ظلمت و زشتی و کفر به سوی جهنم می‏روند و سیلاب‏های همواره خروشان عالم هستی وارد این دو حوض می‏شوند و ثابت می‏مانند.

    خوانندگان را به نکات پر رمز و راز قسمت پایانی کلام باکرامت بیست و نهم ارجاع می‏دهیم و به همین مقدار اکتفا می‏کنیم.

    ای دوستان هم‏درس من در این مدرسه یوسفیه!

    راه آسان نجات از محبس وحشتناک ابدی این است که از همین زندان دنیوی استفاده کنیم و به موازات رهایی ازگناهانی که در این جا بالضروره امکان انجامش را نداریم، از گناهان پیشین توبه کرده و عبادت‏های قضا شده را به جا آوریم و هر ساعت از عمرمان را که در حبس می‏گذرد به یک روز عبادت تبدیل کنیم موقعیت فعلی بهترین فرصت است تا از حبس ابدی رها شده و وارد بهشت شویم. اگر این فرصت را از دست بدهیم آخرتمان نیز مانند دنیایمان گریان خواهد بود و مستوجب سیلی خَسِرَ الدُّن۟يَا وَ ال۟اٰخِرَةَ([26]) خواهیم شد.

    زمانی که این مقام نوشته می‏شد عید قربان بود.

    در عالم خیال احساس کردم و مطمئن شدم «الله اکبر الله اکبر الله اکبرهایی» که یک پنجم نوع بشر يعني سیصد میلیون نفر از انسان‏ها در این عید سر می‏دهند و همه با هم تکبیر می‏گویند، و کره بزرگ زمین به نسبت بزرگی‏اش این کلمه قدسیه را به گوش سیارات دیگر در آسمان می‏رساند، و «الله اکبر» گفتن هماهنگ بیش از بیست هزار حاجی در عرفات و روز عید، بازتاب تکبیر رسول‏اکرم در هزار و سیصد سال پیش همراه با خاندان و اصحابش است؛ که در برابر تجلیِ کلی عنوان باعظمت «رب الارض و رب العالمینِ ربوبیت الهی» با عبودیتی فراگیر و کلی رخ می‏نماید.

    آن گاه به این فکر کردم که آیا این کلام قدسی با مسأله ما مناسبتی دارد یا نه؟ در یک لحظه به ذهنم خطور کرد که کلمات فراوان جزیی و کلی مانند شعایری چون «لا اله الا الله»، «الحمدلله»، و «سبحان الله» و در رأس آن‏ها همین کلام «الله اکبر» که عنوان باقیات صالحات را دارند بر تحقق و زینهار مسأله ما اشاره می‏کنند.

    برای مثال یکی از وجوه معنایی «الله اکبر» این است که قدرت و علم حضرت حق بزرگ‏تر و فوق هر چیز است، هیچ چیز خارج از دایره علم او نیست و نمی‏تواند از قدرت تصرف او بگریزد و خلاصی یابد، او از هر چیزی که می‏ترسیم بزرگ‏تر است، قدرت او بزرگ‏تر از وقوع حشر، نجات ما از عدم و عطای سعادت ابدی‏ست. از هر چیز عجیب و بیرون از دایره‏ی عقل بزرگ‏تر است و براساس صراحت قطعی آیه:

    مَا خَل۟قُكُم۟ وَلَا بَع۟ثُكُم۟ اِلَّا كَنَف۟سٍ وَاحِدَةٍ([27])

    حشر و نشر نوع بشر، هم‏چون آفرینش نفسی واحد برای او آسان است. به اعتبار همین معناست که مردم در برابر مصایب و مقاصد بزرگ «الله اکبر، الله اکبر» را چون ضرب المثلی به کار می‏برند، تا خود را تسلی دهند و آن را نقطه قوت و استناد خویش قرار دهند.

    آری، همان طور که در کلام نهم گفتیم این کلمه همراه با دو همتایش مغز و خلاصه نماز را که فشرده همه عبادات است تشکیل می‏دهد؛ بنابراین این سه حقیقت بزرگ یعنی الله اکبر، الحمدلله و سبحان الله که در نماز و تسبیحات تکرار می‏شوند، معنای نماز را تقویت می‏کنند. نیز سه حقیقت بزرگ مذکور به سؤالات ناشی از حیرت و لذت و هیبت که از امور فوق‏العاده عجیب و زیبا و بزرگ نشأت می‏یابد پاسخ می‏دهد؛ سؤالاتی که مدار حیرت و شکر و عظمت و کبریایی‏ست که انسان در کائنات با آن مواجه می‏شود. در بخش پایانی کلام شانزدهم به تفصیل چنین گفته ایم:

    همان طور که سرباز عادی در مراسم عید همراه با یک صاحب منصب ارتش به حضور پادشاه شرفیاب می‏شود و در سایر مواقع نیز به واسطه مقام افسر مافوقش او را می‏شناسد، هر فرد در موسم حج نیز تا حدودی هم‏چون اولیا، شروع به شناخت حضرت حق با عنوان «رب الارض» و «رب العالمین» می‏کند. زمانی که دریچه مراتب کبریایی به سوی قلبش گشوده شد با تکرار «الله اکبر» برای سؤالات حیرت انگیز، روح‏بخش و مکرری که بر روحش استیلا یافته پاسخ مناسب را می‏یابد. در قسمت پایانی لمعه سیزدهم نیز توضیح داده‏ایم که «الله اکبر» مهم‏ترین دسیسه‏های شیاطین را ریشه کن می‏کند و در این ارتباط پاسخ‏های قطعی می‏دهد؛ همان طور که «الله اکبر» به سؤالات ما در باره آخرت پاسخ‏های کوتاه اما بسیار محکم می‏دهد، «الحمدلله» نیز حشر را گوشزد می‏کند و به ما می‏گوید:

    «تصور معنای من بدون آخرت ممکن نیست، زیرا همه حمد و سپاس‏ها از ازل تا ابد از هر کس و خطاب به هرکس، مخصوص اوست. سلسله جنبان همه نعمت‏ها که در عین حال به نعمت‏ها جنبه حقیقی می‏دهد و تمام موجودات را از مصایب بی‏شمار عدم رهایی می‏بخشد، صرفاً سعادت ابدی می‏تواند باشد که معادل معنای کلی من است.»

    آری، هر مؤمن روزانه پس از نمازها به موجب شرع، دست کم بیش از صد و پنجاه مرتبه الحمدلله، الحمدلله می‏گوید؛ عبارتی که معنای آن حمد و شکری بی‏حد و حصر و فراگیر را از ازل تا ابد افاده می‏کند و پیش پرداختی برای بهای سعادت ابدی و بهشت است؛ و منحصر و مخصوص نعمت‏های دنیوی آلوده به دردهای فانی و گذرا نمی‏باشد. (فرد شاکر) به این موارد از این لحاظ که وسیله‏‏یی برای نعمت‏های ابدی می‏شوند می‏نگرد و شکر می‏کند.

    کلمه قدسیه «سبحان الله» نیزبا معنای تنزیه و تقدیس حضرت حق از عیب و نقصان، ظلم و عجز، نامهربانی و نیاز و فریب و همه نواقصی که با جمال و جلال و کمالش مخالف است، بر سعادت ابدی و دارالآخرتی که مدار حشمت جلال و جمال و کمال سلطنت اوست و بهشتی که در آخرت هست اشاره دارد و ما را به آن سو رهنمون می‏گردد؛ و گرنه همان طور که قبلاً ثابت کردیم درصورتی که چیزی به نام سعادت ابدی وجود نداشته باشد سلطنت، کمال، جلال، جمال، و رحمت او با عیب و نقص لکه دار می‏شود.

    «بسم الله، لااله الاالله» و سایر کلمات مبارکه نیز مانند همان سه کلمه قدسیه، هریک هسته ارکان ایمانیه و هم‏چون عصاره گوشت یا شکر که امروزه آن را کشف کرده‏اند اصل ارکان ایمانیه و حقایق قرآنیه‏اند و آن سه چنان که هسته اصلی نمازند، هسته و مغز قرآن نیز هستند و در ابتدای بعضی از سوره‏های درخشان قرآن چون برلیان می‏درخشند؛ سه کلمه مذکور هسته اصلی حقایق و معادن و پایه‏های حقیقی رساله نور نیز هستند که بسیاری از الهامات مربوط به آن (رساله نور) در حین تسبیحات (بعد از نماز) شروع گردیده است.

    (اوراد مذکور) در مسیر و جهت ولایت احمدیه و عبودیت محمدیه(ع) در چنان دایره ذکری در تسبیحات بعد از نماز ورد طریقت محمدیه(ع)‏اند؛ بیش از صد میلیون مؤمن هنگام نماز با هم در آن حلقه کبرای ذکر، تسبیح به دست می‏گیرند و سی و سه مرتبه «سبحان الله» سی و سه مرتبه «الحمدلله» و سی و سه مرتبه «الله اکبر» می‏گویند.

    آری، حتماً دریافته‏اید که تکرار سی و سه مرتبه هر یک از این سه کلمه مبارکه - که قبلاً بیان کردیم و زبده و خلاصه و هسته قرآن و ایمان و نماز می‏باشند - بعد از هر نماز و در چنین حلقه ذکر باشکوهی تا چه حد ارزشمند و موجب ثواب است.

    همان طور که مسأله نخست این رساله در آغاز، درس مفیدی مربوط به نماز بود، پایان آن نیز بدون این که تأملی کرده باشم و ظاهراً خارج از اختیار من، درس بااهمیتی درباره تسبیحات نماز شد.

    «اَلحَمدُلله عَلی اَنعامِه». ([28])

    سُب۟حَانَكَ لَا عِل۟مَ لَنَٓا اِلَّا مَا عَلَّم۟تَنَٓا اِنَّكَ اَن۟تَ ال۟عَلٖيمُ ال۟حَكٖيمُ([29])

    مسأله نهم

    بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ

    اٰمَنَ الرَّسُولُ بِمَٓا اُن۟زِلَ اِلَي۟هِ مِن۟ رَبِّهٖ وَال۟مُؤ۟مِنُونَ كُلٌّ اٰمَنَ بِاللّٰهِ وَمَلٰٓئِكَتِهٖ وَكُتُبِهٖ وَرُسُلِهٖ لَا نُفَرِّقُ بَي۟نَ اَحَدٍ مِن۟ رُسُلِهٖ ... اِلٰى اٰخِرِ ال۟اٰيَة([30])

    یک سؤال شگفت انگیز معنوی و حالی که از ظهور نعمتی الهی و عظیم حاصل شده بود موجب گردید نکته‏‏یی مفصل و کلی درباره آیه اجمع، اعلی و اکبر فوق بیان شود.

    در عالم معنا بر روحم الهام شد:

    چرا کسی که یکی از حقایق جزیی ایمانیه را انکار کند کافر می‏شود و کسی که آن را قبول نداشته باشد مسلمان نیست؟ این در حالی‏ست که لازم است ایمان به خدا و آخرت هم‏چون خورشید آن ظلمت و تاریکی را از میان بردارد؛ هم چنین چرا کسی که رکن و حقیقت ایمانیه‏‏یی را انکار کند مرتد می‏شود، و دچار کفر مطلق می‏گردد و کسی که آن را قبول نکند از اسلام خارج خواهد شد؟ در حالی که اگر همان فرد ارکان دیگر ایمانیه را باور داشته باشد باید او را از کفر مطلق نجات دهد.

    جواب: ایمان حقیقتی وحدانی‏ست که از شش رکن حاصل می‏گردد و قبول تفریق نمی‏کند؛ کلی‏ست که قابل انقسام نیست و کلی‏یی‏ست که قبول جزء نمی‏کند؛ زیرا هر رکن ایمانی با حجت‏های اثبات کننده خود سایر ارکان ایمانی را اثبات می‏کند؛ هر کدام از آن‏ها برای دیگری حجتی عظیم و بسیار قدرتمند‏اند. پس اندیشه باطلی که نمی‏تواند موجب تزلزل همه ارکان و دلیل‏هایشان شود در حقیقت نخواهد توانست یک رکن و حتی یک حقیقت را ابطال و انکار کند. چنین اندیشه‏‏یی حداکثر می‏تواند تحت پوشش عدم قبول، چشم بربندد و راه کفرآمیز درپیش گیرد و رفته رفته سر از کفرمطلق درآورد. دارنده چنین اندیشه‏‏یی انسانیت خود را از دست می‏دهد و وارد جهنم مادی و معنوی می‏شود.

    ما در این مقام با اشاراتی به غایت مختصر، مانند رساله ثمره که با اشارات موجز در اثبات حشر گفتیم سایر ارکان ایمانیه نیزحشر را اثبات می‏کنند، می‏گوییم این نکته‏ی مهم با عنایت حضرت حق طی شش نقطه به شرح زیر بیان خواهد شد:

    نقطه اول

    ایمان به الله با حجت‏های خود، هم سایر ارکان و هم ایمان به آخرت را اثبات می‏کند؛این مطلب طی مسأله هفتم در رساله ثمره به خوبی توضیح داده شده است. آری، سلطنت ربوبیتی ازلی و باقی، و حاکمیت الوهیتی ابدی و دائمی را در نظر بگیرید که عالم لایتناهی وجود را چون قصر، شهر و مملکتی با تمام لوازم مورد نیازش اداره می‏کند و در دایره میزان و نظم، آن را به حرکت درمی آورد و با حکمت‏هایش متحول می‏کند و ذرات و سیارات و حشرات و ستارگان را هم‏چون لشکری بانظم، توأم با هم تجهیز و تدبیر می‏کند و در دایره امر و اراده‏اش همواره طی رزمایشی متعالی با تعلیم و تعیین وظیفه به فعالیت و سیر و حرکت و سیاحت وا می‏دارد و در مراسم رژه‏یی عبودیت کارانه شرکت می‏دهد؛ حال آیا ممکن است و آیا اصلاً احتمال دارد این سلطنت ابدی، سرمدی، باقی و دائمی دار آخرت را که مَقرّی باقی و مداری دائمی و مظهری سرمدی‏ست نداشته باشد؟ هیچ عقل و خردی این را قبول می‏کند؟ هزار مرتبه حاشا!

    پس سلطنت و ربوبیت حضرت حق - چنان که در مسأله هفتم بیان شد - و غالب اسماء و حجت‏های وجوب وجودش بر آخرت گواهی می‏دهند و اقتضای آن را دارند. ببین که این قطب ایمانی چه نقطه استناد مستحکمی دارد، آن را ادراک کن و طوری باور کن که گویی آن را می‏بینی.

    همان گونه که ایمان به الله بدون آخرت امکان پذیر نیست، و طبق آن چه در کلام دهم با اشارات موجز بیان شد خدا و معبود بالحقی که برای ظهور الوهیت و معبودیتش عالم را چون کتاب صمدانی مجسمی خلق کرد؛ کتابی که هر صفحه آن به اندازه یک کتاب و هر سطرش به اندازه یک صفحه اِفاده معنا می‏کند؛ و آن را هم‏چون قرآن سبحانی جسمانی قرار داد که هر آیت تکوینیه و هر کلمه‏اش و حتی هر نقطه و حرفش در حکم یک معجزه است؛ کتابی با عظمت که چون مسجدی رحمانی‏ست و درون آن با آیات بی‏شمار و نقوش پرمعنا تزیین شده است؛ و در هر گوشه‏اش دسته و گروهی مشغول عبادت‏های فطری خود می‏باشند، چگونه امکان دارد و عقل چگونه می‏پذیرد که اساتید و مفسرانی را به عنوان رسول نفرستد تا معانی آن کتاب کبیر را درس دهند و آیات آن قرآن صمدانی را تفسیر کنند؟ آیا امکان دارد خداوند برای کسانی که در آن مسجد باعظمت به اشکال مختلف عبادت می‏کنند امامانی را تعیین نکند؟ و برای آن اساتید، مفسران و امامان اوامری صادر نکند؟ حاشا صدهزار بار حاشا!

    صانع رحیم و کریمی که کائنات را مهمان‏سرا و نمایشگاه و محل گشت و گذار قرار داد و انواع و اقسام نعمت‏های لذیذ و بسیار دلنشین را با هنرنمایی‏های خارق‏العاده آفرید تا جمال رحمت و حُسن شفقت و کمال ربوبیت خود را به موجودات نشان دهد و آن‏ها را به سپاسگزاری و حمد فرابخواند، آیا ممکن است و آیا عقل می‏پذیرد که در این ضیافتکده با مخلوقات ذی شعور خود سخن نگوید و در مقابل نعمت‏هایی که عطا کرده است به واسطه رسولانش وظیفه عبودیت و سپاسگزاری در قبال ظهور رحمتش را یادآوری نکند؟ حاشا هزاران بار حاشا!

    مگر ممکن است صانعی که صنعت خود را دوست دارد و علاقمند است دیگران به آن توجه کنند و حتی با در نظر گرفتن هزاران ذوقِ دهان مایل است مورد تقدیر و تحسین قرار بگیرد، صانعی که عالم را با صنایع بدیع تزیین نموده و می‏خواهد با هر صنعتی خود را معرفی کند، دوستش بدارند و او نیز جمال معنوی خویش را بنمایاند، مگر امکان دارد با بزرگان جامعة بشری سخن نگوید، بشری که به‏مثابه فرماندة ذی‏حیاتان می‏باشد؛ و آن‏ها را رسول خود قرار ندهد؟ مگر امکان دارد صنایع جمیل او ناشناخته بمانند و حُسن فوق‏العاده اسمائش بی‏تحسین مانده و شناساندن و میل به دوست داشته شدنش بی‏پاسخ بماند؟ حاشا، صدهزار بار حاشا!

    متکلم علیمی که درخواست‏ها و دعاهای موجودات را که با زبان حال و برای استجابت نیازهای فطری‏شان ادا می‏گردد، گاه و بیگاه و به طرزی که نشان دهنده قصد و اراده و اختیار اوست با نعمت‏های بی‏شمار و احسان لایتناهی عملاً و به شکلی صریح و آشکار پاسخ می‏گوید مگر ممکن است و مگر عقل می‏پذیرد که با کوچک‏ترین موجود عملاً و حالاً سخن بگوید و دردش را درمان نماید و به واسطه احسانش درخواست او را بشنود و نیازش را برآورده سازد و بداند، اما با رؤسای معنوی انسان‏ها که منتخب و نتیجه عالم هستی‏اند و خلیفه او بر روی زمین و فرمانده اکثر مخلوقات، دیدار نکند؟ آیا امکان دارد او همان طور که با آن‏ها و همه ذی حیاتان عملاً و حالاً سخن می‏گوید قولاً و کلاماً (با کلام) سخن نگوید و فرامین و صُحُف و کتاب‏هایش را برای آنان نفرستد؟ حاشا، بی‏نهایت حاشا!

    پس ایمان به الله با قطعیت و با دلایل بی‏شمار ایمان به پیامبران و کتاب‏های مقدس (وَ بِکُتُبِهِ وَ رُسُلِه) را اثبات می‏کند.

    آیا امکان دارد و عقل می‏پذیرد در برابر خدایی که با تمام آفریده‏هایش خود را معرفی می‏کند و موجب می‏گردد او را دوست بدارند و عملاً و حالاً از او سپاسگزاری کنند، محمد(ع) که غوغایی در عالم به راه انداخته، با حقیقت قرآنیه صانع ذوالجلال را به طرز اکمل شناخته و شناسانده، دل بدو سپرده و موجب شده است دیگران نیز او را دوست بدارند، حمد او را گفته و موجب شده است دیگران نیز سپاسگزاری‏اش کنند؛ کسی که با «سبحان الله، الحمدلله و الله اکبرهایش» زمین را طوری به سخن واداشته است که سماواتیان می‏شنوند و با شیوه‏‏یی که برّ و بحر را به جذبه وامی دارد در طول هزار و سیصد سال نوع بشر را به لحاظ کمیّت یک پنجم، و به لحاظ کیفیت و انسانیت نیمی از جمعیت بشری را تابع خود کرده و در برابر تمام مظاهر ربوبی آن خالق، با عبودیتی کلی و گسترده پاسخ داده است و در برابر تمام مقاصد الهی با سوره‏های قرآن، کائنات و اعصار را مورد خطاب قرار داده، آن‏ها را تعلیم داده و شرف و قیمت و وظیفه نوع انسان را اعلام و تعیین کرده و با هزاران معجزه مورد تأیید قرار گرفته است، مخلوق منتخب و رسول کامل و بزرگ‏ترین پیامبرش نباشد؟ حاشا و کلا، صدهزار بار حاشا!

    پس حقیقت «اشهد ان لااله الا الله» با تمام دلیل‏ها و حجت‏هایش «اشهد اَنَّ مُحمداً رسولُ الله» را اثبات می‏کند.

    و آیا ممکن است صانع این جهان، آفریدگانش را با صدهزار زبان به گفتگو با یک‏دیگر بخواند و سخن آن‏ها را بشنود و بداند و خود سخن نگوید؟ حاشا!

    آیا عقل می‏پذیرد که خداوند مقاصد الهی خود را در کائنات با فرمانی اعلام نکند؟ و برای پاسخ حقیقی به سه سؤال عام دهشت انگیز که «مخلوقات از کجا می‏آیند؟» و «به کجا می‏روند؟» و «چرا قافله قافله از پی هم می‏آیند و پس از مدتی درنگ، می‏روند؟» کتابی چون قرآن را نفرستد؟ حاشا!

    قرآن معجز بیان که سیزده قرن را روشنایی بخشیده و در هر ساعت صد میلیون نفر با کمال احترام آن را بر زبان می‏رانند و با قدسیت خود بر قلب میلیون‏ها حافظ نگاشته می‏شود و رقم قابل توجهی از نوع بشر را به لحاظ کیفی با قوانین خود اداره می‏کند و نفوس و ارواح و قلوب و عقول‏شان را تربیت و تزکیه و تصفیه و تعلیم می‏کند، قرآنی که معجزه بودنش در رساله نور به چهل وجه اثبات شده و در مکتوب باکرامت و خارق‏العاده نوزدهم بیان گردیده است که اعجازش را به طوایف و طبقات مختلف ناس به نوعی نشان می‏دهد، و حضرت محمد(ع) با هزاران معجزه یکی از معجزات آن بوده و بدین‏ترتیب اثبات می‏گردد که کلام الله می‏باشد، آیا امکان دارد چنین کتابی فرمان و کلام آن متکلم ازلی و آن صانع سرمدی نباشد؟ حاشا، صدهزاربار حاشا و کلا!

    پس ایمان به الله با تمام حجت‏هایش اثبات می‏کند که قرآن، کلام الله است.

    نیز آیا ممکن است سلطان ذوالجلالی که پهنه زمین را همواره از ذی حیاتان پر و خالی می‏کند و برای این که خود را بشناساند تا دیگران عبادت و تسبیحش کنند جهان را به وجود ذی‏شعوران زینت داد، آسمان‏ها و ستارگان را خالی و تهی رها نماید، و مردمان مناسب آن‏ها را نیافریند و در کاخ‏های آسمانی ساکن نکند؟ و سلطنت ربوبی‏اش را در بزرگ‏ترین مملکت خود بی‏خدمه و بی‏شکوه بدون مأمور و نماینده و یاور و ناظر و تماشاگر و بدون عابد و رعیت رها کند؟ حاشا، به تعداد ملائک حاشا!

    آیا به هیچ وجه ممکن است حاکمِ حکیم و عالمِ رحیمی که عالَم را بسان کتابی آفرید و تاریخچه حیات هر درخت را در هسته‏هایشان مندرج کرد و وظایف حیاتی هر بوته و نهالی را در بذرهایشان نگاشت و سرگذشت حیات هر ذی شعوری را در قوه حافظه آن‏ها که به کوچکی دانه خردل است به دقت نوشت و در سراسر مُلک و دوایر سلطنتش هر عمل و حادثه‏‏یی را با تصاویر متعدد ثبت و محافظت کرد و بهشت و جهنم و صراط و میزان اکبر را برای تجلی و تحقق حکمت و رحمت و عدالتش که از پایه‏های اساسی ربوبیتش است، آفرید، اعمال و افعال مرتبط انسان با کائنات را برای مجازات و پاداش ثبت نکند و بدی‏ها و خوبی‏هایشان را در الواح قَدَر ننویسد؟ حاشا، به تعداد حروف نگاشته شده در لوح محفوظ قَدَر حاشا!

    پس حقیقت ایمان به الله با حجت‏هایش، حقیقت ایمان به ملائکه و ایمان به تقدیر را به صورت قطعی اثبات می‏کند؛ همان طور که خورشید روز را می‏نمایاند و روز خورشید را؛ ارکان ایمان نیز یک‏دیگر را اثبات می‏کنند.

    نقطه دوم

    ادعای همه صُحُف و کتاب‏های آسمانی و در رأس‏شان قرآن، و همه پیامبران و در رأس‏شان محمد (ع) بر پنج شش محور استوار است که همواره برای درس دادن آن‏ها و اثباتشان می‏کوشند. تمام حجت‏ها و دلایلی که بر نبوت و صدق مدعای آن‏ها گواهی می‏دهند ناظر بر همین محورها هستند و بر حقانیت‏شان می‏افزایند. محورهای مذکور عبارتند از ایمان به الله و ایمان به آخرت و ایمان به سایر ارکان.

    تفکیک ارکان ششگانه ایمان از یک‏دیگر ممکن نیست. هر یک از آن‏ها اثبات کننده ارکان دیگر است، و ارکان دیگر را اقتضا دارد. شش رکن مذکور چنان کل و کلی‏یی هستند که تجزّی را نمی‏پذیرند و انقسام‏شان غیرممکن است. هم‏چون درخت طوبی که ریشه‏اش در آسمان‏هاست و هرشاخه و میوه و برگ این درخت متکی به حیات کلی و لایتناهی آن می‏باشد. کسی که نتواند چنین حیاتی را که چون خورشید ظاهر و پرقدرت است انکار کند قطعاً حیات برگی متصل به آن را نیز نمی‏تواند انکار کند؛ در غیر این صورت شاخه‏ها و برگ‏ها و میوه‏های آن درخت فرد منکر را تکذیب و به سکوت وا خواهد داشت. ایمان نیز با ارکان ششگانه‏اش همین وضع را دارد.

    در ابتدای این مقام قصد داشتیم ارکان ششگانه ایمان را طی شش نقطه، و هر نقطه را با پنج نکته که در مجموع سی و شش نکته می‏شد بیان کنیم. مرادم این بود که به سؤال دهشتناکی که در ابتدا مطرح کردم پاسخ تفصیلی بدهم، اما اشکالاتی پیش آمد که اجازه این کار را به من نداد. گمان می‏کنم نقطه اول مقیاس بسنده‏‏یی‏ست، لذا نیازی به توضیح بیش‏تر برای باهوشان نیست. دانسته شد که اگر مسلمانی یکی از حقایق ایمانیه را انکار کند دچار کفر مطلق می‏شود،

    زیرا برخلاف اجمالی که در ادیان دیگر هست در اسلام توضیح و تفصیل کامل داده شده و ارکان با یک‏دیگر پیوند مستحکمی دارند. مسلمانی که محمد (ع) را نمی‏شناسد و او را قبول ندارد، خداوند و صفاتش را نمی‏شناسد و آخرت را ادراک نمی‏کند. ایمان فرد مسلمان متکی به چنان حجت‏های محکم، استوار و بی‏شماری‏ست که هیچ عذری برای انکار باقی نمی‏ماند، طوری که گویی عقل گریزی از پذیرش مطلب ندارد.

    نقطه سوم

    زمانی الحمدلله بر زبان راندم و درصدد نعمتی برآمدم که معادل معنای گسترده و بی‏حد و حصرش باشد، در یک لحظه جمله زیر به خاطرم آمد:

    اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ عَلَى ال۟اٖيمَانِ بِاللّٰهِ وَعَلٰى وَح۟دَانِيَّتِهٖ وَعَلٰى وُجُوبِ وُجُودِهٖ وَعَلٰى صِفَاتِهٖ وَاَس۟مَائِهٖ حَم۟دًا بِعَدَدِ تَجَلِّيَاتِ اَس۟مَائِهٖ مِنَ ال۟اَزَلِ اِلَى ال۟اَبَدِ([31])

    دیدم کاملاً معادل آن است؛ به این ترتیب که....

    مسأله دهم

    گُل امیرداغ

    پاسخی‏ست محکم به اعتراضات مربوط به تکرارهای موجود در قرآن

    برادران صدیق و عزیزم!

    گرچه این مسأله به دلیل اوضاع پریشانم درهم ریخته و بی‏نظم شد، اما زیر آن عبارات مشوش نوعی اعجاز قطعی ارزشمند یافتم. متأسفانه موفق به بیان مطلب نشدم. به رغم نارسایی عبارات، از آن لحاظ که موضوع مربوط به قرآن است به صدفی می‏ماند که گوهری درخشان، متعالی و قدسی را دربرگرفته است و عبادتی متفکرانه به شمار می‏رود. نه به جامه ژنده‏اش، که به الماسی که در اختیار دارد بنگرید. درصورتی که مناسب باشد آن را «مسأله دهم» بنامید؛ وگرنه آن را نامه‏‏یی بدانید در پاسخ به نامه‏های تبریکتان.

    در ضمن، متن حاضر را در یکی دو روز از ایام ماه رمضان در حالی که بسیار بیمار بودم، غذایی نداشتم و وضعیتم آشفته بود، در حالت اجبار و کاملاً مجمل و کوتاه نوشتم؛ طوری که حجت‏های متعدد و حقایق فراوانی را در هر کدام از جمله‏ها درج نموده‏ام. معذورم بدارید. ([32])

    برادران صدیق و عزیزم!

    در رمضان شریف هنگام تلاوت قرآن معجز بیان، سی و سه آیه‏‏یی را که در شعاع اول آورده‏ام و اشاره است به رساله نور، از نظر گذراندم؛ دیدم صفحه و برگ و قصه هر کدام از آن آیات از این نظر که برای رساله نور و شاگردانش حصه‏‏یی از قصه است درجه‏یی متوجه ماست. به ویژه آیه نور در سوره نور که گویی با ده انگشت به رساله نور اشاره دارد و آیه ظلمت در همان جا کاملاً ناظر بر معارضان رساله نور است. احساس کردم مقام مذکور گویی از جزیی بودن خارج شده و کلیت کسب نموده است و در این عصر رساله نور و شاگردانش فردی از افراد آن کلی هستند.

    آری، خطاب قرآن از مقام فراگیر ربوبیت عامه‏ی متکلم ازلی، نیز از مقام گسترده ذاتی که به نام نوع بشر و سراسر هستی مورد خطاب قرار گیرد و از مقام بسیار وسیع ارشاد بنی آدم و نوع بشر در همه اعصار، و از مقام والا و محیطِ قوانین دایر بر تدبیر تمامی مخلوقات و ربوبیت خالق کاینات و از (قوانین دایر بر) دنیا و آخرت و زمین و آسمان‏ها و ازل و ابد، (خطاب قرآن) وسعت و علویت و احاطه کسب می‏کند؛ که به ‏سبب این علویت و وسعت و احاطه چنان اعجاز و شمول از خود نشان می‏دهد، که مرتبه ساده و ظاهری آن، ادراک بسیط طبقه عوام را به‏ عنوان وسیع‏ترین قشر مورد خطابِ دروس قرآنی، نوازش می‏دهد و درعین حال طبقات برتر را نیز بهره مند می‏سازد.

    گویی این طور نیست که سهم اندکی از کل ماجرا یا درس عبرتی از حکایتی تاریخی مطرح باشد، بلکه فرمانی کلی‏ست که برای خطاب به همه اعصار و همه طبقات، نو به نو نازل می‏شود. مخصوصاً با تکرار فراوان «الظالمین، الظالمین» و بیان شدید مصایب زمینی و آسمانی که جزای تهدیدها و ستمگری‏هایشان است، ما را متوجه ظلم‏های عجیب این عصر و عذاب‏هایی که بر سر فرعون و قوم عاد و ثمود آمد می‏کند؛ و با یادآوری نجات انبیایی چون ابراهیم و موسی (ع) به مظلومان اهل ایمان تسلی می‏دهد.

    قرآن معجز بیان، زمان‏های گذشته و قرن‏ها و اعصار گذشته را که در نظر غافلان و گمراهان، عدمستانی وحشتناک و دهشت انگیز و گورستانی نابود شده و دردناک می‏باشد، را به صورت کتاب‏های عبرت‏ انگیز و عوالمی عجیب، زنده، موجود و دارای روح؛ و در ارتباط با ما چون مملکتی ربّانی همانند آن چه در پرده سینما دیده می‏شود، نشان داده، گاه ما را به گذشته می‏برد و گاه گذشته را نزد ما می‏آورد و با نشان دادنش به هر عصر و طبقه‏‏یی با اعجازی متعالی تعلیم می‏دهد. قرآن عظیم الشأن با همان اعجاز کائنات را که در نظر غافلان، جامد و پریشان و بی‏روح، و وحشتکده‏‏یی بزرگ است و میان فراق و زوال در حال دست و پا زدن؛ به صورت کتابی صمدانی، شهری رحمانی، و نمایشگاه صنع ربّانی، نشان می‏دهد و با زنده کردن همان چیزهای به ظاهر جامد و موظف کردن شان، به سخن گفتن با یک‏دیگر و یاوری هم وامی دارد و به این ترتیب، به نوع بشر و جن و مَلک درس حقیقی و نورانی حکمت می‏دهد. قرآن امتیازات قدسی مانند موارد زیر دارد: 1. در هر حرف قرآن ده، صد و گاه هزار و هزاران ثواب وجود دارد. 2. اگر جن و انس جمع آیند نخواهند توانست مانند قرآن را بیاورند. 3. قرآن با تمام فرزندان آدم و تمام جهان هستی در جایگاه خودشان سخن می‏گوید. 4.همواره در قلب میلیون‏ها حافظ با ذوق نقش می‏بندد. 5. به رغم تکرارهای فراوانش خسته کننده نیست. 6. با داشتن جملات پیچیده در ذهن لطیف و بسیط کودکان نیز به صورت کامل نقش می‏بندد. 7. نزد بیماران و کسانی که با شنیدن کم‏ترین سخنی متأثر می‏شوند و کسانی که در سکرات مرگ به سر می‏برند چون آب زمزم، گوارا به نظر می‏رسد.

    قرآن سعادت هر دو جهان را نصیب شاگردان خود می‏کند و به موجب رعایت دقیق مرتبه اُمیّت ترجمان ([33])، بی‏آن‏که به تکلف و تصنع و تظاهر میدان دهد با سلاست فطری و نزول مستقیمش از آسمان و نوازش ادراک بسیط طبقه عوام با تنزّلات کلامی ([34]) که قشر کثیری را تشکیل می‏دهند، ظاهرترین و بدیهی‏ترین صفحات ارض و سماء را می‏گشاید و معجزات خارق‏العاده قدرت حق و سُطور حکمت معنادارش را تعلیم می‏دهد و بدین طریق در لطف و ارشاد، اعجازی نیکو به نمایش می‏گذارد.

    قرآن خود را کتاب دعا، دعوت، ذکر و توحیدی معرفی می‏کند که اقتضای تکرار دارد و به موجب این راز با تکرارهای زیبا و دل‏نشین‏اش در جمله‏‏یی یا قصه‏‏یی معانی متعدد و فراوانی را به مخاطبان از طبقات گوناگون تفهیم می‏کند. در حادثه‏‏یی جزیی و عادی، به بی‏اهمیت‏ترین و پیش پا افتاده‏ترین چیزها نیز با نظر مرحمت می‏نگرد و اعلام می‏کند که همین مطالب در دایره تدبیر و اراده حق قرار دارند، و با بیان این راز کوچک‏ترین حوادث مربوط به صحابه در زمان صدر اسلام و شکل گیری شریعت را مورد توجه قرار می‏دهد و درعین حال دارای قوانین کلی نیز هست. بیان حوادث جزیی زمان تأسیس اسلام و شریعت از آن نظر که دانه‏هایی هستند و میوه‏های با اهمیتی از آن‏ها حاصل می‏شود، نشانگر نوعی اعجاز است.

    آری، قرآن با توجه به لزوم تکرار و تکرّر احتیاج، در مدّت بیست سال، به‏عنوان جواب برای سؤال‏های مکرر، به بسیاری از طبقات درس داده، و اثبات می‏کند؛ که از ذرّات گرفته تا سیّارات در تصرف یک ذات قرار دارد، و اوست که کاینات با عظمت را تکه‏تکه کرده، و در قیامت شکل آن را عوض می‏کند. و دنیا را از میان برداشته، و آخرت را به‏جای آن قرار می‏دهد. و غضب الهی را به‏حساب نتیجه‏ی خلقت کاینات‏ در مقابل ظلم نوع بشر - که عناصر و زمین و آسمان‏ها و کاینات را به‏ خشم می‏آورد - نشان می‏دهد. و در زمان تأسیس انقلابی دهشتناک و گسترده و فوق‏العاده، با تکرار بعضی جملات که به اندازة هزاران نتیجه قوت دارند، و تکرار بعضی آیات که نتایج دلایل بی‏شماری می‏باشند؛ نه تنها قصوری مرتکب نمی‏شود؛ بلکه خبر از اعجازی قوی و بلاغتی عالی و فصاحت و سلاستی کاملاً مطابق مقتضای حال دارد.

    مثلاً عبارت بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ که یک آیه است 114 مرتبه در قرآن تکرار می‏شود؛ چنان که در لمعه چهاردهم رساله نور بیان شده حقیقتی‏ست که فرش را به عرش پیوند می‏دهد، عالم را روشنایی می‏بخشد و هرکسی در هر لحظه بدان محتاج است؛ این عبارت اگر میلیون‏ها بار هم تکرار گردد باز هم نیازمند آنیم. نه این که مانند نان هر روز به آن نیازمند باشیم؛ بلکه هم‏چون هوا و نور هر لحظه محتاج و مشتاق آن هستیم.

    مثال دیگر آیه: اِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ ال۟عَزٖيزُ الرَّحٖيمُ ([35]) است که در سوره «شعرا» هشت بار تکرار می‏شود؛ با ذکر نجات پیامبران و عذاب قوم‏شان به حساب نتیجه خلقت کائنات و ربوبیت عامه، آیه‏‏یی که قوّت هزاران حقیقت را دارد تکرار می‏گردد. عزت ربّانی عذاب قوم ظالم و رحیمیت الهی نجات انبیا را اقتضا دارد؛ حال اگر آیه فوق با هدف تعلیم، هزاران بار هم تکرار شود چون بلاغتی عالی و موجز و معجزه وار است بازهم احتیاج و اشتیاق به آن وجود دارد.

    یا در سوره «الرحمن» که آیه :

    فَبِاَىِّ اٰلَٓاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ([36]) و در سوره «مرسلات» که آیه:

    وَي۟لٌ يَو۟مَئِذٍ لِل۟مُكَذِّبٖينَ([37])

    تکرار می‏شود کفر و ظلم جن و نوع بشر را یادآوری می‏کند که عالم هستی را به غلیان آورده و موجب حدّت زمین و آسمان‏ها می‏گردد و نتایج خلقت جهان را تخریب می‏کند و با انکار و تحقیربه مقابله با حشمت سلطنت الهی می‏پردازد. آری، این دو آیه که کفر و کفران و تجاوز آن‏ها به حقوق تمام مخلوقات را به همه اعصار و زمین و آسمان‏ها هشدار داده فریاد می‏کند، با هزاران حقیقت مشابه مرتبط است و درسی عمومی‏ست، از قوت هزاران مسأله برخوردار می‏باشد و اگر هزاران بار هم تکرار شود چون بلاغتی‏ست دارای اعجازی شکوهمند و ایجازی زیبا، بازهم بدان نیاز است.

    نمونه دیگر مناجات نبوی «جوشن کبیر» است که نوعی مناجات حقیقیه قرآنیه و برآمده از قرآن و در واقع به نوعی خلاصه آن است؛ و عبارت «سُبحَانَکَ یا لا اِلهَ اِلّا اَنتَ اَلاَمَانُ اَلامَاَن خَلِّصنا و اَجِرنَا و نَجِّنَا مِنَ النَّار» ([38]) صد بار در آن تکرار می‏شود. در این تکرار از آن نظر که از توحید به عنوان بزرگ‏ترین حقیقت عالم و وظایفی چون تقدیس و تسبیح از مهم‏ترین وظایف مخلوقات در برابر ربوبیت حق و رهایی از شقاوت ابدی - که از دهشتناک‏ترین مسایل نوع انسان و لازم‏ترین نتیجه عجز و عبودیت انسان می‏باشد - یاد می‏شود، اگر هزاران بار هم تکرار شود باز ناچیز است.

    تکرارهای قرآنی ناظر بر چنین مبانی متینی‏ست. حتی گاه در صفحه‏‏یی به اقتضای مقام و نیاز افهام و بلاغت بیان، مطلبی تا بیست مرتبه صریحاً یا ضمناً تکرار می‏گردد و حقیقت توحید را بیان می‏دارد و نه تنها موجب ملال نمی‏شود، بلکه شوق و حلاوت و قوّت را زیاد می‏کند. در رساله نور با دلایل کافی بیان شده است که تکرارهای قرآنی تا چه حد بجا و مناسب و مطابق بلاغت است.

    سوره‏های مکی و مدنی قرآن معجز بیان از نقطه نظر بلاغت و از لحاظ اعجاز و تفصیل و اجمال با هم متفاوتند و سرّ حکمت آن این است که مخاطب و معارضان صف اول قرآن در مکه اُمّیّون و مشرکان بوده‏اند، لذا برای برخورداری از قوّت بلاغت و اسلوبی عالی و موجز و قانع کننده تکرار مطالب لازم بوده است؛ به همین دلیل سوره‏های مکی اغلب ارکان ایمان و مراتب توحید را با ایجازی اعجازآمیز و قوی و عالی بیان و تکرار نموده مبداء و معاد، و خدا و آخرت را نه در یک صفحه و یک آیه و یک جمله و یک کلمه بلکه گاه دریک حرف با تقدیم و تأخیر یا تعریف و تنکیر یا حذف و ذکر، آن چنان با قوت اثبات می‏کند که بزرگان علم بلاغت نیز حیرت می‏کنند.

    رسالة نور و مخصوصاً «کلام بیست و پنجم» - که چهل نوع اعجاز قرآن را اجمالاً اثبات می‏کند - به همراه آنچه در ذیل آن بیان گردیده، و نیز رسالة نور عربی به نام تفسیر«اشارات الاعجاز» - که وجه اعجازی موجود در نظم (قرآن) را به طرز خارق العاده‏یی بیان و اثبات می‏کند - (همگی) نشان می‏دهند؛ که سوره‏ها و آیات مکی در بلاغت دارای عالی‏ترین اسلوب و در ایجاز دارای عالی‏ترین اعجاز می‏باشند.

    اما مخاطبان و معارضان صف اول سوره‏ها و آیات مدنی، اهل کتابی چون یهود و نصاری بودند که خدا را قبول داشتند، لذا ضرورتی در بیان ارکان ایمان و اصول متعالی دین در برابر اهل کتاب به نحوی که تناسب با بلاغت و ارشاد و تطابق با مقام و حال داشته و ساده و واضح و تفصیلی باشد وجود نداشت؛ به همین دلیل طرح جزییات احکام شرعی و اسباب و ریشه‏های قوانین کلی که مدار اختلاف بود لازم می‏نمود؛ پس سوره‏ها و آیات مدنی غالباً با اسلوبی ساده اما تفصیلی و همراه توضیح با شیوه بی‏نظیری که خاص قرآن است در چارچوب حوادثی که پدید می‏آمد بیان می‏گردید و مشتمل بود بر خلاصه‏‏یی محکم، خاتمه، دلیل و عبارتی توحیدی و اسمایی و اخروی که موجب کلی شدن حادثه جزیی شرعی و انتسابش به ایمان به الله می‏گردید. به این ترتیب مقام مذکور نورانی می‏شود، تعالی می‏یابد و صورت کلی به خود می‏گیرد.

    در نور دوم از شعله دوم کلام بیست و پنجم رساله نور درباره عبارات فشرده یا خاتمه‏هایی چون:

    اِنَّ اللّٰهَ عَلٰى كُلِّ شَى۟ءٍ قَدٖيرٌ([39])، اِنَّ اللّٰهَ بِكُلِّ شَى۟ءٍ عَلٖيمٌ([40])، وَهُوَ ال۟عَزٖيزُ الرَّحٖيمُ([41])

    وَهُوَ ال۟عَزٖيزُ ال۟حَكٖيمُ([42])

    که افاده توحید و آخرت را دارند، درباره بلاغت و ویژگی و سلاست و نکات آن‏ها توضیحاتی داده شده و ده نکته و مزیت از مزایای فراوان‏شان بیان گردیده و برای معاندان نیز اثبات شده است که همین عبارات کوتاه معجزات بزرگی هستند.

    آری، قرآن در بیان جزییات شرعی و قوانین اجتماعی، نظر مخاطب را در یک آن به نقاط کلی متعالی جلب می‏کند، اسلوب ساده‏اش را به شیوه‏‏یی عالی مبدل می‏سازد و مخاطب را از درس شریعت به درس توحید رهنمون می‏گردد و به این ترتیب نشان می‏دهد که قرآن کتاب شریعت و احکام و حکمت است و در عین حال کتاب عقیده و ایمان و ذکر و فکر و دعا و دعوت نیز هست؛ و در هر مقام مقاصد ارشادی و قرآنی فراوانی را تعلیم می‏دهد و جدا از طرز بلاغتی که در آیات مکی هست فصاحتی نورانی و اعجاز آمیز را ظاهر می‏سازد.

    گاه در دو کلمه مثلاً رَبُّ ال۟عَالَمٖينَ ([43]) رَبُّ ال۟عَالَمٖينَ ([44]) درس احدیت و واحدیت می‏دهد و در متن احدیت، افاده واحدیت می‏کند. حتی در یک جمله همان طور که ذره‏‏یی را در مردمک چشم دیده و گنجانده است، خورشید را با همان آیه و همان ابزار در مردمک دیده آسمان قرار می‏دهد و آسمان را بینا می‏کند،

    مثلاً بعد از آیه:

    خَلَقَ السَّمٰوَاتِ وَ ال۟اَر۟ضَ([45]) عبارت ﭿﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈﮉﮊﮋﭾ ([46]) را قرار می‏دهد و آن گاه می‏فرماید:

    يُولِجُ الَّي۟لَ فِى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فِى الَّي۟لِ وَ هُوَ عَلٖيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ([47]) یعنی در آفرینش شگفت انگیز زمین و آسمان‏ها، خطرات قلب را نیز می‏داند و آن را تدبیر می‏کند، لذا طرز بیانی که ساده و در مرتبه امییون بود و محاوره‏‏یی که بسیط و جزیی بود و میزان فهم عوام را در نظر داشت تبدیل به گفتگویی متعالی، جذّاب، عمومی و ارشاد کننده می‏شود.

    یک سؤال مهم: گاهی حقیقتی به این دلیل که توسط نظرهای سطحی تشخیص داده نمی‏شود و یا در بعضی مقام‏ها (به این دلیل که) از حادثه‏یی جزیی، خلاصه‏یی کوتاه و عالی و دستوری کلی بیان می‏گردد؛ مناسب دیده نمی‏شود، (و آن را) متوهمانه نقصان می‏نامند، مثلاً ذکر دستور به غایت متعالی:

    وَفَو۟قَ كُلِّ ذٖى عِل۟مٍ عَلٖيمٌ([48])

    در داستان حضرت یوسف که می‏خواست به نحوی برادرش را نزد خود نگاهدارد، ظاهراً با بلاغت مناسبتی ندارد، سرّ و حکمت این چیست؟

    پاسخ: از آن جا که هر یک از سوره‏های طولانی یا متوسط، خود به منزله قرآنی کوچک هستند و بسیاری از صفحات و مطالب قرآن فقط یکی دو مقصد نداشته و قرآن اصولاً کتاب ذکر و ایمان و فکر است و درعین حال کتاب‏های متعددی در شریعت و حکمت و ارشاد را دربرمی گیرد و دارای دروس فراوان و جداگانه‏‏یی می‏باشد، در بیان احاطه ربوبیت الهی بر همه چیز و تجلیات باشکوهش، در واقع نوعی قرائت کتاب کبیر کائنات است و البته در هر موقعیت حتی گاه در یک صفحه مقاصد متعددی را تعقیب می‏کند و درخصوص معرفت الله و مراتب توحید و حقایق ایمان به ما درس‏ها می‏دهد، و در موقعیتی دیگر مثلاً به مناسبتی در ظاهر ضعیف درس دیگری می‏گشاید و مناسبات مستحکمی را به مناسبت ضعیف پیشین الحاق می‏کند؛ به این ترتیب، مناسبت مورد بحث کاملاً مطابق آن مطلب بوده و مرتبه بلاغتش ارتقا می‏یابد.

    سؤال دوم: این که قرآن در هر سوره، صفحه و هر موقعیتی به صراحت یا ضمنی یا به اشاره، آخرت و توحید و مکافات و مجازات بشر را هزاران بار گوشزد می‏کند چه حکمتی دارد؟

    پاسخ: برای تعلیم عظیم‏ترین، مهمترین، بزرگ‏ترین و شگفت انگیزترین مسایل مربوط به وظایف انسان که مدار سعادت و شقاوت بشری در دایره امکان و در انقلابات مربوط به گذشته عالم هستی‏ست، انسانی که امانت کبری و مسؤولیت خلافت زمین را بر دوش می‏کشد، و به منظور برطرف نمودن شبهات بی‏شمار و انکارهای شدید و از میان برداشتن عنادها‏ست که قرآن انقلابات دهشت انگیز را تصدیق کرده، و مسایل ضروری و لازمی به بزرگی همان انقلاب‏ها را به بشر یادآوری می‏کند. حال اگر قرآن مسایل مذکور را نه فقط هزاران بار بلکه میلیون‏ها مرتبه یادآوری کند بازهم زیاده روی نخواهد بود؛ مباحث مزبور با میلیون‏ها بار تکرار در قرآن خوانده می‏شود و به هیچ وجه ملال آور نیست و انسان همواره بدان‏ها نیازمند است.

    مثلاً حقیقت بشارت سعادت ابدی که در آیه زیر بیان می‏گردد:

    اِنَّ الَّذٖينَ اٰمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم۟ جَنَّاتٌ تَج۟رٖى مِن۟ تَح۟تِهَا ال۟اَن۟هَارُ ۝ ... خَالِدٖينَ فٖيهَٓا اَبَدًا([49])

    انسان درمانده و دنیا و دوستانش را از اعدام ابدی موت که هر لحظه خود را به او می‏نمایاند، می‏رهاند و سلطنتی ابدی را نصیب او می‏کند، لذا حتی اگر یک میلیارد بار تکرار گردد و به اندازه کائنات به آن اهمیت داده شود باز هم اسراف نخواهد بود و ارزشش را از دست نخواهد داد.

    آری، قرآن معجز بیانی که می‏کوشد چنین مسایل با ارزشی را تعلیم دهد و در حین تأسیس انقلاب‏های دهشتناک که کاینات را مانند یک خانه دچار تغییر و تحوّل کرده، و صورت آن را تخریب می‏کند؛ سعی در اقناع و باوراندن و اثبات مسایل مذکور دارد. شکی نیست که به صورت صریح یا ضمنی یا به اشاره، نظرها را هزاران بار به مسائل مذکور جلب می‏کند و این امر نه تنها اسراف و زیاده روی نیست، بلکه در حکم حاجاتی ضروری چون نان و دارو و هوا و نور است و موجب تازگی احسان او می‏گردد.

    یا مثلاً حکمت این که قرآن آیات تهدید آمیزی چون

    اِنَّ ال۟كَافِرٖينَ فٖى نَارِ جَهَنَّمَ([50])

    اَلظَّالِمٖينَ لَهُم۟ عَذَابٌ اَلٖيمٌ([51])را با شدت و حدّت تمام و مکرر ذکر می‏کند، چنان که در رساله نور به صورت قطعی اثبات شده است، این است که کفر بشر چنان تجاوزی به حقوق کائنات و بیش‏تر آفریدگان است که موجب خشم آسمان‏ها و زمین می‏شود و عناصر را به تلاطم وامی دارد و به وسیله توفان‏ها بر آن ظالمان سیلی می‏زند. براساس صراحت آیه:

    اِذَٓا اُل۟قُوا فٖيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهٖيقًا وَهِىَ تَفُورُ ۝ تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ ال۟غَي۟ظِ([52]) جهنم به ظالمان اهل انکار چنان خشم می‏گیرد که چیزی نمی‏ماند براثر این خشم بشکافد.

    حکمت سلطان کائنات اقتضا می‏کند که در برابر چنین جنایت عام و تجاوز بزرگی بدون لحاظ کوچکی و بی‏اهمیتی بشر، در مقابله با بزرگی جنایتی ظالمانه و وحشتِ تجاوزی کافرانه، اهمیت حقوق رعایای خویش و پستی بی‏نهایت ظلم و کفر منکران را نشان دهد، پس اگر در فرمان خود جنایت مذکور و سزایش را با حدّت و شدت فراوان نه هزاربار بلکه میلیون و میلیاردها بار تکرار کند، این نه اسراف و زیاده روی‏ست و نه قصور؛ بیش از هزار سال است که صدها میلیون انسان هر روز چنین آیاتی را با کمال اشتیاق و بدون آن که موجب ملال‏شان شود و از سر نیاز تلاوت می‏کنند.

    آری، هر روز و همواره عالمی بر هرکس می‏گذرد و درهای جهان جدیدی بر او گشوده می‏شود، او برای روشنایی هریک از عوالم گذرا با اشتیاق و از سر نیاز عبارت «لا اله الا الله» را هزاران بار تکرار می‏کند؛ بنابراین بر هر کدام آن پرده‏ها و عالم‏های گذرا چراغ «لا اله الا الله» می‏آویزد؛ به همین ترتیب، برای این که پرده‏های گذرا و کثیر و عوالم متحرکی را که مدام در حال نو شدن هستند تاریک و ظلمانی نکند و صورت‏هایی را که در آیینه حیاتش بازتاب می‏یابند زشت نسازد و اوضاع مسافرگونه‏‏یی را که می‏تواند شاهدی موافق باشد علیه خود درنیاورد، و برای این‏که مجازات آن جنایات و تهدیدهای شدید پادشاه ازلی را که عناد معاندان را درهم می‏شکند در یاد داشته باشد، قرآن می‏خواند تا از طغیان نفسش رهایی یابد؛ قرآن این موضوع را به طرز اعجازآمیزی بارها تکرار می‏کند؛ حتی شیطان هم از این که تهدیدات شدید و قوی و تکراری قرآنی را متوهمانه باطل بداند ابا دارد، لذا عذاب جهنم برای منکرانی که گوش‏شان به این مطالب بدهکار نیست، عین عدالت است.

    مثالِ دیگر داستان موسی (ع) و سایر انبیاست که چون عصای موسی حکمت‏ها و فواید فراوان دارد در قرآن بارها تکرار می‏شود. خداوند نبوت همه پیامبران را حجتی بر حقانیت رسالت احمدیه قرار می‏دهد. کسی که قادر به انکار همه آن‏ها نباشد از نقطه نظر حقیقت، رسالت آن حضرت را نیز نمی‏تواند انکار کند. بر اساس این حکمت است که هر کسی قادر به تلاوت همه قرآن در هر زمانی نیست و اصولاً موفق به این امر نمی‏شود، لذا هر سوره طولانی یا متوسطی را در حکم قرآنی کوچک قرار داد و داستان‏های ذکر شده را چون ارکان مهم ایمان تکرار نمود و این نه تنها اسراف و زیاده روی نیست، بلکه بلاغتی اعجاز آمیز است؛ به این ترتیب قرآن تعلیم می‏دهد که پدیده محمدیه بزرگ‏ترین حادثه تاریخ بنی آدم و عظیم‏ترین مسأله کائنات است.

    آری، با اعطای عالی‏ترین مقام به ذات احمدیه در قرآن و با دربرگرفتن چهار رکن ایمانی، «لا اله الا الله» را معادل «محمد رسول الله» و رسالت محمدیه قرار دادن، معلوم می‏شود ذات احمدیه بزرگ‏ترین حقیقت عالم هستی و اشرف مخلوقات است و مقام قدسی و شخصیت معنوی و کلی پیامبر که از آن به حقیقت محمدیه تعبیر می‏شود، درخشان‏ترین خورشید دو جهان است؛ نشانه‏ها و حجت‏های فراوان بر شایستگی او برای این مقام به یقین در رساله نور بیان و اثبات شده است، که یک نمونه از هزاران نمونه آن چنین است:

    براساس قاعده «السَّبَبُ کَالفاعِل» نمونه‏‏یی از کارهای نیکویی که امت در همه زمان‏ها انجام می‏دهد در دفتر حسنات او ثبت می‏گردد. او با نوری که آورد به تمام حقایق عالم هستی روشنایی بخشید و به این ترتیب نه تنها بر جن و انس و ملک و ذی حیاتان که برکائنات و سماوات و ارض منت نهاد. ما در مقابل چشمان خود می‏بینیم که دعای نباتات بر اساس زبان استعدادشان و دعای حیوانات براساس زبان احتیاجات فطری آن‏ها پذیرفته می‏شود؛ به گواهی همین امر، میلیون‏ها و بلکه میلیاردها دعای فطری و پذیرفته شدنی صالحان امت، روزانه تحت عنوان صلوات و سلام نثار آن ذات می‏گردد؛ آن‏ها دعای رحمت و بهره‏های معنوی خویش را پیش از همه نثار روح پیامبر می‏کنند؛ نیز در هر حرف قرآنی که سیصدهزار حرف دارد و توسط آحاد امت قرائت می‏شود از ده تا صد ثواب، تا هزار حسنه و ثمره هست، لذا فقط به سبب قرائت قرآن انوار بی‏منتهایی در دفتر اعمال پیامبر ثبت می‏گردد؛ پس علام الغیوب دانسته و مشاهده کرده است که حقیقت محمدیه که شخصیت معنوی ذات احمدی‏ست در آتیه حکم شجره طوبای جنت را خواهد داشت، لذا چنین اهمیت عظیمی را در قرآن یادآور شده و اعلام کرده است که با تبعیت از او و پیروی از سنتش، مظهریت شفاعتش مسأله بسیار مهم انسانی‏ست؛ و گاهی از شخصیت بشری او که مغز شجره باشکوه طوبی‏ست و وضعیت انسانی او در آغاز، یاد می‏کند.

    از آن جا که حقایق تکرار شده در قرآن دارای چنین ارزش‏هایی هستند، فطرت پاک و سالم گواهی می‏دهد که از معجزاتی معنوی، محکم و گسترده برخوردارند. خلاف این مطلب زمانی‏ست که فرد بر اثر طاعون مادیت دچار بیماری قلب و وجدان شده باشد...

    که در آن صورت شامل قاعده «قَد یُنکِرُ المَرْءُ ضُوءَ الشَّمسِ مِن رمَدٍٍ؛ وَ یُنْکِرُ الفَمُ طَعمَ المَاءِ مِن سَقَمٍ.» ([53]) می‏گردد.

    دو حاشیه هم‏چون خاتمه‏‏یی بر مسأله دهم

    حاشیه اول: دوازده سال پیش از تألیف این رساله شنیدم که وحشتناک‏ترین و معاندترین زندیق، سوء قصدش را نسبت به قرآن در قالب ترجمه آن آغاز کرده و گفته است: «بگذار ترجمه شود تا همه بدانند چه در چنته دارد.»

    یعنی طرح مغرضانه‏‏یی در پیش گرفته و مثلاً خواسته است دیگران به جای قرآن ترجمه او را بخوانند و تکرارهای غیر ضروری قرآن را ببینند، اما حجت‏های خدشه ناپذیر رساله نور با یقین اثبات کرده است که برگردان حقیقی قرآن غیرممکن است و هیچ زبان دیگری قادر به حفظ مزایا و نکات قرآن که به زبان عربی‏ست نمی‏باشد. کلمات قرآنی از ده تا هزار ثواب دربردارند و با ترجمه‏های عادی و جزیی بشر نمی‏توان تعابیر جامع و اعجازآمیز قرآنی را منتقل کرد. رساله نور با این ادعا که نمی‏توان ترجمه مذکور را به جای قرآن در مساجد قرائت کرد طرح وحشتناک مورد اشاره را عقیم گذاشت، اما منافقانی که از آن زندیق درس می‏گرفتند با محاسبات شیطانی خواستند هم‏چون کودکان نادان خورشید قرآن را با فوت کردن خاموش کنند؛ کارهای دیوانه وار و احمقانه‏‏یی کردند. احساس می‏کنم حکمت این بود که در حالت روحی سخت و آزار دهنده و حساسی «مسأله دهم» برمن القا شود تا آن را بنگارم. چون با دیگران دیداری نداشتم قادر به درک حقیقت حال نیستم.

    حاشیه دوم: پس از آزادی از زندان دنیزلی در طبقه بالای هتل مشهور شهر نشسته بودم. درختان انبوه بید در باغ‏های زیبای مقابل به چشم می‏خورد و شاخ و برگ‏هایشان به نحوی که گویی در حلقه ذکرند به شکل بسیار لطیف با نوازش باد و با حرکاتی جذاب و گیرا در رقص بودند. این منظره بر قلبم که بر اثر تنهایی و مفارقت دوستان، محزون و غمگین بود تأثیر گذاشت. به یکباره پاییز و زمستان به ذهنم خطور کرد و غفلتی بر من مستولی شد. دلم برای بیدهای نازنین و موجودات دیگری که با کمال ذوق و شوق جلوه نمایی می‏کردند چنان به رحم آمد که چشمانم پر از اشک شد. فراق‏ها و رفتن‏هایی را که زیر پرده تزیین شده عالم هستی بود احساس کردم و مملو از فراق و حزن و اندوه حاصل از رفتن شدم.

    در یک لحظه نور حقیقت محمدیه (ع) به دادم رسید و غم و اندوه فراوان را به شادی و نشاط تبدیل کرد. آن نور مانند هرکس و هر اهل ایمان دیگری میلیون‏ها فیض نصیبم کرده بود، اما من به دلیل یاری و تسلی که در آن لحظه و در آن وضعیت نصیبم گردید تا ابد مدیون ذات محمدیه شدم. مطلب از این قرار بود:

    غفلتی که در ابتدا بر من چیره شد موجودات نازنین را در نظرم بی‏مسؤولیت و بی‏نتیجه جلوه داد؛ طوری که احساس کردم در فصلی ظاهر می‏شوند و حرکاتشان نه بر اثر ذوق و شوق که از وحشت فراق و عدم است؛ احساس کردم به وادی عدم سقوط می‏کنند. این حس مانند هر کس دیگری احساسات مرا نیز که عشق بقا و حب محاسن و محبت وجود و شفقت جنسیه و علاقه به زندگی را می‏فهمیدم چنان جریحه‏دار کرد که به نظرم آمد دنیا چون جهنمی‏ست و عقل ابزاری برای عذاب؛ در این جا نوری که محمد (ع) برای بشر به ارمغان آورده بود حجاب را کنار زد و من دیدم هر یک از آن درختان بید به جای نیستی و عدم و پوچی و بی‏مسؤولیتی و بیهودگی و فراق و فنا به تعداد برگ‏هایشان دارای حکمت و معنا هستند و همان طور که در رساله نور اثبات کرده‏ایم از سه قسم نتیجه و وظیفه برخوردارند:

    قسم اول: مربوط به اسماء صانع ذوالجلال است، مثلاً همان طور که اگراستادی ماشین فوق‏العاده‏‏یی بسازد همه از او تعریف و تمجید کرده ماشاءالله و بارک الله خواهند گفت، ماشین مذکور نیز با به نمایش گذاشتن مقاصد و نتایج ساخته شدنش در حقیقت با زبان حال به سازنده خود تبریک می‏گوید و او را تمجید می‏کند. همه ذی حیاتان و اشیا نیز مانند همان ماشین هستند و با تبریک گفتن‏هایشان سازنده خود را تمجید می‏کنند.

    قسم دومِ حکمت‏های مورد بحث نیز متوجه نظر ذی حیاتان و ذی شعوران است. هر یک موردی برای مطالعه و هم‏چون کتاب معرفت می‏شوند، معانی خود را در اذهان ذی شعوران و صورت‏هایشان را در قوه حافظه آن‏ها و الواح مثالی و دفاتر عالم غیب و دایره وجود قرار داده و عالم شهادت را ترک گفته و به عالم غیب منتقل می‏شوند، یعنی وجود صوری را رها کرده، و وجودهای متعدد معنوی و غیبی و علمی را به دست می‏آورند.

    آری، مادام که خدا هست و علمش همه چیز را در احاطه خود دارد مواردی چون عدم، نیستی، هیچی، نابود شدن و فنا حقیقتاً در دنیای فردی که اهل ایمان است جایی ندارد، اما دنیای کافران پر است از عدم و فراق و پوچی و از بین رفتن. ضرب المثل زیر که زبانزد عام است حقیقت مذکور را تعلیم می‏دهد:

    «هر کس که خدا را دارد همه چیز دارد و هرکس که خدا را ندارد هیچ چیز ندارد و خود هیچ است.»

    نتیجه: ایمان چنان که در زمان مرگ انسان را از نیستی ابدی می‏رهاند، به همان ترتیب دنیای خصوصی هر کس را نیز از نیستی و ظلمات پوچی نجات می‏دهد. کفر هم به ویژه اگر کفر مطلق باشد انسان و دنیای خصوصی‏اش را به واسطه مرگ نابود می‏کند و موجب سقوط او به ظلمات جهنم می‏شود و لذت‏های زندگی‏اش را به زهر تبدیل می‏کند. آنان که حیات دنیوی را بر آخرت ترجیح می‏دهند هشیار باشند! بیایند برای این مسأله چاره‏‏یی بیابند یا وارد قلمرو ایمان گردند و از خسارات وحشتناک رهایی بیابند.

    سُب۟حَانَكَ لَا عِل۟مَ لَنَٓا اِلَّا مَا عَلَّم۟تَنَٓا اِنَّكَ اَن۟تَ ال۟عَلٖيمُ ال۟حَكٖيمُ([54])

    برادرتان که مشتاق شما و محتاج دعاهایتان است

    سعید نورسی


    نامه‏‏یی که خسرو به مناسبت مسأله دهم برای استادش نوشته است

    استاد و سرور بسیار محبوبم

    حضرت حق را بی‏نهایت سپاس که «گل امیرداغ» که «مسأله دهم ثمره دنیزلی» نام گرفته است به دستمان رسید؛ اضطراب دو ماه دوری و بی‏خبری را کم نمود، زندگی دوباره‏‏یی نصیب قلبمان کرد، و نسیمی خوش و تازه به ارواحمان ارزانی داشت. آن نوشته، محاسن تکرار در آیات باشکوه و عزیز، محبت آمیز و مهربانانه قرآن را احصاء نموده، حکمت و لزوم تکرار و اهمیت آن را شرح داده و دفاعیه جانانه‏‏یی از رساله نور است. با استشمام این گل که الحق شایسته کمال تقدیر و تحسین است اشتیاق روحمان تعالی یافت؛ هم‏چنان که ثمره (دنیزلی) با نُه مسأله مندرج در آن در عوض فشار نُه ماه حبس وسیله بزرگی برای آزادی ما شد و زیبایی‏اش را بدین صورت نشان داد، گل آن نیز که دهمین مسأله‏اش است مطالب فوق‏العاده در اعجاز مجمل قرآن را نشان می‏دهد و به همین نسبت زیبایی‏اش را به نمایش می‏گذارد.

    آری، استاد محبوبم! هم‏چنان که لطافت و جمال فوق‏العاده گل اجازه نظر به خارهای آن را نمی‏دهد، این گل نورانی نیز فشارهای نُه ماه زندان را از یاد ما بُرد، طوری که گویی چنین چیزی وجود نداشته است.

    گل نورانی (ثمره دنیزلی) طوری نگاشته شده که کسی از مطالعه‏اش سیر نمی‏شود، عقول را شگفت زده می‏کند و به دلیل زیبایی‏هایی که دارد – به ویژه در مقابله با اهانت به قرآن، اهانتی که با ترجمه‏ی قرآن قصد عادی سازی قرآن را در نظر مردم داشت- و با نشان دادن ارزش دقیق تکرارها، برتری قرآن را که معادل همه عالم است در میان می‏گذارد.

    نو بودن قرآن معجز بیانی که سالکانش در همه اعصار با متانتی فوق‏العاده بدان دست می‏یازند و به امر و نهی‏هایش کاملاً گردن می‏نهند، در این کتاب به نحوی ثابت شده است که گویی به تازگی نازل گردیده است. قرآن در همه زمان‏ها ظالمان را مکرر و به طرز وحشتناک و شدیدی تهدید می‏کند و به همین ترتیب بارها نسبت به مظلومان اظهار لطف و رحمت و مهربانی دارد. مخصوصاً تهدیداتی که متوجه ظالمان عصر کنونی ماست و نمونه‏اش دیده نشده است، گویی از شش، هفت سال پیش با جهنّمی آسمانی که تمثیلی از فَزَع اکبر ([55]) می‏باشد، موجب فریاد و فغان‏شان شده است؛ و نیز وجود طلبه‏های رساله نور در کنار هر یک از مظلومان این عصر در حقیقت این طلاب را مانند نجاتی که به انبیای امت‏های پیشین داده شده بود مظهر نجات‏های بزرگ و کوچک قرار داده و نشان می‏دهد که بی‏دینانی که معارض آنانند با عذابی جهنمی سیلی می‏خورند؛ کتابی که با دو حاشیه لطیف و زیبا خاتمه می‏یابد طلبه فقیرتان، خسرو را با چنان سرور عظیمی به سوی شکر بی‏حد و حصر سوق داد که شادی و نشاط حاصل از مشاهده این گل زیبا را هیچ گاه در طول عمرم احساس نکرده بودم؛ این را چنان که به استاد محبوبم عرض کرده بودم به برادرانم نیز به کرات گفته‏ام.

    حضرت حق از شما استاد محبوب که بار سنگین و بزرگی را بر دوش ضعیف و نحیفتان تحمل می‏کنید تا ابد راضی باشد و با تخفیف این سنگینی تا ابد رخسارتان را بشاش فرماید؛ آمین!

    آری، استاد محبوبم! ما از خدا، از قرآن، از حبیب ذی شان، از رساله نور و از شما که ترجمان قرآن هستید برای همیشه راضی خواهیم بود و از انتسابمان به شما به هیچ وجه پشیمان نیستیم. در وجودمان قصد حتی ذره‏‏یی انجام کار بد نیست؛ ما فقط خواستار خدا و رضای او هستیم و روز به روز در متن رضای او اشتیاق وصلش را در قلبمان محکم‏تر می‏کنیم. ما بدون استثنا همه کسانی را که به ما بدی کرده و می‏کنند به حضرت حق می‏سپاریم، آنان را می‏بخشیم و در عوض به همه کسانی که ظلم کنندگان به ما را نیز شامل می‏شوند خوبی می‏کنیم و این امر به عنوان یک شعار اسلام در قلب طلبه‏های نور جای گرفته است. و حضرت حق را بی‏نهایت سپاس می‏گوییم، که این خصلت را بدون خواست ما بر همگان اعلام می‏دارد.

    شاگرد سراپا تقصیرتان

    خسرو

    مسأله یازدهم

    ابتدای مسأله یازدهم ثمره، شامل نتایجی چون بهشت، سعادت ابدی، و رؤیت الله از میوه‏های بی‏شمار، کلی و جزیی شجره قدسیه ایمان است که صدها نمونه آن در رساله نور بیان گردیده و با دلایل متقن به اثبات رسیده است. توضیح مطلب را به «سراج النور» ارجاع می‏دهیم و بدون آن که متعرض ارکان کلی آن شویم، فقط چند نمونه از ثمرات خاص و جزیی از جزییات و اجزای موضوع بیان می‏گردد.

    روزی در دعایی گفتم «پروردگارا مرا به حرمت و شفاعت جبرائیل، میکائیل، اسرافیل، و عزرائیل از شر جن و انس محافظت فرما» وقتی نام عزرائیل را که موجب ترس و وحشت همه است بر زبان آوردم احساس شیرین، آرامش بخش و دوست داشتنی به من دست داد. گفتم «الحمدلله» به جد شروع به دوست داشتن عزرائیل کردم. به ثمره‏ی جزیی از ثمرات بسیار ایمان به عزرائیل به عنوان یکی از ملائکه اشاره‏ی مختصری می‏کنیم:

    اولاً: با ارزش‏ترین دارایی انسان که دست و پایش در ارتباط با آن به لرزه می‏افتد روح اوست. برای جلوگیری از ضایع شدن و نابودی و بلاتکلیفی (روح)، سپردن آن به دستانی قدرتمند و امین، سروری عمیق نصیبم کرد. فرشتگانی را به یاد آوردم که اعمال انسان را ثبت می‏کنند. دیدم مانند همین میوه چه ثمرات دلپذیری دارند.

    ثانیاً: هر کس برای باقی ماندنِ سخن یا فعل با ارزش خود، توسط کتابت، شعر و حتی فیلم و سینما مشتاقانه نسبت به حفظ آن می‏کوشد. مخصوصاً اگر افعالی مطرح باشد که در بهشت ثمراتی بار آورد؛ در این صورت فرد علاقمندتر می‏شود. احساس کراماً کاتبین که در طرف چپ و راست انسان نشسته و (اعمال و افعال انسان را) برای نشان دادن در مناظر ابدی و کسب مکافات دایمی (ثبت می‏کنند)؛ در نظرم چنان شیرین و دلچسب آمد که قادر به بیانش نیستم.

    آن‏گاه که اهل دنیا موجب انزوایم از همه جوانب زندگی اجتماعی، از کتاب‏ها، دوستان، خدمتکاران و همه کارهایی که باعث آرامشم می‏شد گردیدند و زمانی که تحت فشار وحشت غربت بودم و دنیای پوچ بر سرم آوار می‏شد، یکی از ثمرات بی‏شمار ایمان به ملائکه به دادم رسید. جهان هستی و دنیایم را شادمان و پر از فرشتگان و روحانیون کرد و موجب شد جهانی که در آن زندگی می‏کردم با شادی لبخند بزند. در همان موقع نشانم دادند که عالم اهل ضلالت مملو از وحشت و پوچی و گریستن است.

    قوه خیالم در همان حال که به سبب لذت حاصل از ثمره مزبور شاد و مسرور بود میوه مشابهی از میوه‏های فراوان ایمان به همه پیامبران را مزه مزه کرد. در یک لحظه احساس کردم همراه همه انبیای گذشته زیسته ام، ایمان و تصدیقم نسبت به آن‏ها، زمان‏های سابق را روشنایی بخشید، ایمانم را وسعت بخشید و کلیت داد. نیز بر ادعاهای پیامبر آخر زمانمان در باره ایمان، گواهی داد و شیاطین را مجبور به سکوت کرد.

    ناگهان سؤالی بر قلبم خطور کرد که پاسخ قطعی آن در «لمعه حکمةُ الاستعاذه» آمده است. سؤال این بود:

    «در حالی که نتایج و منافع زیبای ثمرات و فواید و حسنات بسیار دلنشینی چون میوه‏های ذکر شده، و توفیقات و عنایات مهربانانه ارحم الراحمین اهل هدایت را یاری می‏کنند و به آن‏ها قوت و نیرو می‏دهند چرا اهل ضلالت در اغلب اوقات چیره می‏شوند و گاه بیست نفر از آن‏ها موجبات پریشانی صد نفر از اهل هدایت را فراهم می‏کنند؟» آری، احساس کردم سؤالی بدین معنا از من پرسیده شد. در چنین اندیشه‏‏یی بودم که به یاد ملائکه و تأکیدهای قرآن افتادم که در برابر دسیسه‏های بسیار ضعیف شیطان یاری جناب حق نصیب اهل ایمان می‏گردد. با توجه به شرح مُدَلَّل و بیان حکمت قطعی این موضوع در رساله نور، اشاره بسیار مختصری به پاسخ سؤال مذکور می‏کنیم:

    آری، گاه در برابر تلاش پنهانی فردی دیوانه و آسیب رسان در آتش زدن خانه‏‏یی که صد نفر آن را بنا کرده و صدها نفر از آن محافظت می‏کنند حتی ممکن است به دولت و پادشاه مراجعه شود و به این ترتیب خانه مذکور پابرجا باقی بماند. وجودِ آن خانه به وجود شرایط، ارکان و اسباب لازم بستگی دارد، اما از بین رفتن و تخریب آن با از بین رفتن فقط یکی از شرایط واقع می‏گردد، یعنی با کبریت کشیدن دیوانه‏‏یی می‏سوزد و از بین می‏رود. به همین ترتیب است، که شیاطین انس و جن با کمترین کاری که انجام می‏دهند موجب تخریب‏های بزرگ و آتش سوزی‏های معنوی وحشتناکی می‏شوند.

    ریشه و اساس همه بدی‏ها و معاصی و شرور، عدم و نابودی‏ست، و زیر صورت وجود، عدم و تخریب، مخفی‏ست.

    شیاطین و شرور انسی و جنی در استناد به این نقطه با قدرتی بسیار اندک در برابر قدرتی بی‏حد و حصر می‏ایستند و اهل حق و حقیقت را همواره مجبور به فرار به سوی درگاه حضرت حق می‏کنند؛ و قرآن نیز بر حمایت از آنان (اهل حقیقت) همیشه تأکید می‏کند و اسماء نود و نه گانه الهی را در اختیارشان می‏گذارد و دستور اکید می‏دهد که در برابر دشمنان ثابت قدم باشند.

    با این پاسخ به یک باره نشانه‏های حقیقتی عظیم، و اساس مسأله‏‏یی بزرگ و شگفت انگیز. به ترتیب زیر دیده شد:

    هم‏چنان که بهشت محصولات تمام عالم وجود را دربردارد و بذرهای رسیده دنیا را به صورت دائمی می‏پرورد، جهنم نیز برای نشان دادن نتایج بسیارالیم عوالم ترسناک و بی‏حد و حصر عدم و پوچی، محصولات عدمی را تهیّه می‏کند و کارخانه وحشتناک جهنم علاوه بر سایر وظایفی که دارد عالم وجود و کائنات را از زشتی‏های عالم عدم پاک و منزه می‏کند. فعلاً نمی‏خواهیم باب این مسأله وحشتناک را بگشاییم. ان شاء الله بعداً توضیح داده خواهد شد.

    نیز، جزیی از ثمره ایمان به ملائکه و نمونه‏‏یی مربوط به نکیر و منکر چنین است:

    در عالم خیال وارد گوری شدم که مانند هر کس دیگری باید وارد آن می‏شدم؛ در حالی که در گور تاریک و سرد که به سلولی انفرادی می‏ماند، تنها و بی‏کس غرق ناامیدی و وحشت و تنهایی مطلق برخود می‏لرزیدم، ناگهان دو دوست عزیز از طایفه نکیر و منکر رخ نمودند و به سویم آمدند، و شروع به گفتگو با من کردند. قلبم و قبرم وسعت یافت، نورانی و گرم شد، و دریچه‏هایی به سوی عالم ارواح گشوده شد. از آن چه در عالم خیال می‏دیدم و قرار بود در آینده واقعاً به سرم آید از جان و دل شاد شدم و شکر گفتم.

    یکی از طلاب علوم دینی که صرف و نحو می‏خوانده از دنیا می‏رود. در قبر نکیر و منکر از او می‏پرسند «من ربک؟» او که گمان می‏کرده هم‏چنان در مدرسه است براساس علم نحو در پاسخ می‏گوید: «من، مبتدا و ربک خبر آن است. این مطلب آسانی‏ست، سؤالات سخت‏تری بپرسید.» به این ترتیب فرشتگان و ارواح حاضر و ولی‏یی را که در آن جا کشف القبور کرده و شاهد ماجرا بوده است به خنده وامی دارد و رحمت الهی نیز متبسم می‏شود و طلبه ما از عذاب نجات می‏یابد. مرحوم حافظ علی که از شهدای قهرمان رساله نور است در زندان هنگامی که رساله ثمره را با کمال اشتیاق می‏نوشت و مطالعه می‏کرد از دنیا رفت. در قبر به فرشتگانی که مأمور سؤالند مانند جلسه دادگاه با حقایق رساله ثمره جواب می‏داده است. من و طلاب رساله نور نیز سؤالات آنان را در آینده به شکل حقیقی و در حال حاضر به لحاظ معنایی بر اساس حجت‏های قوی و درخشان رساله نور پاسخ داده و ان‏شاءالله آن‏ها را به تصدیق و تحسین و تبریک وا خواهیم داشت.

    نمونه‏ی جزیی از این که ایمان به ملائکه مدار سعادت دنیوی‏ست:

    کودک معصومی که درس از علم فقه گرفته بود به کودک دیگری که در کنارش بود و برای درگذشت برادرش شیون می‏کرد گفت: «گریه نکن، شکر کن... برادر تو همراه فرشتگان به سوی بهشت رفت، در آن جا گشت و گذار می‏کند و بیش از ما لذت می‏برد، مانند فرشتگان بال خواهد زد؛ او حالا می‏تواند همه جا را ببیند.» و به این ترتیب گریه او را به تبسم و شادی تبدیل کرد.

    من نیز مانند همان کودکی که می‏گریست در این زمستان حزین و وضعیت الیمی که دارم خبر بسیار دردناک درگذشت دو نفر را شنیدم. یکی از آن‏ها برادر زاده‏ام مرحوم فؤاد بود که در مکتب‏های معتبر و عالی همواره مقام اول را کسب می‏کرد و به نشر حقایق رساله نور اشتغال داشت؛ دیگری نیز همشیره مرحومه‏ام عالمه خانم بود که به سفر حج رفت و در حین سکرات به طواف مشغول بوده و درگذشت. در مرگ این دو هم‏چون درگذشت مرحوم عبدالرحمن که شرح آن در رساله سالمندان آمده است، گریستم اما در عین حال به نور ایمان و در عالم معنا دیدم که فؤاد بی‏گناه و آن بانوی صالحه به جای انسان‏ها با فرشتگان دوست شده‏اند، و از مهالک و معاصی دنیوی نجات یافته‏اند. به جای آن غم و اندوه شدید شادی بزرگی احساس کردم، به آن‏ها، به پدر فؤاد یعنی برادرم عبدالمجید و به خودم تبریک گفتم و شکر خدای ارحم الراحمین را به جا آوردم. این مطلب را به نیت دعای رحمت برای آن دو مرحوم نوشتم و ثبت کردم.

    تمام موازین و موازنه‏های مندرج در رساله نور، ثمرات ایمان را که مدار سعادت دنیوی و اخروی‏ست بیان می‏کند. ثمرات و فواید بزرگ و کلی ایمان در این دنیا موجب سعادت حیات و لذت عمر هستند، از این جهت، ایمانِ هر فرد مؤمن برایش سعادت ابدی را نتیجه خواهد داد. بلکه در آخرت به صورت سعادت سنبله خواهد داد، و به آن صورت خواهد شکفت.

    و پنج فایده از ثمرات کلی و بسیار فراوان مذکور تحت عنوان «میوه معراج» در بخش پایانی کلام سی و یکم و پنج فایده دیگر در شاخه پنجم کلام بیست و چهارم به عنوان نمونه نوشته شده است. در آغاز گفته بودیم همان طور که هر یک از ارکان ایمان دارای ثمراتی جدا جدا، بسیار زیاد و بی‏نهایت می‏باشند، ثمره‏‏یی از ثمرات فراوان آن مجموعه، بهشت برین، ثمره دیگر سعادت ابدی و باز ثمره دیگر و شاید دلچسب‏ترین‏شان رؤیت الهی‏ست. در موازنه بخش پایانی کلام سی و دوم قسمی از ثمرات ایمان که مدار سعادت دو جهان است به وضوح توضیح داده شده است.

    یکی از دلایل وجود ثمرات با ارزش رکن ایمان به قَدَر در این دنیا، در زبان مردم به این صورت ضرب المثل شده است: «مَن آمَنَ بِالقَدَر اَمِنَ مِن الکدَرِ» یعنی کسی که به تقدیر الهی ایمان داشته باشد از غم و غصه نجات می‏یابد. در پایان رساله قَدَر با تمثیل زیبای ورود دو مرد به باغ قصری شاهانه، ثمرة کلی آن بیان شده است. من حتی در زندگی خودم به سبب هزاران تجربه دریافته و دانسته‏ام که اگر ایمان به قَدَر الهی نباشد سعادت حیات دنیوی از بین می‏رود. در مصیبت‏های دردناک هر گاه از زاویه ایمان به قَدَر، نگاه می‏کردم می‏دیدم درد مصیبت به مقدار زیادی کم می‏شود، و حیرت می‏کردم از این که چگونه می‏توان بدون ایمان به قَدَر الهی زندگی کرد.

    در مقام دوم کلام بیست و دوم به یکی از ثمرات کلی رکن ایمان به ملائکه چنین اشاره شده است: عزرائیل (ع) در مناجاتی خطاب به حضرت حق می‏گوید:

    «در عمل به وظیفه قبض ارواح، بندگانت از من دلخور می‏شوند و گلایه خواهند کرد.» در پاسخ به او گفته می‏شود: «بیماری‏ها و مصایب را در برابر انجام وظیفه تو پرده‏‏یی قرار می‏دهم تا شکایت بندگانم از آن‏ها باشد و چیزی متوجه تو نشود.»

    وظیفه عزرائیل نیز پرده‏‏یی مانند همین پرده‏هاست تا شکوائیه‏های بی‏جا متوجه حضرت حق نگردد، زیرا هر کسی قادر به مشاهده حکمت، رحمت، جمال و مصلحتی که در مرگ وجود دارد نمی‏باشد. ظاهر را می‏بینند و لب به اعتراض می‏گشایند و شروع به گلایه می‏کنند. برای آن که چنین شکوائیه‏های نابجایی متوجه رحیم مطلق نگردد، حکمت این است که عزرائیل (ع) پرده و حجاب باشد.

    به همین ترتیب، وظیفه همه ملائک و بلکه همه اسباب ظاهری آن است که پرده‏‏یی در برابر عزت ربوبی شوند، تا عزت و تقدس قدرت الهی و احاطه رحمتش در چیزهایی که زیبایی آن‏ها دیده نمی‏شود و حکمت‏هایشان دانسته نمی‏شود، محفوظ بماند و آماج اعتراض‏ها واقع نگردد و مباشرت قدرت در چیزهای بی‏ارزش و بی‏ترحم و بی‏ارزش (در ظاهر) دیده نشود؛ وگرنه رساله نور با دلایل بی‏شمار اثبات کرده است که خاتم توحید نشان از آن دارد که هیچ سببی تأثیر حقیقی ندارد و در ایجاد نیز فاقد قابلیت لازم است.

    آفریدن یا ایجاد کردن خاص اوست. اسباب پرده‏‏یی بیش نیستند. ذی شعورانی چون فرشتگان به سبب اختیارات جزیی شان، جز نوعی خدمت فطری که کسب نامیده می‏شود و عملی جز عبودیت آن هم بدون امکان ایجاد، در اختیار ندارند.

    آری، عزت و عظمت خواهان این هستند که اسباب، پرده دار دست قدرت حق باشند، در نظر عقل؛

    توحید و احدیت نیز می‏خواهند اسباب، دست خود را از تأثیر حقیقی کوتاه کنند.

    پس هم‏چنان که ملائکه و اسباب ظاهری که در امور وجودی و خیریه به کار گرفته می‏شوند، قدرت ربانیه را در چیزهایی که زیبایی‏هایشان دیده و دانسته نمی‏شود، از ظلم و قصور محافظت نموده و هر یک وسیله‏‏یی برای تقدیس و تسبیح الهی به شمار می‏روند،

    به همان ترتیب، کاربرد شیاطین انس و جن و مواد مُضر در امور شرّی و عدمی نیز قدرت سبحانی را از ظلم و ستم و اعتراضات نابجا و شکوائیه‏ها می‏رهاند و به تقدیس و تسبیح ربّانی و منزه و مبرا بودنش از هرگونه قصوری که ممکن است در کائنات باشد خدمت می‏کند، زیرا همه نقصان‏ها از عدم و از نداشتن قابلیت و از تخریب و از انجام ندادن وظیفه - که هر یک از این‏ها نوعی مسأله عدمی‏ست- و از افعال عدمی که فاقد وجودند سرچشمه می‏گیرد.

    این حجاب‏های شیطانی و مبتنی بر شرّ، مرجع آن نقصان‏ها قرار می‏گیرند و اعتراض‏ها را به سوی خود جلب می‏کنند و به این ترتیب وسیله‏‏یی برای تقدیس حضرت حق می‏شوند. در واقع در امور عدمی و تخریبی و شرّی نیازی به قوت و اقتدار نیست؛ کاری کوچک و قوتی جزیی بلکه انجام ندادن وظیفه کافی‏ست تا گاهی موجب عدم‏ها و تخریب‏های بزرگ گردد. فاعلان شرور گمان می‏رود که مقتدرند؛ در حالی که جز عدم تأثیری ندارند و خارج از کسبی جزیی، قدرتی ندارند، لذا چون شروران مزبور ریشه در عدم دارند پس شروران فاعلان حقیقی‏اند. آن‏ها مستحق آن‏اند که اگر ذی شعورند مجازات را متحمل شوند.

    پس شروران در سیئات، فاعلند و فقط در حسنات و امور خیر و اعمال صالحه صحبت از وجود می‏شود و نیکان فاعلان و مؤثران حقیقی نیستند، آن‏ها قابلند و فیض الهی را می‏پذیرند و پاداش‏شان نیز فضلی الهی‏ست لذا قرآن حکیم می‏فرماید:

    مَٓا اَصَابَكَ مِن۟ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّٰهِ وَمَٓا اَصَابَكَ مِن۟ سَيِّئَةٍ فَمِن۟ نَف۟سِكَ([56])

    نتیجه: در حالی که کائنات هستی و عوالم بی‏شمار عدم در مقابله با یک‏دیگر نتایجی چون بهشت و جهنم را حاصل می‏کنند و همه عوالم وجود «الحمدلله، الحمدلله» و تمام عوالم عدم «سبحان الله، سبحان الله» سر می‏دهند و با قانون مبارزه‏‏یی فراگیر، ملائکه با شیاطین و خیرها با شرّها در مبارزه‏اند و این رودررویی تا مبارزه الهام و وسوسه در اطراف قلب کشیده می‏شود، به یکباره یکی از ثمرات ایمان به فرشتگان تجلی می‏کند، و مسأله حل شده و عالم ظلمانی، نورانی و درخشان می‏شود؛ نوری از انوار آیه مبارکه اَللّٰهُ نُورُ السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضِ([57]) را نشانمان می‏دهد و شیرینی آن را به ما می‏چشاند.

    در کلام بیست و چهارم و در کلام بیست و نهم – که دارای کرامت الف‏ها‏ست- به یکی دیگر از ثمرات کلی این مطلب اشاره می‏شود و وجود ملائکه و وظایف آن‏ها به وضوح اثبات می‏گردد.

    آری، حشمت ربوبی پرمهر و محبتی که می‏خواهد خود را در هر سوی کائنات، در هر چیز کلی و جزیی، و در هر نوعی معرفی کند تا او را بشناسند و دوست داشته باشند، طبیعی‏ست که در مقابل آن حشمت و مرحمت و معرفی و دوست داشتن باید با عبودیتی گسترده، فراگیر و مبتنی بر معرفت و شعور توأم با شکر و تقدیس مواجه شود؛ این امری لازم و قطعی‏ست. این وظیفه را فقط و فقط ملائکه بی‏شمار هستند که می‏توانند به حساب جمادات و ارکان عظیم فاقد شعور در کائنات انجام دهند و فقط آن‏ها هستند که می‏توانند اجرائیات حکیمانه و باشکوه سلطنت ربوبی را در هر سو، در زمین و آسمان، در عمق زمین، و بیرون آن نمایندگی کنند.

    برای مثال قوانین بی‏روح فلسفه، خلقت زمین و وضعیت فطری آن را بسیار ظلمانی و وحشت انگیز نشان می‏دهد؛ در حالی که به واسطه این ثمره نورانی، زمین به طرز مأنوسی بر گُرده دو ملک به نام‏های ثور و حوت قرار دارد و در واقع تحت نظارت آن‏هاست؛ یعنی ماده‏‏یی اخروی به نام «صَخرَت» که از بهشت آورده شده و سنگ بنای باقی کره زمینی‏ست که فانی می‏باشد؛ و اشاره‏‏یی‏ست به این که قسمی از آن در آتیه به بهشت باقی منتقل خواهد شد، و برای ملائکه‏‏یی چون ثور و حوت نقطه استناد قرار گرفته است؛ براین اساس از پیامبران قدیم بنی اسرائیل روایاتی هست و از ابن عباس نیز روایت شده است. متأسفانه این معنای قدسی و این تشبیه به مرور زمان در نظر عوام حقیقت تلقی شده و شکلی غیر منطقی به خود گرفته است.

    فرشتگان همان طور که در هوا گشت و گذار می‏کنند در خاک و سنگ و زمین نیز حضور دارند، لذا آن‏ها نیازی به سنگ جسمانی و کره زمین نیز نیازی به ماهی و گاو ندارند که بر رویشان قرار بگیرند.

    یا مثلاً کره زمین که به تعداد سرهای انواع (موجودات) و به تعداد زبان افراد انواع مذکور و همین طور به تعداد اعضا و برگ‏ها و میوه‏های آن افراد تسبیح می‏گوید، بی‏شک با آگاهی از آن عبودیت باشکوه و فاقد شعور فطری و برای این که آن‏ها را با معرفت نمایندگی و تقدیم درگاه الهی کند به فرشته موکلی نیاز دارد که دارای چهل هزار سر باشد؛ هر سر چهل هزار زبان داشته باشد و با هر زبان چهل هزار تسبیح بگوید. این مطلب را که عین حقیقت است مخبر صادق خبر داده است.

    فرشتگانی چون جبرائیل که مناسبات ربّانی را به مهم‏ترین نتیجه آفرینش کائنات یعنی انسان تبلیغ و اظهار می‏کند، و اسرافیل و عزرائیل (ع) که اجرائیات الهی و خاص آفریدگار هم‏چون زنده کردن، حیات بخشیدن و آماده ساختن برای مرگ را - که در عالم ذی حیاتان موارد وحشتناک و با حشمتی به شمار می‏روند - نمایندگی می‏کنند و با عبودیت تمام بر آن‏ها نظارت دارند؛ و هم چنین میکائیل (ع) که بر احسان‏های رحمانی در رزق و روزی به عنوان جامع‏ترین، گسترده‏ترین، و لذت‏بخش‏ترین امور در دایره حیات نظارت دارد و شکر و سپاس‏های فاقد شعور را با شعور و معرفت نمایندگی می‏کند، ماهیت‏های بسیار عجیبی دارند و بقای روح و وجودشان مقتضای سلطنت و حشمت ربوبی‏ست. وجود آن‏ها و هر یک از طوائف مخصوص آن‏ها به اندازه وجود حشمت و سلطنتی که در هستی چون خورشید ظاهر است، قطعی و یقینی می‏باشد. مسایل دیگر مربوط به ملائکه را باید با همین مطالب قیاس نمود.

    آری، قدیر ذوالجلال و الجمالی که بر روی کره زمین چهارصد هزار نوع ذی حیات آفرید، و حتی از متعفن‏ترین و ساده‏ترین مواد، بسیاری از ذی روحان را خلق کرد و هر سو را به وجود آنان مبارک گرداند و طوری تدبیر نمود که در مقابل صُنع معجزاتش به زبان خویش «ماشاء الله، بارک الله، سبحان الله» بگویند و در برابر احسان‏های رحمتش «الحمدلله، والشکر لله، الله اکبر» بر زبان آورند، البته و بدون هیچ شک و شبهه‏یی، ساکنان و روحانیونی دائماً در عبودیت و به دور از عصیان و گردنکشی و مناسب با آسمان‏های بزرگ خلق نموده و سماوات را به وجودشان مبارک گردانده و خالی رها ننموده است. بسیار بیش‏تر از انواع حیوانات، انواع ملایکه‏‏یی آفرید که قسمی از آن‏ها بسیار کوچکند و سوار بر دانه‏های برف و باران با زبان خود آفرینش و رحمت الهی را تقدیر می‏کنند؛ قسمی دیگر سوار بر ستارگان سیار و در حال گشت و گذار در کائنات، در برابر عظمت و عزت و حشمت ربوبی، تکبیر و تهلیل سر می‏دهند و به این ترتیب عبودیت‏شان را به عالمیان اعلام می‏دارند.

    آری، از زمان آدم تاکنون همه کتاب‏ها و ادیان سماوی بر وجود ملائکه و عبودیت‏شان اتفاق نظر داشته‏اند؛ نیز روایت‏های فراوان و متواتری مبنی بر وقوع گفتگو و محاوره با فرشتگان در تمام اعصار وجود داشته است. این مطالب، وجود ملائک و این که با ما مرتبط هستند را به همان ترتیبی که مردم آمریکا را ندیده‏ایم، اما به وجودشان اطمینان داریم، برایمان به صورت قطعی ثابت می‏کند.

    اینک بیا و با نور ایمان به دومین ثمره کلی بنگر و آن را بچش؛ و ببین چگونه سرتاسر عالم هستی را مُزین ساخته، زیبا نموده و تبدیل به بزرگ‏ترین مسجد و معبد پهناوری کرده است و در برابر نمایش سرد و مرده و تاریک و وحشتناک فن و فلسفه، عالمی دلنشین، مأنوس، نورانی، باشعور و زنده را نشان می‏دهد و جلوه‏‏یی از لذت حیات باقی را نسبت به درجات اهل ایمان در همین دنیا به آن‏ها می‏چشاند.

    تتمه: هم چنان که در هر سوی کائنات به سرّ وحدت و احدیت، عین قدرت، عین اسم، عین حکمت، و عین صنعت وجود دارد، و هر آفریده‏‏یی به زبان حال خویش بر وحدت و تصرف و ایجاد و ربوبیت و خلاقیت و قدسیت آفریدگار گواهی می‏دهد؛ به همان ترتیب، فرشتگان را خلق کرد و تسبیحاتی را که هر مخلوق به زبان حال و بدون ادراک بیان می‏دارد توسط ملائکه با زبانی مبتنی بر عبودیت به انجام می‏رساند.

    فرشتگان به هیچ وجه بر خلاف فرامین الهی حرکتی نمی‏کنند، جز عبودیتی خالص کار دیگری ندارند و بی‏فرمان الهی در هیچ کاری دخالتی ندارند، آن‏ها حتی بدون رخصت قادر به شفاعت نیز نیستند. ملائکه به تمام معنا مظهر سرّ عِبَادٌ مُك۟رَمُونَ([58])؛ يَف۟عَلُونَ مَا يُؤ۟مَرُونَ([59])هستند.

    خاتمه

    اشاره مختصری‏ست بر حقیقتی مفصل که یکی از معجزات غیبی و آشکارسوره قُل۟ اَعُوذُ بِرَبِّ ال۟فَلَقِ را نشان می‏دهد. اشارتی که پس از مغرب ناگهان و بی‏اختیار بر قلبم الهام شد که شامل نکته‏‏یی اعجاز آمیز و به غایت مهم می‏باشد.

    بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ

    قُل۟ اَعُوذُ بِرَبِّ ال۟فَلَقِ ۝ مِن۟ شَرِّ مَا خَلَقَ ۝ وَمِن۟ شَرِّ غَاسِقٍ اِذَا وَقَبَ ۝ وَمِن۟ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ ۝ وَمِن۟ شَرِّ حَاسِدٍ اِذَا حَسَدَ([60])

    صرفاً به لحاظ معنای اشاری، در این سوره عظیم و خارق‏العاده به پیامبر و امت او فرمان داده می‏شود: «از شرور و شیاطین انسی و جنی که در کائنات به حساب عوالم عدمی فعالند خود را حفظ کنید.» این فرمان همه اعصار را شامل می‏شود و مخصوصاً با معنای اشاری که دارد دوران عجیب روزگار ما را آشکارا مورد خطاب قرار می‏دهد و خدمتگزاران قرآن را به استعاذه فرا می‏خواند. این معجزه غیبی با پنج اشاره به طور خلاصه بیان می‏شود.

    هر یک از آیات این سوره معانی فراوانی دارد. این که در معنای اشاری، در پنج جمله آن، چهار بار کلمه «شر» تکرار می‏شود و با مناسبتی معنوی و با قوت، به چهار نوع از شرور و انقلابات و مبارزات مادی و معنوی دهشت انگیز و توفانی این عصر اشاره می‏شود و در معنا فرمان داده می‏شود که «از این موارد دور شوید.» بی‏تردید ارشادی غیبی‏ست که شایسته اعجاز قرآن می‏باشد.

    مثلاً قُل۟ اَعُوذُ بِرَبِّ ال۟فَلَقِ در ابتدای سوره براساس حساب ابجد و جفر اشاره است به تاریخ 1352 یا 1354 که نشان از آمادگی پرحرص و حسد نوع بشر برای وقوع جنگ جهانی دوم بعد از جنگ اول دارد. این آیه به لحاظ معنا به امت محمدیه می‏گوید: «وارد این جنگ نشوید و به خدایتان پناه ببرید.» در معنایی رمزی نیز به شاگردان رساله نور که خدمتکاران قرآن هستند با توجهی ویژه خبر می‏دهد که در تاریخ مذکور از زندان اسکی شهیر و شرّی وحشتناک نجات یافته و طرح نابود کردن‏شان عقیم خواهد ماند، لذا به زبان رمز به آن‏ها امر می‏کند به خدا پناه ببرند و استعاذه کنند.

    یا آیه مِن۟ شَرِّ مَا خَلَقَ بدون شمارش تشدید، می‏شود 1361؛ که اشاره‏‏یی‏ست به خسارات ظالمانه و بی‏رحمانه این جنگ بی‏نظیر با تاریخ‏های هجری و رومی؛ و در عین حال با معنایی رمزی، به شاگردان نور که با تمام توان‏شان در راه خدمت به قرآن تلاش می‏کنند اشاره دارد که از طرح گسترده نابودی و بلایی الیم و وحشتناک و زندان دنیزلی نجات می‏یابند. به زبان اشاره به آن‏ها می‏گوید: «خود را از شر خلق محافظت کنید.»

    نمونه دیگر عبارت اَلنَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ است (تشدیدها شمرده نمی‏شوند.) که می‏شود 1328؛ اگر لامی را که همراه تشدید هست به حساب آوریم عدد 1358 اشاره‏یی به سال 1358 زمانی که غدّاران اجنبی با حرص و حسد و با فکر نابود کردن نتایج انقلاب آزادی خواهانة ما – که در حمایت از قرآن صورت گرفته بود – سلطنت را تبدیل کرده و با راه اندازی جنگ‏های بالکان و ایتالیا و (جنگ‏های جهانی) اوّل و دوّم، شرارت‏های مادّی و معنوی خود را با دمیدن افکار زهرآلود دیپلمات‏هایشان از طریق رادیو در اذهان هرکس جای دادند؛ و طرح‏های پنهان خود را به نقاط حساس مقدّرات بشر تلقین کردند. اشراری را به میدان آوردند تا مقدمات نابودی وحشیانه پیشرفت‏های هزارساله تمدن را فراهم آورند. این نکات کاملاً مطابق معنای اَلنَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ است.

    به همین ترتیب وَمِن۟ شَرِّ حَاسِدٍ اِذَا حَسَدَ (بدون در نظر گرفتن تشدید و تنوین) معادل رقم 1347 است که در این تاریخ به موجب اجبار معاهدات اجنبی، بحران عجیبی در این وطن صورت گرفت و به‏سبب تحکم فلسفه، در میان این ملت دیندار تحولات مهمی ایجاد شد و درعین حال حسادت‏ها و رقابت‏های وحشتناک دولت‏ها موجب وقوع جنگ جهانی دوم گردید. توافق و تطابق معنای اشاری آیه فوق با حوادث ذکر شده بی‏شک لمعه‏‏یی از اعجاز غیبی آن است.

    یادآوری:

    هر آیه معانی متعددی دارد. نیز هر معنایی، کلی‏ست و ممکن است در هر دوره‏‏یی افرادی را شامل شود. در این بحث صرفاً معنای اشاری آیات که متوجه دوره کنونی ماست مد نظر است. در برابر معنای کلی آیه، عصر و زمانه ما یکی از افراد آن به شمار می‏رود، لیکن به سبب خصوصیاتی که کسب کرده است موجب می‏شود که آیه به تاریخ آن حادثه بنگرد. من چهار سال است که نه می‏دانم این جنگ چه وقایع یا چه نتایجی داشته و نه پرسیده‏ام که صلح شده است یا نه؛ لذا هیچ گاه به این سوره قدسی از آن نظر مراجعه نکردم تا بدانم چه قدر به زمانه ما و به این جنگ اشاره دارد؛ و گرنه در بخش‏های مختلف رساله نور مخصوصاً در رسائل ثمانیه بیان و اثبات گردیده است که این خزانه چه اسرار فراوان دیگری دارد. بحث را در این جا کوتاه می‏کنم و خواننده را به همان جا ارجاع می‏دهم.

    پاسخ سؤالی که ممکن است به ذهن خطور کند:

    در این لمعه اعجازیه، به مناسبتی بسیار ظریف و لطیف و به سبب رمز و اشاره است که در مِن۟ شَرِّ مَا خَلَقَ ابتدای آیه هم مِن۟ و هم شَرِّ را در محاسبه آورده‏ایم، و در وَمِن۟ شَرِّ حَاسِدٍ اِذَا حَسَدَ پایانی فقط شَرِّ را حساب نموده و وَمِن۟ را نادیده گرفته‏ایم، نیز در وَمِن۟ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ هر دوی آن‏ها را به حساب نیاورده‏ایم، زیرا در مخلوقات جز شر، خیرهایی هم هست و همه شرها متوجه هرکسی نمی‏شود. «من» که تبعیضیه است و معنای «بعضی» را می‏دهد و «شر» به صورت رمز، وارد این مطلب شده است، اما فقط حسود حسد می‏ورزد، و کاملاً شرّ می‏شود و لزومی به مفهوم «بعضی» نیست. در رمـز اَلنَّفَّاثَاتِ فِى ال۟عُقَدِ که گفتیم شامل دیپلمات‏های ساحری می‏شود که برای منافع‏شان آتش به کره زمین می‏دمند که هرچه می‏کنند برای تخریب و نابودی‏ست، لذا لزومی به واژه «شرّ» نمی‏ماند، زیرا همه کارهایشان «شرّ» است.


    حاشیه‏‏یی بر یک نکته اعجازی این سوره

    هم چنان که این سوره با چهار جمله از پنج جمله خود با معنای اشاری چهار انقلاب و توفان بزرگ شرارت انگیز عصر ما را در نظر دارد، با چهار مرتبه تکرار مِن۟ شَرِّ (تشدید حساب نمی‏شود) در واقع با چهار معنای اشاری و در مقام جفر، به وحشتناک‏ترین فتنه عالم اسلام یعنی حمله چنگیز و هلاکو و عصر فروپاشی دولت عباسی نظر دارد و بر آن تأکید می‏کند.

    آری، شَرِّ بدون تشدید معادل 500 است و مِن۟ 90؛ بسیاری از آیات ناظر بر آینده در واقع هم به دوره‏های گذشته و هم زمانه فعلی ما نظر دارند. امام علی و غوث اعظم (قَدَّسَ الله سِرَّه) نیز که از آینده خبر داده‏اند؛ به همین ترتیب با توجه به دوره‏های گذشـته و زمـانه و دوره فعلی ما خبـر داده‏انـد.

    غاسـق در غَاسِقٍ اِذَا وَقَبَ معادل 1161 و اِذَا وَقَبَ 810 است؛ لذا این آیه به شرارت‏های مهم مادی و معنوی آن روزگاران اشاره دارد نه زمانه فعلی. جمع این دو رقم 1971 میلادی می‏شود و خبر از شرّی وحشتناک در آن تاریخ می‏دهد. اگر سی سال بعد محصول بذرهای فعلی اصلاح نشود، بی‏شک باید منتظر سیلی‏های دهشت انگیزی بود.


    لاحقه‏‏یی بر حاشیه مسأله یازدهم

    بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ

    حساب (ابجدی) عبارات پایانی آیت الکرسی به ترتیب زیر است:

    لَٓا اِك۟رَاهَ فِى {الدّٖينِ قَد۟ تَبَيَّنَ الرُّش۟دُ} مِنَ ال۟غَىِّ ([61]) 1350.

    {فَمَن۟ يَك۟فُر۟ بِالطَّاغُوتِ}([62]) –1929 یا 1928.

    وَيُؤ۟مِن۟ بِاللّٰهِ فَقَدِ اس۟تَم۟سَكَ ([63]) – 946، مطابق نام رساله نور.

    بِال۟عُر۟وَةِ ال۟وُث۟قٰى([64]) 1347.

    {وَيُؤ۟مِن۟ بِاللّٰهِ فَقَدِ اس۟تَم۟سَكَ} {بِال۟عُر۟وَةِ ال۟وُث۟قٰى} لَا ان۟فِصَامَ لَهَا وَاللّٰ ([65]) – اگر باهم خوانده شود 1012، درغیر این صورت 945 (یکی از تشدیدها محاسبه نمی‏شود).

    يُخ۟رِجُهُم۟ مِنَ (الظُّلُمَاتِ) اِلَى النُّورِ([66]) 1372 (بدون تشدید).

    وَالَّذٖينَ كَفَـرُٓوا اَو۟لِيَٓاؤُهُمُ {الطَّاغُوتُ} اِلَى النُّورِ ([67]) 1417.

    {يُخ۟رِجُونَهُم۟ مِنَ النُّورِ اِلَى} الظُّلُمَاتِ ([68]) 1338 (تشدید محاسبه نمی‏شود).

    اُولٰٓئِكَ اَص۟حَابُ النَّارِ هُم۟ فٖيهَا خَالِدُونَ ([69]) 1295 (با محاسبه تشدید).

    بر قلبم الهام شد که درآیات فوق علاوه بر این که نام رساله نور دوبار ذکر می‏شود، به صورت مجاهده و تحقّق و تألیف و زمان تکامل آن تطابق کاملی وجود دارد. جز آن، بر کوشش کافران اشاره می‏شود که با جنگ 1293 می‏خواستند نور عالم اسلام را خاموش کنند؛ هم چنین با زمان معاهدات وحشتناکی که به واسطه جنگ اول (1338) تنظیم شد و عملاً درصدد انتقال از نور به ظلمات بودند کاملاً مطابق است؛ آیات مزبور همین طور با ذکرمواجهه مکرر نور و ظلمات، دراین مجاهدت معنوی با معنای اشاری، از نوری یاد می‏کند که برخاسته از نور قرآن است و نقطه اتکای اهل ایمان خواهد شد.

    من هم مجبور شدم بنویسم، سپس دیدم مناسبت معنای آیات مذکور با اوضاع زمانه ما آن قدر زیاد است که حتی اگر هیچ نشانه تناسبی وجود نداشته باشد، چون مربوط به همه زمان‏هاست قطعاً با زبان اشاری با ما نیز گفتگو می‏کند.

    آری، اولاً جمله لَٓا اِك۟رَاهَ فِى الدّٖينِ قَد۟ تَبَيَّنَ الرُّش۟دُ ([70]) براساس حساب ابجد و جفر بر تاریخ 1350 انگشت می‏نهد و با معنای اشاری می‏گوید: هر چند در آن تاریخ در پی جدایی دین از دنیا، آزادی وجدان – که با اکراه و اجبار در دین و مجاهده‏ی دینی و جهاد با سلاح برای دین مخالف است – به‏عنوان قانون اساسی حکومت‏ها، و به‏عنوان یک اصل سیاسی مورد قبول واقع شده و حکومت به جمهوری لائیک تبدیل خواهد شد. امّا به‏جای آن یک جهاد دینی معنوی با شمشیر ایمان تحقیقی صورت خواهد گرفت. آری، عبارت فوق با نشان دادن لمعه‏‏یی از اعجاز، خبر می‏دهد که نوری برخاسته از قرآن رشد و ارشاد و حق و حقیقت دین را با براهین محکم در مقابل دیدگان ظاهر می‏کند و آن را شرح و توضیح می‏دهد.

    آیات فوق تا کلمه «خالدون» نشانه پنهانی‏ست که با مواجهه مکرر نور و ظلمات، و ایمان و تاریکی‏ها - که منبع و اصل همه موازنه‏های رساله نور است - به مبارزه و جهاد معنوی در تاریخ مذکور و قهرمان بزرگ آن یعنی «رساله نور» اشاره دارد؛ رساله‏‏یی که صدها طلسم دینی را می‏گشاید و شمشیر الماس آن نیازی به شمشیرهای مادی دیگر باقی نمی‏گذارد.

    آری، بی‏نهایت سپاس که بیست سال است رساله نور بالفعل نمایانگر این اخبار غیبی و لمعه اعجازی بوده است، و به دلیل همین سرّ اعظم است که شاگردان رساله نور در سیاست دنیا و جریاناتش و مجادلات مادی آن دخالتی ندارند و برایش اهمیتی قائل نیستند و مرتبه خود را تا آن حد تنزل نمی‏دهند. نیز شاگردان حقیقی رساله نور به بدترین دشمن خود و در مقابل تجاوزات تحقیرآمیزش می‏گویند:

    «ای بیچاره! ما سعی می‏کنیم تو را از نابودی همیشگی برهانیم و از پایین‏ترین و دردناک‏ترین درجه حیوانیت فانی به سعادت باقی انسانیت انتقال دهیم،‏اما تو برای نابودی و از بین بردن ما تلاش می‏کنی، لذات تو در این دنیا بسیار ناچیز، کوتاه و مجازاتت در آخرت بسیار زیاد و طولانی‏ست. مرگ ما آزاد شدن است، برو! ما خود را با تو مشغول نمی‏کنیم، هر چه می‏خواهی بکن!»

    شاگردان رساله نور از دشمن ظالم عصبانی نیستند، برای او دل می‏سوزانند و به او محبت می‏کنند و با امید نجات او برای اصلاحش تلاش می‏کنند.

    ثانیاً،

    با دقت به دو عبارت قدسی:

    وَيُؤ۟مِن۟ بِاللّٰهِ فَقَدِ اس۟تَم۟سَكَ([71]) بِال۟عُر۟وَةِ ال۟وُث۟قٰى([72])

    می‏بینیم که با مناسبت معنوی قوی و براساس حساب ابجد و جفر، اولی بر نام رساله نور و دومی بر تحقق و تکامل و فتوحات درخشان آن به طور کامل مطابقت دارد؛ و با معنایی رمزی خبر می‏دهد که رساله نور در زمانه فعلی و در حال حاضر یک ﭿﰑﰒﭾ است، یعنی ریسمان و حبل الهی بسیارمحکم است و کسی که دست در آن آویزد و بدان متوسل شود نجات می‏یابد.

    ثالثاً، عبارت اَللّٰهُ وَلِىُّ الَّذٖينَ اٰمَنُوا([73]) به لحاظ معنا و براساس حساب جفر اشاره‏‏یی رمزی به رساله نور دارد، به این شکل...

    (در این مقام پرده فرو آمد و به ادامه نگارش اجازه داده نشد، پس به زمان دیگری موکول می‏شود.)([74])

    اِنَّ ال۟اِن۟سَانَ لَيَط۟غٰى

    سعید نورسی


    بخشی از نامه خسرو، قهرمان رساله نور که درباره مسأله یازدهم «ثمره» نوشته است:

    بِاسمِهِ سُبحَانَهُ؛ وَ اِن مِن شَیَ ءٍ اِلاً یُسَبِّحُ بِحَمدِهِ

    اَلسَّلاَمُ عَلَیکُم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ

    استاد و سرور بسیار ارزشمند، محبوب و عزیزمان!

    «ثمره» که با نُه مسأله‏اش حاوی مطالب مفیدی برای مملکت و ملت است، در زمانه‏‏یی شگفت، و در میان عاصیان سرمست و دشمنانی خطرناک، به شکلی حیرت افزا به نجات شاگردانش اکتفا نکرده، بلکه با مسأله‏های دهم و یازدهمش مخصوصاً طلبه‏های رساله نور را در طی طریق حق تشویق می‏کند و از احوال قبر – مکانی که حقیقتاً عازمش هستند و یادش لرزه بر اندام هرکس می‏اندازد و به ویژه برای اهل غفلت منزلی بسیار ترسناک و دردآور و عذاب دهنده در زیر خاک است - آگاه می‏نماید و موجب می‏شود فرشتگانی را که قرار است ببینند و با آن‏ها گفتگو کنند دوست بدارند؛ و با آن مکان بیش‏تر مأنوس شوند. نیز وحشت فوق‏العاده درباره قبر را که نخستین منزل ترسناک انسان پس از مردن است تعدیل می‏کند و باعث می‏شود انسان نفس راحتی بکشد. به ویژه این رساله برای کسانی مانند من که آن عالم نورانی را ندیده‏اند در حکم چراغ درخشانی‏ست که شعاع‏های آن فاصله‏های هزاران ساله را روشن می‏کند. این رساله چون بوستانی نمونه و پُر گل است که همواره باید آن را بوئید.

    آری، ما به استاد محبوبمان عرض می‏کنیم هم‏چون طلبه‏‏یی که هر روز در برابر استاد درس پس می‏دهد، فیوضاتی را که از رساله نور کسب می‏کنیم همواره خدمت استاد عزیزمان عرضه می‏داریم، لیکن استاد محبوب ما فعلاً بیانات خویش را به‏حال تعطیل در آورده‏اند.

    استاد عزیزم!

    حقیقت رساله نور و زیبایی‏های مجموعه «ثمره» و فیضی که از گل‏هایش نصیب ما می‏شود مرا واداشته است، که به عنوان فردی از افراد جامعه سخن بگویم، و به قلب بسیاری از کسانی که چون من سخن می‏گویند حیات بخشیده است. حال، گام‏هایی که در محیط فعلی به سوی رساله نور برداشته می‏شود و دستانی که به سویش دراز می‏شوند، با یازدهمین گل رساله ثمره، متانت بیش‏تری کسب کرده، بروز یافته و به فعالیت می‏پردازند.

    طلبه بسیار حقیرتان

    خسرو

    مطلب زیر مکتوبی‏ست که به مناسبت تبریک ماه رمضان، به نام همه طلبه‏های رساله نور در اسپارتا نوشته و در سیزده بند تنظیم شده است.

    بِاسمِهِ سُبحَانَهُ، و اِن مِن شَی ءٍ اِلاَّ یُسِّبحُ بِحَمدِهِ

    حضرت استاد و سرور گرامی!

    ای که برای سلامت جهان اسلام در دنیا و آخرت، به واسطه فیض قرآن و حقیقت رساله نور و همت شاگردان صادق، با چشمان مبارک خویش به جای اشک خون می‏گریید؛

    و در بحبوحه پردغدغه و توفانی فتنه آخر زمان بیش از حضرت ایوب گرفتار بیماری‏ها و دردهایید

    و به نور قرآن و براهین رساله نور و تلاش شاگردان، امراض مادی و معنوی عالم اسلام را مانند لقمان حکیم مداوا می‏کنید

    و ای کسی که با کرامات عَلَویه و غوثیه و به موجب سی و سه آیه از آیات قرآن ثابت کردید که اجزای نوری که در دستان مبارک خود دارید حق و حقیقت است؛

    و ای کسی که با حال سالمندی و زار و نحیف و ضعیف و ترحم انگیز خود بیش از هرکس دیگری تا حد فدا کردن جان خویش نگران جهان اسلام هستید و برای کسانی که درصدد آزارتان هستند، با حقیقت قرآن و براهین رساله نور و صداقت و راستی طلبه‏های نور دعای خیر می‏کنید و پاسخ‏شان را به نیکی می‏دهید؛

    خود و طلبه‏هایتان به سبب انتشار آیت الکبرا از آثار مهم تان، مصیبت دیدید و زندانی شدید و شما تحت ارشادات قرآن و دروس رساله نور و اشتیاق شاگردان،

    زندان را به مدرسه یوسفیه تبدیل نمودید و آن را آموزشگاهی کردید

    و موجب شدید همه ناآگاهانی که در بین ما بودند در آن آموزشگاه قرآن را ختم کنند و آزاد شوند؛

    و در آن مصیبت، با نیروی قدسی قرآن و تسلی رساله نور و تحمل برادران، با این که ضعیف و سالمند بودید همه دردها و مصائب مان را به دوش کشیدید

    و با رساله‏های «ثمره» و«دفاعیات» که تحریر نمودید به واسطه اعجاز قرآن معجز بیان و براهین محکم رساله نور و اخلاص شاگردان و به اذن الهی درهای زندان را گشودید و موجب آزادی محبوسان شدید

    و آن روز را برای ما و برای عالم اسلام عید کردید

    و حقیقتاً اثبات نمودید که رساله‏های نور «نور علی نور» است و حق نوشته و خوانده شدن آزادانه‏اش را تا قیامت کسب نمودید؛

    و اثبات کردید که عالم اسلام با غذای قدسی قرآن عظیم الشأن و طعام اخروی رساله نور و اشتهای شاگردان، هم‏چون نان و آب و هوا به این رساله‏ها محتاج است؛ و هزاران فرد با خواندن و نوشتن این رساله‏ها مؤمنانه از دنیا می‏روند؛

    ای که طلاب خود را هیچ کجا مغلوب و سرشکسته نمی‏کنید

    و امروز با دروس قرآن آسمانی و اساس رساله نور و ذکاوت شاگردان و هم چنین با مسأله‏های دهم و یازدهم و گل‏های رساله ثمره، عطش قلوب مان را که در آتش فراقتان می‏سوزد با مسایل و گل‏های مبارک آن چون آب حیات و شراب کوثرفرومی نشانید و به سوی شادی و سرور سوق می‏دهید؛

    ای که مرگ را براساس وعد و وعیدهای قطعی قرآن عظیم الشأن و کشف قطعی رساله نور و مشاهده شاگردان درگذشته و مشاهدات صاحبان کشف القبور، در نظر اهل ایمان نجات از نابودی ابدی خواندید و تذکره‏‏یی برای رهایی از ناامیدی؛ مرگی را که جهانیان بیش از هر چیز دیگر از آن واهمه دارند؛

    اثبات کردید که زیباترین سفر برای رفتن به سوی نور است

    و درعین حال برای کفار و منافقان چیزی جز نابودی همیشگی نیست.

    ای که با اخبار قطعی قرآن معجز البیان – تحت تصدیق چهل وجه اعجازیش و هزاران معجزة احمدی (ع) - و با حجّت‏های رساله نور برآمده از آن (قرآن) که معاند‏ترین دشمنان را مغلوب می‏کند، و با نشانه‏ها و تجربه‏ها و اعتقادات فراوان شاگردان رساله نور اثبات نمودید که گور تنگ و سرد و تاریک و ترسناک برای مؤمنان مأوایی در بهشت و دری به بوستان جنت است

    و برای کفار و زندیقان منافق دالانی از جهنم و پر از مار و عقرب؛ و دو فرشته نکیر و منکر که به آن جا می‏آیند مونس و رفیقی برای رهروان طریق حق و حقیقت‏اند؛

    ای کسی که طلبه‏های رساله نور را از صنف طلاب علوم دانسته و با درگذشت مرحوم شهید قهرمان «حافظ علی» کشف نمودید که آنان سؤالات نکیر و منکر را با رساله نور پاسخ می‏دهند،

    و از درگاه رحمت الهی مسألت کردید که زندگان مان نیز پاسخ‏های لازم را براساس رساله نور دهند.

    ای که نشان دادید قرآن برای هر طبقه از طبقات چهل گانه (بشر) دارای معجزه است و کلام ازلی‏ست که ناظر بر کل کائنات است، و این را در رساله‏های معجزات قرآنیه و رساله ثمانیه‏ی رساله نور – که تفسیر قرآن است - اثبات کردید؛ و با عنایت به غیرت و حمیت فوق‏العاده برادران و شاگردان که چون گردانندگان کارگاه نورند، از آن‏ها خواستید رساله‏ها نگاشته شوند؛ نگارشی که از زمان حیات رسول الله(ع) تاکنون کسی این چنین قادر به انجام اعجازآمیز آن نبوده است. با این حال به خسرو کاتب قهرمان رساله نور گفتید «بنویس» و قرآنی همانند آن که در لوح محفوظ نوشته شده، نوشته شد؛ و به صورتی بی‏نظیر و زیبا و خارق‏العاده که نظیر آن نه دیده شده و نه شنیده شده تعریف و اثبات کردید که قرآن عظیم الشأن حقاً کلام الله است و در مرتبه بالاتری از همه کتاب‏های آسمانی دیگر قرار دارد و از همه آن‏ها با فضیلت‏تر است و در یک فاتحه آن هزاران فاتحه و در یک سوره اخلاصش هزاران اخلاص هست و با هر حرفش ده و صد و هزار و هزاران ثواب و حسنه نصیب انسان می‏شود.

    با نشان دادن معجزات قرآن معجز بیان که از هزار و سیصد سال تاکنون ادامه داشته و با شکست دادن مخالفان آن و با دلایل آشکار همان‏طور که چشم نور را تشخیص می‏دهد و با قلم‏های الماس شاگردان رساله نوری که تاکنون همتایش دیده نشده با «بیست و پنجمین کلام» و ضمایمش که عالم را تحت فرمان خود می‏خواند و متمردترین و معاندترین افراد را وادار به سکوت می‏کند به چهل وجه اعجاز قرآن را اثبات می‏نمایید؛

    هم چنین ثابت می‏کنید که حضرت پیغمبر(ع) رسول برحق است و افضل صد و بیست و چهار هزار پیامبر پیشین، و سید آنان است و هزاران معجزه او را در رساله‏‏یی به نام «معجزات احمدیه (ع)» به شکل نیکویی برمی شمرید و نیز با توجه به این که قرآن عظیم الشأن رسول اکرم (ع) را رحمة للعالمین خوانده و رساله نور از ابتدا تا انتها این مطلب را با براهین اثبات می‏کند، همواره بیان می‏دارید که افعال و احوال رسول اکرم باید نمونه همه باشد، زیرا مطمئن‏ترین و کامل‏ترین رهبر و هدایت کننده اوست و این را حتی به نابینایان نیز ابلاغ می‏کنید؛ از آن جا که هنگام انتشار رساله نور در آناتولی و ممالک دیگر همواره بلایا، دفع و زمان ممانعت از انتشارش مردم با مصایب مواجه می‏شده‏اند و شاگردان رساله نور به رغم مواجهه با مشکلات واقعاً سنگین و با کمال متانت به خدمت‏شان ادامه داده و با ارتباطات‏شان از سنت سنیه پیامبر(ع) پیروی کرده‏اند، گوشزد کرده‏اید که این کار تا چه حد سودمند و نافع است؛ می‏گویید تبعیت از سنت رسول در زمانه فعلی پاداش صد شهید را دارد

    و همان طور که صدقه دافع قضا و بلاست رساله نور هم بیست سال است که قضا و بلایی را که ممکن بود آناتولی را گرفتار کند دفع کرده است؛ این را به عین الیقین اثبات کرده‏اید، ای استاد ارجمند و سرور گرامی ما!

    اینک رفع توقیف رساله نور، شما استاد محبوب و بعد ما طلبه‏های عاجز و گناهکار سپس عالم اسلام را بسیار شاد و خرسند کرد؛ طوری که امروز دومین عید بزرگ مان به شمار می‏رود. این عید شریف را به استاد عزیزمان تبریک می‏گوییم و عید سومتان یعنی رمضان مبارک و لیلة القدرتان را گرامی می‏داریم. از خداوند می‏خواهیم امثال این اعیاد را فراوان فرماید و از تقصیرات ما قاصران درگذرد. همه دوستان خدمت شما سلام می‏رسانند و بر دستان مبارکتان بوسه می‏زنند و از سرور گرامی خود التماس دعا دارند.

    طلبه‏های نور در اسپارتا و حومه

    عدم قبول متواضعانه مطالب این نامه که صد بار بیش از حد و حدود من است کفران نعمت و نادیده گرفتن حُسن ظن همه شاگردان عزیز است، در عین حال پذیرش آن نیز ممکن است موجب غرور و منیت و تکبر گردد، لذا تصویری از این مکتوب مفصل را که کاتب رساله نور به نام همه شاگردان نگاشته، به‌علاوة سيزده‌بندي را که اضافه کرده‌ام برایتان ارسال می‏کنم تا هم شکر و سپاسگزاری کرده باشم و هم دچارغرور و کفران نعمت نشده باشم. آن را تحت عنوان «نامه‏‏یی از طلبه‏های رساله نور در اسپارتا و حومه» در پایان مسأله یازدهم رساله ثمره قرار دهید.

    وقتی مشغول جرح و تعدیل و نگارش این نامه بودم کبوتری دو مرتبه بر پنجره کناری اتاقم نشست. می‏خواست داخل بیاید، اما سر جیلان (جیلان چالیشکان از شاگردان سعید نورسی.م) را دید و نیامد. چند دقیقه بعد کبوتر دیگری به همین شکل آمد و درآن جا نشست، باز هم کاتب را دید و وارد نشد. گفتم: حتماً مانند پرنده قدوس اول بشارت دهنده است، یا از این که نامه‏های متعددی مانند این نامه را می‏نویسیم آمده است تا مبارکی جرح و تعدیل‏ها را تبریک بگوید.

    سعید نورسی

    1. یوسف (ع) چند سال دیگر در زندان ماند. (یوسف: 42).
    2. مسند،246،179،178/5؛ زادالمعاد، 44-43/1.
    3. تنها یکی از آن محققان، رساله نور است. اجزا و بخش‏های متعدد آن که بیست سال است معاندترین فیلسوفان و متمردترین زندیقان را به سکوت کشانده درمیان است، همه می‏توانند آن را بخوانند و کسی هم اعتراضی نمی‏کند.
    4. مطلب داخل پرانتز مربوط به سال 1946 است.
    5. آسمان‏ها و زمین را آفرید. (انعام:1).
    6. پروردگار آسمان‏ها و زمین. (رعد:16).
    7. تو را از هر نقصانی تنزیه می‏کنیم؛ جز آن چه به ما یاد داده ای علمی نداریم. تو هر چیز را می‏دانی و هر کاری را با حکمت انجام می‏دهی. (بقره:32).
    8. و فرمان ما جز يك بار نيست [آن هم] چون چشم به هم زدنى (نحل: 77).
    9. آفرينش و برانگيختن شما [در نزد ما] جز مانند [آفرينش] يك تن نيست (لقمان: 28).
    10. پس به آثار رحمت‏خدا بنگر كه چگونه زمين را پس از مرگش زنده مى‏گرداند، در حقيقت هم اوست كه قطعاً زنده‏كننده مردگان است و اوست كه بر هر چيزى تواناست (روم:50).
    11. هریک از بهارهای سابق مرده‏اند و قیامتشان برپا شده است و بهار پیش رو برایشان در حکم حشر می‏باشد.
    12. از نشانه‏های اوست که آسمان و زمین به فرمان او سرپا هستند، سپس هنگامی که او با یک فرمان شما را بخواند بی‏درنگ از گورهایتان بیرون می‏آیید. (روم: 25).
    13. و زمانی که دفتر اعمال گشوده می‏شود. (تکویر:10).
    14. او اول است، همان طور که آغازی ندارد آغاز همه موجودات نیز وابسته به علم و قدرت اوست؛ او آخر است، همان طور که پایانی ندارد نتیجه همه موجودات متوجه اوست و به سوی او بازمی گردد. او ظاهر است، دلایل وجود و وحدت او در همه چیز آشکارا دیده می‏شود و تمام موجودات با شکل بیرونی و ساختار صنعتکارانه خود بر قدرت و خلقت او گواهی می‏دهند. او باطن است، بر حقیقت هر چیز واقف است و باطن هرچیز بر قدرت و حکمت او شهادت می‏دهد. (حدید:3).
    15. الاول، خدایی که اصل و آغاز هر چیز را با علم ازلی خود مشخص می‏کند و پیش از او هیچ چیز موجود نبوده است.
    16. آخر، خدایی که پایان هر چیزی را با علم ازلی خویش تعیین می‏کند و نسل موجوداتی را که پایانشان فرارسیده است در تخم و هسته‏ها تنظیم می‏کند و بعد از هر چیز اوست که باقی می‏ماند.
    17. ظاهر، خدایی که نمای بیرونی هر چیزی را با جهازات مختلف و نقوش ظریف زینت می‏دهد و کامل و زیبا می‏آفریند و نشانه‏های وجود و وحدتش در همه چیزها به وضوح دیده می‏شود.
    18. باطن، خدایی که درون همه موجودات را هم چون دستگاه‏های فوق‏العاده‏ی کارخانه‏‏یی کامل آفریده، به کار می‏اندازد و به این ترتیب نشان می‏دهد که اسما و صفاتش منزه از هرگونه نقصی‏ست.
    19. و زمانی که دفتر اعمال گشوده می‏شود. (تکویر: 10).
    20. او اول است، آخر است، ظاهر است و باطن است. (حدید: 3).
    21. در آن‏جا آن‏چه دل‏ها آن را بخواهند و ديدگان را خوش آيد هست. (زخرف:71).
    22. تحقیقاً خداوند این را که برایش شریک قائل شوند نمی‏بخشد. (نساء: 48).
    23. آن‏ها در آن جا برای همیشه خواهند ماند. (نساء: 169).
    24. و در آفرينش آسمان‏ها و زمين مى‏انديشند [كه] پروردگارا اين‏ها را بيهوده نيافريده‏يى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار. (آل عمران: 191).
    25. پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بازگردان كه عذابش سخت و دايمى ست؛ و در حقيقت آن بد قرارگاه و جايگاهى‏ست. (فرقان: 66 - 65).
    26. او دنیا و آخرت را از دست داده است. (حج: 11).
    27. آفرينش و برانگيختن شما [در نزد ما] جز مانند [آفرينش] يك تن نيست،خدا شنواى بيناست. (لقمان: 28).
    28. خداوند را برای نعمت‏هایی که داده است سپاس.
    29. تو را از هر نقصی تنزیه می‏گوییم، علمی نداریم جز آن چه تو به ما آموختی، تو هر چیز را می‏دانی و هر کاری را با حکمت می‏کنی. (بقره: 32).
    30. فرستادة (خدا، محمد) معتقد است بدانچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است (و شکّی در رسالت آسمانی خود ندارد) و مؤمنان (نیز) بدان باور دارند. همگی به خدا و فرشتگان او و کتابهای وی و پیغمبرانش ایمان داشته (و می‏گویند:) میان هیچ‏یک از پیغمبران او فرق نمی‏گذاریم (و سرچشمه‏ی رسالت ایشان را یکی می‏دانیم). و می‏گویند: (اوامر و نواهی ربّانی را توسّط محمّد) شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم، و بازگشت (همگان) به‏سوی تو است. (بقره: 285).
    31. برای ایمان به خدا، و برای وحدانیتش، و برای وجوب وجودش، و برای اسماء و صفاتش و به عدد تجلیات اسمائش از ازل تا ابد ستایش و حمد او راست.
    32. به عنوان مسأله دهم زندان دنیزلی، گل کوچک و منوری‏ست از برای امیرداغ و این رمضان شریف. با بیان حکمتی از تکرارهای قرآنی، اوهام زهرآگین و عفونت زده اهل ضلالت را از بین می‏برد.
    33. مقصود حضرت رسول (ع) می‏باشد.
    34. مقصود سخن‏گفتن حق در حد فهم بشر می‏باشد.
    35. پروردگارت بی‏تردید خدایی‏ست که قدرتش بر هرچیز غالب است و رحمتش همه جا را فراگرفته است. (شعرا: 9).
    36. ای جن و انس! کدام یک از نعمت‏های پروردگارتان را تکذیب می‏کنید؟ (رحمن: 13).
    37. در آن روز وای بر تکذیب کنندگان! (مرسلات: 15).
    38. تو از عجز و شریک منزه و مقدسی، جز تو خدایی نیست که به داد ما برسد، الامان، الامان! ما را از آتش عذاب و جهنم نجات بده، خلاص و رهایمان کن.
    39. به تحقیق خداوند بر انجام هر چیزی قادر است.(بقره: 20).
    40. بی‏تردید خداوند همه چیز را می‏داند.(عنکبوت: 62).
    41. قدرت او بر همه چیز غالب است، او هر کاری را با حکمت انجام می‏دهد.(روم: 27).
    42. قدرت او بر همه چیز غالب است، او بسیار بخشنده است.(روم: 5).
    43. پروردگار جهانیان.
    44. پروردگارت.
    45. اوست که آسمان‏ها و زمین را خلق کرد.(حدید: 4).
    46. او شب را در روز و روز را در شب داخل می‏کند.(حدید: 6).
    47. او هر آن چه را در دل‏ها پنهان است می‏داند.(حدید: 6).
    48. فوق هر دانایی، دانایی کامل‏تر هست. (یوسف: 76).
    49. برای ایمان آورندگان و کسانی که کارهای صالح می‏کنند، بهشت‏هایی هست که از زیرشان نهرها جاری‏ست، و رستگاری و کامیابی بزرگ این است. (بروج: 11).
    50. کسانی که کفر پیشه اند، آتش دوزخ برای انان است. (فاطر: 36)
    51. بی گمان کافران عذاب دردناکی دارند. (ابراهیم: 22)
    52. وقتی به میان پرتاب شدند غرش جهنم را می‏شنوند که در حال غلیان است. چیزی نمی‏ماند که جهنم از خشمی که به آنان دارد برخود بشکافد. (مُلک: 8-7).
    53. انسان گاهی به دلیل بیماری چشم، منکر نور خورشید می‏شود؛ به دلیل بیماری دهان نیز طعم آب را نمی‏پسندد.
    54. تو را از هر نقصی منزه می‏دانیم، جز آن چه ما را یاد دادی دانشی نداریم. تو همه چیز را می‏دانی و هر کاری را با حکمت انجام می‏دهی. (بقره: 32).
    55. فزع اکبر: قیامت
    56. (ای پیغمبر!) آنچه از خیر و خوبی (از قبیل: رفاه و نعمت و عافیت و سلامت) به تو می‏رسد، از (فضل) خدا (بر تو) می‏رسد و آنچه بلا و بدی ( از قبیل: سختی و بیماری و درد و رنج) به تو می رسد از خود تو است (و به‏سبب قصور و گناهی است که مرتکب شده‏ای). (نسا: 79).
    57. خدا روشنگر آسمان‏ها و زمین است.(نور: 35).
    58. بلکه بندگان گرامی و محترمی هستند. (انبیا: 26).
    59. و آن‏چه را مأمورند انجام می دهند. (نحل: 50)
    60. بگو: پناه می‏برم به خداوندگار سپیده دم * از شرّ هرآنچه خداوند آفریده است * و از شرّ شب بدان‏گاه که کاملاً فرا می‏رسد ( و جهان را به زیر تاریکی خود می‏گیرد.) * و از شرّ کسانی که در گره‏ها می‏دمند ( و با نیرنگ‏سازی و حُقّه ‏بازی خود، اراده‏ها، ایمانها، عقیده‏ها، محبّتها، و پیوندها را سست می‏نمایند و فساد و تباهی می‏کنند). * و از شرّ حسود بدان‏گاه که حسد می‏ورزد. (فلق: 5-1).
    61. اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست. چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخص شده است. (بقره: 256)
    62. بنابراین کسی که از طاغوت (شیطان و بتها و معبودهای پوشالی و هر موجودی که بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف کند) نافرمانی کند. (بقره:256)
    63. و
    64. و به خدا ایمان بیاورد، به محکم‏ترین دستاویز در آویخته است. (بقره:256)
    65. اصلاً گسستن ندارد و خداوند شنوا و دانا است. ( و سخنان پنهان و آشکار مردمان را می‏شنود و از کردار کوچک و بزرگ همگان آگاهی دارد). خداوند متولّی و عهده‏دار (امور) کسانی است که ایمان آورده‏اند. (بقره:256)
    66. ایشان را از تاریکیهای (زمخت گمراهی شکِ و حیرت) بیرون می‏آورد و به‏سوی نور (حق و اطمینان) رهنمون می‏شود. (بقره:257)
    67. و (امّا) کسانی که کفر ورزیده اند، طاغوت (شیاطین و داعیان شرّ و ضلال) متولّی و سرپرست ایشانند. (بقره:257)
    68. آنان را از نور(ایمان و فطرت پاک) بیرون آورده به‏سوی تاریکیهای (زمخت کفر و فساد) می‏کشانند. (بقره:257)
    69. آنان دوزخیانند و در آنجا جاودانه می‏مانند. (بقره:257)
    70. اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست. چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخص شده است. (بقره: 256).
    71. و
    72. و به خدا ایمان بیاورد، به محکم‏ترین دستاویز در آویخته است. (بقره: 256).
    73. خداوند متولّی و عهده‏دار (امور) کسانی است که ایمان آورده‏اند. (بقره: 257).
    74. دلیل این که اجازه داده نشد قسم باقی این نکته در این لحظه نوشته شود، ارتباطی است که تا حدودی با دنیا و سیاست داشت، ما از نگاه به این عرصه منع شده‏ایم. آری، «اِنَّ الانسَانَ لَیَطغی» ناظر به این طاغوت است و به آن توجه می‏دهد.