Dokuzuncu Şuâ/fa: Revizyonlar arasındaki fark
Değişiklik özeti yok |
("'''و مادام که،''' رسالهی «آیت الکبری» که «شعاع هفتم» است، و با سی و سه «اجماع ِعظیم» که هر اجماع آن، قدرت و صلابت کوه را دارد، ثابت نموده است، که این هستی از یک دست صادر گردیده، و یک مالک دارد، و اجماعهای مذکور، وحدت و احدیّت خداوند را که محور کمالات اوست..." içeriğiyle yeni sayfa oluşturdu) |
||
(Aynı kullanıcının aradaki diğer 29 değişikliği gösterilmiyor) | |||
40. satır: | 40. satır: | ||
اما اگر ایمان به جنت نمیبود، مرگ کودکانِ هم سنّ خود و بزرگسالانی که همه روزه در اطراف به وقوع میپیوندد، مقاومت و روحیهی این بیچارگان ناتوان را ضعیف کرده، و زندگی و روانشان را نابود میکرد، و همراه با چشمان شان، روح و قلب و عقل و سایر لطایف آنان را به گریه میانداخت، در نتیجه یا محو و نابود شده، یا دیوانهی بدبختی میشدند. | اما اگر ایمان به جنت نمیبود، مرگ کودکانِ هم سنّ خود و بزرگسالانی که همه روزه در اطراف به وقوع میپیوندد، مقاومت و روحیهی این بیچارگان ناتوان را ضعیف کرده، و زندگی و روانشان را نابود میکرد، و همراه با چشمان شان، روح و قلب و عقل و سایر لطایف آنان را به گریه میانداخت، در نتیجه یا محو و نابود شده، یا دیوانهی بدبختی میشدند. | ||
'''دلیل دوم:''' سالخوردگانی که از جهتی نیم دیگر بشریت را شامل میشوند، فقط با «ایمان به آخرت» میتوانند در برابر قبری که در لبهی آن قرار دارند، صبر و تحمّل نمایند، و در برابر به خاموشی گراییدن شعلهی زندگی شیرین و بسته شدن دَرِ دنیای زیبای شان، فقط با همین ایمان میتوانند آرامش و تسلّی یابند، و در برابر یأس و نا امیدی دردناک و کشندهیی که از مرگ و زوال برخاسته، و ضربات مهلکی بر ارواح و طبیعتِ کودک گونه و زود رنجشان وارد نموده است، فقط با امید به زندگی جاودانهی آخرت میتوانند مقابله نمایند، | |||
''' | |||
اما اگر ایمان به آخرت نمیبود، این پدران و مادران دلسوز و گرامی که سزاوار شفقت و مهربانی هستند، و به شدت، به آرامش و استراحت قلبی نیاز دارند، چنان واویلای روحی و دغدغهی قلبی احساس میکردند، که دنیا برایشان یک زندان تیره و تار شده، و زندگی نیز به یک عذاب سخت و جانکاه مبدّل میشد. | |||
'''دلیل سوم:''' جوانان سَرخوش و پرجوش و خروش، محور زندگی اجتماعی انسانها را تشکیل میدهند، و آن چه جلوی تجاوز وظلم و ویرانگریهای احساساتِ در جوش و خروشِ نفس و هوای افراطیشان را میگیرد، و زندگی اجتماعی خوب و مفیدی را تأمین میکند، فقط فکر جهنم است، | |||
''' | |||
اگر ترس از جهنم نمیبود، بنابر قاعدهی '''«الحکم للغالب»''' این جوانان مست و مدهوش، در پی برآوردن خواهشهای نفسانیشان، دنیا را برای بیچارگان و ضعیفان و درماندگان، جهنم کرده، و جایگاه بلند زندگی انسانی را به یک زندگی پست حیوانی مبدّل میکردند. | |||
'''دلیل چهارم:''' در حیات دنیوی انسان، جامعترین مرکز و اساسیترین محور، زندگی خانوادگی اوست، و خانواده برای سعادت دنیوی او، یک بهشت، یک پناهگاه و یک تکیه گاه مطمئن به شمار میرود، و خانهی هرکس، دنیای کوچک اوست. '''زندگی و سعادتِ آن خانه و خانواده، با احترام متقابل صمیمانه و جدی و با وفادارای و بخشش و مرحمتِ حقیقی و با شفقت و فداکاری تأمین میگردد؛ و این حرمتِ حقیقی و مرحمتِ پاک و صمیمی، با فکر و عقیدهی پیوند و رابطهی برادریِ ابدی، رفاقت دایمی و همراهی سرمدی در یک زمان بینهایت و زندگی نامحدود با تداوم رابطهی پدری و فرزندی و برادری و دوستی به وجود میآید.‘'' | |||
''' | |||
این جاست که یک شوهر به خود میگوید: «همسرم در عالمی ابدی و در یک زندگی ماندگار، دوست همیشگی و شریک زندگی من است، با آن که پیر و درهم شکسته شده، اما مهّم نیست، چون زیبایی ابدی دارد، و خواهد آمد، پس من به خاطر این دوستی دایمی از هیچ فداکاری و مهربانی دریغ نخواهم کرد.» بدین طریق، این مرد میتواند همسر پیرش را به دید یک حوری بهشتی ببیند، و همان گونه با او با محبت و شفقت و مرحمت رفتار کند؛ | |||
در غیر این صورت، دوستییی که پس از یکی دو ساعت رفاقت گذرا و ظاهری به فراق و جدایی ابدی منجر میشود، بیشک زودگذر و موقت و بیبنیاد است، و حاصلی جز پیوند جنسی حیوانی و مرحمت مجازی و احترام ساختگی ندارد، علاوه بر آن، هم چون حیوان، منافع و سایر هوسهای دیگر که بر او غالباند، آن مرحمت و احترام را مغلوب خود میسازد، و بدین گونه، بهشت دنیوی را به جهنم ابدی تبدیل میکند. | |||
بدین سان، از صدها نتیجهی ایمان به حشر، یک نتیجه آن، به زندگی اجتماعی انسان برمیگردد، و هرگاه صدها فایدهی دیگر همین یک نتیجه با چهار دلیل مذکور مقایسه شود، خواهید فهمید، که تحقق و وقوع حقیقت حشر به اندازهی اثبات حقیقت والای انسان و نیازهای کلّی او قطعیست؛ و حتی واضحتر و روشنتر از نیاز موجود در معدهی انسان است، که محتاج به غذا میباشد، و بر آن دلالت میکند، و شهادت میدهد، | |||
و اگر نتایج و دست آوردهای این حقیقت حشر از زندگی انسانها سلب شود، ماهیت بسیار مهم و عالی و ذی حیات انسانی به مثابهی لاشهی گندیده و متعفّنی خواهد شد، که پناهگاه میکروبها و آلودگیهاست. | |||
اینک، از جامعه شناسان و سیاستمداران و علمای اخلاق که با جامعه و سیاست و اخلاق سروکار دارند، میخواهیم بیایند، و گوش خود را تیز کنند، و بگویند، که این خلأ را با چه چیزی پُر خواهند کرد؟ و این زخمهای عمیق را با چه چیزی معالجه خواهند نمود؟ | |||
< | <span id="İKİNCİ_NOKTA"></span> | ||
=== | === نقطه دوم === | ||
این نقطه، به اختصار به بیان یک برهان از براهین بیشمار حقیقت حشر به شرح زیر خواهد پرداخت، که از خلاصهی سایر ارکان ایمان استنباط شده است، بدین گونه: | |||
همهی معجزات حضرت محمد(ع) که به رسالت او دلالت دارند، و همهی دلایل نبوّت و براهین حقّانیت ایشان به طور کلی به تحقق حقیقت حشر گواهی داده، و آن را ثابت میکنند، زیرا دعوت آن حضرت(ع) در طول حیات مبارکش پس از توحید، بر مسألهی حشر تمرکز یافته است، و همهی معجزات و حجتهای او که سایر پیامبران را تصدیق نموده، و به تصدیقشان واداشته است، به همین حقیقت یعنی حشر شهادت میدهند، | |||
و هم کلمهی شهادت «بِرُسُلِهِ» و هم کلمهی شهادت «وَ کُتُبِهِ» که گواهی ادا شدهی «بِرُسُلِهِ» را به درجهی بداهت ارتقا بخشیده است، نیز شاهد همین حقیقت میباشد، بدین گونه: | |||
پیش از همه، قرآن معجز البیان با همهی معجزهها، حجّتها و حقیقتهایش - که حقانیت قرآن را ثابت میکنند- بر وقوع حشر گواهی داده، و آن را به اثبات میرساند، زیرا یک سوم قرآن و شروع اکثر سورههای کوتاه، به حشر اختصاص دارد، یعنی قرآن کریم با هزاران آیهاش، یا «صریح» یا با «اشاره» از همین حقیقت خبر میدهد، و آن را به وضوح ثابت میکند، و نشان میدهد، برای مثال: | |||
< | اِذَا الشَّم۟سُ كُوِّرَت۟ (<ref> هنگامی که خورشید درهم پیچیده میشود (و نظام جهان در هم میریزد). (تكوير: 1). </ref>) يَٓا اَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُم۟ اِنَّ زَل۟زَلَةَ السَّاعَةِ شَى۟ءٌ عَظٖيمٌ (<ref> ای مردم! از (عقاب و عذاب) پروردگارتان بترسید (و به یاد روز قیامت باشید). واقعاً زلزلة (انفجار جهان و فرو تپیدن ارکان آن، در آستانة) هنگامة رستاخیز، چیز بزرگی (و حادثة هراس انگیزی) است. (حج: 1). </ref>) اِذَا زُل۟زِلَتِ ال۟اَر۟ضُ زِل۟زَالَهَا (<ref> هنگامی که زمین سخت به لرزه در انداخته میشود. (زلزله: 1). </ref>) اِذَا السَّمَٓاءُ ان۟فَطَرَت۟ (<ref> هنگامی که آسمان شکافته میگردد. (انفطار: 1). </ref>) اِذَا السَّمَٓاءُ ان۟شَقَّت۟ (<ref> هنگامی که آسمان میشکافد. (انشقاق: 1). </ref>) عَمَّ يَتَسَٓاءَلُونَ (<ref> (این مردم) دربارهي چه چیز از یکدیگر میپرسند؟ (نبا: 1). </ref>) هَل۟ اَتٰيكَ حَدٖيثُ ال۟غَاشِيَةِ(<ref> آیا خبر حادثهي فراگیر (روز قیامت که مردمان بیدین و گناهکار را در برمیگیرد) به تو رسیده است؟ (غاشیه: 1). </ref>) | ||
</ | |||
پس، قرآن کریم با انواع این آیات در آغاز سی چهل سوره، حقیقت حشر را با قاطعیت تمام ثابت کرده، و نشان میدهد، که مسألهی حشر، مهمترین و ضروریترین حقیقت هستیست، و با آیات دیگرش نیز به بیان دلایل گوناگون آن حقیقت میپردازد، و اقناع میکند. | |||
کتابی که تنها یک اشارهی یک آیهی آن، حقایق «علمی» و «وجودی» بسیار زیادی را در بخش علوم اسلامی به بار نشانده است، و با هزاران دلیل و شهادتش مسألهی ایمان به حشر را مانند تابندگی خورشید نشان میدهد، آیا امکان دارد، عاری از حقیقت باشد، و انکار شود، آیا انکار آن مانند انکار خورشید و حتی انکار موجودیت هستی صد درجه محال و باطل نیست؟! | |||
آیا ممکن است، هزاران سخن و وعده و وعیدِ پادشاه عزیز و با قدرتی، دروغ و عاری از حقیقت باشد؛ درحالی که گاهی صرفاً به خاطر این که یک اشارهی پادشاه بیارزش نشده، و دروغ واقع نشود، لشکری به حرکت میافتد، و وارد جنگ میشود. | |||
اینک سلطان معنوی ذی شأنی را در نظر بگیرید، که طی چهارده قرن پیاپی، بر ارواح و عقول و قلوب و نفوس بیشماری بر اساس حق و حقیقت، حکم کرده و تربیت و اداره نموده است، با آن که فقط یک اشارهی او برای اثبات چنین حقیقتی کافیست، اما او با هزاران بار شرح و توضیحات واضح و آشکار، این حقیقت را نشان داده، و ثابت کرده است، پس آیا کسی که این حقیقت روشن را درک نمیکند، جاهل نیست؟ آیا عذاب او در جهنم عین عدالت نخواهد بود؟ | |||
علاوه بر این، همهی کتابهای آسمانی و مقدّسی که بر عصر و زمان خاصی حکم فرمایی میکردند، با هزاران دلیل، ادعای قرآن کریم را - که به تفصیل و با ایضاحات و به صورت مکرر بیان و ثابت کرده است- در خصوص حقیقت حشر مورد تأیید قرار میدهند، با این تفاوت که بیانات آنها بنابر تقاضا و نظر به عصر و زمانشان، کوتاه و مختصر اما با قدرت بیان میشود، و بر ادعای قرآن مهر و امضای تصدیق میزنند. | |||
به مناسبت این بحث، متنی که در آخر «رسالهی مناجات» آمده است، در این جا درج میشود. این متن، یک حجّت حشریهی نیرومند و تأثیرگذار و مختصریست، که اوهام را میزداید، و '''ایمان به «یوم الآخر»''' و شهادت سایر ارکان ایمانی به ویژه '''«رُسُل» '''و '''«کُتُب»''' را به صورت مناجات ذکر میکند. | |||
«'''ای ربّ رحیم من!''' با تعلیم از رسول اکرم(ع) و درس از قرآن حکیم دریافتم، که همهی کتابهای مقدس و پیامبران و در رأسشان قرآن کریم و رسول اکرم(ع)، به اجماع و اتفاق شهادت میدهند، و دلالت میکنند، و اشاره مینمایند، که تجلیات اسمهای با جلال و با جمال خداوند که آثار آن در این دنیا و در هر طرف دیده میشود، با تابش و درخشش بیشتری در ابدالآباد دوام خواهد یافت... و لطف و احسانهایی که جلوههای رحیمانه و نمونههای آن در این عالم فانی دیده میشود، با شعشعهی بیشتری در دارِ سعادت استمرار خواهد داشت، و باقی خواهد ماند... و مشتاقانی که در این زندگی کوتاه دنیوی آن جلوهها را با اشتیاق و ذوق دیدهاند، و با محبّت همراهی و رفاقت کردهاند، در آخرت نیز همراهی خواهند نمود، و رفیق خواهند بود، و برای همیشه در کنار آنها خواهند ماند. | |||
''' | |||
نیز همهی پیامبرانی که ارواح نورانی دارند، و همهی اولیایی که قطبهای قلوب منوّراند، و همه صدیقانی که معدن عقلهای روشن و قاطع هستند، و همهی صُحُف سماوی و کتب آسمانی و در رأسشان رسول اکرم(ع) و قرآن حکیم، با استناد به صدها معجزهی باهر و آیات قاطع، و با تکیه بر هزاران وعده و وعید مکرر، و با اعتماد بر عزّت جلال و سلطنت ربوبیت و شئون والا و بر صفات مقدسی هم چون قدرت و رحمت و عنایت و حکمت و جلال و جمال تو که مقتضی آخرتاند، و بنابر مشاهدهها و کشفیات بیشمارشان که از آثار آخرت خبر میدهند، و بر بنیاد ایمان و عقیدهی جازمشان که به درجهی «علم الیقین و عین الیقین» است، بشریت را به سعادت ابدی مژده میدهند، و اذعان میدارند، که برای اهل ضلالت جهنّمی وجود دارد، و برای اهل هدایت جنّتی آماده شده است، و با ایمانی راسخ شهادت میدهند. | |||
'''ای قدیر حکیم! ای رحمان رحیم! ای صادق الوعد الکریم! ای قهّار ذوالجلال که صاحب عزّت و عظمت و جلال هستی''' | |||
تو هزاران بار مقدّس و منزّه و برتر از آن هستی، که این همه دوستان صادق و این همه وعدهها و صفات و شئونات را دروغ پنداری، و تکذیب کنی، و آن چه را سلطنت ربوبیّت تو قاطعانه اقتضا میکند، رد نمایی، و انجام ندهی، و دعا و ادعا یا کردههای بندگان صالحت را که دوستشان داری، و آنها هم با ایمان و تصدیق و اطاعت، خود را محبوب تو قراردادهاند، اجابت نکنی، و حاضر به شنیدن نشوی! آری، تو پاکتر و برتر از آن هستی، که اهل ضلالت و اهل کفر را در انکار حشر تصدیق نمایی، همان کفاری که با کفر و عصیان و با تکذیبِ وعدههایت بر عظمتِ کبریایی تو تجاوز نموده، و در عزّتِ جلال تو دخالت کردند، و حیثیتِ الوهیّت تو را به بازی گرفتند، و شفقتِ ربوبیّت تو را رنجیده کردند، و تو را متأثر نمودند. | |||
ما عدالت بیپایان و جمال زیبای همیشگی و رحمت بیکرانت را از چنین ظلمها و زشتیهای بیشماری پاک و منزه میدانیم. | |||
ما با تمام وجود ایمان داریم، که صدها هزار انبیا و اصفیا و اولیا - که نمونههای صادق و دعوتگران راستگو و بر حق سلطنت تو هستند - با «حق الیقین» و «عین الیقین» و «علم الیقین» بر گنجینههای اخروی رحمتات و بر دفینههای احسانهایت در عالم بقا و بر جلوههای زیبای اسماء حسنایت - که در دار سعادت به شکلی کامل ظهور نموده است- شهادت میدهند، و این شهادتشان حق و حقیقت است، و اشاراتشان درست و واقعی و به جاست، وبشارتشان صادق و واقعیست... و آنها با ایمان به این که این حقیقت بزرگ (حشر) بزرگترین شعاع اسم «حق» است، و این اسم هم مرجع و خورشید و حامی همهی حقایق است، با دستور تو بندگانت را در دایرهی حق درس داده، و این مسأله را به عنوان یک حقیقت عینی تعلیم میدهند. | |||
'''یا رب!''' به حق و به حرمت و سپاس درس و تعلیم اینها، به ما و به همهی طلاب رساله نور، ایمان اکمل و حسن عاقبت نصیب بفرما، و ما را شایستهی شفاعتشان بگردان! آمین! | |||
آری، همهی دلایل و حجتهایی که حقّانیت قرآن کریم، بلکه همهی کتابهای آسمانی را ثابت کرده، و همهی معجزهها وبرهانهایی که نبوت حبیب الله(ع)، بلکه همهی انبیا را ثابت میکنند، به نوبهی خود بزرگترین ادّعای آنها را که تحقق آخرت است، ثابت میسازند، و بر آن دلالت میکنند. بدین سان، اکثر دلایل و حجتهایی که بر وجود و وحدتِ واجب الوجود شهادت میدهند، به نوبهی خود بر موجودیت و گشایش دار سعادت و عالم بقایی - که بزرگترین مدار و مظهر ربوبیت و الوهیت است - گواهی میدهند، | |||
زیرا آن گونه که در مقامات آینده بیان و اثبات خواهد شد، هم موجودیت و هم عموم صفات و بیشتر اسمهای ذات واجب الوجود و اوصاف و شئون مقدس او مانند: ربوبیت، الوهیّت، رحمت، عنایت، حکمت و عدالت به درجهی لزوم، مقتضی آخرتاند، و به درجهی وجوب، مستلزم دار سعادتاند، و به درجهی ضرورت حشر و نشر را برای مکافات و مجازات میخواهند. | |||
آری، وقتی خدایی ازلی و ابدی وجود دارد، پس به حتم آخرتی که محور سلطنت الوهیّت اوست، وجود دارد... و وقتی در این کاینات، و در موجودات زندهی آن، ربوبیّت مطلقی با شکوه و حکمت و شفقت متجلّیست، پس قطعاً دار سعادتی ابدی وجود خواهد داشت، که شُکوهِ ربوبیت را از سقوط و پستی و حکمت را از کارهای عبث و بیهوده و شفقت را از فریب و پیمان شکنی، مصون خواهد داشت، پس چنین سرای سعادتی وجود دارد، و سعادتمندان به آن جا خواهند رفت. | |||
'''مادام که،''' این همه انعام و احسان و لطف و کرم و عنایت و رحمت پیش چشمانمان پیدا و آشکار است، و موجودیت یک ذات رحمانِ رحیم را در پشت پردهی غیب، به عقلهایی که خاموش نشده، و به قلبهایی که نمردهاند، نشان میدهد، پس قطعاً زندگی ماندگاری وجود دارد، که انعام را از تمسخر، و احسان را از فریب دادن، و عنایت را از دشمنی، و رحمت را از عذاب و لطف و کرم را از اهانت پاک و عاری کرده، و احسان را احسان و نعمت را نعمت میکند؛ و البتّه اتّفاق خواهد افتاد. | |||
'''مادام که،''' قلمِ قدرتی در فصل بهار و در صفحهی دار زمین، صدهزار کتاب را بدون اشتباه و به صورت متداخل مینویسد، و پیش چشمانمان بدون خستگی کار میکند، و صاحب آن قلم، صدهزار بار عهد نموده و وعده داده است: «کتابی لا یموت و زیبا و آسانتر از این کتاب درهم آمیخته و متداخلِ بهار را در جایی وسیعتر و زیباتر از این صفحهی دار زمین خواهم نوشت، و شما را با حیرت و شگفتی به خواندن آن وادار خواهم کرد.» و او در تمام فرامینش از آن کتاب بحث میکند، پس بیتردید، اصل آن کتاب نوشته شده است، و حاشیههای آن هم با حشر و نشر نوشته خواهد شد، و نامهی اعمال همگان در آن به ثبت خواهد رسید. | |||
'''مادام که،''' این زمین به لحاظ داشتن کثرتِ مخلوقات و این که مسکن و منشأ و کارخانه و نمایشگاه و محشر صدها هزار نوع از انواع مختلف ذی حیات و ذی روح است، که مدام در حال تغییراند، اهمیت والایی کسب نموده، و به منزلهی قلب، مرکز، خلاصه، نتیجه و سبب خلقت کل هستی قرار گرفته است، و حتی به رغم کوچک بودن حجمش بازهم در همهی فرامین آسمانی هم چون: | |||
رَبُّ السَّمٰوَاتِ وَ ال۟اَر۟ضِ دوشادوش آسمانهای بزرگ میشود، و معادل آنها تلقی میگردد. | |||
'''مادام که'''، بنی آدم چنان اهمیّتی دارد، که حکمفرمای تمام زمین است، و بر بیشتر مخلوقات آن تصرّف دارد، و با تسخیر اکثر موجودات ذی حیاتِ آن، آنها را به دور خود جمع نموده، و اکثرِ مصنوعات آن را بر اساس خواست خود و در چارچوب نیازهای فطریاش تنظیم و تزیین کرده، و به نمایش میگذارد، و برخی از انواع با ارزش آن را فهرست وار در جاهای خاص، به گونهیی مرتّب کرده، و میآراید، که نه فقط نگاه انس و جن بلکه توجه و تقدیر و تحسین اهل آسمانها و سراسر هستی و حتی نگاه تحسین برانگیز مالک هستی را جلب میکند، و بدین سبب است، که اهمیت بزرگ و ارزش والایی کسب نموده، و با علم و مهارتهایش نشان داده است، که او حکمتِ آفرینش این هستی و بزرگترین نتیجه و ارزشمندترین میوهی آن است، و خلیفهی روی زمین میباشد... و از آن جا که او، صنعتهای خارقالعادهی آفریدگار هستی را با زیبایی و جذّابیت خاصی تنظیم کرده، و به نمایش میگذارد، با این که عصیانگر و کافر است، امّا عذاب عصیان و کفرش به بعد موکول شده، و به او اجازه داده شده است در این دنیا زندگی کند، و در انجام این وظایف به موفقیتهای چشمگیری نایل آید. | |||
'''مادام که،''' بنی آدم از لحاظ آفرینش و فطرت و مزاج، دارای چنین ماهیتیست، و ضمن ضعف و ناتوانی و عجز و فقر شدیدش، نیازهایش بیشمار و دردها و رنجهایش نیز فراوان است، ولی پروردگار توانا و حکیم و مشفقی دارد، که قدرتش والاتر از هر چیز و اختیاری تام دارد، و این زمین بزرگ را به صورت مخزنی برای انواع معادن مورد نیاز انسان آفریده، و انباری برای هرگونه غذا و مغازهیی برای هر نوع جنس دلخواه او قرار داده؛ و لطف آن پروردگار مهربان این گونه متوجه انسان است، و او را میپروراند، و همهی خواستههایش را برآورده میسازد… | |||
'''و مادام که،''' پروردگاری که حقیقتش چنین است، انسان را دوست میدارد، و خودش را هم محبوب و دوست انسانها قرار میدهد، و باقیست، و عالمهای باقی دارد، و هر کار را بر اساس عدالتش اجرا نموده، و هرچیز را با حکمتش انجام میدهد، و شکوهِ سلطنت و سرمدیتِ حاکمیت این آفریدگار ازلی نیز در این زندگی کوتاه دنیوی و در این عمر کوتاه بشر و در این زمین موقت و فانی نمیگنجد، و جا نمیشود، | |||
و ظلمها و نافرمانیهای بسیار بزرگی نیز که انسان مرتکب میشود، و منافی نظم کائنات و مخالف عدالت و توازن و حسنِ جمالِ زیبای آن است، در این دنیا بدون کیفر میماند، و جزای توهین و انکار و کفرش را در برابر مولایی که او را با نعمت و شفقت پرورده است، نمیبیند، و ستمگران ظالم نیز در رفاه و آرامش به زندگیشان ادامه میدهند، و مظلومان و درماندگان نیز با مشکلات فراوان با زندگی دست و پنجه نرم میکنند، پس بیشک ماهیتِ عدالت مطلقی که آثار آن در سراسر هستی مشاهده میشود، هرگز نمیپذیرد، و قبول نمیکند، که ستمگرانِ ظالم و ستمدیدگان نا اُمید، پس از مرگ، زنده نشوند، و همه با هم مساوی و برای همیشه به کام مرگ فرو روند، و این با عدالتِ مطلق در تضاد است، و البته خداوند چنین اجازهیی نخواهد داد. | |||
'''و مادام که،''' مالک هستی، زمین را از هستی و انسان را از زمین برگزید، و جایگاه بسیار والا و مقام بزرگی به او داد، و از بین انسانها هم، انبیا و اولیا و اصفیا را که – هم گام با مقاصدِ ربوبیت حرکت نموده، و خود را با ایمان و تسلیم، محبوب مالک هستی کردهاند - برگزید، و دوست و مخاطب خود قرار داد، و مرتبه و جایگاهشان را با معجزهها و کرامتها گرامی داشت، و دشمنانشان را با سیلیهای آسمانی عذاب داد، | |||
البتّه از بین این محبوبان گرامی و بزرگوار نیز حضرت محمد(ع) را - که امام و مایهی فخر و مباهات آنهاست - انتخاب کرد، و نصف کرهی زمین و یک پنجم بشریت را در طول قرنهای متمادی با نور او منوّر ساخت، حتی گویا این هستی برای او آفریده شده باشد، همهی اهداف و غایتهای آن، با او و با دین و قرآن او ظهور مییابد، | |||
و آشکار میگردد، پس او مستحق و شایسته بود، تا در برابر خدمات بزرگ و ارزشمند و نامحدودش که به وسعت یک زندگی چند میلیون ساله است، در یک زمان نامحدود و با عمری بیپایان، پاداشش را دریافت نماید، اما او عمر کوتاهی را به مدت شصت و سه سال آن هم با مشکلات و مجاهدتها سپری نمود، و دنیا را ترک کرد! پس آیا احتمال و امکان دارد، یا میتوان قبول کرد، که او با امثال و دوستانش دوباره زنده و محشور نگردد؟ و اکنون هم روحش زنده نباشد، و زندگی نکند؟ و برای همیشه نیست شود، و به سوی عدم برود؟ حاشا و کلا! آری، همهی کاینات و همهی حقایق هستی خواستار دوباره زنده شدن او هستند، و حیات او را از صاحبِ هستی میطلبند. | |||
'''و مادام که،''' رسالهی «آیت الکبری» که «شعاع هفتم» است، و با سی و سه «اجماع ِعظیم» که هر اجماع آن، قدرت و صلابت کوه را دارد، ثابت نموده است، که این هستی از یک دست صادر گردیده، و یک مالک دارد، و اجماعهای مذکور، وحدت و احدیّت خداوند را که محور کمالات اوست، آشکارا نشان میدهند، و بیان میدارند، که با وحدت و احدیّت، همه هستی به منزلهی سربازان گوش به فرمان و مأموران مسخّرِ آن ذات واحد در میآیند، و با آمدن آخرت، کمالات او از سقوط مصون مانده، و عدالتِ مطلقش از تمسخر ِستم ِمطلق در امان میماند، وحکمت ِعامّهاش از سفالت و بیهودگی بری میشود، و رحمتِ گستردهاش از بازی عذاب آور نجات یافته، و عزّتِ قدرتش از عجزِ ذلّتوار نجات مییابد، و قداست و پاکیزگی خود را حفظ میکند. | |||
پس به یقین و بیشک، بنابر اقتضای حقایق ذکر شده در هشت بندی که با «و مادام که» آغاز گردید، و از هزاران نکتهی مهم ایمان به الله فقط یکی را بیان میکند، قیامت برپا خواهد شد، و حشر و نشر به وقوع خواهد پیوست، و دارِ مجازات و مکافات گشوده خواهد شد، تا اهمیت و مرکزیّت زمین و اهمیت و جایگاه انسان تحقق یابد... و عدالت و حکمت و رحمت و سلطنتِ خالق زمین و پروردگار انسان مقرر شود... و دوستان حقیقی و مشتاقِ پروردگار باقی از فنا و اعدام ابدی نجات یابند... و از بین این دوستانش بزرگترین و گرامیترین آنها پاداشِ خدمات قدسی و ارزندهاش را که کل هستی را شاد و خرسند کرده است، دریافت نماید... و کمالاتِ سلطان سرمدی از نقص و قصور، قدرتش از عجز و درماندگی، حکمتش از سفاهت و عدالتش از ظلم، منزّه و مقدّس و مبرّی گردد. | |||
'''نتیجه: مادام که خدا هست بیشک آخرت هم هست…''' | |||
سه رکن ایمانیه مذکور نیز با همه دلایل اثبات کنندهشان بر وجود حشر گواهی میدهند و بر آن دلالت دارند. دو رکن ایمانی دیگر '''«و بِمَلائِکَتِهِ و بِالقَدَرِ خَیرِهِ و شَرِّهِ مِنَ اللهِ تَعَالی»''' حشر را لازم میدارند و قاطعانه بر عالم بقا دلالت دارند و بر آن شهادت میدهند، توضیح مطلب چنین است: | |||
''' | |||
تمام دلایل و مشاهدات بیشمار که وجود فرشتگان و وظیفه آنها را در بندگی اثبات میکنند بر وجود بهشت و جهنم و این مطلب دلالت دارند که عالم ارواح و عالم غیب و عالم بقا و آخرت در دار سعادت به وجود جن و انس مفتخر خواهند بود، زیرا فرشتگان به اذن الهی قادر به دیدن این عالم و ورود به آن هستند؛ و عموم فرشتگان مقرب همچون حضرت جبرائیل که با انسان دیدار میکنند از وجود عوالم فوق و این که در آن جا حضور دارند به اتفاق خبر میدهند. ما قاره آمریکا را ندیدهایم اما به واسطه خبرهایی که در این باره شنیدهایم وجودش را بدیهی میدانیم؛ به همین ترتیب به واسطه اخبار فرشتگان که صدها بار به تواتر نقل شده است باید به وجود عالم بقا و دار آخرت و بهشت و جهنم قاطعانه ایمان بیاوریم، کما این که آوردهایم. | |||
( | |||
همه دلایل اثبات کننده رکن «ایمان به قدر» که در کلام بیست و ششم تحت عنوان «رساله قدر» آمده، بر حشر و نشر صُحُف و موازنه اعمال در میزان اکبر دلالت دارند، زیرا قید مقدرات هر شی در الواح میزان و نظام، چنان که در مقابل چشمانمان شاهدش هستیم، و نگاشتن سرگذشت همه ذی حیاتان در قوه حافظه و هستهها و سایر الواح مثالی؛ به ویژه ثبت دفتر اعمال انسانها در الواح محفوظه، مطلبیست که موجب میگردد بگوییم قَدَری چنان محیط و تقدیری چنان حکیمانه و قید و تثبیتی چنان دقیق و کتابتی چنان موثق فقط با وجود مکافات و مجازات که نتیجه محاکمهیی عام در دادگاه بزرگ عمومیست، ممکن خواهد بود؛ در غیر این صورت، قید و محافظتی که محیط و ظریفتر از ظریف است کاملاً بیمعنا، بیفایده و ناسازگار با حکمت و حقیقت خواهد بود. | |||
اگر حشری درکار نباشد تمام معانی محقق کتاب کائنات که با قلم قَدَر نگاشته شده، از بین میرود، البته این احتمال فاقد هرگونه جهت امکانیست و امر محال و هذیانی مانند انکار وجود عالم هستی میباشد. | |||
'''نتیجه:''' پنج رکن ایمان با همه دلایل ذکر شده، بر وقوع و وجود حشر و نشر و وجود آخرت و وقوع آن دلالت کرده، اقتضای آن را دارند، و بر آن گواهی میدهند. به دلیل وجود همین براهین و ستونهای محکم و عظیم موافق با عظمت حقیقت حشر است که تقریباً یک سوم آیات قرآن معجز بیان مربوط به حشر و آخرت میباشد؛ قرآن حشر را سنگ زیرین و پایه اصلی قرار میدهد و همه چیز را بر آن استوار میکند. | |||
'''(پایان مقدمه)''' | |||
<div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> | <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> |
07.32, 13 Ekim 2024 itibarı ile sayfanın şu anki hâli
Onuncu Söz’ün Mühim Bir Zeyli ve Lâhikasının Birinci Parçası
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ
فَسُب۟حَانَ اللّٰهِ حٖينَ تُم۟سُونَ وَحٖينَ تُص۟بِحُونَ وَلَهُ ال۟حَم۟دُ فِى السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضِ وَعَشِيًّا وَحٖينَ تُظ۟هِرُونَ يُخ۟رِجُ ال۟حَىَّ مِنَ ال۟مَيِّتِ وَيُخ۟رِجُ ال۟مَيِّتَ مِنَ ال۟حَىِّ وَيُح۟يِى ال۟اَر۟ضَ بَع۟دَ مَو۟تِهَا وَكَذٰلِكَ تُخ۟رَجُونَ وَمِن۟ اٰيَاتِهٖٓ اَن۟ خَلَقَكُم۟ مِن۟ تُرَابٍ ثُمَّ اِذَٓا اَن۟تُم۟ بَشَرٌ تَن۟تَشِرُونَ وَ مِن۟ اٰيَاتِهٖٓ اَن۟ خَلَقَ لَكُم۟ مِن۟ اَن۟فُسِكُم۟ اَز۟وَاجًا لِتَس۟كُنُٓوا اِلَي۟هَا وَ جَعَلَ بَي۟نَكُم۟ مَوَدَّةً وَ رَح۟مَةً اِنَّ فٖى ذٰلِكَ لَاٰيَاتٍ لِقَو۟مٍ يَتَفَكَّرُونَ وَمِن۟ اٰيَاتِهٖ خَل۟قُ السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضِ وَاخ۟تِلَافُ اَل۟سِنَتِكُم۟ وَ اَل۟وَانِكُم۟ اِنَّ فٖى ذٰلِكَ لَاٰيَاتٍ لِل۟عَالِمٖينَ وَ مِن۟ اٰيَاتِهٖ مَنَامُكُم۟ بِالَّي۟لِ وَ النَّهَارِ وَاب۟تِغَٓاؤُكُم۟ مِن۟ فَض۟لِهٖ اِنَّ فٖى ذٰلِكَ لَاٰيَاتٍ لِقَو۟مٍ يَس۟مَعُونَ وَ مِن۟ اٰيَاتِهٖ يُرٖيكُمُ ال۟بَر۟قَ خَو۟فًا وَ طَمَعًا وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّمَٓاءِ مَٓاءً فَيُح۟يٖى بِهِ ال۟اَر۟ضَ بَع۟دَ مَو۟تِهَا اِنَّ فٖى ذٰلِكَ لَاٰيَاتٍ لِقَو۟مٍ يَع۟قِلُونَ وَمِن۟ اٰيَاتِهٖٓ اَن۟ تَقُومَ السَّمَٓاءُ وَال۟اَر۟ضُ بِاَم۟رِهٖ ثُمَّ اِذَا دَعَاكُم۟ دَع۟وَةً مِنَ ال۟اَر۟ضِ اِذَٓا اَن۟تُم۟ تَخ۟رُجُونَ وَ لَهُ مَن۟ فِى السَّمٰوَاتِ وَ ال۟اَر۟ضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ وَ هُوَ الَّذٖى يَب۟دَؤُا ال۟خَل۟قَ ثُمَّ يُعٖيدُهُ وَ هُوَ اَه۟وَنُ عَلَي۟هِ وَلَهُ ال۟مَثَلُ ال۟اَع۟لٰى فِى السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضِ وَهُوَ ال۟عَزٖيزُ ال۟حَكٖيمُ ([1])
یک نکتهی اکبر و یک حجّت اعظمِ این آیات آسمانی که قطب و محوری از ایمان را نشان میدهند، و این براهین قدسی که حشر را ثابت میکنند، در مبحث «شعاع نهم» بیان خواهد شد.
این یک عنایتِ لطیف ربّانیست، که سعید قدیم([2]) سی سال پیش در پایان یکی از آثارش به نام «محاکمات» چنین نوشت:
مقصد دوم: تفسیر و بیانگر دو آیه از قرآن است، که به حشر اشاره دارد، اما با این جمله: نخو بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ آغاز نمود، و توقف کرد، و بیش از آن ننوشت.
پس به تعداد دلایل ونشانههای حشر، از خالق رحیم سپاسگزار هستم، و حمد او را به زبان میآورم، که بعد ازسی سال، توفیق بیان آن تفسیر را نصیب من کرد،
و بدین گونه، تقریباً ده سال پیش مرا به تفسیر یکی از آن دو آیه که عبارت است از: فَان۟ظُر۟ اِلٰٓى اٰثَارِ رَح۟مَتِ اللّٰهِ كَي۟فَ يُح۟يِى ال۟اَر۟ضَ بَع۟دَ مَو۟تِهَا اِنَّ ذٰلِكَ لَمُح۟يِى ال۟مَو۟تٰى وَهُوَ عَلٰى كُلِّ شَى۟ءٍ قَدٖيرٌ ([3])
موفق کرد، که در نتیجهی آن، «کلام دهم» و «کلام بیست و نهم» نگاشته شد، که این دو گفتارِ انعام شده از سوی خداوند، تفسیر آن آیه و دو دلیل بسیار قوی و روشن است، و منکران را به سکوت وا میدارد.
پس از آن که حدود ده سال از بیان آن دژ محکم و نفوذ ناپذیر حشر سپری شد، باز پروردگار سبحان لطف نمود، و تفسیر آیاتِ اکبر آغازین این بحث را اکرام کرد، و در قالب این رساله شکل گرفت.
شعاع نهم شامل «نه مقام عالی» با یک «مقدمهی مهم» است.
مقدّمه
این مقدّمه شامل دو نقطه است، که نخست از فواید روحی بسیار زیاد عقیده به حشر و از نتایج حیاتی آن فقط یک نتیجهی جامع را به اختصار بیان نموده است، و اظهار میدارد، که عقیده به حشر تا چه حد برای زندگی انسان، به ویژه زندگی اجتماعی او لازم و ضروریست، در ادامه، از بین حُجتهای بسیار زیاد عقیده و ایمان به حشر، فقط یک حجّت کلّی را نشان داده، و بیان میدارد، که عقیده به حشر امری بدیهیست، و شک و تردیدی بدان راه ندارد.
نقطه اول
در این مورد که ایمان به آخرت، پایه اصلی زندگی اجتماعی و فردی انسان و پایهی کمالات و خوشبختی اوست، به چهار دلیل از میان صدها دلیل، به عنوان یک مقیاس و نمونه، به شرح زیر اشاره خواهیم کرد:
دلیل اول: کودکانی که تقریباً نیمی از بشریت را تشکیل دادهاند، فقط با تفکر بهشت میتوانند در برابر مرگ و میرها - که برایشان بسیار وحشت آور و سوزناک به نظر میرسد- مقاومت نمایند، و تحمّل داشته باشند؛ و در پیکر نحیف و ظریفشان به یک نیروی معنوی دست یابند، و با تفکر بهشت، درهای امید را به روی روح و طبیعتشان که ضعیف است و تاب مقاومت ندارد، و به اندک چیزی میگرید، بگشایند، و با امیدواری و خوشحالی به زندگیشان ادامه دهند.
برای مثال: کودک با یاد بهشت به خود میگوید: «برادر یا دوست عزیزم مُرد و به یکی ازپرندههای بهشتی تبدیل شد، و اکنون در بهشت در حال تفریح است، و بهتر از ما زندگی میکند.»
اما اگر ایمان به جنت نمیبود، مرگ کودکانِ هم سنّ خود و بزرگسالانی که همه روزه در اطراف به وقوع میپیوندد، مقاومت و روحیهی این بیچارگان ناتوان را ضعیف کرده، و زندگی و روانشان را نابود میکرد، و همراه با چشمان شان، روح و قلب و عقل و سایر لطایف آنان را به گریه میانداخت، در نتیجه یا محو و نابود شده، یا دیوانهی بدبختی میشدند.
دلیل دوم: سالخوردگانی که از جهتی نیم دیگر بشریت را شامل میشوند، فقط با «ایمان به آخرت» میتوانند در برابر قبری که در لبهی آن قرار دارند، صبر و تحمّل نمایند، و در برابر به خاموشی گراییدن شعلهی زندگی شیرین و بسته شدن دَرِ دنیای زیبای شان، فقط با همین ایمان میتوانند آرامش و تسلّی یابند، و در برابر یأس و نا امیدی دردناک و کشندهیی که از مرگ و زوال برخاسته، و ضربات مهلکی بر ارواح و طبیعتِ کودک گونه و زود رنجشان وارد نموده است، فقط با امید به زندگی جاودانهی آخرت میتوانند مقابله نمایند،
اما اگر ایمان به آخرت نمیبود، این پدران و مادران دلسوز و گرامی که سزاوار شفقت و مهربانی هستند، و به شدت، به آرامش و استراحت قلبی نیاز دارند، چنان واویلای روحی و دغدغهی قلبی احساس میکردند، که دنیا برایشان یک زندان تیره و تار شده، و زندگی نیز به یک عذاب سخت و جانکاه مبدّل میشد.
دلیل سوم: جوانان سَرخوش و پرجوش و خروش، محور زندگی اجتماعی انسانها را تشکیل میدهند، و آن چه جلوی تجاوز وظلم و ویرانگریهای احساساتِ در جوش و خروشِ نفس و هوای افراطیشان را میگیرد، و زندگی اجتماعی خوب و مفیدی را تأمین میکند، فقط فکر جهنم است،
اگر ترس از جهنم نمیبود، بنابر قاعدهی «الحکم للغالب» این جوانان مست و مدهوش، در پی برآوردن خواهشهای نفسانیشان، دنیا را برای بیچارگان و ضعیفان و درماندگان، جهنم کرده، و جایگاه بلند زندگی انسانی را به یک زندگی پست حیوانی مبدّل میکردند.
'دلیل چهارم: در حیات دنیوی انسان، جامعترین مرکز و اساسیترین محور، زندگی خانوادگی اوست، و خانواده برای سعادت دنیوی او، یک بهشت، یک پناهگاه و یک تکیه گاه مطمئن به شمار میرود، و خانهی هرکس، دنیای کوچک اوست. زندگی و سعادتِ آن خانه و خانواده، با احترام متقابل صمیمانه و جدی و با وفادارای و بخشش و مرحمتِ حقیقی و با شفقت و فداکاری تأمین میگردد؛ و این حرمتِ حقیقی و مرحمتِ پاک و صمیمی، با فکر و عقیدهی پیوند و رابطهی برادریِ ابدی، رفاقت دایمی و همراهی سرمدی در یک زمان بینهایت و زندگی نامحدود با تداوم رابطهی پدری و فرزندی و برادری و دوستی به وجود میآید.‘
این جاست که یک شوهر به خود میگوید: «همسرم در عالمی ابدی و در یک زندگی ماندگار، دوست همیشگی و شریک زندگی من است، با آن که پیر و درهم شکسته شده، اما مهّم نیست، چون زیبایی ابدی دارد، و خواهد آمد، پس من به خاطر این دوستی دایمی از هیچ فداکاری و مهربانی دریغ نخواهم کرد.» بدین طریق، این مرد میتواند همسر پیرش را به دید یک حوری بهشتی ببیند، و همان گونه با او با محبت و شفقت و مرحمت رفتار کند؛
در غیر این صورت، دوستییی که پس از یکی دو ساعت رفاقت گذرا و ظاهری به فراق و جدایی ابدی منجر میشود، بیشک زودگذر و موقت و بیبنیاد است، و حاصلی جز پیوند جنسی حیوانی و مرحمت مجازی و احترام ساختگی ندارد، علاوه بر آن، هم چون حیوان، منافع و سایر هوسهای دیگر که بر او غالباند، آن مرحمت و احترام را مغلوب خود میسازد، و بدین گونه، بهشت دنیوی را به جهنم ابدی تبدیل میکند.
بدین سان، از صدها نتیجهی ایمان به حشر، یک نتیجه آن، به زندگی اجتماعی انسان برمیگردد، و هرگاه صدها فایدهی دیگر همین یک نتیجه با چهار دلیل مذکور مقایسه شود، خواهید فهمید، که تحقق و وقوع حقیقت حشر به اندازهی اثبات حقیقت والای انسان و نیازهای کلّی او قطعیست؛ و حتی واضحتر و روشنتر از نیاز موجود در معدهی انسان است، که محتاج به غذا میباشد، و بر آن دلالت میکند، و شهادت میدهد،
و اگر نتایج و دست آوردهای این حقیقت حشر از زندگی انسانها سلب شود، ماهیت بسیار مهم و عالی و ذی حیات انسانی به مثابهی لاشهی گندیده و متعفّنی خواهد شد، که پناهگاه میکروبها و آلودگیهاست.
اینک، از جامعه شناسان و سیاستمداران و علمای اخلاق که با جامعه و سیاست و اخلاق سروکار دارند، میخواهیم بیایند، و گوش خود را تیز کنند، و بگویند، که این خلأ را با چه چیزی پُر خواهند کرد؟ و این زخمهای عمیق را با چه چیزی معالجه خواهند نمود؟
نقطه دوم
این نقطه، به اختصار به بیان یک برهان از براهین بیشمار حقیقت حشر به شرح زیر خواهد پرداخت، که از خلاصهی سایر ارکان ایمان استنباط شده است، بدین گونه:
همهی معجزات حضرت محمد(ع) که به رسالت او دلالت دارند، و همهی دلایل نبوّت و براهین حقّانیت ایشان به طور کلی به تحقق حقیقت حشر گواهی داده، و آن را ثابت میکنند، زیرا دعوت آن حضرت(ع) در طول حیات مبارکش پس از توحید، بر مسألهی حشر تمرکز یافته است، و همهی معجزات و حجتهای او که سایر پیامبران را تصدیق نموده، و به تصدیقشان واداشته است، به همین حقیقت یعنی حشر شهادت میدهند،
و هم کلمهی شهادت «بِرُسُلِهِ» و هم کلمهی شهادت «وَ کُتُبِهِ» که گواهی ادا شدهی «بِرُسُلِهِ» را به درجهی بداهت ارتقا بخشیده است، نیز شاهد همین حقیقت میباشد، بدین گونه:
پیش از همه، قرآن معجز البیان با همهی معجزهها، حجّتها و حقیقتهایش - که حقانیت قرآن را ثابت میکنند- بر وقوع حشر گواهی داده، و آن را به اثبات میرساند، زیرا یک سوم قرآن و شروع اکثر سورههای کوتاه، به حشر اختصاص دارد، یعنی قرآن کریم با هزاران آیهاش، یا «صریح» یا با «اشاره» از همین حقیقت خبر میدهد، و آن را به وضوح ثابت میکند، و نشان میدهد، برای مثال:
اِذَا الشَّم۟سُ كُوِّرَت۟ ([4]) يَٓا اَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُم۟ اِنَّ زَل۟زَلَةَ السَّاعَةِ شَى۟ءٌ عَظٖيمٌ ([5]) اِذَا زُل۟زِلَتِ ال۟اَر۟ضُ زِل۟زَالَهَا ([6]) اِذَا السَّمَٓاءُ ان۟فَطَرَت۟ ([7]) اِذَا السَّمَٓاءُ ان۟شَقَّت۟ ([8]) عَمَّ يَتَسَٓاءَلُونَ ([9]) هَل۟ اَتٰيكَ حَدٖيثُ ال۟غَاشِيَةِ([10])
پس، قرآن کریم با انواع این آیات در آغاز سی چهل سوره، حقیقت حشر را با قاطعیت تمام ثابت کرده، و نشان میدهد، که مسألهی حشر، مهمترین و ضروریترین حقیقت هستیست، و با آیات دیگرش نیز به بیان دلایل گوناگون آن حقیقت میپردازد، و اقناع میکند.
کتابی که تنها یک اشارهی یک آیهی آن، حقایق «علمی» و «وجودی» بسیار زیادی را در بخش علوم اسلامی به بار نشانده است، و با هزاران دلیل و شهادتش مسألهی ایمان به حشر را مانند تابندگی خورشید نشان میدهد، آیا امکان دارد، عاری از حقیقت باشد، و انکار شود، آیا انکار آن مانند انکار خورشید و حتی انکار موجودیت هستی صد درجه محال و باطل نیست؟!
آیا ممکن است، هزاران سخن و وعده و وعیدِ پادشاه عزیز و با قدرتی، دروغ و عاری از حقیقت باشد؛ درحالی که گاهی صرفاً به خاطر این که یک اشارهی پادشاه بیارزش نشده، و دروغ واقع نشود، لشکری به حرکت میافتد، و وارد جنگ میشود.
اینک سلطان معنوی ذی شأنی را در نظر بگیرید، که طی چهارده قرن پیاپی، بر ارواح و عقول و قلوب و نفوس بیشماری بر اساس حق و حقیقت، حکم کرده و تربیت و اداره نموده است، با آن که فقط یک اشارهی او برای اثبات چنین حقیقتی کافیست، اما او با هزاران بار شرح و توضیحات واضح و آشکار، این حقیقت را نشان داده، و ثابت کرده است، پس آیا کسی که این حقیقت روشن را درک نمیکند، جاهل نیست؟ آیا عذاب او در جهنم عین عدالت نخواهد بود؟
علاوه بر این، همهی کتابهای آسمانی و مقدّسی که بر عصر و زمان خاصی حکم فرمایی میکردند، با هزاران دلیل، ادعای قرآن کریم را - که به تفصیل و با ایضاحات و به صورت مکرر بیان و ثابت کرده است- در خصوص حقیقت حشر مورد تأیید قرار میدهند، با این تفاوت که بیانات آنها بنابر تقاضا و نظر به عصر و زمانشان، کوتاه و مختصر اما با قدرت بیان میشود، و بر ادعای قرآن مهر و امضای تصدیق میزنند.
به مناسبت این بحث، متنی که در آخر «رسالهی مناجات» آمده است، در این جا درج میشود. این متن، یک حجّت حشریهی نیرومند و تأثیرگذار و مختصریست، که اوهام را میزداید، و ایمان به «یوم الآخر» و شهادت سایر ارکان ایمانی به ویژه «رُسُل» و «کُتُب» را به صورت مناجات ذکر میکند.
«ای ربّ رحیم من! با تعلیم از رسول اکرم(ع) و درس از قرآن حکیم دریافتم، که همهی کتابهای مقدس و پیامبران و در رأسشان قرآن کریم و رسول اکرم(ع)، به اجماع و اتفاق شهادت میدهند، و دلالت میکنند، و اشاره مینمایند، که تجلیات اسمهای با جلال و با جمال خداوند که آثار آن در این دنیا و در هر طرف دیده میشود، با تابش و درخشش بیشتری در ابدالآباد دوام خواهد یافت... و لطف و احسانهایی که جلوههای رحیمانه و نمونههای آن در این عالم فانی دیده میشود، با شعشعهی بیشتری در دارِ سعادت استمرار خواهد داشت، و باقی خواهد ماند... و مشتاقانی که در این زندگی کوتاه دنیوی آن جلوهها را با اشتیاق و ذوق دیدهاند، و با محبّت همراهی و رفاقت کردهاند، در آخرت نیز همراهی خواهند نمود، و رفیق خواهند بود، و برای همیشه در کنار آنها خواهند ماند.
نیز همهی پیامبرانی که ارواح نورانی دارند، و همهی اولیایی که قطبهای قلوب منوّراند، و همه صدیقانی که معدن عقلهای روشن و قاطع هستند، و همهی صُحُف سماوی و کتب آسمانی و در رأسشان رسول اکرم(ع) و قرآن حکیم، با استناد به صدها معجزهی باهر و آیات قاطع، و با تکیه بر هزاران وعده و وعید مکرر، و با اعتماد بر عزّت جلال و سلطنت ربوبیت و شئون والا و بر صفات مقدسی هم چون قدرت و رحمت و عنایت و حکمت و جلال و جمال تو که مقتضی آخرتاند، و بنابر مشاهدهها و کشفیات بیشمارشان که از آثار آخرت خبر میدهند، و بر بنیاد ایمان و عقیدهی جازمشان که به درجهی «علم الیقین و عین الیقین» است، بشریت را به سعادت ابدی مژده میدهند، و اذعان میدارند، که برای اهل ضلالت جهنّمی وجود دارد، و برای اهل هدایت جنّتی آماده شده است، و با ایمانی راسخ شهادت میدهند.
ای قدیر حکیم! ای رحمان رحیم! ای صادق الوعد الکریم! ای قهّار ذوالجلال که صاحب عزّت و عظمت و جلال هستی
تو هزاران بار مقدّس و منزّه و برتر از آن هستی، که این همه دوستان صادق و این همه وعدهها و صفات و شئونات را دروغ پنداری، و تکذیب کنی، و آن چه را سلطنت ربوبیّت تو قاطعانه اقتضا میکند، رد نمایی، و انجام ندهی، و دعا و ادعا یا کردههای بندگان صالحت را که دوستشان داری، و آنها هم با ایمان و تصدیق و اطاعت، خود را محبوب تو قراردادهاند، اجابت نکنی، و حاضر به شنیدن نشوی! آری، تو پاکتر و برتر از آن هستی، که اهل ضلالت و اهل کفر را در انکار حشر تصدیق نمایی، همان کفاری که با کفر و عصیان و با تکذیبِ وعدههایت بر عظمتِ کبریایی تو تجاوز نموده، و در عزّتِ جلال تو دخالت کردند، و حیثیتِ الوهیّت تو را به بازی گرفتند، و شفقتِ ربوبیّت تو را رنجیده کردند، و تو را متأثر نمودند.
ما عدالت بیپایان و جمال زیبای همیشگی و رحمت بیکرانت را از چنین ظلمها و زشتیهای بیشماری پاک و منزه میدانیم.
ما با تمام وجود ایمان داریم، که صدها هزار انبیا و اصفیا و اولیا - که نمونههای صادق و دعوتگران راستگو و بر حق سلطنت تو هستند - با «حق الیقین» و «عین الیقین» و «علم الیقین» بر گنجینههای اخروی رحمتات و بر دفینههای احسانهایت در عالم بقا و بر جلوههای زیبای اسماء حسنایت - که در دار سعادت به شکلی کامل ظهور نموده است- شهادت میدهند، و این شهادتشان حق و حقیقت است، و اشاراتشان درست و واقعی و به جاست، وبشارتشان صادق و واقعیست... و آنها با ایمان به این که این حقیقت بزرگ (حشر) بزرگترین شعاع اسم «حق» است، و این اسم هم مرجع و خورشید و حامی همهی حقایق است، با دستور تو بندگانت را در دایرهی حق درس داده، و این مسأله را به عنوان یک حقیقت عینی تعلیم میدهند.
یا رب! به حق و به حرمت و سپاس درس و تعلیم اینها، به ما و به همهی طلاب رساله نور، ایمان اکمل و حسن عاقبت نصیب بفرما، و ما را شایستهی شفاعتشان بگردان! آمین!
آری، همهی دلایل و حجتهایی که حقّانیت قرآن کریم، بلکه همهی کتابهای آسمانی را ثابت کرده، و همهی معجزهها وبرهانهایی که نبوت حبیب الله(ع)، بلکه همهی انبیا را ثابت میکنند، به نوبهی خود بزرگترین ادّعای آنها را که تحقق آخرت است، ثابت میسازند، و بر آن دلالت میکنند. بدین سان، اکثر دلایل و حجتهایی که بر وجود و وحدتِ واجب الوجود شهادت میدهند، به نوبهی خود بر موجودیت و گشایش دار سعادت و عالم بقایی - که بزرگترین مدار و مظهر ربوبیت و الوهیت است - گواهی میدهند،
زیرا آن گونه که در مقامات آینده بیان و اثبات خواهد شد، هم موجودیت و هم عموم صفات و بیشتر اسمهای ذات واجب الوجود و اوصاف و شئون مقدس او مانند: ربوبیت، الوهیّت، رحمت، عنایت، حکمت و عدالت به درجهی لزوم، مقتضی آخرتاند، و به درجهی وجوب، مستلزم دار سعادتاند، و به درجهی ضرورت حشر و نشر را برای مکافات و مجازات میخواهند.
آری، وقتی خدایی ازلی و ابدی وجود دارد، پس به حتم آخرتی که محور سلطنت الوهیّت اوست، وجود دارد... و وقتی در این کاینات، و در موجودات زندهی آن، ربوبیّت مطلقی با شکوه و حکمت و شفقت متجلّیست، پس قطعاً دار سعادتی ابدی وجود خواهد داشت، که شُکوهِ ربوبیت را از سقوط و پستی و حکمت را از کارهای عبث و بیهوده و شفقت را از فریب و پیمان شکنی، مصون خواهد داشت، پس چنین سرای سعادتی وجود دارد، و سعادتمندان به آن جا خواهند رفت.
مادام که، این همه انعام و احسان و لطف و کرم و عنایت و رحمت پیش چشمانمان پیدا و آشکار است، و موجودیت یک ذات رحمانِ رحیم را در پشت پردهی غیب، به عقلهایی که خاموش نشده، و به قلبهایی که نمردهاند، نشان میدهد، پس قطعاً زندگی ماندگاری وجود دارد، که انعام را از تمسخر، و احسان را از فریب دادن، و عنایت را از دشمنی، و رحمت را از عذاب و لطف و کرم را از اهانت پاک و عاری کرده، و احسان را احسان و نعمت را نعمت میکند؛ و البتّه اتّفاق خواهد افتاد.
مادام که، قلمِ قدرتی در فصل بهار و در صفحهی دار زمین، صدهزار کتاب را بدون اشتباه و به صورت متداخل مینویسد، و پیش چشمانمان بدون خستگی کار میکند، و صاحب آن قلم، صدهزار بار عهد نموده و وعده داده است: «کتابی لا یموت و زیبا و آسانتر از این کتاب درهم آمیخته و متداخلِ بهار را در جایی وسیعتر و زیباتر از این صفحهی دار زمین خواهم نوشت، و شما را با حیرت و شگفتی به خواندن آن وادار خواهم کرد.» و او در تمام فرامینش از آن کتاب بحث میکند، پس بیتردید، اصل آن کتاب نوشته شده است، و حاشیههای آن هم با حشر و نشر نوشته خواهد شد، و نامهی اعمال همگان در آن به ثبت خواهد رسید.
مادام که، این زمین به لحاظ داشتن کثرتِ مخلوقات و این که مسکن و منشأ و کارخانه و نمایشگاه و محشر صدها هزار نوع از انواع مختلف ذی حیات و ذی روح است، که مدام در حال تغییراند، اهمیت والایی کسب نموده، و به منزلهی قلب، مرکز، خلاصه، نتیجه و سبب خلقت کل هستی قرار گرفته است، و حتی به رغم کوچک بودن حجمش بازهم در همهی فرامین آسمانی هم چون:
رَبُّ السَّمٰوَاتِ وَ ال۟اَر۟ضِ دوشادوش آسمانهای بزرگ میشود، و معادل آنها تلقی میگردد.
مادام که، بنی آدم چنان اهمیّتی دارد، که حکمفرمای تمام زمین است، و بر بیشتر مخلوقات آن تصرّف دارد، و با تسخیر اکثر موجودات ذی حیاتِ آن، آنها را به دور خود جمع نموده، و اکثرِ مصنوعات آن را بر اساس خواست خود و در چارچوب نیازهای فطریاش تنظیم و تزیین کرده، و به نمایش میگذارد، و برخی از انواع با ارزش آن را فهرست وار در جاهای خاص، به گونهیی مرتّب کرده، و میآراید، که نه فقط نگاه انس و جن بلکه توجه و تقدیر و تحسین اهل آسمانها و سراسر هستی و حتی نگاه تحسین برانگیز مالک هستی را جلب میکند، و بدین سبب است، که اهمیت بزرگ و ارزش والایی کسب نموده، و با علم و مهارتهایش نشان داده است، که او حکمتِ آفرینش این هستی و بزرگترین نتیجه و ارزشمندترین میوهی آن است، و خلیفهی روی زمین میباشد... و از آن جا که او، صنعتهای خارقالعادهی آفریدگار هستی را با زیبایی و جذّابیت خاصی تنظیم کرده، و به نمایش میگذارد، با این که عصیانگر و کافر است، امّا عذاب عصیان و کفرش به بعد موکول شده، و به او اجازه داده شده است در این دنیا زندگی کند، و در انجام این وظایف به موفقیتهای چشمگیری نایل آید.
مادام که، بنی آدم از لحاظ آفرینش و فطرت و مزاج، دارای چنین ماهیتیست، و ضمن ضعف و ناتوانی و عجز و فقر شدیدش، نیازهایش بیشمار و دردها و رنجهایش نیز فراوان است، ولی پروردگار توانا و حکیم و مشفقی دارد، که قدرتش والاتر از هر چیز و اختیاری تام دارد، و این زمین بزرگ را به صورت مخزنی برای انواع معادن مورد نیاز انسان آفریده، و انباری برای هرگونه غذا و مغازهیی برای هر نوع جنس دلخواه او قرار داده؛ و لطف آن پروردگار مهربان این گونه متوجه انسان است، و او را میپروراند، و همهی خواستههایش را برآورده میسازد…
و مادام که، پروردگاری که حقیقتش چنین است، انسان را دوست میدارد، و خودش را هم محبوب و دوست انسانها قرار میدهد، و باقیست، و عالمهای باقی دارد، و هر کار را بر اساس عدالتش اجرا نموده، و هرچیز را با حکمتش انجام میدهد، و شکوهِ سلطنت و سرمدیتِ حاکمیت این آفریدگار ازلی نیز در این زندگی کوتاه دنیوی و در این عمر کوتاه بشر و در این زمین موقت و فانی نمیگنجد، و جا نمیشود،
و ظلمها و نافرمانیهای بسیار بزرگی نیز که انسان مرتکب میشود، و منافی نظم کائنات و مخالف عدالت و توازن و حسنِ جمالِ زیبای آن است، در این دنیا بدون کیفر میماند، و جزای توهین و انکار و کفرش را در برابر مولایی که او را با نعمت و شفقت پرورده است، نمیبیند، و ستمگران ظالم نیز در رفاه و آرامش به زندگیشان ادامه میدهند، و مظلومان و درماندگان نیز با مشکلات فراوان با زندگی دست و پنجه نرم میکنند، پس بیشک ماهیتِ عدالت مطلقی که آثار آن در سراسر هستی مشاهده میشود، هرگز نمیپذیرد، و قبول نمیکند، که ستمگرانِ ظالم و ستمدیدگان نا اُمید، پس از مرگ، زنده نشوند، و همه با هم مساوی و برای همیشه به کام مرگ فرو روند، و این با عدالتِ مطلق در تضاد است، و البته خداوند چنین اجازهیی نخواهد داد.
و مادام که، مالک هستی، زمین را از هستی و انسان را از زمین برگزید، و جایگاه بسیار والا و مقام بزرگی به او داد، و از بین انسانها هم، انبیا و اولیا و اصفیا را که – هم گام با مقاصدِ ربوبیت حرکت نموده، و خود را با ایمان و تسلیم، محبوب مالک هستی کردهاند - برگزید، و دوست و مخاطب خود قرار داد، و مرتبه و جایگاهشان را با معجزهها و کرامتها گرامی داشت، و دشمنانشان را با سیلیهای آسمانی عذاب داد،
البتّه از بین این محبوبان گرامی و بزرگوار نیز حضرت محمد(ع) را - که امام و مایهی فخر و مباهات آنهاست - انتخاب کرد، و نصف کرهی زمین و یک پنجم بشریت را در طول قرنهای متمادی با نور او منوّر ساخت، حتی گویا این هستی برای او آفریده شده باشد، همهی اهداف و غایتهای آن، با او و با دین و قرآن او ظهور مییابد،
و آشکار میگردد، پس او مستحق و شایسته بود، تا در برابر خدمات بزرگ و ارزشمند و نامحدودش که به وسعت یک زندگی چند میلیون ساله است، در یک زمان نامحدود و با عمری بیپایان، پاداشش را دریافت نماید، اما او عمر کوتاهی را به مدت شصت و سه سال آن هم با مشکلات و مجاهدتها سپری نمود، و دنیا را ترک کرد! پس آیا احتمال و امکان دارد، یا میتوان قبول کرد، که او با امثال و دوستانش دوباره زنده و محشور نگردد؟ و اکنون هم روحش زنده نباشد، و زندگی نکند؟ و برای همیشه نیست شود، و به سوی عدم برود؟ حاشا و کلا! آری، همهی کاینات و همهی حقایق هستی خواستار دوباره زنده شدن او هستند، و حیات او را از صاحبِ هستی میطلبند.
و مادام که، رسالهی «آیت الکبری» که «شعاع هفتم» است، و با سی و سه «اجماع ِعظیم» که هر اجماع آن، قدرت و صلابت کوه را دارد، ثابت نموده است، که این هستی از یک دست صادر گردیده، و یک مالک دارد، و اجماعهای مذکور، وحدت و احدیّت خداوند را که محور کمالات اوست، آشکارا نشان میدهند، و بیان میدارند، که با وحدت و احدیّت، همه هستی به منزلهی سربازان گوش به فرمان و مأموران مسخّرِ آن ذات واحد در میآیند، و با آمدن آخرت، کمالات او از سقوط مصون مانده، و عدالتِ مطلقش از تمسخر ِستم ِمطلق در امان میماند، وحکمت ِعامّهاش از سفالت و بیهودگی بری میشود، و رحمتِ گستردهاش از بازی عذاب آور نجات یافته، و عزّتِ قدرتش از عجزِ ذلّتوار نجات مییابد، و قداست و پاکیزگی خود را حفظ میکند.
پس به یقین و بیشک، بنابر اقتضای حقایق ذکر شده در هشت بندی که با «و مادام که» آغاز گردید، و از هزاران نکتهی مهم ایمان به الله فقط یکی را بیان میکند، قیامت برپا خواهد شد، و حشر و نشر به وقوع خواهد پیوست، و دارِ مجازات و مکافات گشوده خواهد شد، تا اهمیت و مرکزیّت زمین و اهمیت و جایگاه انسان تحقق یابد... و عدالت و حکمت و رحمت و سلطنتِ خالق زمین و پروردگار انسان مقرر شود... و دوستان حقیقی و مشتاقِ پروردگار باقی از فنا و اعدام ابدی نجات یابند... و از بین این دوستانش بزرگترین و گرامیترین آنها پاداشِ خدمات قدسی و ارزندهاش را که کل هستی را شاد و خرسند کرده است، دریافت نماید... و کمالاتِ سلطان سرمدی از نقص و قصور، قدرتش از عجز و درماندگی، حکمتش از سفاهت و عدالتش از ظلم، منزّه و مقدّس و مبرّی گردد.
نتیجه: مادام که خدا هست بیشک آخرت هم هست…
سه رکن ایمانیه مذکور نیز با همه دلایل اثبات کنندهشان بر وجود حشر گواهی میدهند و بر آن دلالت دارند. دو رکن ایمانی دیگر «و بِمَلائِکَتِهِ و بِالقَدَرِ خَیرِهِ و شَرِّهِ مِنَ اللهِ تَعَالی» حشر را لازم میدارند و قاطعانه بر عالم بقا دلالت دارند و بر آن شهادت میدهند، توضیح مطلب چنین است:
تمام دلایل و مشاهدات بیشمار که وجود فرشتگان و وظیفه آنها را در بندگی اثبات میکنند بر وجود بهشت و جهنم و این مطلب دلالت دارند که عالم ارواح و عالم غیب و عالم بقا و آخرت در دار سعادت به وجود جن و انس مفتخر خواهند بود، زیرا فرشتگان به اذن الهی قادر به دیدن این عالم و ورود به آن هستند؛ و عموم فرشتگان مقرب همچون حضرت جبرائیل که با انسان دیدار میکنند از وجود عوالم فوق و این که در آن جا حضور دارند به اتفاق خبر میدهند. ما قاره آمریکا را ندیدهایم اما به واسطه خبرهایی که در این باره شنیدهایم وجودش را بدیهی میدانیم؛ به همین ترتیب به واسطه اخبار فرشتگان که صدها بار به تواتر نقل شده است باید به وجود عالم بقا و دار آخرت و بهشت و جهنم قاطعانه ایمان بیاوریم، کما این که آوردهایم.
همه دلایل اثبات کننده رکن «ایمان به قدر» که در کلام بیست و ششم تحت عنوان «رساله قدر» آمده، بر حشر و نشر صُحُف و موازنه اعمال در میزان اکبر دلالت دارند، زیرا قید مقدرات هر شی در الواح میزان و نظام، چنان که در مقابل چشمانمان شاهدش هستیم، و نگاشتن سرگذشت همه ذی حیاتان در قوه حافظه و هستهها و سایر الواح مثالی؛ به ویژه ثبت دفتر اعمال انسانها در الواح محفوظه، مطلبیست که موجب میگردد بگوییم قَدَری چنان محیط و تقدیری چنان حکیمانه و قید و تثبیتی چنان دقیق و کتابتی چنان موثق فقط با وجود مکافات و مجازات که نتیجه محاکمهیی عام در دادگاه بزرگ عمومیست، ممکن خواهد بود؛ در غیر این صورت، قید و محافظتی که محیط و ظریفتر از ظریف است کاملاً بیمعنا، بیفایده و ناسازگار با حکمت و حقیقت خواهد بود.
اگر حشری درکار نباشد تمام معانی محقق کتاب کائنات که با قلم قَدَر نگاشته شده، از بین میرود، البته این احتمال فاقد هرگونه جهت امکانیست و امر محال و هذیانی مانند انکار وجود عالم هستی میباشد.
نتیجه: پنج رکن ایمان با همه دلایل ذکر شده، بر وقوع و وجود حشر و نشر و وجود آخرت و وقوع آن دلالت کرده، اقتضای آن را دارند، و بر آن گواهی میدهند. به دلیل وجود همین براهین و ستونهای محکم و عظیم موافق با عظمت حقیقت حشر است که تقریباً یک سوم آیات قرآن معجز بیان مربوط به حشر و آخرت میباشد؛ قرآن حشر را سنگ زیرین و پایه اصلی قرار میدهد و همه چیز را بر آن استوار میکند.
(پایان مقدمه)
- ↑ پس خدا را تسبيح گوييد آنگاه كه به عصر درمىآييد و آنگاه كه به بامداد درمىشويد *و ستايش از آن اوست در آسمانها و زمين و شامگاهان و وقتى كه به نيمروز مىرسيد *زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده بيرون مىآورد و زمين را بعد از مرگش زنده مىسازد و بدين گونه [از گورها] بيرون آورده مىشويد *و از نشانههاى او اين است كه شما را از خاك آفريد پس بناگاه شما [به صورت] بشرى هر سو پراكنده شديد *و از نشانههاى او اين كه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در اين [نعمت] براى مردمى كه مىانديشند قطعاَ نشانههايىست *و از نشانههاى [قدرت] او آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شماست قطعاَ در اين [امر نيز] براى دانشوران نشانههايىست *و از نشانههاى [حكمت] او خواب شما در شب و [نيم] روز و جستجوى شما [روزى خود را] از فزونبخشى اوست در اين [معنى نيز] براى مردمى كه مىشنوند قطعاَ نشانههايىست *و از نشانههاى او [اين كه] برق را براى شما بيمآور و اميدبخش مىنماياند و از آسمان به تدريج آبى فرو مىفرستد كه به وسيله آن زمين را پس از مرگش زنده مىگرداند در اين [امر هم] براى مردمى كه تعقل مىكنند قطعاَ نشانههايىست *و از نشانههاى او اين است كه آسمان و زمين به فرمانش برپايند پس چون شما را با يك بار خواندن فرا خواند بناگاه [از گورها] خارج مىشويد *و هر كه در آسمانها و زمين است از آن اوست همه او را گردن نهادهاند *و اوست آن كس كه آفرينش را آغاز مىكند و باز آن را تجديد مىنمايد و اين [كار] بر او آسان تر است و در آسمانها و زمين نمونه والا [ى هر صفت برتر] از آن اوست و اوست شكستناپذير سنجيدهكار. (روم:27-17).
- ↑ «سعید قدیم» لقبی ست، که بدیع الزمان سعید نورسی قبل از پرداختن به تألیف رساله نور (1926) بر خود اطلاق نموده است. (م)
- ↑ به آثار (باران یعنی) رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را پس از مردنش زنده میکند. آن کس (که زمین مرده را این چنین با نزول باران زنده میکند) زنده کنندهي مردگان (در رستاخیز) است و او بر همه چیز توانا است. (روم: 50).
- ↑ هنگامی که خورشید درهم پیچیده میشود (و نظام جهان در هم میریزد). (تكوير: 1).
- ↑ ای مردم! از (عقاب و عذاب) پروردگارتان بترسید (و به یاد روز قیامت باشید). واقعاً زلزلة (انفجار جهان و فرو تپیدن ارکان آن، در آستانة) هنگامة رستاخیز، چیز بزرگی (و حادثة هراس انگیزی) است. (حج: 1).
- ↑ هنگامی که زمین سخت به لرزه در انداخته میشود. (زلزله: 1).
- ↑ هنگامی که آسمان شکافته میگردد. (انفطار: 1).
- ↑ هنگامی که آسمان میشکافد. (انشقاق: 1).
- ↑ (این مردم) دربارهي چه چیز از یکدیگر میپرسند؟ (نبا: 1).
- ↑ آیا خبر حادثهي فراگیر (روز قیامت که مردمان بیدین و گناهکار را در برمیگیرد) به تو رسیده است؟ (غاشیه: 1).