Dokuzuncu Şuâ/fa: Revizyonlar arasındaki fark

    Risale-i Nur Tercümeleri sitesinden
    ("'''و مادام که،''' مالک هستی، زمین را از هستی و انسان را از زمین برگزید، و جایگاه بسیار والا و مقام بزرگی به او داد، و از بین انسان‏ها هم، انبیا و اولیا و اصفیا را که – هم گام با مقاصدِ ربوبیت حرکت نموده، و خود را با ایمان و تسلیم، محبوب مالک هستی کرده‏اند - ب..." içeriğiyle yeni sayfa oluşturdu)
    Etiketler: Mobil değişiklik Mobil ağ değişikliği
    ("'''نتیجه: مادام که خدا هست بی‏شک آخرت هم هست…'''" içeriğiyle yeni sayfa oluşturdu)
    125. satır: 125. satır:
    البتّه از بین این محبوبان گرامی و بزرگوار نیز حضرت محمد(ع) را - که امام و مایه‏ی فخر و مباهات آن‏هاست - انتخاب کرد، و نصف کره‏ی زمین و یک پنجم بشریت را در طول قرن‏های متمادی با نور او منوّر ساخت، حتی گویا این هستی برای او آفریده شده باشد، همه‏ی اهداف و غایت‏های آن، با او و با دین و قرآن او ظهور می‏یابد،
    البتّه از بین این محبوبان گرامی و بزرگوار نیز حضرت محمد(ع) را - که امام و مایه‏ی فخر و مباهات آن‏هاست - انتخاب کرد، و نصف کره‏ی زمین و یک پنجم بشریت را در طول قرن‏های متمادی با نور او منوّر ساخت، حتی گویا این هستی برای او آفریده شده باشد، همه‏ی اهداف و غایت‏های آن، با او و با دین و قرآن او ظهور می‏یابد،


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    و آشکار می‏گردد، پس او مستحق و شایسته بود، تا در برابر خدمات بزرگ و ارزشمند و نامحدودش که به وسعت یک زندگی چند میلیون ساله است، در یک زمان نامحدود و با عمری بی‏پایان، پاداشش را دریافت نماید، اما او عمر کوتاهی را به مدت شصت و سه سال آن هم با مشکلات و مجاهدت‏ها سپری نمود، و دنیا را ترک کرد! پس آیا احتمال و امکان دارد، یا می‏توان قبول کرد، که او با امثال و دوستانش دوباره زنده و محشور نگردد؟ و اکنون هم روحش زنده نباشد، و زندگی نکند؟ و برای همیشه نیست شود، و به سوی عدم برود؟ حاشا و کلا! آری، همه‏ی کاینات و همه‏ی حقایق هستی خواستار دوباره زنده شدن او هستند، و حیات او را از صاحبِ هستی می‏طلبند.
    Ve o pek çok kıymettar ve milyonlar sene yaşayacak kadar hadsiz hizmetlerinin ücretlerini hadsiz bir zamanda almaya müstahak ve lâyık iken, gayet meşakkatler ve mücahedeler içinde altmış üç sene gibi kısacık bir ömür verilmiş. Acaba hiçbir cihetle hiçbir imkânı, hiçbir ihtimali, hiçbir kabiliyeti var mı ki o zat, bütün emsali ve dostlarıyla beraber dirilmesin ve şimdi de ruhen diri ve hay olmasın? İdam-ı ebedî ile mahvolsunlar? Hâşâ, yüz bin defa hâşâ ve kellâ! Evet, bütün kâinat ve hakikat-i âlem, onun dirilmesini dava eder ve hayatını Sahib-i kâinat’tan talep ediyor.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''و مادام که،''' رساله‏ی «آیت الکبری» که «شعاع هفتم» است، و با سی و سه «اجماع ِعظیم» که هر اجماع آن، قدرت و صلابت کوه را دارد، ثابت نموده است، که این هستی از یک دست صادر گردیده، و یک مالک دارد، و اجماع‏های مذکور، وحدت و احدیّت خداوند را که محور کمالات اوست، آشکارا نشان می‏دهند، و بیان می‏دارند، که با وحدت و احدیّت، همه هستی به منزله‏ی سربازان گوش به فرمان و مأموران مسخّرِ آن ذات واحد در می‏آیند، و با آمدن آخرت، کمالات او از سقوط مصون مانده، و عدالتِ مطلقش از تمسخر ِستم ِمطلق در امان می‏ماند، وحکمت ِعامّه‏اش از سفالت و بیهودگی بری می‏شود، و رحمتِ گسترده‏اش از بازی عذاب آور نجات یافته، و عزّتِ قدرتش از عجزِ ذلّت‏وار نجات می‏یابد، و قداست و پاکیزگی خود را حفظ می‏کند.
    Ve madem Yedinci Şuâ olan Âyetü’l-Kübra’da her biri bir dağ kuvvetinde otuz üç adet icma-ı azîm ispat etmişler ki: Bu kâinat bir elden çıkmış ve bir tek zatın mülküdür. Ve kemalât-ı İlahiyenin medarı olan vahdetini ve ehadiyetini bedahetle göstermişler. Ve vahdet ve ehadiyet ile bütün kâinat, o Zat-ı Vâhid’in emirber neferleri ve musahhar memurları hükmüne geçiyor. Ve âhiretin gelmesiyle, kemalâtı sukuttan ve adalet-i mutlakası müstehziyane gadr-ı mutlaktan ve hikmet-i âmmesi sefahetkârane abesiyetten ve rahmet-i vâsiası lâhiyane tazibden ve izzet-i kudreti zelilane aczden kurtulurlar, takaddüs ederler.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    پس به یقین و بی‏شک، بنابر اقتضای حقایق ذکر شده در هشت بندی که با «و مادام که» آغاز گردید، و از هزاران نکته‏ی مهم ایمان به الله فقط یکی را بیان می‏کند، قیامت برپا خواهد شد، و حشر و نشر به وقوع خواهد پیوست، و دارِ مجازات و مکافات گشوده خواهد شد، تا اهمیت و مرکزیّت زمین و اهمیت و جایگاه انسان تحقق یابد... و عدالت و حکمت و رحمت و سلطنتِ خالق زمین و پروردگار انسان مقرر شود... و دوستان حقیقی و مشتاقِ پروردگار باقی از فنا و اعدام ابدی نجات یابند... و از بین این دوستانش بزرگ‏ترین و گرامی‏ترین آن‏ها پاداشِ خدمات قدسی و ارزنده‏اش را که کل هستی را شاد و خرسند کرده است، دریافت نماید... و کمالاتِ سلطان سرمدی از نقص و قصور، قدرتش از عجز و درماندگی، حکمتش از سفاهت و عدالتش از ظلم، منزّه و مقدّس و مبرّی گردد.
    Elbette ve elbette ve herhalde iman-ı billahın yüzer nüktesinden bu altı mademlerdeki hakikatlerin muktezasıyla; kıyamet kopacak, haşir ve neşir olacak, dâr-ı mücazat ve mükâfat açılacak. Tâ ki arzın mezkûr ehemmiyeti ve merkeziyeti ve insanın ehemmiyeti ve kıymeti tahakkuk edebilsin. Ve arz ve insanın Hâlık’ı ve Rabb’i olan Mutasarrıf-ı Hakîm’in mezkûr adaleti, hikmeti, rahmeti, saltanatı takarrur edebilsin. Ve o Bâki Rabb’in mezkûr hakiki dostları ve müştakları idam-ı ebedîden kurtulsun. Ve o dostların en büyüğü ve en kıymettarı, bütün kâinatı memnun ve minnettar eden kudsî hizmetlerinin mükâfatını görsün. Ve Sultan-ı Sermedî’nin kemalâtı naks ve kusurdan ve kudreti aczden ve hikmeti sefahetten ve adaleti zulümden tenezzüh ve takaddüs ve teberri etsin.
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    '''نتیجه: مادام که خدا هست بی‏شک آخرت هم هست…'''
    '''Elhasıl: Madem Allah var, elbette âhiret vardır.'''
    </div>


    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
    <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">

    07.30, 13 Ekim 2024 tarihindeki hâli

    Onuncu Söz’ün Mühim Bir Zeyli ve Lâhikasının Birinci Parçası

    بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ

    فَسُب۟حَانَ اللّٰهِ حٖينَ تُم۟سُونَ وَحٖينَ تُص۟بِحُونَ ۝ وَلَهُ ال۟حَم۟دُ فِى السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضِ وَعَشِيًّا وَحٖينَ تُظ۟هِرُونَ ۝ يُخ۟رِجُ ال۟حَىَّ مِنَ ال۟مَيِّتِ وَيُخ۟رِجُ ال۟مَيِّتَ مِنَ ال۟حَىِّ وَيُح۟يِى ال۟اَر۟ضَ بَع۟دَ مَو۟تِهَا وَكَذٰلِكَ تُخ۟رَجُونَ ۝ وَمِن۟ اٰيَاتِهٖٓ اَن۟ خَلَقَكُم۟ مِن۟ تُرَابٍ ثُمَّ اِذَٓا اَن۟تُم۟ بَشَرٌ تَن۟تَشِرُونَ ۝ وَ مِن۟ اٰيَاتِهٖٓ اَن۟ خَلَقَ لَكُم۟ مِن۟ اَن۟فُسِكُم۟ اَز۟وَاجًا لِتَس۟كُنُٓوا اِلَي۟هَا وَ جَعَلَ بَي۟نَكُم۟ مَوَدَّةً وَ رَح۟مَةً اِنَّ فٖى ذٰلِكَ لَاٰيَاتٍ لِقَو۟مٍ يَتَفَكَّرُونَ ۝ وَمِن۟ اٰيَاتِهٖ خَل۟قُ السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضِ وَاخ۟تِلَافُ اَل۟سِنَتِكُم۟ وَ اَل۟وَانِكُم۟ اِنَّ فٖى ذٰلِكَ لَاٰيَاتٍ لِل۟عَالِمٖينَ ۝ وَ مِن۟ اٰيَاتِهٖ مَنَامُكُم۟ بِالَّي۟لِ وَ النَّهَارِ وَاب۟تِغَٓاؤُكُم۟ مِن۟ فَض۟لِهٖ اِنَّ فٖى ذٰلِكَ لَاٰيَاتٍ لِقَو۟مٍ يَس۟مَعُونَ ۝ وَ مِن۟ اٰيَاتِهٖ يُرٖيكُمُ ال۟بَر۟قَ خَو۟فًا وَ طَمَعًا وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّمَٓاءِ مَٓاءً فَيُح۟يٖى بِهِ ال۟اَر۟ضَ بَع۟دَ مَو۟تِهَا اِنَّ فٖى ذٰلِكَ لَاٰيَاتٍ لِقَو۟مٍ يَع۟قِلُونَ ۝ وَمِن۟ اٰيَاتِهٖٓ اَن۟ تَقُومَ السَّمَٓاءُ وَال۟اَر۟ضُ بِاَم۟رِهٖ ثُمَّ اِذَا دَعَاكُم۟ دَع۟وَةً مِنَ ال۟اَر۟ضِ اِذَٓا اَن۟تُم۟ تَخ۟رُجُونَ ۝ وَ لَهُ مَن۟ فِى السَّمٰوَاتِ وَ ال۟اَر۟ضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ ۝ وَ هُوَ الَّذٖى يَب۟دَؤُا ال۟خَل۟قَ ثُمَّ يُعٖيدُهُ وَ هُوَ اَه۟وَنُ عَلَي۟هِ وَلَهُ ال۟مَثَلُ ال۟اَع۟لٰى فِى السَّمٰوَاتِ وَال۟اَر۟ضِ وَهُوَ ال۟عَزٖيزُ ال۟حَكٖيمُ ۝ ([1])

    یک نکته‏ی اکبر و یک حجّت اعظمِ این آیات آسمانی که قطب و محوری از ایمان را نشان می‏دهند، و این براهین قدسی که حشر را ثابت می‏کنند، در مبحث «شعاع نهم» بیان خواهد شد.

    این یک عنایتِ لطیف ربّانی‏ست، که سعید قدیم([2]) سی سال پیش در پایان یکی از آثارش به نام «محاکمات» چنین نوشت:

    مقصد دوم: تفسیر و بیانگر دو آیه از قرآن است، که به حشر اشاره دارد، اما با این جمله: نخو بِس۟مِ اللّٰهِ الرَّح۟مٰنِ الرَّحٖيمِ آغاز نمود، و توقف کرد، و بیش از آن ننوشت.

    پس به تعداد دلایل ونشانه‏های حشر، از خالق رحیم سپاسگزار هستم، و حمد او را به زبان می‏آورم، که بعد ازسی سال، توفیق بیان آن تفسیر را نصیب من کرد،

    و بدین گونه، تقریباً ده سال پیش مرا به تفسیر یکی از آن دو آیه که عبارت است از: فَان۟ظُر۟ اِلٰٓى اٰثَارِ رَح۟مَتِ اللّٰهِ كَي۟فَ يُح۟يِى ال۟اَر۟ضَ بَع۟دَ مَو۟تِهَا اِنَّ ذٰلِكَ لَمُح۟يِى ال۟مَو۟تٰى وَهُوَ عَلٰى كُلِّ شَى۟ءٍ قَدٖيرٌ ([3])

    موفق کرد، که در نتیجه‏ی آن، «کلام دهم» و «کلام بیست و نهم» نگاشته شد، که این دو گفتارِ انعام شده از سوی خداوند، تفسیر آن آیه و دو دلیل بسیار قوی و روشن است، و منکران را به سکوت وا می‏دارد.

    پس از آن که حدود ده سال از بیان آن دژ محکم و نفوذ ناپذیر حشر سپری شد، باز پروردگار سبحان لطف نمود، و تفسیر آیاتِ اکبر آغازین این بحث را اکرام کرد، و در قالب این رساله شکل گرفت.

    شعاع نهم شامل «نه مقام عالی» با یک «مقدمه‏ی مهم» است.

    مقدّمه

    این مقدّمه شامل دو نقطه است، که نخست از فواید روحی بسیار زیاد عقیده به حشر و از نتایج حیاتی آن فقط یک نتیجه‏ی جامع را به اختصار بیان نموده است، و اظهار می‏دارد، که عقیده به حشر تا چه حد برای زندگی انسان، به ویژه زندگی اجتماعی او لازم و ضروری‏ست، در ادامه، از بین حُجت‏های بسیار زیاد عقیده و ایمان به حشر، فقط یک حجّت کلّی را نشان داده، و بیان می‏دارد، که عقیده به حشر امری بدیهی‏ست، و شک و تردیدی بدان راه ندارد.

    نقطه اول

    در این مورد که ایمان به آخرت، پایه اصلی زندگی اجتماعی و فردی انسان و پایه‏ی کمالات و خوشبختی اوست، به چهار دلیل از میان صدها دلیل، به عنوان یک مقیاس و نمونه، به شرح زیر اشاره خواهیم کرد:

    دلیل اول: کودکانی که تقریباً نیمی از بشریت را تشکیل داده‏اند، فقط با تفکر بهشت می‏توانند در برابر مرگ و میر‏ها - که برای‏شان بسیار وحشت آور و سوزناک به نظر می‏رسد- مقاومت نمایند، و تحمّل داشته باشند؛ و در پیکر نحیف و ظریف‏شان به یک نیروی معنوی دست یابند، و با تفکر بهشت، درهای امید را به روی روح و طبیعت‏شان که ضعیف است و تاب مقاومت ندارد، و به اندک چیزی می‏گرید، بگشایند، و با امیدواری و خوشحالی به زندگی‏شان ادامه دهند.

    برای مثال: کودک با یاد بهشت به خود می‏گوید: «برادر یا دوست عزیزم مُرد و به یکی ازپرنده‏های بهشتی تبدیل شد، و اکنون در بهشت در حال تفریح است، و بهتر از ما زندگی می‏کند.»

    اما اگر ایمان به جنت نمی‏بود، مرگ کودکانِ هم سنّ خود و بزرگسالانی که همه روزه در اطراف به وقوع می‏پیوندد، مقاومت و روحیه‏ی این بیچارگان ناتوان را ضعیف کرده، و زندگی و روان‏شان را نابود می‏کرد، و همراه با چشمان شان، روح و قلب و عقل و سایر لطایف آنان را به گریه می‏انداخت، در نتیجه یا محو و نابود شده، یا دیوانه‏ی بدبختی می‏شدند.

    دلیل دوم: سالخوردگانی که از جهتی نیم دیگر بشریت را شامل می‏شوند، فقط با «ایمان به آخرت» می‏توانند در برابر قبری که در لبه‏ی آن قرار دارند، صبر و تحمّل نمایند، و در برابر به خاموشی گراییدن شعله‏ی زندگی شیرین و بسته شدن دَرِ دنیای زیبای شان، فقط با همین ایمان می‏توانند آرامش و تسلّی یابند، و در برابر یأس و نا امیدی دردناک و کشنده‏یی که از مرگ و زوال برخاسته، و ضربات مهلکی بر ارواح و طبیعتِ کودک گونه و زود رنج‏شان وارد نموده است، فقط با امید به زندگی جاودانه‏ی آخرت می‏توانند مقابله نمایند،

    اما اگر ایمان به آخرت نمی‏بود، این پدران و مادران دلسوز و گرامی که سزاوار شفقت و مهربانی هستند، و به شدت، به آرامش و استراحت قلبی نیاز دارند، چنان واویلای روحی و دغدغه‏ی قلبی احساس می‏کردند، که دنیا برای‏شان یک زندان تیره و تار شده، و زندگی نیز به یک عذاب سخت و جانکاه مبدّل می‏شد.

    دلیل سوم: جوانان سَرخوش و پرجوش و خروش، محور زندگی اجتماعی انسان‏ها را تشکیل می‏دهند، و آن چه جلوی تجاوز وظلم و ویرانگری‏های احساساتِ در جوش و خروشِ نفس و هوای افراطی‏شان را می‏گیرد، و زندگی اجتماعی خوب و مفیدی را تأمین می‏کند، فقط فکر جهنم است،

    اگر ترس از جهنم نمی‏بود، بنابر قاعده‏ی «الحکم للغالب» این جوانان مست و مدهوش، در پی برآوردن خواهش‏های نفسانی‏شان، دنیا را برای بیچارگان و ضعیفان و درماندگان، جهنم کرده، و جایگاه بلند زندگی انسانی را به یک زندگی پست حیوانی مبدّل می‏کردند.

    'دلیل چهارم: در حیات دنیوی انسان، جامع‏ترین مرکز و اساسی‏ترین محور، زندگی خانوادگی اوست، و خانواده برای سعادت دنیوی او، یک بهشت، یک پناهگاه و یک تکیه گاه مطمئن به شمار می‏رود، و خانه‏ی هرکس، دنیای کوچک اوست. زندگی و سعادتِ آن خانه و خانواده، با احترام متقابل صمیمانه و جدی و با وفادارای و بخشش و مرحمتِ حقیقی و با شفقت و فداکاری تأمین می‏گردد؛ و این حرمتِ حقیقی و مرحمتِ پاک و صمیمی، با فکر و عقیده‏ی پیوند و رابطه‏ی برادریِ ابدی، رفاقت دایمی و همراهی سرمدی در یک زمان بی‏نهایت و زندگی نامحدود با تداوم رابطه‏ی پدری و فرزندی و برادری و دوستی به وجود می‏آید.‘

    این جاست که یک شوهر به خود می‏گوید: «همسرم در عالمی ابدی و در یک زندگی ماندگار، دوست همیشگی و شریک زندگی من است، با آن که پیر و درهم شکسته شده، اما مهّم نیست، چون زیبایی ابدی دارد، و خواهد آمد، پس من به خاطر این دوستی دایمی از هیچ فداکاری و مهربانی دریغ نخواهم کرد.» بدین طریق، این مرد می‏تواند همسر پیرش را به دید یک حوری بهشتی ببیند، و همان گونه با او با محبت و شفقت و مرحمت رفتار کند؛

    در غیر این صورت، دوستی‏یی که پس از یکی دو ساعت رفاقت گذرا و ظاهری به فراق و جدایی ابدی منجر می‏شود، بی‏شک زودگذر و موقت و بی‏بنیاد است، و حاصلی جز پیوند جنسی حیوانی و مرحمت مجازی و احترام ساختگی ندارد، علاوه بر آن، هم چون حیوان، منافع و سایر هوس‏های دیگر که بر او غالب‏اند، آن مرحمت و احترام را مغلوب خود می‏سازد، و بدین گونه، بهشت دنیوی را به جهنم ابدی تبدیل می‏کند.

    بدین سان، از صدها نتیجه‏ی ایمان به حشر، یک نتیجه آن، به زندگی اجتماعی انسان برمی‏گردد، و هرگاه صدها فایده‏ی دیگر همین یک نتیجه با چهار دلیل مذکور مقایسه شود، خواهید فهمید، که تحقق و وقوع حقیقت حشر به اندازه‏ی اثبات حقیقت والای انسان و نیازهای کلّی او قطعی‏ست؛ و حتی واضح‏تر و روشن‏تر از نیاز موجود در معده‏ی انسان است، که محتاج به غذا می‏باشد، و بر آن دلالت می‏کند، و شهادت می‏دهد،

    و اگر نتایج و دست آوردهای این حقیقت حشر از زندگی انسان‏ها سلب شود، ماهیت بسیار مهم و عالی و ذی حیات انسانی به مثابه‏ی لاشه­ی گندیده و متعفّنی خواهد شد، که پناهگاه میکروب‏ها و آلودگی‏هاست.

    اینک، از جامعه شناسان و سیاستمداران و علمای اخلاق که با جامعه و سیاست و اخلاق سروکار دارند، می‏خواهیم بیایند، و گوش خود را تیز کنند، و بگویند، که این خلأ را با چه چیزی پُر خواهند کرد؟ و این زخم‏های عمیق را با چه چیزی معالجه خواهند نمود؟

    نقطه دوم

    این نقطه، به اختصار به بیان یک برهان از براهین بی‏شمار حقیقت حشر به شرح زیر خواهد پرداخت، که از خلاصه‏ی سایر ارکان ایمان استنباط شده است، بدین گونه:

    همه‏ی معجزات حضرت محمد(ع) که به رسالت او دلالت دارند، و همه‏ی دلایل نبوّت و براهین حقّانیت ایشان به طور کلی به تحقق حقیقت حشر گواهی داده، و آن را ثابت می­کنند، زیرا دعوت آن حضرت(ع) در طول حیات مبارکش پس از توحید، بر مسأله‏ی حشر تمرکز یافته است، و همه‏ی معجزات و حجت‏های او که سایر پیامبران را تصدیق نموده، و به تصدیق‏شان واداشته است، به همین حقیقت یعنی حشر شهادت می‏دهند،

    و هم کلمه‏ی شهادت «بِرُسُلِهِ» و هم کلمه‏ی شهادت «وَ کُتُبِهِ» که گواهی ادا شده‏ی «بِرُسُلِهِ» را به درجه‏ی بداهت ارتقا بخشیده است، نیز شاهد همین حقیقت می‏باشد، بدین گونه:

    پیش از همه، قرآن معجز البیان با همه‏ی معجزه‏ها، حجّت‏ها و حقیقت‏هایش - که حقانیت قرآن را ثابت می‏کنند- بر وقوع حشر گواهی داده، و آن را به اثبات می‏رساند، زیرا یک سوم قرآن و شروع اکثر سوره‏های کوتاه، به حشر اختصاص دارد، یعنی قرآن کریم با هزاران آیه‏اش، یا «صریح» یا با «اشاره» از همین حقیقت خبر می‏دهد، و آن را به وضوح ثابت می‏کند، و نشان می‏دهد، برای مثال:

    اِذَا الشَّم۟سُ كُوِّرَت۟ ۝([4]) يَٓا اَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُم۟ اِنَّ زَل۟زَلَةَ السَّاعَةِ شَى۟ءٌ عَظٖيمٌ ۝([5]) اِذَا زُل۟زِلَتِ ال۟اَر۟ضُ زِل۟زَالَهَا ۝([6]) اِذَا السَّمَٓاءُ ان۟فَطَرَت۟ ۝([7]) اِذَا السَّمَٓاءُ ان۟شَقَّت۟ ۝([8]) عَمَّ يَتَسَٓاءَلُونَ ۝([9]) هَل۟ اَتٰيكَ حَدٖيثُ ال۟غَاشِيَةِ([10])

    پس، قرآن کریم با انواع این آیات در آغاز سی‏ چهل سوره، حقیقت حشر را با قاطعیت تمام ثابت کرده، و نشان می‏دهد، که مسأله‏ی حشر، مهم‏ترین و ضروری‏ترین حقیقت هستی‏ست، و با آیات دیگرش نیز به بیان دلایل گوناگون آن حقیقت می‏پردازد، و اقناع می‏کند.

    کتابی که تنها یک اشاره‏ی یک آیه‏ی آن، حقایق «علمی» و «وجودی» بسیار زیادی را در بخش علوم اسلامی به بار نشانده است، و با هزاران دلیل و شهادتش مسأله‏ی ایمان به حشر را مانند تابندگی خورشید نشان می‏دهد، آیا امکان دارد، عاری از حقیقت باشد، و انکار شود، آیا انکار آن مانند انکار خورشید و حتی انکار موجودیت هستی صد درجه محال و باطل نیست؟!

    آیا ممکن است، هزاران سخن و وعده و وعیدِ پادشاه عزیز و با قدرتی، دروغ و عاری از حقیقت باشد؛ درحالی که گاهی صرفاً به خاطر این که یک اشاره‏ی پادشاه بی‏ارزش نشده، و دروغ واقع نشود، لشکری به حرکت می‏افتد، و وارد جنگ می‏شود.

    اینک سلطان معنوی ذی شأنی را در نظر بگیرید، که طی چهارده قرن پیاپی، بر ارواح و عقول و قلوب و نفوس بی‏شماری بر اساس حق و حقیقت، حکم کرده و تربیت و اداره نموده است، با آن که فقط یک اشاره‏ی او برای اثبات چنین حقیقتی کافی‏ست، اما او با هزاران بار شرح و توضیحات واضح و آشکار، این حقیقت را نشان داده، و ثابت کرده است، پس آیا کسی که این حقیقت روشن را درک نمی­کند، جاهل نیست؟ آیا عذاب او در جهنم عین عدالت نخواهد بود؟

    علاوه بر این، همه‏ی کتاب‏های آسمانی و مقدّسی که بر عصر و زمان خاصی حکم فرمایی می‏کردند، با هزاران دلیل، ادعای قرآن کریم را - که به تفصیل و با ایضاحات و به صورت مکرر بیان و ثابت کرده است- در خصوص حقیقت حشر مورد تأیید قرار می‏دهند، با این تفاوت که بیانات آن‏ها بنابر تقاضا و نظر به عصر و زمان‏شان، کوتاه و مختصر اما با قدرت بیان می‏شود، و بر ادعای قرآن مهر و امضای تصدیق می‏زنند.

    به مناسبت این بحث، متنی که در آخر «رساله‏ی مناجات» آمده است، در این جا درج می‏شود. این متن، یک حجّت حشریه‏ی نیرومند و تأثیرگذار و مختصری‏ست، که اوهام را می‏زداید، و ایمان به «یوم الآخر» و شهادت سایر ارکان ایمانی به ویژه «رُسُل» و «کُتُب» را به صورت مناجات ذکر می‏کند.

    «ای ربّ رحیم من! با تعلیم از رسول اکرم(ع) و درس از قرآن حکیم دریافتم، که همه‏ی کتاب‏های مقدس و پیامبران و در رأس‏شان قرآن کریم و رسول اکرم(ع)، به اجماع و اتفاق شهادت می‏دهند، و دلالت می‏کنند، و اشاره می‏نمایند، که تجلیات اسم‏های با جلال و با جمال خداوند که آثار آن در این دنیا و در هر طرف دیده می‏شود، با تابش و درخشش بیش‏تری در ابدالآباد دوام خواهد یافت... و لطف و احسان‏هایی که جلوه‏های رحیمانه و نمونه‏های آن در این عالم فانی دیده می­شود، با شعشعه‏ی بیشتری در دارِ سعادت استمرار خواهد داشت، و باقی خواهد ماند... و مشتاقانی که در این زندگی کوتاه دنیوی آن جلوه‏ها را با اشتیاق و ذوق دیده‏اند، و با محبّت همراهی و رفاقت کرده‏اند، در آخرت نیز همراهی خواهند نمود، و رفیق خواهند بود، و برای همیشه در کنار آن‏ها خواهند ماند.

    نیز همه‏ی پیامبرانی که ارواح نورانی دارند، و همه‏ی اولیایی که قطب‏های قلوب منوّر‏اند، و همه صدیقانی که معدن عقل‏های روشن و قاطع هستند، و همه‏ی صُحُف سماوی و کتب آسمانی و در رأس‏شان رسول اکرم(ع) و قرآن حکیم، با استناد به صدها معجزه‏ی باهر و آیات قاطع، و با تکیه بر هزاران وعده و وعید مکرر، و با اعتماد بر عزّت جلال و سلطنت ربوبیت و شئون والا و بر صفات مقدسی هم چون قدرت و رحمت و عنایت و حکمت و جلال و جمال تو که مقتضی آخرت‏اند، و بنابر مشاهده‏ها و کشفیات بی‏شمارشان که از آثار آخرت خبر می‏دهند، و بر بنیاد ایمان و عقیده‏ی جازم‏شان که به درجه‏ی «علم الیقین و عین الیقین» است، بشریت را به سعادت ابدی مژده می‏دهند، و اذعان می‏دارند، که برای اهل ضلالت جهنّمی وجود دارد، و برای اهل هدایت جنّتی آماده شده است، و با ایمانی راسخ شهادت می‏دهند.

    ای قدیر حکیم! ای رحمان رحیم! ای صادق الوعد الکریم! ای قهّار ذوالجلال که صاحب عزّت و عظمت و جلال هستی

    تو هزاران بار مقدّس و منزّه و برتر از آن هستی، که این همه دوستان صادق و این همه وعده‏ها و صفات و شئونات را دروغ پنداری، و تکذیب کنی، و آن چه را سلطنت ربوبیّت تو قاطعانه اقتضا می‏کند، رد نمایی، و انجام ندهی، و دعا و ادعا یا کرده‏های بندگان صالحت را که دوست‏شان داری، و آن‏ها هم با ایمان و تصدیق و اطاعت، خود را محبوب تو قرارداده‏اند، اجابت نکنی، و حاضر به شنیدن نشوی! آری، تو پاک‏تر و برتر از آن هستی، که اهل ضلالت و اهل کفر را در انکار حشر تصدیق نمایی، همان کفاری که با کفر و عصیان و با تکذیبِ وعده‏هایت بر عظمتِ کبریایی تو تجاوز نموده، و در عزّتِ جلال تو دخالت کردند، و حیثیتِ الوهیّت تو را به بازی گرفتند، و شفقتِ ربوبیّت تو را رنجیده کردند، و تو را متأثر نمودند.

    ما عدالت بی‏پایان و جمال زیبای همیشگی و رحمت بی‏کرانت را از چنین ظلم‏ها و زشتی‏های بی‏شماری پاک و منزه می‏دانیم.

    ما با تمام وجود ایمان داریم، که صدها هزار انبیا و اصفیا و اولیا - که نمونه‏ها‏ی صادق و دعوتگران راستگو و بر حق سلطنت تو هستند - با «حق الیقین» و «عین الیقین» و «علم الیقین» بر گنجینه‏های اخروی رحمت‏ات و بر دفینه‏های احسان‏هایت در عالم بقا و بر جلوه‏های زیبای اسماء حسنایت - که در دار سعادت به شکلی کامل ظهور نموده است- شهادت می‏دهند، و این شهادت‏شان حق و حقیقت است، و اشارات‏شان درست و واقعی و به جاست، وبشارت‏شان صادق و واقعی‏ست... و آن‏ها با ایمان به این که این حقیقت بزرگ (حشر) بزرگ‏ترین شعاع اسم «حق» است، و این اسم هم مرجع و خورشید و حامی همه‏ی حقایق است، با دستور تو بندگانت را در دایره‏ی حق درس داده، و این مسأله را به عنوان یک حقیقت عینی تعلیم می‏دهند.

    یا رب! به حق و به حرمت و سپاس درس و تعلیم این‏ها، به ما و به همه‏ی طلاب رساله نور، ایمان اکمل و حسن عاقبت نصیب بفرما، و ما را شایسته‏ی شفاعت‏شان بگردان! آمین!

    آری، همه‏ی دلایل و حجت‏هایی که حقّانیت قرآن کریم، بلکه همه‏ی کتاب‏های آسمانی را ثابت کرده، و همه‏ی معجزه‏ها وبرهان‏هایی که نبوت حبیب الله(ع)، بلکه همه‏ی انبیا را ثابت می‏کنند، به نوبه‏ی خود بزرگ‏ترین ادّعای آن‏ها را که تحقق آخرت است، ثابت می‏سازند، و بر آن دلالت می‏کنند. بدین سان، اکثر دلایل و حجت‏هایی که بر وجود و وحدتِ واجب الوجود شهادت می‏دهند، به نوبه‏ی خود بر موجودیت و گشایش دار سعادت و عالم بقایی - که بزرگ‏ترین مدار و مظهر ربوبیت و الوهیت است - گواهی می‏دهند،

    زیرا آن گونه که در مقامات آینده بیان و اثبات خواهد شد، هم موجودیت و هم عموم صفات و بیش‏تر اسم‏های ذات واجب الوجود و اوصاف و شئون مقدس او مانند: ربوبیت، الوهیّت، رحمت، عنایت، حکمت و عدالت به درجه‏ی لزوم، مقتضی آخرت‏اند، و به درجه‏ی وجوب، مستلزم ‏دار سعادت‏اند، و به درجه‏ی ضرورت حشر و نشر را برای مکافات و مجازات می‏خواهند.

    آری، وقتی خدایی ازلی و ابدی وجود دارد، پس به حتم آخرتی که محور سلطنت الوهیّت اوست، وجود دارد... و وقتی در این کاینات، و در موجودات زنده‏ی آن، ربوبیّت مطلقی با شکوه و حکمت و شفقت متجلّی‏ست، پس قطعاً دار سعادتی ابدی وجود خواهد داشت، که شُکوهِ ربوبیت را از سقوط و پستی و حکمت را از کارهای عبث و بیهوده و شفقت را از فریب و پیمان شکنی، مصون خواهد داشت، پس چنین سرای سعادتی وجود دارد، و سعادتمندان به آن جا خواهند رفت.

    مادام که، این همه انعام و احسان و لطف و کرم و عنایت و رحمت پیش چشمانمان پیدا و آشکار است، و موجودیت یک ذات رحمانِ رحیم را در پشت پرده‏ی غیب، به عقل‏هایی که خاموش نشده، و به قلب‏هایی که نمرده‏اند، نشان می‏دهد، پس قطعاً زندگی ماندگاری وجود دارد، که انعام را از تمسخر، و احسان را از فریب دادن، و عنایت را از دشمنی، و رحمت را از عذاب و لطف و کرم را از اهانت پاک و عاری کرده، و احسان را احسان و نعمت را نعمت می‏کند؛ و البتّه اتّفاق خواهد افتاد.

    مادام که، قلمِ قدرتی در فصل بهار و در صفحه‏ی دار زمین، صدهزار کتاب را بدون اشتباه و به صورت متداخل می‏نویسد، و پیش چشمان‏مان بدون خستگی کار می‏کند، و صاحب آن قلم، صدهزار بار عهد نموده و وعده داده است: «کتابی لا یموت و زیبا و آسان‏تر از این کتاب درهم آمیخته و متداخلِ بهار را در جایی وسیع‏تر و زیباتر از این صفحه‏ی دار زمین خواهم نوشت، و شما را با حیرت و شگفتی به خواندن آن وادار خواهم کرد.» و او در تمام فرامینش از آن کتاب بحث می‏کند، پس بی‏تردید، اصل آن کتاب نوشته شده است، و حاشیه‏های آن هم با حشر و نشر نوشته خواهد شد، و نامه‏ی اعمال همگان در آن به ثبت خواهد رسید.

    مادام که، این زمین به لحاظ داشتن کثرتِ مخلوقات و این که مسکن و منشأ و کارخانه و نمایشگاه و محشر صدها هزار نوع از انواع مختلف ذی حیات و ذی روح است، که مدام در حال تغییر‏اند، اهمیت والایی کسب نموده، و به منزله‏ی قلب، مرکز، خلاصه، نتیجه و سبب خلقت کل هستی قرار گرفته است، و حتی به رغم کوچک بودن حجمش بازهم در همه‏ی فرامین آسمانی هم چون:

    رَبُّ السَّمٰوَاتِ وَ ال۟اَر۟ضِ دوشادوش آسمان‏های بزرگ می‏شود، و معادل آن‏ها تلقی می‏گردد.

    مادام که، بنی آدم چنان اهمیّتی دارد، که حکمفرمای تمام زمین است، و بر بیش‏تر مخلوقات آن تصرّف دارد، و با تسخیر اکثر موجودات ذی حیاتِ آن، آن‏ها را به دور خود جمع نموده، و اکثرِ مصنوعات آن را بر اساس خواست خود و در چارچوب نیازهای فطری‏اش تنظیم و تزیین کرده، و به نمایش می‏گذارد، و برخی از انواع با ارزش آن را فهرست وار در جاهای خاص، به گونه‏یی مرتّب کرده، و می‏آراید، که نه فقط نگاه انس و جن بلکه توجه و تقدیر و تحسین اهل آسمان‏ها و سراسر هستی و حتی نگاه تحسین برانگیز مالک هستی را جلب می‏کند، و بدین سبب است، که اهمیت بزرگ و ارزش والایی کسب نموده، و با علم و مهارت‏هایش نشان داده است، که او حکمتِ آفرینش این هستی و بزرگ‏ترین نتیجه و ارزشمندترین میوه‏ی آن است، و خلیفه‏ی روی زمین می‏باشد... و از آن جا که او، صنعت‏های خارق‏العاده‏ی آفریدگار هستی را با زیبایی و جذّابیت خاصی تنظیم کرده، و به نمایش می‏گذارد، با این که عصیانگر و کافر است، امّا عذاب عصیان و کفرش به بعد موکول شده، و به او اجازه داده شده است در این دنیا زندگی کند، و در انجام این وظایف به موفقیت‏های چشمگیری نایل آید.

    مادام که، بنی آدم از لحاظ آفرینش و فطرت و مزاج، دارای چنین ماهیتی‏ست، و ضمن ضعف و ناتوانی و عجز و فقر شدیدش، نیازهایش بی‏شمار و دردها و رنج‏هایش نیز فراوان است، ولی پروردگار توانا و حکیم و مشفقی دارد، که قدرتش والاتر از هر چیز و اختیاری تام دارد، و این زمین بزرگ را به صورت مخزنی برای انواع معادن مورد نیاز انسان آفریده، و انباری برای هرگونه غذا و مغازه‏‏‏یی برای هر نوع جنس دلخواه او قرار داده؛ و لطف آن پروردگار مهربان این گونه متوجه انسان است، و او را می‏پروراند، و همه‏ی خواسته‏هایش را برآورده می‏سازد…

    و مادام که، پروردگاری که حقیقتش چنین است، انسان را دوست می‏دارد، و خودش را هم محبوب و دوست انسان‏ها قرار می‏دهد، و باقی‏ست، و عالم‏های باقی دارد، و هر کار را بر اساس عدالتش اجرا نموده، و هرچیز را با حکمتش انجام می‏دهد، و شکوهِ سلطنت و سرمدیتِ حاکمیت این آفریدگار ازلی نیز در این زندگی کوتاه دنیوی و در این عمر کوتاه بشر و در این زمین موقت و فانی نمی‏گنجد، و جا نمی‏شود،

    و ظلم‏ها و نافرمانی‏های بسیار بزرگی نیز که انسان مرتکب می‏شود، و منافی نظم کائنات و مخالف عدالت و توازن و حسنِ جمالِ زیبای آن است، در این دنیا بدون کیفر می‏ماند، و جزای توهین و انکار و کفرش را در برابر مولایی که او را با نعمت و شفقت پرورده است، نمی‏بیند، و‏ ستمگران ظالم نیز در رفاه و آرامش به زندگی‏شان ادامه می‏دهند، و مظلومان و درماندگان نیز با مشکلات فراوان با زندگی دست و پنجه نرم می‏کنند، پس بی‏شک ماهیتِ عدالت مطلقی که آثار آن در سراسر هستی مشاهده می‏شود، هرگز نمی‏پذیرد، و قبول نمی‏کند، که ستمگرانِ ظالم و ستمدیدگان نا اُمید، پس از مرگ، زنده نشوند، و همه با هم مساوی و برای همیشه به کام مرگ فرو روند، و این با عدالتِ مطلق در تضاد است، و البته خداوند چنین اجازه‏‏‏یی نخواهد داد.

    و مادام که، مالک هستی، زمین را از هستی و انسان را از زمین برگزید، و جایگاه بسیار والا و مقام بزرگی به او داد، و از بین انسان‏ها هم، انبیا و اولیا و اصفیا را که – هم گام با مقاصدِ ربوبیت حرکت نموده، و خود را با ایمان و تسلیم، محبوب مالک هستی کرده‏اند - برگزید، و دوست و مخاطب خود قرار داد، و مرتبه و جایگاه‏شان را با معجزه‏ها و کرامت‏ها گرامی داشت، و دشمنان‏شان را با سیلی‏های آسمانی عذاب داد،

    البتّه از بین این محبوبان گرامی و بزرگوار نیز حضرت محمد(ع) را - که امام و مایه‏ی فخر و مباهات آن‏هاست - انتخاب کرد، و نصف کره‏ی زمین و یک پنجم بشریت را در طول قرن‏های متمادی با نور او منوّر ساخت، حتی گویا این هستی برای او آفریده شده باشد، همه‏ی اهداف و غایت‏های آن، با او و با دین و قرآن او ظهور می‏یابد،

    و آشکار می‏گردد، پس او مستحق و شایسته بود، تا در برابر خدمات بزرگ و ارزشمند و نامحدودش که به وسعت یک زندگی چند میلیون ساله است، در یک زمان نامحدود و با عمری بی‏پایان، پاداشش را دریافت نماید، اما او عمر کوتاهی را به مدت شصت و سه سال آن هم با مشکلات و مجاهدت‏ها سپری نمود، و دنیا را ترک کرد! پس آیا احتمال و امکان دارد، یا می‏توان قبول کرد، که او با امثال و دوستانش دوباره زنده و محشور نگردد؟ و اکنون هم روحش زنده نباشد، و زندگی نکند؟ و برای همیشه نیست شود، و به سوی عدم برود؟ حاشا و کلا! آری، همه‏ی کاینات و همه‏ی حقایق هستی خواستار دوباره زنده شدن او هستند، و حیات او را از صاحبِ هستی می‏طلبند.

    و مادام که، رساله‏ی «آیت الکبری» که «شعاع هفتم» است، و با سی و سه «اجماع ِعظیم» که هر اجماع آن، قدرت و صلابت کوه را دارد، ثابت نموده است، که این هستی از یک دست صادر گردیده، و یک مالک دارد، و اجماع‏های مذکور، وحدت و احدیّت خداوند را که محور کمالات اوست، آشکارا نشان می‏دهند، و بیان می‏دارند، که با وحدت و احدیّت، همه هستی به منزله‏ی سربازان گوش به فرمان و مأموران مسخّرِ آن ذات واحد در می‏آیند، و با آمدن آخرت، کمالات او از سقوط مصون مانده، و عدالتِ مطلقش از تمسخر ِستم ِمطلق در امان می‏ماند، وحکمت ِعامّه‏اش از سفالت و بیهودگی بری می‏شود، و رحمتِ گسترده‏اش از بازی عذاب آور نجات یافته، و عزّتِ قدرتش از عجزِ ذلّت‏وار نجات می‏یابد، و قداست و پاکیزگی خود را حفظ می‏کند.

    پس به یقین و بی‏شک، بنابر اقتضای حقایق ذکر شده در هشت بندی که با «و مادام که» آغاز گردید، و از هزاران نکته‏ی مهم ایمان به الله فقط یکی را بیان می‏کند، قیامت برپا خواهد شد، و حشر و نشر به وقوع خواهد پیوست، و دارِ مجازات و مکافات گشوده خواهد شد، تا اهمیت و مرکزیّت زمین و اهمیت و جایگاه انسان تحقق یابد... و عدالت و حکمت و رحمت و سلطنتِ خالق زمین و پروردگار انسان مقرر شود... و دوستان حقیقی و مشتاقِ پروردگار باقی از فنا و اعدام ابدی نجات یابند... و از بین این دوستانش بزرگ‏ترین و گرامی‏ترین آن‏ها پاداشِ خدمات قدسی و ارزنده‏اش را که کل هستی را شاد و خرسند کرده است، دریافت نماید... و کمالاتِ سلطان سرمدی از نقص و قصور، قدرتش از عجز و درماندگی، حکمتش از سفاهت و عدالتش از ظلم، منزّه و مقدّس و مبرّی گردد.

    نتیجه: مادام که خدا هست بی‏شک آخرت هم هست…

    Hem nasıl ki mezkûr üç erkân-ı imaniye onları ispat eden bütün delilleriyle haşre şehadet ve delâlet ederler. Öyle de وَ بِمَلٰئِكَتِهٖ وَ بِال۟قَدَرِ خَي۟رِهٖ وَ شَرِّهٖ مِنَ اللّٰهِ تَعَالٰى olan iki rükn-ü imanî dahi haşri istilzam edip kuvvetli bir surette âlem-i bekaya şehadet ve delâlet ederler. Şöyle ki:

    Melâikenin vücudunu ve vazife-i ubudiyetlerini ispat eden bütün deliller ve hadsiz müşahedeler, mükâlemeler, dolayısıyla âlem-i ervahın ve âlem-i gaybın ve âlem-i bekanın ve âlem-i âhiretin ve ileride cin ve ins ile şenlendirilecek olan dâr-ı saadetin ve cennet ve cehennemin vücudlarına delâlet ederler. Çünkü melekler bu âlemleri izn-i İlahî ile görebilirler ve girerler. Ve Hazret-i Cebrail gibi, insanlar ile görüşen umum melâike-i mukarrebîn mezkûr âlemlerin vücudlarını ve onlar, onlarda gezdiklerini müttefikan haber veriyorlar. Görmediğimiz Amerika kıtasının vücudunu, ondan gelenlerin ihbarıyla bedihî bildiğimiz gibi yüz tevatür kuvvetinde bulunan melâike ihbaratıyla âlem-i bekanın ve dâr-ı âhiretin ve cennet ve cehennemin vücudlarına o kat’iyette iman etmek gerektir ve öyle de iman ederiz.

    Hem Yirmi Altıncı Söz olan Risale-i Kader’de “iman-ı bi’l-kader” rüknünü ispat eden bütün deliller, dolayısıyla haşre ve neşr-i suhufa ve mizan-ı ekberdeki muvazene-i a’male delâlet ederler. Çünkü her şeyin mukadderatını gözümüz önünde nizam ve mizan levhalarında kaydetmek ve her zîhayatın sergüzeşt-i hayatiyelerini kuvve-i hâfızalarında ve çekirdeklerinde ve sair elvah-ı misaliyede yazmak ve her zîruhun hususan insanların defter-i a’mallerini elvah-ı mahfuzada tesbit etmek ve geçirmek; elbette öyle muhit bir kader ve hakîmane bir takdir ve müdakkikane bir kayıt ve hafîzane bir kitabet, ancak mahkeme-i kübrada umumî bir muhakeme neticesinde daimî bir mükâfat ve mücazat için olabilir. Yoksa o ihatalı ve inceden ince olan kayıt ve muhafaza, bütün bütün manasız, faydasız kalır, hikmete ve hakikate münafî olur.

    Hem haşir gelmezse kader kalemiyle yazılan bu kitab-ı kâinatın bütün muhakkak manaları bozulur ki hiçbir cihet-i imkânı olamaz ve o ihtimal, bu kâinatın vücudunu inkâr gibi bir muhal belki bir hezeyan olur.

    Elhasıl: İmanın beş rüknü bütün delilleriyle, haşir ve neşrin vukuuna ve vücuduna ve dâr-ı âhiretin vücuduna ve açılmasına delâlet edip isterler ve şehadet edip talep ederler. İşte hakikat-i haşriyenin azametine tam muvafık böyle azametli ve sarsılmaz direkleri ve bürhanları bulunduğu içindir ki Kur’an-ı Mu’cizü’l-Beyan’ın hemen hemen üçten birisi haşir ve âhireti teşkil ediyor ve onu bütün hakaikine temel taşı ve üssü’l-esas yapıyor ve her şeyi onun üstüne bina ediyor.

    (Mukaddime nihayet buldu.)

    1. پس خدا را تسبيح گوييد آنگاه كه به عصر درمى‏آييد و آنگاه كه به بامداد درمى‏شويد *و ستايش از آن اوست در آسمان‏ها و زمين و شامگاهان و وقتى كه به نيمروز مى‏رسيد *زنده را از مرده بيرون مى‏آورد و مرده را از زنده بيرون مى‏آورد و زمين را بعد از مرگش زنده مى‏سازد و بدين گونه [از گورها] بيرون آورده مى‏شويد *و از نشانه‏هاى او اين است كه شما را از خاك آفريد پس بناگاه شما [به صورت] بشرى هر سو پراكنده شديد *و از نشانه‏هاى او اين كه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد آرى در اين [نعمت] براى مردمى كه مى‏انديشند قطعاَ نشانه‏هايى‏ست *و از نشانه‏هاى [قدرت] او آفرينش آسمان‏ها و زمين و اختلاف زبان‏هاى شما و رنگ‏هاى شماست قطعاَ در اين [امر نيز] براى دانشوران نشانه‏هايى‏ست *و از نشانه‏هاى [حكمت] او خواب شما در شب و [نيم] روز و جستجوى شما [روزى خود را] از فزون‏بخشى اوست در اين [معنى نيز] براى مردمى كه مى‏شنوند قطعاَ نشانه‏هايى‏ست *و از نشانه‏هاى او [اين كه] برق را براى شما بيم‏آور و اميدبخش مى‏نماياند و از آسمان به تدريج آبى فرو مى‏فرستد كه به وسيله آن زمين را پس از مرگش زنده مى‏گرداند در اين [امر هم] براى مردمى كه تعقل مى‏كنند قطعاَ نشانه‏هايى‏ست *و از نشانه‏هاى او اين است كه آسمان و زمين به فرمانش برپايند پس چون شما را با يك بار خواندن فرا خواند بناگاه [از گورها] خارج مى‏شويد *و هر كه در آسمان‏ها و زمين است از آن اوست همه او را گردن نهاده‏اند *و اوست آن كس كه آفرينش را آغاز مى‏كند و باز آن را تجديد مى‏نمايد و اين [كار] بر او آسان تر است و در آسمان‏ها و زمين نمونه والا [ى هر صفت برتر] از آن اوست و اوست‏ شكست‏ناپذير سنجيده‏كار. (روم:27-17).
    2. «سعید قدیم» لقبی ست، که بدیع الزمان سعید نورسی قبل از پرداختن به تألیف رساله نور (1926) بر خود اطلاق نموده است. (م)
    3. به آثار (باران یعنی) رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را پس از مردنش زنده می‏کند. آن کس (که زمین مرده را این چنین با نزول باران زنده می‏کند) زنده کننده‏ي مردگان (در رستاخیز) است و او بر همه چیز توانا است. (روم: 50).
    4. هنگامی که خورشید درهم پیچیده می‏شود (و نظام جهان در هم می‏ریزد). (تكوير: 1).
    5. ای مردم! از (عقاب و عذاب) پروردگارتان بترسید (و به یاد روز قیامت باشید). واقعاً زلزلة (انفجار جهان و فرو تپیدن ارکان آن، در آستانة) هنگامة رستاخیز، چیز بزرگی (و حادثة هراس انگیزی) است. (حج: 1).
    6. هنگامی که زمین سخت به لرزه در انداخته می‏شود. (زلزله: 1).
    7. هنگامی که آسمان شکافته می‏گردد. (انفطار: 1).
    8. هنگامی که آسمان می‏شکافد. (انشقاق: 1).
    9. (این مردم) درباره‏ي چه چیز از یکدیگر می‏پرسند؟ (نبا: 1).
    10. آیا خبر حادثه‏ي فراگیر (روز قیامت که مردمان بی‏دین و گناهکار را در برمی‏گیرد) به تو رسیده است؟ (غاشیه: 1).