مقدمه
مقدمهیی به قلم یکی از علمای اعلام که در مدینه است و برای تاریخچه حیات جناب بدیعالزمان نگاشته شده است.
در مقدمهیی که مورد اقبال فراوانی قرار گرفت گفته بودم در مطالعه تاریخ زندگانی بزرگان، هنگامی که مناقب چشمگیر آنان ذکر میشود و از خاطرات با ارزش آنها یاد میگردد؛ خواننده احساس میکند قدم در عالم دیگری گذاشته است. احساس پاک دوستی، قلب او را به آتش میکشد و فیض الهی آن را دربرمی گیرد. تاریخ از چنان انسانهای بزرگی یاد میکند که بسیاری از بزرگان در قیاس با آنها کوچک دیده میشوند.
وقتی از رادمردانی یاد میکنیم که موجب افتخار تاریخ شدهاند
و وقتی روح از زمین برمی خیزد و به سوی عوالم گسترده بال میگشاید
فیض هزاران رایحه دلنشین، روح را عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهد
گویی از گلستانی در بهشت عبور کردهیی…
من حقیقت مندرج در شعر بالا را با تمام عظمت و شکوهش هنگام نگارش مقدمه حاضر ادراک کردم، زیرا کتابی را که با عمیقترین اخلاص و صمیمیت تقدیم خوانندگان عزیز و محترم میکنیم به استاد بدیعالزمان سعید نورسی فاتح بزرگ قلوب – کسی که عمر تقریباً صد ساله و بابرکتش مملو از هزاران صحنه خارقالعاده بود – و به تألیف او یعنی رساله نور که از 130 جزء تشکیل گردیده و به شاگردان نور - که با اخلاص و فضیلتشان و اخلاق و صمیمیتشان و ایمان و عرفانشان در همه صحنههای زندگی نه تنها برای یک مملکت بلکه برای تمامی انسانها الگو میباشند - تعلق دارد.
می گویند مقدمه کتاب در واقع خلاصه آن کتاب است، اما مگر محتویات کتابی عمیق و گسترده را که هر موضوعش در اثری مستقل نمیگنجد میتوان در مقدمهیی چند صفحهیی گنجاند؟
در هیچ کدام از آثار نظم و نثری که تاکنون با بضاعت اندک خویش نوشتهام تا این حد احساس عجز و حیرت نکرده بودم. آنان که قرار است کتاب حاضر را با ذوق و هیجانی سرشار و لذتی الهی مطالعه کنند، با حیرت و شگفتی خواهند دید که بدیعالزمان شخصیتی ممتاز و عالمی از نوع دیگر است؛ کسی که از کودکی به صورت استثنایی بالیده و در طول عمر خود مظهر تجلیات الهی بوده است.
من پس از بررسی دقیق شخصیت این انسان بزرگ، هم چنین آثار و طلبههایش، و زیستن در عالم حس و فکر و روح آنان با بیتی از شاعر عرب مواجه شدم که حقیقتی ژرف را بر زبان آورده بود: «جمع همه عالم در یک شخص، برای خدا دشوار نیست…»
* * *
تعداد کسانی که شیفته جذبه این قطب میشوند و از عظمت هدف و شکوه غایت و بزرگی ایمان او الهام میگیرند و مستفیض میشوند، روز به روز در حال افزایش است.
این رویداد بزرگ که موجب حیرت عقول است هم چنان که منکران را منکوب میکند، موجب شادی و سرور مؤمنان است و به این ترتیب مسیر خود را ادامه میدهد.
ببینید مجاهدی کبیر درباره این حادثه عظیم - که چون رابطهیی معنوی در قلبهای مملو از ایمان به بودن خود ادامه میدهد - با شیوهیی که قلوب را به وجد میآورد چه میگوید:
«در روزهای سیاهی که پستی بیاخلاقی چون توفانی همه جا را فراگرفته و فضایل را نابود میکند، شاهدیم که فیض او یعنی بدیعالزمان چون رازی از قلبی به قلب دیگر منتقل میشود و این به هجومی شبیه است که مقاومت در برابرش ممکن نیست؛ ما با مشاهده این حقیقت تسلی خاطر مییابیم... شبهایمان بسیار تاریک است و صبح چنین شبهایی نزدیک خواهد بود.»
آری، آنان که فیض و تأثیر این نور را میبینند که چون رازی از قلبی به قلب دیگر انتقال یافته و بدون آن که امکان مقاومتی در مقابلش وجود داشته باشد در هر گوشه مملکت در حال گسترش میباشد، با شگفتی سؤال میکنند: «این شخص که شهرتش سرتاسر کشور را دربرگرفته است کیست؟ زندگانی او چگونه بوده، آثار و مسلک و مشرب او کدام است؟ راهی را که برگزیده است آیا طریقت است یا جمعیت یا تشکلی سیاسی؟»
به تعقیب دادگاهی و اداری او پرداختند و بازجوییها و محکمههای مفصلی برگزار شد. سرانجام وقتی مشخص شد، این تجلی الهی چیزی جز «پایگاه عرفان و ایمان» نیست که در دیار قلبها ایجاد میشود، تجلی عدالت به صورت الهی بدین شکل ظهور یافت: «بیگناهی بدیعالزمان سعید نورسی و رفع توقیف از همه نسخههای رساله نور» و این حکم به طور رسمی اعلام شد. آن گاه آشکار شد که روح بر ماده، حق بر باطل، نور بر ظلمت، و ایمان بر کفر همیشه پیروز خواهد شد و این حقیقتیست که در رأس قوانین لایتغیر الهی از ازل تا ابد قرار داشته است.
می گویند اصلیترین معیاری که میتواند صداقت، صمیمیت، ماهیت و حقیقت هر مصلح ظهور کرده را در کشوری نشان دهد، تفاوت رفتارهای فردی، اجتماعی و روحی او در روزهای آغازین حرکت با ایامیست که به پیروزی رسیده است.
مثلاً فردی را در نظر بگیرید که در روزهای اول، متواضع، باوقار، آسوده خاطر و فروتن است و به طور کلی از نظر اخلاق و فضایل بسیار درست کار بوده و شخصیتی ممتاز دارد؛ طوری که میتوان او را الگو قرار داد. حال باید دید پس از پیروزی در جهاد و مبارزه که در دلها جای گرفته است بازهم از همان وضع پیشین برخوردار است و میتوان او را الگو قرار داد یا نه. مبادا مانند کسانی که گمان میرفت آدمهای بزرگی هستند – و تعدادشان هم کم نبوده است – بر اثر طعم خوش پیروزی دیگر در زمین و آسمان جا نمیگیرند.
این شفافترین آیینهییست که هویت و شخصیت و ماهیت و حقیقت واقعی هر فرد کوچک و بزرگِ مدعی اندیشه و مکتب را میتواند نشان دهد.
بهترین مثال برای کسانی که در طول تاریخ در این آزمایش موفق شدهاند نخست پیامبران و مخصوصاً سرورمان سلطان الانبیاء(ع)، آن گاه جانشینان و اصحاب او سپس شخصیتهای بزرگی که مسیر نورانی آنها را طی کردهاند، میباشند.
* * *
حضرت پیامبر(ع) درحدیث شریف «العُلَماءُ وَرَثَةُ الاَنبیاءِ» با بیان اعجازآمیز خود نشان میدهد که عالم شدن کار سادهیی نیست،
زیرا مادام که عالم وارث پیامبران است پس در تبلیغ و نشرحق و حقیقت میبایست از همان راهی برود که آنان رفتهاند؛ هر چند این راه پر باشد از کوه و سنگ و گل و لای و سنگ خارا و پرتگاه و بدتر از اینها دستگیری و بازداشت و محاکمه و حبس و زندان و تبعید و انفرادی و مسموم شدن و سکوهای اعدام و هزاران ظلم و شکنجه غیر قابل تصور دیگر.
بدیعالزمان شخصیست که با جهاد مقدس خود که بیش از نیم قرن به درازا کشید تمام عمرش را در این مسیر دشوار طی طریق کرد و هزاران مانع پیش روی را با سرعت برق پشت سر نهاد و عملاً ثابت کرد که وارث پیامبران است.
آن چه در میان فضایل و ویژگیهای علمی، اخلاقی و ادبی او مرا مفتون خود میکند، ایمان اوست که محکمتر از کوه، عمیقتر از دریاها و مرتفعتر از آسمانها بود.
خدایا این چگونه ایمانی بود بدین عظمت! چگونه صبری بود که پایان نداشت! چه ارادهیی بود محکمتر از فولاد! او به رغم همه شکنجهها و آزارها و تهدیدها و تضییقهایی که خیال و خاطر را به وحشت میاندازد، هیچ گاه سر خم نکرد، صدایش خاموش نشد و نفس (مسیحایی اش) محدود نگردید.
زمانی تحت تأثیر لذت و الهامِ هیجان انگیزِ اشعار حرکت بخش اقبال بزرگ، منظومهیی به نام «مجاهد» سروده بودم. شاید در میان خوانندگانِ ابیات زیر کسانی باشند که بگویند کسی که این شعر را سروده مبالغههای شاعرانه کرده است، لیکن آنان که کتاب حاضر را میخوانند، شاهکاری که مفتخر به نگارش مقدمهاش شده ام، با شگفتی همراه با وجد خواهند دانست که خداوند چه بندگانی دارد. اگر ایمانی به کمال برسد چه کارها که نمیکند و از پس چه امور خارقالعادهیی که برنمی آید:
عزم اگر وارد قلبی مملو از ایمان گردد
انسان نیز اگر نایل به درک انتهاییترین راز در ایمان گردد
بزرگترین مرگها هم نمیتوانند او را به زنجیر کشند
و نمیتوانند او را که چون آتشفشانی در حال فوران است متوقف کنند
الهامی از سوی خداوند نازل میشود و عزمش را جزم میکند
و شاید پیامبر را هر شب در عالم رؤیا ملاقات میکند
قلب او چون محرابی میشود مملو از نور
طوری که مهتاب قادر نیست چراغ افق دید او گردد
برف و زمستان برایش معنایی نخواهد داشت، یکه نمیخورد، اندوهگین نمیشود و درد نمیکشد
گویی همیشه فصل برای او تابستانی پرسایه و دلنشین است
او عوالم بهشتی را در همین دنیا میبیند
حتی اگر مجبور هم شود در برابر درد همچون کوههای محکم سر خم نمیکند
اگر پرتگاههای خطرناک اطراف او را احاطه کرده باشند
ماه غروب کند، خورشید خاموش گردد و آفاق جهان تاریک شود
و اگر آسمانها همه فرو بریزند، او از راه خود بازنمی گردد
و مشعلی که در روح او و با ایمان شعله ور شده خاموش نمیشود
ایمانی که در قلب چون آتشفشانش دارد چنان مقدس است که
هر لحظه ندایی به وجدان او خطاب میکند:
ای مسافر! چیزی به صبح نمانده، توقف مکن، به راهت ادامه بده!
با مشعلهای فروزانی که ظلمات بر اثر آن خون خواهند گریست
ای دستی که برای نجات انسانها از بهشت هبوط کرده یی!
پا بر ستارگان بنه و به عوالم بالا صعود کن
ابیات فوق گویی برای مجاهد بزرگ، قهرمان ایمان حضرت بدیعالزمان نوشته شده است، زیرا این صفات عالی همگی صفات اویند. ببینید خداوند در آیه زیر به مجاهدان چه وعدههایی داده است:
وَالَّذٖينَ جَاهَدُوا فٖينَا لَنَه۟دِيَنَّهُم۟ سُبُلَنَا وَاِنَّ اللّٰهَ لَمَعَ ال۟مُح۟سِنٖينَ([1])
یعنی به آنان که در راه ما مجاهده میکنند قطعاً راههایمان را نشان میدهیم، و تردیدی نیست که خداوند با محسنان (مجاهدانی که چنان عبادت میکنند که تو گویی خدا را میبینند) همراه است.
پس خداوند بزرگ وعده داده است به مجاهدانی که در راه ایمان و قرآن از جان و مالشان میگذرند راههای حق و حقیقت را نشان خواهد داد. حاشا که خداوند در وعده خویش تخلف نمیکند. کافیست شرایط ایجاب این وعده عظیم الهی فراهم آید.
آیه کریمه مذکور در تحلیل شخصیت استاد برای ما راهنمایی از نور خواهد بود و ما میتوانیم با روشنایی درخشان آن، ظریفترین خطوط و حساسترین نقاط را ببینیم و دریابیم، زیرا تا وقتی انسان از نعمت حمایت الهی حضرت حق برخوردار است ترس و نگرانی و اندوه و خستگی و تعب و به ستوه آمدن و امثال آن معنایی نخواهد داشت.
آسمان دلی را که منور به نور خداست کدام ابر میتواند بپوشاند؟ روح بندهیی را که سعادت حضور الهی را کسب کرده است کدام آرزوی فانی و کدام توجه ناچیز و کدام هدف پیش پا افتاده و کدام هوس میتواند راضی کند و تسکین و تسلی دهد؟
یار و مربی و ولی او خداست
خدا را که به خاطر میآورد حس و حالش سراسر نور میشود
هر لحظه در حال صعود به اقلیم معرفت است
قرآن افقهای کاملاً متفاوتی را در برابر روح او میگشاید
قرآن «یوم الست» را به یاد او میآورد
او عاشق است و از ازل مست آن بزم
بدیعالزمان فرد محترمیست که مظهر عنایتی کاملاً خارقالعاده شده بود، به همین دلیل است که زندان برای او گلستان میشد و او از آن جا افقهای نورانی ابدیت را مشاهده میکرد. هر سکوی اعدام برای او یک کرسی وعظ و ارشاد است؛ از آن جا در مسیر هدفی متعالی، به انسانیت درس صبر و ثبات و متانت و وقار میدهد. هر زندان برای او به مدرسه یوسفیه تبدیل میشود. او زمان ورود به زندان مانند استادی که برای تدریس به دانشگاه میرود، وارد میشود، زیرا زندانیان طلبههایش هستند که نیازمند فیض و ارشاد اویند. این که او هر روز ایمان چند هم وطن را نجات دهد و جانیان را به انسانی چون فرشته تبدیل کند برایش سعادتی بود که آن را با هیچ چیز عوض نمیکرد.
شکی نیست کسی که چنین از ادراک متعالی اخلاص و ایمان برخوردار باشد، تأثیرات فریبنده مفهوم زمان و مکان بر انسانهای فانی را به عالم کثیف ماده سپرده و با روح خود در افقهای پاک و نورانی عالم معنا به سر میبرد.
تعریف و توصیفی که صوفیان بزرگ (رض) از مرتبه عالی فنا فی الله و بقا بالله ارائه میدهند، نائل شدن به همین افتخار قدسی است.
آری هر مؤمن در حضور و خشوع و تجرد و استغراق و نحوه دریافت فیض، احوال خاص خود را دارد. هر کس به نسبت ایمان و عرفان، صلاح و تقوا و فیض و معنویات خویش میتواند از این حظ الهی بهره مند شود، لیکن این حال دلنشین، وصال دلچسب و حظ بینظیر در مجاهدان بزرگی که صاحب مقام احساناند و ذکرشان در آیه کریمه گذشت همواره بادوام است. به همین سبب است که آنها هیچ گاه دچار غفلت فراموش کردن مولا نمیشوند. آنها با نفس خویش همچون شیر در سراسر عمرشان مبارزه میکنند، و خاطره کاملترین و مترقیترین پیشرفتها در هر لحظه حیاتشان ثبت میشود. هستی آنها به طور کلی در رضایت رب العالمینی ذوب شده است که متَّصف به صفات جمال و کمال و جلال است.
مولا ما را نیز در زمره این سعادتمندان قرار دهد؛ آمین!
* * *
در صفحات پیشین از ایمان استاد گفتیم، همان قدر که دوستانش را حیران و مفتون میکرد موجب دهشت دشمنان نیز میشد. اینک کمی درباره شخصیت ممتاز او و کمالات و اخلاق و مزایایی بگوییم که چون هالهیی از نور او را دربرگرفته بود.
روشن است که هر شخصیتی از ویژگیهای مختلف و معینی برخوردار است. اصلیترین صفاتی که شخصیت استاد را تشکیل میداد بدین قرار است:
از خود گذشتگی:
یکی از مهمترین شرایط فردی که اهل اندیشه و مخصوصاً اهل اصلاح است از خود گذشتگیست، زیرا چشمها و دلها با ظریفترین حساسیتها مراقب این نقطه با اهمیت هستند. تمام زندگی استاد سراسر مملو از نمونههای فراوان از خود گذشتگیست.
از مرحوم علامه مصطفی صبری افندی درباره از خود گذشتگی شنیده بودم که میگفت: «اسلام امروز نیازمند مجاهدانیست که نه فقط دنیا بلکه آماده فدا کردن آخرتشان باشند.»
چون در آن زمان نتوانستم معنای سخن این مرد بزرگ را به درستی بفهمم آن را از نوع سخنان اسرارآمیز صوفیان در حال استغراق پنداشتم، لذا آن را برای کسی نقل نکردم و در هیچ جا از آن سخنی به میان نیاوردم.
زمانی که همان سخن را در کلمات آتشین بدیعالزمان مطالعه کردم دانستم که معیار از خود گذشتگی نسبت به بزرگان، بزرگ میشود. آری، مگر ممکن است خدای ارحم الراحمین که ذوالکریم تعالی و تقدس است مجاهدانی را که حاضرند برای اسلام چنین از خود گذشتگی تلخی داشته باشند، رها کند؟ آیا برازنده شأن خداوند است که عبد فداییاش را از لطف و کرم و عنایت و مرحمت خود محروم کند؟
بدیعالزمان نمونه درخشان و استثنایی این تجلیست، او در همه عمر مجرد زیست، و از همه لذتهای مشروع دنیا محروم ماند. فرصت آن را نیافت به این فکر کند که باید خانهیی دست و پا کند و زندگی خانوادگی سعادتمندی داشته باشد، اما حضرت حق چیزهایی به او عطا کرد که از بزرگی و عظمت، قلمهای فانی قادر به تعریف آنها نیستند.
امروز در دنیا کدام رییس خانوادهیی به لحاظ معنا به اندازه جناب بدیعالزمان خوشبخت است؟ کدام پدر است که صاحب میلیونها فرزند شده باشد؟ آن هم چه فرزندهایی... و کدام استاد توانسته است این تعداد طلبه تربیت کند؟
این رابطه روحی و قدسی به اذن الله تعالی تا دنیا دنیاست، باقی خواهد بود و چون سیلی توفنده از نور تا ابدیت جریان خواهد یافت، زیرا این مکتب الهی وجودیست که در دریای نور قرآن کریم تبلور یافته است، از قرآن زاده شده و با قرآن به حیات خود ادامه خواهد داد.
مهربانی و مرحمت:
استاد بزرگ، حق و حقیقت را از همان دوران کودکی یافته بود، حتی در ایامی که برای شنیدن فریاد قلب و مناجات روحش به غارها میرفت عارف باللهی بود که ذوق فیض عبادت و اطاعت، و تفکر و مراقبه و حضور روحی آن را کسب کرده بود.
اما در آن روزهای سهمناک که کابوس کفر و الحاد در حال احاطه بر جهان و کشور ما بود و امواج تاریک شب را به یادها متبادر میکرد، بدیعالزمان چون شیری از بستر حمله ور شد و با طغیانی که یادآور کوههای آتشفشان است وارد میدان جهاد شد. او آسایش و آرامش خود را تماماً صرف این راه مقدس نمود، لذا از آن روز تاکنون هر سخن او چون تکهیی از مواد مذاب آتشفشان و هر اندیشهاش به مثابه زبانه آتش بوده است. سخنانش قلبها را به آتش میکشید و احساس و اندیشهها را شعله ور میکرد.
استاد پس از عزلت و انزوای کامل، دقیقاً مانند امام غزالی که مرحلهیی مهم و تاریخی را در زندگی خود پشت سر گذاشت، دوباره به اجتماع برگشت و به ارشاد مردم پرداخت.
گویی خداوند مرشدان بزرگ را بعد از آن که در عزلت و انزوا تربیت و تصفیه و تزکیه نمود، مکلف به مسؤولیت ارشاد و روشنگری میکند. به همین دلیل است که وقتی نَفَس آنان از قلبهایشان - که از آب مقطر هم پاکتر و زلالتر است - برمی خیزد، به محض رسیدن به قلوب دیگران، تأثیرات متفاوتی میگذارد.
چنان که عرض کردم، فتوحاتی را که امام غزالی نهصد سال پیش در عرصه اخلاق و فضیلت ایجاد نمود در زمانه کنونی بدیعالزمان در وادی ایمان و اخلاص حاصل نموده است.
آری، آن چه حضرت استاد را همواره به سوی میادین مدهوش کننده جهاد سوق میداد، همین شفقت و مهربانی بینظیرش بود. این مطلب را از خود او بشنویم:
«به من میگویند: «چرا این و آن را دلخور کردی؟» من متوجه نیستم، حریق عجیبی در برابرم میبینم؛ زبانههای آتش به آسمان برخاسته، فرزندانم در حال سوختن اند، ایمانم در حال سوختن است، عجله میکنم آتش را خاموش کنم و ایمانم را نجات دهم. حالا کسی در راه میخواسته مانع من شود و پایم به او خورده است؛ چه اهمیتی دارد؟ آیا این حادثه کوچک در برابر آن حریق بزرگ اهمیتی دارد؟ افکار و دیدگاههای تنگ و محدود…»
بی نیازی:
هزاران نمونه از استغنا و بینیازی استاد که در طول زندگانی، طبقات مختلف اجتماع شاهد آن بودهاند بسیار فاضلانه زبانزد عام و خاص شده است.
او از ماسوی الله به معنای کامل کلمه احساس بینیازی میکرد و با جسم و جان خویش به خزانه بیپایان و بیانتهای رب العالمین متکی بود، و این را در طول عمر خود نه یک عادت که به عنوان مذهب، مشرب و مسلک پذیرفته و به هرقیمتی در آن ثابت قدم بود؛ حالتی که هنوز هم ادامه دارد.
جنبه جالب توجه این است که شیوه مزبور در شخص او منحصر نماند و به صورت ایدهیی قدسی به طلبههایش نیز انتقال یافت. امکان ندارد کسی در برابر استغنا و احساس بینیازی یک طلبه رساله نور که توفیق شنا کردن در دریای نور را به دست آورده است، شگفت زده نشود.
ببینید استاد این موضوع مهم را چگونه در مکتوب دوم شاهکارش که «مکتوبات» نام دارد با شش وجه متعلق به آن، با ایمان اصیل و ادراکی عارفانه بیان میکند:
«اول: اهل ضلالت علما را متهم میکنند که علم را واسطه کسب منافع کردهاند، و میگویند علم و دین را مدار تأمین معیشت خود نمودهاند، و با بیانصافی تمام به آنها حمله میکنند؛ بنابراین باید اینان را با عمل تکذیب کرد.
دوم: ما در انتشار حق و حقیقت مکلف به پیروی از انبیا هستیم. زبان حال مبلغان حق در قرآن حکیم این است: اِنَّ اَجرِی اِلّا عَلیَ اللهِ؛ اِنَّ اَجرِی اِلّا عَلَی الله آنها به این ترتیب از انسانها مستغنی هستند.»
فتوحات الهی که نصیب کلیات رساله نور شده است بهترین مثال و بینظیرترین نتیجه برای ثبات قدم در مسلک انبیاست. استاد در سایه همین مطلب از عزت علمی خود به مثابه الماسی بسیار با ارزش محافظت کرد.
چگونه ممکن است کسی که به معاش و مقام و ثروت و هزاران منفعت شخصی و مادی که دیگران اسیر آن میشوند علاقهیی ندارد، فاتح قلبها نشود؟ چگونه ممکن است دلهای با ایمان مملو از فیض و نور او نشوند؟
قناعت:
قناعت چیزی نیست جز توضیح و تفسیر استغنا و بینیازی که پیش از این بیان کردیم؛ در واقع برای ورود به سرای قناعت در وهله اول باید از دروازهیی که بینیازی نامیده میشود عبور کرد، این است که قناعت و بینیازی لازم و ملزوم هماند.
قناعت مجاهدی مانند استاد که در این خصوص انبیا را الگوی خود قرار میدهد، حالت خصلتی طبیعی به خود میگیرد طوری که تو گویی به خودی خود حصول یافته است؛ به نحوی که روزانه یک کاسه سوپ، یک لیوان آب و پارهیی نان برایش کفایت میکند، زیرا این انسان بزرگ همان طور که لامارتین شاعر مشهور و منصف فرانسوی گفته «برای خوردن زندگی نمیکند، بلکه برای زندگی کردن میخورد.»
پس از درک کامل مشرب و مسلک استاد احساس میکنم قناعت متعالی او را نباید با چیزهای سادهیی مانند خوردن و آشامیدن مقایسه کنم. قناعت چنین انسان بزرگی را باید در عرصههای معنوی مورد بررسی قرار داد و با معیارهای غیرمادی اندازهگیری کرد.
برای مثال استاد نابغهییست که توانایی خود را در این قناعت متعالی نه با مسایل پیش پا افتادهیی مانند خوردن و آشامیدن و پوشیدن، که با اسراف نکردن و هدر ندادن ارزشهای معنوی و مجرد همچون فکر، ذهن، استعداد، قابلیت، وقت، زمان، نفس و نَفَس میسنجد؛ و این اصول مراقبه و محاسبه دقیق را که در تمام عمر مانند یک ویژگی درونی از آن برخوردار بود به همه طلبههایش نیز القا میکرد،
لذا واداشتن طلبه نور به خواندن هر کتاب یا دیکته کردن هر سخن به او کار سادهیی نیست، زیرا واژه «توجه» که در کانونیترین نقطه قلب او نوشته شده وظیفه حساسترین کنترلها را برعهده دارد.
لذا بدیعالزمان با تربیت نسلی پاک و مطهر عملاً نشان داد که در میان مربیان، تربیت کنندهیی خارقالعاده و مُصلحی تواناست؛ نادرهیی فطری که صحیفهیی از جنس اطلس و شعاعهای نورانی به تاریخ قناعت و خویشتنداری اضافه نمود.
تواضع و فروتنی:
این دو خصیصه در انتشار خارقالعاده رساله نور در جهان بسیار مفید بوده و تأثیر عمیقی داشته است.
استاد در صحبتها و تألیفات خود از عناوین زینت بخشی چون قطب العارفین یا غوث الواصلین استفاده نمیکرد، به همین دلیل دلها خیلی زود متوجه او میشدند و با صمیمیتی خالصانه او را دوست میداشتند و از هدف عالیاش جانبداری مینمودند.
مثلاً بسیاری از سخنان او که درباره اخلاق و فضیلت و حکمت و عبرت ایراد شده است مستقیماً متوجه نفس خود اوست. اولین و یگانه مخاطب خطابههای قاطع و آتشینش، نفس خویش است. از درون اوست که - مانند گسترش از مرکز به محیط – به همه دلهای مشتاق حضور و سعادت، نور و سرور سرایت میکند.
استاد در زندگی خصوصی بسیار حلیم و سلیم و متواضع است. بزرگترین فداکاریها را میکند تا نه تنها فردی بلکه ذرهیی رنجیده خاطر نشود. متحمل زحمت و مشقت و محرومیتهای بسیار میشود... البته به این شرط که با ایمان و قرآنش کاری نداشته باشند...
در آن صورت او را که چون دریایی آرام بود میبینید تبدیل به توفانی شده است که موجهایش به آسمان برخاسته، عمانی شده است که ساحل را به وحشت و دهشت میاندازد؛ چرا که او سربازی قهرمان و فدایی، و خدمتکار صادق قرآن است که از مرزهای ایمان مراقبت مینماید. او خود این حقیقت را در عبارتی کوتاه بدین شکل بیان میکند: «یک سرباز زمانی که در حال نگهبانیست اگر فرمانده هم بیاید سلاح بر زمین نمیگذارد، من هم یکی از سربازان و خادمان قرآن هستم. در زمان خدمت هر کس که میخواهد در مقابلم ظاهر شود، میگویم حق این است، سر خم نمیکنم…»
هنگام انجام وظیفه و در میدان جهاد ابیات زیر زبان حال اوست:
چون اسبی شیهه کشان در هم میشکنم این لجام خونین را
حاشا که بتوانم هویتم را به دشمن دغل بفروشم
به نظر من اسارت دور شدن از هویت خویش است
دچار چنین ذلتی شدن شگفت شکنجهییست
هر لحظهام با عشق وصال ابدی سپری میشود
ایمان من قلعهییست که به دست قدرت حق بنا شده است
چه قدر از این آرزوی مقدس دلشادم
اجداد شهیدم علاقمندند مرا در بهشت ببینند
روحم جاودان و عمرم ابدیست
مرگ طریقیست که با وصلت بزرگ به خدا منتهی میشود
* * *
دوست داشتم پیش از آن که کتاب را شروع کنم جنبههای علمی، فکری، تصوفی و ادبی شخصیت استاد را مطالعه کنم، اما پس از آن که به یقین دانستم این موضوعات بسیار عمیق و فراگیرند و نمیتوان آنها را به چند صفحه محدود کرد، مناسب دیدم به هر کدام آنها در چند جمله اشاره کنم.
اگر خداوند توفیق عنایت فرماید با تمام وجود آرزومندم این موضوعات ژرف را همراه با کلیات رساله نور و با یاری طلبههای نور در اثری بزرگ و مستقل به صورت تحلیلی، مورد تحقیق و مطالعه قرار دهم. در این خصوص نیازمند دعای با ارزش استاد بزرگ و برادرانم هستم.
جنبه علمی استاد:
مرحوم ضیا پاشا با بیت زیر حقیقت بزرگی را در قالب یک قاعده بیان نموده است، تا از نسلی به نسل دیگر انتقال یابد:
آیینه انسان، کار است، به سخن نمینگرند
رتبه عقلی شخص را در اثرش جویا میشوند
آری، پرداختن تفصیلی به تواناییهای علمی فرد ممتاز و مستثنایی که کتابخانه بزرگی چون کلیات رساله نور را در ایمان و عرفان به ملت مسلمانمان اهدا کرده و بنیادی از نور بر دلها استوار نموده است، مانند تعریف خورشید هنگام ظهر کار عبثیست.
اما طبق گفته یکی از شاعران دلسوخته:
«از هر سو که بنگری حُسن است و اختیار از کف میبرد»
و اینک بحث از علم و عرفان و اخلاق و کمالات فرد مبارکی که در همه لحظات حیات مظهر تجلیات الهی بوده است، ذوق و حظی الهی نصیب انسان میکند، این است که نمیتوانم سخن را کوتاه کنم.
استاد در کلیات رساله نور به مهمترین موضوعات دینی، اجتماعی، اخلاقی، ادبی، حقوقی، فلسفی و تصوفی پرداخته و در همه آنها نیز به صورتی خارقالعاده موفق بوده است.
نکته اصلی و شگفت انگیز مطلب این جاست که او سختترین مسایلی را که موجب به خطر افتادن بسیاری از علما شده بود به صورت کاملاً روشن و قطعی حل کرده است و به همین ترتیب با پیروی از راه درخشان اهل سنت و جماعت از گردابهای بلا نجات یافته و خود را به ساحل سلامت رسانده و خوانندگان آثارش را نیز به همین ترتیب نجات داده است.
بدین سبب مفتخریم از این که کلیات رساله نور را با خیال راحت و صادقانه به همه طبقات ملت عزیزمان تقدیم میکنیم. رسالههای نور قطرات شفافی هستند که از دریای قرآن کریم اخذ شده و شعاعهای نورانی و بلورینی میباشند که از خورشید هدایت ساطع شدهاند،
لذا مقدسترین وظیفهیی که بر عهده هر مسلمان قرار میگیرد تلاش برای انتشار و گسترش این آثار نورانی و نجات دهنده ایمان است. در تاریخ بارها دیده شده که یک اثر موجب هدایت و سعادت افراد و خانوادهها و جامعهها و تودههای بیشماری شده است... آه! چه سعادتمند است کسی که باعث نجات ایمان برادر مؤمنش گردد!
جنبه فکری استاد:
مشخص است که هر اندیشمند دارای نظام فکری خاصیست و در حیات فکری خود هدفی و آرمانی دارد که با تمام وجود بدان وابسته است؛ و برای بحث از نظام فکری، هدف و آرمان او مقدمات مفصلی باید بیان کرد. اما نظام فکری بدیعالزمان و هدف و آرمان او را بدون نیاز به مقدمات خسته کننده میتوان در یک عبارت خلاصه کرد:
«اعلام وحدانیت و الوهیت آفریدگار جهان هستی» که هدف تمام کتابهای آسمانی و همهی پیامبران بوده است؛ و اثبات این مطلب با دلایل علمی، منطقی و فلسفی.
پس آیا میتوان گفت استاد با منطق و فلسفه و علوم مثبت هم ارتباط دارد؟
بله، تا زمانی که منطق و فلسفه با قرآن سازگار باشند و به حق و حقیقت خدمت کنند استاد بزرگترین منطقی و تواناترین فیلسوف است. روشنترین دلایل و قطعیترین براهینی که بدیعالزمان برای اثبات مکتب مقدس و جهان شمولش به کار میگیرد، علم مثبت است. علمی که هر روز بیشتر از دیروز این که قرآن کلام الله میباشد، را اثبات میکند.
در واقع تا وقتی فلسفه به معنی حکمت باشد هر اثری که بکوشد حضرت واجب الوجود تعالی و تقدس را به واسطه صفات شایسته ذات باریاش اثبات کند، بزرگترین حکمت و صاحب آن اثر نیز بزرگترین حکیم خواهد بود.
استاد به واسطه چنین راه علمی که همان راه نورانی قرآن میباشد مفتخر است که ایمان هزاران دانشگاهی را نجات داده است. ایشان در این خصوص از جنبههای علمی، ادبی، فلسفی و ویژگیهای متعدد دیگری برخوردارند. آرزومندم ویژگیهای مزبور را با ذکر نمونههایی از آثار او - انشاءالله - در کتابی مستقل به عرض برسانم.
توفیق از جانب خداست.
جنبه تصوفی او:
از شخصی که عالمی بزرگ و از مشایخ نقشبندیه بود و میکوشید همه سکنات خود را با رفتارهای پیامبر عالی مقام مان تطبیق دهد پرسیدم:
جناب افندی سبب تیرگی روابط میان علما و متصوفه چیست؟
چنین پاسخ داد: علما علم رسول اکرم را به ارث بردهاند و متصوفه عمل آن بزرگوار را. به همین دلیل کسی را که وارث علم و عمل پیامبر باشد «ذوالجناحین» یعنی صاحب دو بال مینامند،
لذا منظور از طریقت، عمل به عزیمتها است نه رخصتها؛ تا این که فرد متخلق به اخلاق پیامبر شود و از همه امراض معنوی نجات یابد و در رضای حضرت حق فنا گردد. آنان که موفق به کسب این مرتبه متعالی میشوند بیتردید اهل حقیقت هستند؛ یعنی به آن چه مقصود و مطلوب از طریقت بود نائل گشتهاند. لیکن رسیدن به این مقام رفیع برای هر کسی میسر نیست، لذا بزرگانمان برای این که دسترسی به آن درجه را سادهتر کنند قواعد معینی وضع کردهاند. خلاصه این که طریقت دایرهیی از دوایر شریعت است. کسی که از طریقت به زیر افتد خود را در شریعت خواهد یافت، اما پناه برخدا! اگر کسی از شریعت به زیر افتد خود را در خسران ابدی مییابد.
طبق گفته این شخصیت بزرگ بین راه نورانی که بدیعالزمان گشود و تصوف حقیقی و بیشائبه، هیچ اختلاف جوهری وجود ندارد. هر دو، راههایی هستند که انسان را به رضای خدا و در نتیجه جنت اعلا و دیدار مولا میرسانند.
بنابراین هر برادر متصوفی که غایت اصیل مذکور را هدف خود قرار داده باشد هیچ مانعی ندارد که کلیات رساله نور را با لذت تمام مطالعه کند. حتی باید گفت رساله نور دایره «مراقبه»یی را که در تصوف وجود دارد براساس راه قرآن کریم گستردهتر نموده و تفکر را به عنوان وردی بسیار مهم به آن افزوده است.
آری، به دلیل همین تفکر که افقهای متفاوتی را در برابر چشم و دل انسان میگشاید، سالکی که صرفاً به مراقبه قلب خویش میپردازد با قلب و تمام لطایفش به سیر و تماشا و مراقبه و مشاهدهی عظمت و بزرگی سراسر کائنات، از ذرات تا کرات میپردازد و اسماء حسنی و صفات علیای حضرت حق را که در آن عوالم به هزار و یک شکل تجلی مییابند در کمال وجد میبیند و به صورت عین الیقین، علم الیقین و حق الیقین درمی یابد و احساس میکند که در معبدی لایتناهی قرار دارد.
معبدی که واردش شده است چنان والا مرتبه است که تمام انسانها در آن با عشق و شوق و خشوع و استغفار در حال ذکر خالقشان هستند و با زبانی زیبا و شیرین و حزین همه با هم به یک شیوه و با یک نغمه و آهنگ چنین میسرایند: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر.»
اگر کسی راه ایمان و عرفان و قرآن را که رساله نور گشوده است دنبال کند، وارد چنین معبد بزرگ و باشکوهی خواهد شد. در آن جا هر کس به نسبت ایمان و عرفان و فیض و اخلاص خویش بهره مند میشود.
جنبه ادبی او:
ادیبان و شاعران و متفکران و عالمان از قدیم به لحاظ چگونگی استفاده از لفظ و معنا و اسلوب و محتوا به دو گروه تقسیم میشدهاند: برخی از آنان فقط برای اسلوب و طرز بیان همین طور وزن و قافیه اهمیت قائل بودند و معنا را فدای آن میکردند، این شیوه غالبا در شعر نمود مییابد.
گروه دیگر نیز بیشتر به معنا و محتوا اهمیت میدادند و کیفیت را فدای نحوه بیان نمیکردند.
گمان میکنم حالا جنبه ادبی متفکر بزرگی چون بدیعالزمان با همین مقدمه مختصر به راحتی دانسته میشود، زیرا استاد عمر ارزشمند و با برکت خود را صرف تنظیم و ترتیب سخنانی نکرد که در گوشها باقی بماند، بلکه برعکس، او نابغهیی است که به تلقین احساس دین، ادراک ایمان، و مفهوم اخلاق و فضیلت در قلبها و روحها و وجدانها و اندیشهها پرداخت تا به صورت آرمانی قدسی در همه عصرها و در میان همه نسلها تا انسانیت هست باقی بماند. مجاهدی که برای تحقق چنین هدف والایی از جان و جهان خود گذشته باشد طبیعیست که نمیتواند سرگرم صورتهای فانی شود.
با این حال استاد از نظر ظرافتهای ذوقی، حساسیتهای درونی، ژرفای اندیشه و تعالی قوه خیال ازچنان توانایی ادبی برخوردار بود که میتوان آن را خارقالعاده دانست.
برای مثال در موضوعات علمی و فلسفی با این که برای اقناع از دلایل منطقی و ریاضی استفاده مینمود اما در عین حال ترکیبهای بسیار کوتاه به کار میبرد. ولی در جایی که قرار بود قلبی را سرمست کند و روحی را تعالی بخشد طرز بیانش به نحو غیرقابل توصیفی زلال و شفاف میشد.
برای نمونه او وقتی آسمانها، خورشیدها، ستارهها، مهتابها و مخصوصاً عالم بهار و تجلی قدرت و عظمت خداوند را در عوالم مذکور تصویر میکند اسلوبش چنان لطیف میشود که هر تشبیه، تابلویی را به ذهن متبادر مینماید که با زیباترین رنگها قاب شده است. گویی با هر تصویر به جهانی خارقالعاده جان میبخشد.
İşte bu hikmete mebnidir ki bir Nur talebesi Risale-i Nur Külliyatı’nı mütalaası ile –üniversitenin herhangi bir fakültesine mensup da olsa– hissen, fikren, ruhen, vicdanen ve hayalen tam manasıyla tatmin edilmiş oluyor.
Nasıl tatmin edilmez ki Risale-i Nur Külliyatı, Kur’an-ı Kerîm’in cihanşümul bahçesinden derilen bir gül demetidir. Binaenaleyh onda, o mübarek ve İlahî bahçenin nuru, havası, ziyası ve kokusu vardır.
Ruhun bu ihtiyacını söyler akan sular
Kur’an’a her zaman beşerin ihtiyacı var.
Ali Ulvi Kurucu
- ↑ کسانی که برای (رضایت) ما به تلاش ایستند و در راه (پیروزی دین) ما جهاد کنند، آنان را در راههای منتهی به خود رهنمود (و مشمول حمایت و هدایت خویش) میگردانیم، و قطعاً خدا با نیکوکاران است (و کسانی که خدا در صف ایشان باشد پیروز و بهروزند). (عنکبوت: 69).