مقدمه

    Risale-i Nur Tercümeleri sitesinden
    20.16, 15 Ekim 2024 tarihinde Said (mesaj | katkılar) tarafından oluşturulmuş 168052 numaralı sürüm ("'''لذا بدیع‏الزمان با تربیت نسلی پاک و مطهر عملاً نشان داد که در میان مربیان، تربیت کننده‏‏یی خارق‏العاده و مُصلحی تواناست؛ نادره‏‏یی فطری که صحیفه‏‏یی از جنس اطلس و شعاع‏های نورانی به تاریخ قناعت و خویشتنداری اضافه نمود.'''" içeriğiyle yeni sayfa oluşturdu)

    مقدمه‏‏یی به قلم یکی از علمای اعلام که در مدینه است و برای تاریخچه حیات جناب بدیع‏الزمان نگاشته شده است.

    در مقدمه‏‏یی که مورد اقبال فراوانی قرار گرفت گفته بودم در مطالعه تاریخ زندگانی بزرگان، هنگامی که مناقب چشمگیر آنان ذکر می‏شود و از خاطرات با ارزش آن‏ها یاد می‏گردد؛ خواننده احساس می‏کند قدم در عالم دیگری گذاشته است. احساس پاک دوستی، قلب او را به آتش می‏کشد و فیض الهی آن را دربرمی گیرد. تاریخ از چنان انسان‏های بزرگی یاد می‏کند که بسیاری از بزرگان در قیاس با آن‏ها کوچک دیده می‏شوند.

    وقتی از رادمردانی یاد می‏کنیم که موجب افتخار تاریخ شده‏اند

    و وقتی روح از زمین برمی خیزد و به سوی عوالم گسترده بال می‏گشاید

    فیض هزاران رایحه دلنشین، روح را عمیقاً تحت تأثیر قرار می‏دهد

    گویی از گلستانی در بهشت عبور کرده‏‏یی…

    من حقیقت مندرج در شعر بالا را با تمام عظمت و شکوهش هنگام نگارش مقدمه حاضر ادراک کردم، زیرا کتابی را که با عمیق‏ترین اخلاص و صمیمیت تقدیم خوانندگان عزیز و محترم می‏کنیم به استاد بدیع‏الزمان سعید نورسی فاتح بزرگ قلوب – کسی که عمر تقریباً صد ساله و بابرکتش مملو از هزاران صحنه خارق‏العاده بود – و به تألیف او یعنی رساله نور که از 130 جزء تشکیل گردیده و به شاگردان نور - که با اخلاص و فضیلت‏شان و اخلاق و صمیمیت‏شان و ایمان و عرفان‏شان در همه صحنه‏های زندگی نه تنها برای یک مملکت بلکه برای تمامی انسان‏ها الگو می‏باشند - تعلق دارد.

    می گویند مقدمه کتاب در واقع خلاصه آن کتاب است، اما مگر محتویات کتابی عمیق و گسترده را که هر موضوعش در اثری مستقل نمی‏گنجد می‏توان در مقدمه‏‏یی چند صفحه‏‏یی گنجاند؟

    در هیچ کدام از آثار نظم و نثری که تاکنون با بضاعت اندک خویش نوشته‏ام تا این حد احساس عجز و حیرت نکرده بودم. آنان که قرار است کتاب حاضر را با ذوق و هیجانی سرشار و لذتی الهی مطالعه کنند، با حیرت و شگفتی خواهند دید که بدیع‏الزمان شخصیتی ممتاز و عالمی از نوع دیگر است؛ کسی که از کودکی به صورت استثنایی بالیده و در طول عمر خود مظهر تجلیات الهی بوده است.

    من پس از بررسی دقیق شخصیت این انسان بزرگ، هم چنین آثار و طلبه‏هایش، و زیستن در عالم حس و فکر و روح آنان با بیتی از شاعر عرب مواجه شدم که حقیقتی ژرف را بر زبان آورده بود: «جمع همه عالم در یک شخص، برای خدا دشوار نیست…»

    * * *

    تعداد کسانی که شیفته جذبه این قطب می‏شوند و از عظمت هدف و شکوه غایت و بزرگی ایمان او الهام می‏گیرند و مستفیض می‏شوند، روز به روز در حال افزایش است.

    این رویداد بزرگ که موجب حیرت عقول است هم چنان که منکران را منکوب می‏کند، موجب شادی و سرور مؤمنان است و به این ترتیب مسیر خود را ادامه می‏دهد.

    ببینید مجاهدی کبیر درباره این حادثه عظیم - که چون رابطه‏‏یی معنوی در قلب‏های مملو از ایمان به بودن خود ادامه می‏دهد - با شیوه‏‏یی که قلوب را به وجد می‏آورد چه می‏گوید:

    «در روزهای سیاهی که پستی بی‏اخلاقی چون توفانی همه جا را فراگرفته و فضایل را نابود می‏کند، شاهدیم که فیض او یعنی بدیع‏الزمان چون رازی از قلبی به قلب دیگر منتقل می‏شود و این به هجومی شبیه است که مقاومت در برابرش ممکن نیست؛ ما با مشاهده این حقیقت تسلی خاطر می‏یابیم... شب‏هایمان بسیار تاریک است و صبح چنین شب‏هایی نزدیک خواهد بود.»

    آری، آنان که فیض و تأثیر این نور را می‏بینند که چون رازی از قلبی به قلب دیگر انتقال یافته و بدون آن که امکان مقاومتی در مقابلش وجود داشته باشد در هر گوشه مملکت در حال گسترش می‏باشد، با شگفتی سؤال می‏کنند: «این شخص که شهرتش سرتاسر کشور را دربرگرفته است کیست؟ زندگانی او چگونه بوده، آثار و مسلک و مشرب او کدام است؟ راهی را که برگزیده است آیا طریقت است یا جمعیت یا تشکلی سیاسی؟»

    به تعقیب دادگاهی و اداری او پرداختند و بازجویی‏ها و محکمه‏های مفصلی برگزار شد. سرانجام وقتی مشخص شد، این تجلی الهی چیزی جز «پایگاه عرفان و ایمان» نیست که در دیار قلب‏ها ایجاد می‏شود، تجلی عدالت به صورت الهی بدین شکل ظهور یافت: «بی‏گناهی بدیع‏الزمان سعید نورسی و رفع توقیف از همه نسخه‏های رساله نور» و این حکم به طور رسمی اعلام شد. آن گاه آشکار شد که روح بر ماده، حق بر باطل، نور بر ظلمت، و ایمان بر کفر همیشه پیروز خواهد شد و این حقیقتی‏ست که در رأس قوانین لایتغیر الهی از ازل تا ابد قرار داشته است.

    می گویند اصلی‏ترین معیاری که می‏تواند صداقت، صمیمیت، ماهیت و حقیقت هر مصلح ظهور کرده را در کشوری نشان دهد، تفاوت رفتارهای فردی، اجتماعی و روحی او در روزهای آغازین حرکت با ایامی‏ست که به پیروزی رسیده است.

    مثلاً فردی را در نظر بگیرید که در روزهای اول، متواضع، باوقار، آسوده خاطر و فروتن است و به طور کلی از نظر اخلاق و فضایل بسیار درست کار بوده و شخصیتی ممتاز دارد؛ طوری که می‏توان او را الگو قرار داد. حال باید دید پس از پیروزی در جهاد و مبارزه که در دل‏ها جای گرفته است بازهم از همان وضع پیشین برخوردار است و می‏توان او را الگو قرار داد یا نه. مبادا مانند کسانی که گمان می‏رفت آدم‏های بزرگی هستند – و تعدادشان هم کم نبوده است – بر اثر طعم خوش پیروزی دیگر در زمین و آسمان جا نمی‏گیرند.

    این شفاف‏ترین آیینه‏‏یی‏ست که هویت و شخصیت و ماهیت و حقیقت واقعی هر فرد کوچک و بزرگِ مدعی اندیشه و مکتب را می‏تواند نشان دهد.

    بهترین مثال برای کسانی که در طول تاریخ در این آزمایش موفق شده‏اند نخست پیامبران و مخصوصاً سرورمان سلطان الانبیاء(ع)، آن گاه جانشینان و اصحاب او سپس شخصیت‏های بزرگی که مسیر نورانی آن‏ها را طی کرده‏اند، می‏باشند.

    * * *

    حضرت پیامبر(ع) درحدیث شریف «العُلَماءُ وَرَثَةُ الاَنبیاءِ» با بیان اعجازآمیز خود نشان می‏دهد که عالم شدن کار ساده‏‏یی نیست،

    زیرا مادام که عالم وارث پیامبران است پس در تبلیغ و نشرحق و حقیقت می‏بایست از همان راهی برود که آنان رفته‏اند؛ هر چند این راه پر باشد از کوه و سنگ و گل و لای و سنگ خارا و پرتگاه و بدتر از این‏ها دستگیری و بازداشت و محاکمه و حبس و زندان و تبعید و انفرادی و مسموم شدن و سکوهای اعدام و هزاران ظلم و شکنجه غیر قابل تصور دیگر.

    بدیع‏الزمان شخصی‏ست که با جهاد مقدس خود که بیش از نیم قرن به درازا کشید تمام عمرش را در این مسیر دشوار طی طریق کرد و هزاران مانع پیش روی را با سرعت برق پشت سر نهاد و عملاً ثابت کرد که وارث پیامبران است.

    آن چه در میان فضایل و ویژگی‏های علمی، اخلاقی و ادبی او مرا مفتون خود می‏کند، ایمان اوست که محکم‏تر از کوه، عمیق‏تر از دریاها و مرتفع‏تر از آسمان‏ها بود.

    خدایا این چگونه ایمانی بود بدین عظمت! چگونه صبری بود که پایان نداشت! چه اراده‏‏یی بود محکم‏تر از فولاد! او به رغم همه شکنجه‏ها و آزارها و تهدیدها و تضییق‏هایی که خیال و خاطر را به وحشت می‏اندازد، هیچ گاه سر خم نکرد، صدایش خاموش نشد و نفس (مسیحایی اش) محدود نگردید.

    زمانی تحت تأثیر لذت و الهامِ هیجان انگیزِ اشعار حرکت بخش اقبال بزرگ، منظومه‏‏یی به نام «مجاهد» سروده بودم. شاید در میان خوانندگانِ ابیات زیر کسانی باشند که بگویند کسی که این شعر را سروده مبالغه‏های شاعرانه کرده است، لیکن آنان که کتاب حاضر را می‏خوانند، شاهکاری که مفتخر به نگارش مقدمه‏اش شده ام، با شگفتی همراه با وجد خواهند دانست که خداوند چه بندگانی دارد. اگر ایمانی به کمال برسد چه کارها که نمی‏کند و از پس چه امور خارق‏العاده‏‏یی که برنمی آید:

    عزم اگر وارد قلبی مملو از ایمان گردد

    انسان نیز اگر نایل به درک انتهایی‏ترین راز در ایمان گردد

    بزرگ‏ترین مرگ‏ها هم نمی‏توانند او را به زنجیر کشند

    و نمی‏توانند او را که چون آتشفشانی در حال فوران است متوقف کنند

    الهامی از سوی خداوند نازل می‏شود و عزمش را جزم می‏کند

    و شاید پیامبر را هر شب در عالم رؤیا ملاقات می‏کند

    قلب او چون محرابی می‏شود مملو از نور

    طوری که مهتاب قادر نیست چراغ افق دید او گردد

    برف و زمستان برایش معنایی نخواهد داشت، یکه نمی‏خورد، اندوهگین نمی‏شود و درد نمی‏کشد

    گویی همیشه فصل برای او تابستانی پرسایه و دلنشین است

    او عوالم بهشتی را در همین دنیا می‏بیند

    حتی اگر مجبور هم شود در برابر درد هم‏چون کوه‏های محکم سر خم نمی‏کند

    اگر پرتگاه‏های خطرناک اطراف او را احاطه کرده باشند

    ماه غروب کند، خورشید خاموش گردد و آفاق جهان تاریک شود

    و اگر آسمان‏ها همه فرو بریزند، او از راه خود بازنمی گردد

    و مشعلی که در روح او و با ایمان شعله ور شده خاموش نمی‏شود

    ایمانی که در قلب چون آتشفشانش دارد چنان مقدس است که

    هر لحظه ندایی به وجدان او خطاب می‏کند:

    ای مسافر! چیزی به صبح نمانده، توقف مکن، به راهت ادامه بده!

    با مشعل‏های فروزانی که ظلمات بر اثر آن خون خواهند گریست

    ای دستی که برای نجات انسان‏ها از بهشت هبوط کرده یی!

    پا بر ستارگان بنه و به عوالم بالا صعود کن

    ابیات فوق گویی برای مجاهد بزرگ، قهرمان ایمان حضرت بدیع‏الزمان نوشته شده است، زیرا این صفات عالی همگی صفات اویند. ببینید خداوند در آیه زیر به مجاهدان چه وعده‏هایی داده است:

    وَالَّذٖينَ جَاهَدُوا فٖينَا لَنَه۟دِيَنَّهُم۟ سُبُلَنَا وَاِنَّ اللّٰهَ لَمَعَ ال۟مُح۟سِنٖينَ([1])

    یعنی به آنان که در راه ما مجاهده می‏کنند قطعاً راه‏هایمان را نشان می‏دهیم، و تردیدی نیست که خداوند با محسنان (مجاهدانی که چنان عبادت می‏کنند که تو گویی خدا را می‏بینند) همراه است.

    پس خداوند بزرگ وعده داده است به مجاهدانی که در راه ایمان و قرآن از جان و مال‏شان می‏گذرند راه‏های حق و حقیقت را نشان خواهد داد. حاشا که خداوند در وعده خویش تخلف نمی‏کند. کافی‏ست شرایط ایجاب این وعده عظیم الهی فراهم آید.

    آیه کریمه مذکور در تحلیل شخصیت استاد برای ما راهنمایی از نور خواهد بود و ما می‏توانیم با روشنایی درخشان آن، ظریف‏ترین خطوط و حساس‏ترین نقاط را ببینیم و دریابیم، زیرا تا وقتی انسان از نعمت حمایت الهی حضرت حق برخوردار است ترس و نگرانی و اندوه و خستگی و تعب و به ستوه آمدن و امثال آن معنایی نخواهد داشت.

    آسمان دلی را که منور به نور خداست کدام ابر می‏تواند بپوشاند؟ روح بنده‏‏یی را که سعادت حضور الهی را کسب کرده است کدام آرزوی فانی و کدام توجه ناچیز و کدام هدف پیش پا افتاده و کدام هوس می‏تواند راضی کند و تسکین و تسلی دهد؟

    یار و مربی و ولی او خداست

    خدا را که به خاطر می‏آورد حس و حالش سراسر نور می‏شود

    هر لحظه در حال صعود به اقلیم معرفت است

    قرآن افق‏های کاملاً متفاوتی را در برابر روح او می‏گشاید

    قرآن «یوم الست» را به یاد او می‏آورد

    او عاشق است و از ازل مست آن بزم

    بدیع‏الزمان فرد محترمی‏ست که مظهر عنایتی کاملاً خارق‏العاده شده بود، به همین دلیل است که زندان برای او گلستان می‏شد و او از آن جا افق‏های نورانی ابدیت را مشاهده می‏کرد. هر سکوی اعدام برای او یک کرسی وعظ و ارشاد است؛ از آن جا در مسیر هدفی متعالی، به انسانیت درس صبر و ثبات و متانت و وقار می‏دهد. هر زندان برای او به مدرسه یوسفیه تبدیل می‏شود. او زمان ورود به زندان مانند استادی که برای تدریس به دانشگاه می‏رود، وارد می‏شود، زیرا زندانیان طلبه‏هایش هستند که نیازمند فیض و ارشاد اویند. این که او هر روز ایمان چند هم وطن را نجات دهد و جانیان را به انسانی چون فرشته تبدیل کند برایش سعادتی بود که آن را با هیچ چیز عوض نمی‏کرد.

    شکی نیست کسی که چنین از ادراک متعالی اخلاص و ایمان برخوردار باشد، تأثیرات فریبنده مفهوم زمان و مکان بر انسان‏های فانی را به عالم کثیف ماده سپرده و با روح خود در افق‏های پاک و نورانی عالم معنا به سر می‏برد.

    تعریف و توصیفی که صوفیان بزرگ (رض) از مرتبه عالی فنا فی الله و بقا بالله ارائه می‏دهند، نائل شدن به همین افتخار قدسی است.

    آری هر مؤمن در حضور و خشوع و تجرد و استغراق و نحوه دریافت فیض، احوال خاص خود را دارد. هر کس به نسبت ایمان و عرفان، صلاح و تقوا و فیض و معنویات خویش می‏تواند از این حظ الهی بهره مند شود، لیکن این حال دلنشین، وصال دلچسب و حظ بی‏نظیر در مجاهدان بزرگی که صاحب مقام احسان‏اند و ذکرشان در آیه کریمه گذشت همواره بادوام است. به همین سبب است که آن‏ها هیچ گاه دچار غفلت فراموش کردن مولا نمی‏شوند. آن‏ها با نفس خویش هم‏چون شیر در سراسر عمرشان مبارزه می‏کنند، و خاطره کامل‏ترین و مترقی‏ترین پیشرفت‏ها در هر لحظه حیات‏شان ثبت می‏شود. هستی آن‏ها به طور کلی در رضایت رب العالمینی ذوب شده است که متَّصف به صفات جمال و کمال و جلال است.

    مولا ما را نیز در زمره این سعادتمندان قرار دهد؛ آمین!

    * * *

    در صفحات پیشین از ایمان استاد گفتیم، همان قدر که دوستانش را حیران و مفتون می‏کرد موجب دهشت دشمنان نیز می‏شد. اینک کمی درباره شخصیت ممتاز او و کمالات و اخلاق و مزایایی بگوییم که چون ‏هاله‏‏یی از نور او را دربرگرفته بود.

    روشن است که هر شخصیتی از ویژگی‏های مختلف و معینی برخوردار است. اصلی‏ترین صفاتی که شخصیت استاد را تشکیل می‏داد بدین قرار است:

    از خود گذشتگی:

    یکی از مهم‏ترین شرایط فردی که اهل اندیشه و مخصوصاً اهل اصلاح است از خود گذشتگی‏ست، زیرا چشم‏ها و دل‏ها با ظریف‏ترین حساسیت‏ها مراقب این نقطه با اهمیت هستند. تمام زندگی استاد سراسر مملو از نمونه‏های فراوان از خود گذشتگی‏ست.

    از مرحوم علامه مصطفی صبری افندی درباره از خود گذشتگی شنیده بودم که می‏گفت: «اسلام امروز نیازمند مجاهدانی‏ست که نه فقط دنیا بلکه آماده فدا کردن آخرت‏شان باشند.»

    چون در آن زمان نتوانستم معنای سخن این مرد بزرگ را به درستی بفهمم آن را از نوع سخنان اسرارآمیز صوفیان در حال استغراق پنداشتم، لذا آن را برای کسی نقل نکردم و در هیچ جا از آن سخنی به میان نیاوردم.

    زمانی که همان سخن را در کلمات آتشین بدیع‏الزمان مطالعه کردم دانستم که معیار از خود گذشتگی نسبت به بزرگان، بزرگ می‏شود. آری، مگر ممکن است خدای ارحم الراحمین که ذوالکریم تعالی و تقدس است مجاهدانی را که حاضرند برای اسلام چنین از خود گذشتگی تلخی داشته باشند، رها کند؟ آیا برازنده شأن خداوند است که عبد فدایی‏اش را از لطف و کرم و عنایت و مرحمت خود محروم کند؟

    بدیع‏الزمان نمونه درخشان و استثنایی این تجلی‏ست، او در همه عمر مجرد زیست، و از همه لذت‏های مشروع دنیا محروم ماند. فرصت آن را نیافت به این فکر کند که باید خانه‏‏یی دست و پا کند و زندگی خانوادگی سعادتمندی داشته باشد، اما حضرت حق چیزهایی به او عطا کرد که از بزرگی و عظمت، قلم‏های فانی قادر به تعریف آن‏ها نیستند.

    امروز در دنیا کدام رییس خانواده‏‏یی به لحاظ معنا به اندازه جناب بدیع‏الزمان خوشبخت است؟ کدام پدر است که صاحب میلیون‏ها فرزند شده باشد؟ آن هم چه فرزندهایی... و کدام استاد توانسته است این تعداد طلبه تربیت کند؟

    این رابطه روحی و قدسی به اذن الله تعالی تا دنیا دنیاست، باقی خواهد بود و چون سیلی توفنده از نور تا ابدیت جریان خواهد یافت، زیرا این مکتب الهی وجودی‏ست که در دریای نور قرآن کریم تبلور یافته است، از قرآن زاده شده و با قرآن به حیات خود ادامه خواهد داد.

    مهربانی و مرحمت:

    استاد بزرگ، حق و حقیقت را از همان دوران کودکی یافته بود، حتی در ایامی که برای شنیدن فریاد قلب و مناجات روحش به غارها می‏رفت عارف باللهی بود که ذوق فیض عبادت و اطاعت، و تفکر و مراقبه و حضور روحی آن را کسب کرده بود.

    اما در آن روزهای سهمناک که کابوس کفر و الحاد در حال احاطه بر جهان و کشور ما بود و امواج تاریک شب را به یادها متبادر می‏کرد، بدیع‏الزمان چون شیری از بستر حمله ور شد و با طغیانی که یادآور کوه‏های آتشفشان است وارد میدان جهاد شد. او آسایش و آرامش خود را تماماً صرف این راه مقدس نمود، لذا از آن روز تاکنون هر سخن او چون تکه‏‏یی از مواد مذاب آتشفشان و هر اندیشه‏اش به مثابه زبانه آتش بوده است. سخنانش قلب‏ها را به آتش می‏کشید و احساس و اندیشه‏ها را شعله ور می‏کرد.

    استاد پس از عزلت و انزوای کامل، دقیقاً مانند امام غزالی که مرحله‏‏یی مهم و تاریخی را در زندگی خود پشت سر گذاشت، دوباره به اجتماع برگشت و به ارشاد مردم پرداخت.

    گویی خداوند مرشدان بزرگ را بعد از آن که در عزلت و انزوا تربیت و تصفیه و تزکیه نمود، مکلف به مسؤولیت ارشاد و روشنگری می‏کند. به همین دلیل است که وقتی نَفَس آنان از قلب‏هایشان - که از آب مقطر هم پاک‏تر و زلال‏تر است - برمی خیزد، به محض رسیدن به قلوب دیگران، تأثیرات متفاوتی می‏گذارد.

    چنان که عرض کردم، فتوحاتی را که امام غزالی نهصد سال پیش در عرصه اخلاق و فضیلت ایجاد نمود در زمانه کنونی بدیع‏الزمان در وادی ایمان و اخلاص حاصل نموده است.

    آری، آن چه حضرت استاد را همواره به سوی میادین مدهوش کننده جهاد سوق می‏داد، همین شفقت و مهربانی بی‏نظیرش بود. این مطلب را از خود او بشنویم:

    «به من می‏گویند: «چرا این و آن را دلخور کردی؟» من متوجه نیستم، حریق عجیبی در برابرم می‏بینم؛ زبانه‏های آتش به آسمان برخاسته، فرزندانم در حال سوختن اند، ایمانم در حال سوختن است، عجله می‏کنم آتش را خاموش کنم و ایمانم را نجات دهم. حالا کسی در راه می‏خواسته مانع من شود و پایم به او خورده است؛ چه اهمیتی دارد؟ آیا این حادثه کوچک در برابر آن حریق بزرگ اهمیتی دارد؟ افکار و دیدگاه‏های تنگ و محدود…»

    بی نیازی:

    هزاران نمونه از استغنا و بی‏نیازی استاد که در طول زندگانی، طبقات مختلف اجتماع شاهد آن بوده‏اند بسیار فاضلانه زبانزد عام و خاص شده است.

    او از ماسوی الله به معنای کامل کلمه احساس بی‏نیازی می‏کرد و با جسم و جان خویش به خزانه بی‏پایان و بی‏انتهای رب العالمین متکی بود، و این را در طول عمر خود نه یک عادت که به عنوان مذهب، مشرب و مسلک پذیرفته و به هرقیمتی در آن ثابت قدم بود؛ حالتی که هنوز هم ادامه دارد.

    جنبه جالب توجه این است که شیوه مزبور در شخص او منحصر نماند و به صورت ایده‏‏یی قدسی به طلبه‏هایش نیز انتقال یافت. امکان ندارد کسی در برابر استغنا و احساس بی‏نیازی یک طلبه رساله نور که توفیق شنا کردن در دریای نور را به دست آورده است، شگفت زده نشود.

    ببینید استاد این موضوع مهم را چگونه در مکتوب دوم شاهکارش که «مکتوبات» نام دارد با شش وجه متعلق به آن، با ایمان اصیل و ادراکی عارفانه بیان می‏کند:

    «اول: اهل ضلالت علما را متهم می‏کنند که علم را واسطه کسب منافع کرده‏اند، و می‏گویند علم و دین را مدار تأمین معیشت خود نموده‏اند، و با بی‏انصافی تمام به آن‏ها حمله می‏کنند؛ بنابراین باید اینان را با عمل تکذیب کرد.

    دوم: ما در انتشار حق و حقیقت مکلف به پیروی از انبیا هستیم. زبان حال مبلغان حق در قرآن حکیم این است: اِنَّ اَجرِی اِلّا عَلیَ اللهِ؛ اِنَّ اَجرِی اِلّا عَلَی الله آن‏ها به این ترتیب از انسان‏ها مستغنی هستند.»

    فتوحات الهی که نصیب کلیات رساله نور شده است بهترین مثال و بی‏نظیرترین نتیجه برای ثبات قدم در مسلک انبیاست. استاد در سایه همین مطلب از عزت علمی خود به مثابه الماسی بسیار با ارزش محافظت کرد.

    چگونه ممکن است کسی که به معاش و مقام و ثروت و هزاران منفعت شخصی و مادی که دیگران اسیر آن می‏شوند علاقه‏‏یی ندارد، فاتح قلب‏ها نشود؟ چگونه ممکن است دل‏های با ایمان مملو از فیض و نور او نشوند؟

    قناعت:

    قناعت چیزی نیست جز توضیح و تفسیر استغنا و بی‏نیازی که پیش از این بیان کردیم؛ در واقع برای ورود به سرای قناعت در وهله اول باید از دروازه‏‏یی که بی‏نیازی نامیده می‏شود عبور کرد، این است که قناعت و بی‏نیازی لازم و ملزوم هم‏اند.

    قناعت مجاهدی مانند استاد که در این خصوص انبیا را الگوی خود قرار می‏دهد، حالت خصلتی طبیعی به خود می‏گیرد طوری که تو گویی به خودی خود حصول یافته است؛ به نحوی که روزانه یک کاسه سوپ، یک لیوان آب و پاره‏‏یی نان برایش کفایت می‏کند، زیرا این انسان بزرگ همان طور که لامارتین شاعر مشهور و منصف فرانسوی گفته «برای خوردن زندگی نمی‏کند، بلکه برای زندگی کردن می‏خورد.»

    پس از درک کامل مشرب و مسلک استاد احساس می‏کنم قناعت متعالی او را نباید با چیزهای ساده‏‏یی مانند خوردن و آشامیدن مقایسه کنم. قناعت چنین انسان بزرگی را باید در عرصه‏های معنوی مورد بررسی قرار داد و با معیارهای غیرمادی اندازه‏گیری کرد.

    برای مثال استاد نابغه‏‏یی‏ست که توانایی خود را در این قناعت متعالی نه با مسایل پیش پا افتاده‏‏یی مانند خوردن و آشامیدن و پوشیدن، که با اسراف نکردن و هدر ندادن ارزش‏های معنوی و مجرد هم‏چون فکر، ذهن، استعداد، قابلیت، وقت، زمان، نفس و نَفَس می‏سنجد؛ و این اصول مراقبه و محاسبه دقیق را که در تمام عمر مانند یک ویژگی درونی از آن برخوردار بود به همه طلبه‏هایش نیز القا می‏کرد،

    لذا واداشتن طلبه نور به خواندن هر کتاب یا دیکته کردن هر سخن به او کار ساده‏‏یی نیست، زیرا واژه «توجه» که در کانونی‏ترین نقطه قلب او نوشته شده وظیفه حساس‏ترین کنترل‏ها را برعهده دارد.

    لذا بدیع‏الزمان با تربیت نسلی پاک و مطهر عملاً نشان داد که در میان مربیان، تربیت کننده‏‏یی خارق‏العاده و مُصلحی تواناست؛ نادره‏‏یی فطری که صحیفه‏‏یی از جنس اطلس و شعاع‏های نورانی به تاریخ قناعت و خویشتنداری اضافه نمود.

    تواضع و فروتنی:

    Nur risalelerinin bu kadar hârikulâde bir şekilde cihana yayılmasında, bu iki hasletin çok faydası olmuş ve pek derin tesirleri görülmüştür.

    Çünkü Üstad sohbet ve teliflerinde kendine bir kutbü’l-ârifîn ve bir gavsü’l-vâsılîn süsü vermediği için gönüller ona pek çabuk ısınmış, onu tertemiz bir samimiyetle sevmiş ve derhal ulvi gayesini benimsemiştir.

    Mesela, ahlâk ve fazilete, hikmet ve ibrete ait olan birçok sohbet ve telkinlerini, doğrudan doğruya nefsine tevcih eder. Keskin ve ateşîn hitabelerinin ilk ve yegâne muhatabı öz nefsidir. Oradan –merkezden muhite yayılırcasına– bütün nur ve sürura, saadet ve huzura müştak olan gönüllere yayılır.

    Üstad hususi hayatında gayet halîm selim ve son derece mütevazidir. Bir ferdi değil, hiçbir zerreyi incitmemek için a’zamî fedakârlıklar gösterir. Sayısız zahmet ve meşakkatlere, ızdırap ve mahrumiyetlere katlanır fakat imanına, Kur’an’ına dokunulmamak şartıyla…

    Artık o zaman bakmışsınız ki o sakin deniz, dalgaları semalara yükselen bir tufan, sahillere heybet ve dehşet saçan bir umman kesilmiştir. Çünkü o, Kur’an-ı Kerîm’in sadık hizmetkârı ve iman hudutlarını bekleyen kahraman ve fedai bir neferidir. Kendisi bu hakikati veciz bir cümle ile şu şekilde ifade eder: “Bir nefer nöbette iken başkumandan da gelse silahını bırakmayacak. Ben de Kur’an’ın bir hizmetkârı ve bir neferiyim. Vazife başında iken karşıma kim çıkarsa çıksın, hak budur derim, başımı eğmem!”

    Vazife başında ve cihad meydanında iken şu mısralar, lisan-ı halidir:

    Şahlanan bir ata benzer, kırarım kanlı gemi

    Sinsi düşmanlara hâşâ satamam benliğimi

    Benliğimden uzak olmaktır esaret bence

    Böyle bir zillete düşmek ne hazîn işkence

    Ebedî vuslatın aşkıyla geçer her ânım

    Dest-i kudretle yapılmış kaledir imanım

    Bu mukaddes emelimden ne kadar dilşâdım

    Görmek ister beni cennette şehit ecdadım

    Ruhum oldukça müebbed, ebedîdir ömrüm

    En büyük vuslata, Allah’a çıkan yoldur ölüm.

    * * *

    Kitaba girmezden evvel Üstadı; ilmî, fikrî, tasavvufî ve edebî cepheleri ile de mütalaa etmek isterdim. Fakat çok derin ve pek şümullü olan bu mevzuların birkaç sahife ile hülâsa edilemeyeceğini kat’î bir surette idrak ettikten sonra, artık adı geçen mevzulara birkaç cümle ile temas etmeyi münasip gördüm.

    Rabb’im imkânlar lütfederse bu derin mevzuları, Risale-i Nur Külliyatı ve Nur talebeleri ile birlikte, büyük ve müstakil bir eserle, tahlilî bir surette tetkik ve mütalaa etmeyi bütün ruhumla arzu ediyorum. Bu hususta, büyük Üstadımızın ve aziz kardeşlerimin kıymetli dualarını niyaz eylerim.

    Üstadın ilmî cephesi

    Merhum Ziya Paşa, şu:

    Âyinesi iştir kişinin lafa bakılmaz

    Şahsın görünür rütbe-i aklı eserinde

    beyti ile nesilden nesile bir düstur halinde intikal edecek olan çok büyük bir hakikati ifade etmiştir.

    Evet, Müslüman ırkımıza Risale-i Nur Külliyatı gibi muazzam bir iman ve irfan kütüphanesini hediye eden, gönüller üzerinde mukaddes bir nur müessesesi kuran mümtaz ve müstesna zatın kudret-i ilmiyesi hakkında tafsilata girişmek, öğle vakti güneşi tarif etmek kadar fuzulî bir iştir.

    Yalnız yanık bir şairimizin:

    Hüsn olur kim, seyrederken ihtiyar elden gider

    dediği gibi hayatının her lahzasında İlahî tecellilere mazhar bulunan bu mübarek zatın; ilim ve irfanından, ahlâk ve kemalâtından bahsetmek, insana bambaşka bir zevk ve İlahî bir haz veriyor. Bunun için sözü uzatmaktan kendimi alamıyorum.

    Üstad; Risale-i Nur Külliyatı’nda dinî, içtimaî, ahlâkî, edebî, hukukî, felsefî ve tasavvufî en mühim mevzulara temas etmiş ve hepsinde de hârikulâde bir surette muvaffak olmuştur.

    İşin asıl hayret veren noktası; birçok ulemanın tehlikeli yollara saptıkları en çetin mevzuları, gayet açık bir şekilde ve en kat’î bir surette hallettiği gibi en girdaplı derinliklerden, Ehl-i Sünnet ve Cemaat’in tuttuğu nurlu yolu takip ederek sahil-i selâmete çıkmış ve eserlerini okuyanları da öylece çıkarmıştır.

    Bu sebeple Risale-i Nur Külliyatı’nı aziz milletimizin her tabakasına kemal-i emniyet ve samimiyetle takdim etmekle şeref duyuyoruz. Nur risaleleri, Kur’an-ı Kerîm’in nur deryasından alınan berrak katreler ve hidayet güneşinden süzülen billur huzmelerdir.

    Binaenaleyh her Müslüman’a düşen en mukaddes vazife, imanı kurtaracak olan bu nurlu eserlerin yayılmasına çalışmaktır. Zira tarihte pek çok defalar görülmüştür ki bir eser nice fertlerin, ailelerin, cemiyetlerin ve sayısız insan kitlelerinin hidayet ve saadetine sebep olmuştur. Âh! Ne bahtiyardır o insan ki bir mü’min kardeşinin imanının kurtulmasına sebep olur.

    Üstadın Fikrî Cephesi

    Malûm ya; her mütefekkirin kendine mahsus bir tefekkür sistemi, fikrî hayatında takip ettiği bir gayesi ve bütün gönlü ile bağlandığı bir ideali vardır. Ve onun tefekkür sisteminden, gaye ve idealinden bahsetmek için uzun mukaddimeler serdedilir. Fakat Bediüzzaman’ın tefekkür sistemi, gaye ve ideali, uzun mukaddimelerle filan yorulmaksızın bir cümle ile hülâsa edilebilir:

    Bütün semavî kitapların ve bilumum peygamberlerin yegâne davaları olan “Hâlık-ı kâinat’ın uluhiyet ve vahdaniyetini ilan” ve bu büyük davayı da ilmî, mantıkî ve felsefî delillerle ispat eylemektir.

    — O halde Üstadın mantık, felsefe ve müsbet ilimlerle de alâkası var?

    — Evet mantık ve felsefe, Kur’an’la barışıp hak ve hakikate hizmet ettikleri müddetçe Üstad en büyük mantıkçı ve en kudretli bir feylesoftur. Mukaddes ve cihanşümul davasını ispat vâdisinde kullandığı en parlak delilleri ve en kat’î bürhanları, Kur’an-ı Kerîm’in Allah kelâmı olduğunu her gün bir kat daha ispat ve ilan eden “müsbet ilim”dir.

    Zaten felsefe, aslında hikmet manasına geldikçe, Vâcibü’l-vücud Teâlâ ve Takaddes Hazretlerini, Zat-ı Bâri’sine lâyık sıfatlarla ispata çalışan her eser, en büyük hikmet ve o eserin sahibi de en büyük hakîmdir.

    İşte Üstad böyle ilmî bir yolu, yani Kur’an-ı Kerîm’in nurlu yolunu takip ettiği için binlerle üniversitelinin imanını kurtarmak şerefine mazhar olmuştur. Hazretin bu hususta haiz olduğu ilmî, edebî ve felsefî daha pek çok meziyetleri vardır. Fakat onları, eserlerinden misaller getirerek inşâallah müstakil bir eserde arz etmek emelindeyim.

    وَ مِنَ اللّٰهِ التَّو۟فٖيقُ

    Tasavvuf Cephesi

    Nakşibendî meşayihinden, her harekâtını Peygamber-i Zîşan Efendimiz Hazretlerinin harekâtına tatbik etmeye çalışan ve büyük bir âlim olan bir zata sordum:

    — Efendi Hazretleri, ulema ile mutasavvıfe arasındaki gerginliğin sebebi nedir?

    — Ulema, Resul-i Ekrem Efendimizin ilmine, mutasavvıflar da ameline vâris olmuşlar. İşte bu sebepten dolayıdır ki Fahr-i Cihan Efendimizin hem ilmine ve hem ameline vâris olan bir zata “zülcenaheyn” yani “iki kanatlı” deniliyor.

    Binaenaleyh tarîkattan maksat, ruhsatlarla değil, azîmetlerle amel edip ahlâk-ı Peygamberî ile ahlâklanarak bütün manevî hastalıklardan temizlenip Cenab-ı Hakk’ın rızasında fâni olmaktır. İşte bu ulvi dereceyi kazanan kimseler, şüphesiz ki ehl-i hakikattirler. Yani tarîkattan maksud ve matlub olan gayeye ermişler demektir. Fakat bu yüksek mertebeyi kazanmak, her adama müyesser olamayacağı için büyüklerimiz matlub olan hedefe kolaylıkla erebilmek için muayyen kaideler vaz’eylemişlerdir. Hülâsa; tarîkat, şeriat dairesinin içinde bir dairedir. Tarîkattan düşen, şeriata düşer fakat –maazallah– şeriattan düşen, ebedî hüsranda kalır.

    Bu büyük zatın beyanatına göre Bediüzzaman’ın açtığı nur yolu ile hakiki ve şaibesiz tasavvuf arasında cevherî hiçbir ihtilaf yoktur. Her ikisi de rıza-yı Bâri’ye ve bi’n-netice cennet-i a’lâya ve dîdar-ı Mevla’ya götüren yollardır.

    Binaenaleyh bu asil gayeyi istihdaf eden herhangi mutasavvıf bir kardeşimizin, Risale-i Nur Külliyatı’nı seve seve okumasına hiçbir mani kalmadığı gibi bilakis Risale-i Nur tasavvuftaki “murakabe” dairesini, Kur’an-ı Kerîm yolu ile genişleterek ona bir de tefekkür vazifesini en mühim bir vird olarak ilâve etmiştir.

    Evet, insanın gözüne gönlüne bambaşka ufuklar açan bu “tefekkür” sebebiyle sadece kalbinin murakabesi ile meşgul olan bir sâlik, kalbi ve bütün letaifi ile birlikte zerrelerden kürelere kadar bütün kâinatı azamet ve ihtişamı ile seyir ve temaşa, murakabe ve müşahede ederek Cenab-ı Hakk’ın o âlemlerde bin bir şekilde tecelli etmekte olan esma-i hüsnasını, sıfât-ı ulyâsını kemal-i vecd ile görerek, artık sonsuz bir mabedde olduğunu aynelyakîn, ilmelyakîn ve hakkalyakîn derecesinde hisseder. Çünkü içine girdiği “mabed” öyle ulu bir mabeddir ki milyarlara sığmayan cemaatin hepsi aşk ve şevk, huşû ve istiğraklar içinde Hâlık’ını zikrediyor. Yanık, tatlı ve güzel lisanları; şive, nağme, ahenk ve besteleri ile bir ağızdan سُب۟حَانَ اللّٰهِ وَال۟حَم۟دُ لِلّٰهِ وَلَٓا اِلٰهَ اِلَّا اللّٰهُ وَاللّٰهُ اَك۟بَرُ diyorlar.

    Risale-i Nur’un açtığı iman ve irfan ve Kur’an yolunu takip eden, işte böyle muazzam ve muhteşem bir mabede girer. Ve herkes de iman ve irfanı, feyiz ve ihlası nisbetinde feyizyâb olur.

    Edebî Cephesi

    Eskiden beri lafız ve mana, üslup ve muhteva bakımından edibler ve şairler, mütefekkirler ve âlimler ikiye ayrılmışlardır. Bunlardan bazıları, sadece üslup ve ifadeye, vezin ve kafiyeye kıymet vererek manayı ifadeye feda etmişlerdir. Ve bu hal de kendini en çok şiirde gösterir.

    Diğer zümre ise en çok mana ve muhtevaya ehemmiyet vererek özü söze kurban etmemişlerdir.

    Artık Bediüzzaman gibi büyük bir mütefekkirin edebî cephesi bu küçük mukaddime ile kolayca anlaşılır sanırım. Zira Üstad o kıymetli ve bereketli ömrünü, kulaklarda kalacak olan sözlerin tanzim ve tertibi ile değil, bilakis kalplerde, ruhlarda, vicdan ve fikirlerde kudsî bir ideal halinde insanlıkla beraber yaşayacak olan din hissinin, iman şuurunun, ahlâk ve fazilet mefhumunun asırlara, nesillere telkini ile meşgul olan bir dâhîdir. Artık bu kadar ulvi bir gayenin tahakkuku için candan ve cihandan geçen bir mücahid, pek tabiîdir ki fâni şekillerle meşgul olamaz.

    Bununla beraber Üstad; zevk inceliği, gönül hassasiyeti, fikir derinliği ve hayal yüksekliği bakımından hârikulâde denecek derecede edebî bir kudret ve melekeyi haizdir. Ve bu sebeple üslup ve ifadesi, mevzuya göre değişir.

    Mesela, ilmî ve felsefî mevzularda mantıkî ve riyazî delillerle aklı ikna ederken gayet veciz terkipler kullanır. Fakat gönlü mest edip ruhu yükselteceği anlarda ifade o kadar berraklaşır ki tarif edilemez.

    Mesela semalardan, güneşlerden, yıldızlardan, mehtaplardan ve bilhassa bahar âleminden ve Cenab-ı Hakk’ın o âlemlerde tecelli etmekte olan kudret ve azametini tasvir ederken üslup o kadar latîf bir şekil alır ki artık her teşbih, en tatlı renklerle çerçevelenmiş bir levhayı andırır ve her tasvir, hârikalar hârikası bir âlemi canlandırır.

    İşte bu hikmete mebnidir ki bir Nur talebesi Risale-i Nur Külliyatı’nı mütalaası ile –üniversitenin herhangi bir fakültesine mensup da olsa– hissen, fikren, ruhen, vicdanen ve hayalen tam manasıyla tatmin edilmiş oluyor.

    Nasıl tatmin edilmez ki Risale-i Nur Külliyatı, Kur’an-ı Kerîm’in cihanşümul bahçesinden derilen bir gül demetidir. Binaenaleyh onda, o mübarek ve İlahî bahçenin nuru, havası, ziyası ve kokusu vardır.

    Ruhun bu ihtiyacını söyler akan sular

    Kur’an’a her zaman beşerin ihtiyacı var.

    Ali Ulvi Kurucu

    1. کسانی که برای (رضایت) ما به تلاش ایستند و در راه (پیروزی دین) ما جهاد کنند، آنان را در راه‏های منتهی به خود رهنمود (و مشمول حمایت و هدایت خویش) می‏گردانیم، و قطعاً خدا با نیکوکاران است (و کسانی که خدا در صف ایشان باشد پیروز و بهروزند). (عنکبوت: 69).