گفتار نهم

    Risale-i Nur Tercümeleri sitesinden
    Bu sayfa Dokuzuncu Söz sayfasının çevrilmiş sürümü ve çeviri %100 tamamlandı.

    بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ

    فَسُبْحَانَ اللّٰهِ ح۪ينَ تُمْسُونَ وَح۪ينَ تُصْبِحُونَ ❀ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّمٰوَاتِ وَالْاَرْضِ وَعَشِيًّا وَح۪ينَ تُظْهِرُونَ (روم: ١٧ ـ ١٨)

    ای برادر! از من سؤال کرده­ای که حکمت تخصیص وقت نماز به پنج نوبت معین چیست؟ از حکمت های فراوان آن، فقط به یک مورد اشاره می­کنیم.

    آری، وقت هر یک از نمازها در عین حال که زمان آغاز دگرگونی و انقلاب مهمی­ست، آینه یک تصرف عظیم الهی، و انعکاس دهنده احسان­های کلی الهی در آن تصرف نیز می­باشد؛ لذا در آن اوقات به تسبیح و تعظیم بیش­تر و نماز امر شده است؛ نمازی که در واقع شکر و حمد است به درگاه قدیر ذوالجلال به سبب تمام نعمت­های بی­شمار موجود در میانِ دو وقت مذکور. برای آن­که این معنای ظریف و عمیق تا حدودی فهمیده شود، باید همراه نفس من به «پنج نکته» زیر گوش فرا دهی:

    نکته نخست:

    معنای نماز، تسبیح و تعظیم حضرت حق و سپاسگزاری از اوست، یعنی فرد در برابر جلال او، قولاً و فعلاً «سبحان الله» می­گوید و او را تقدیس می­کند. نیـز در برابر کمـال او به صورت لفظی و هم به صورت عملی «الله اکبر» می­گوید و او را بزرگ می­شمارد. در برابر جمال­اش نیز با قلب و زبان و بدن «الحمدلله» می‌گوید و شکرش را به جا می­آورد.

    معلوم می­شود تسبیح و تکبیر و حمد، در حکم هسته­های اصلی نمازند. این است که سه مورد یاد شده در جای جای حرکات و اذکار نماز وجود دارد. نیز به همین دلیل است که برای تأکید بر معنای نماز و تقویت آن، پس از اتمام نماز، کلمه­های مبارک مذکور سی و سه مرتبه تکرار می­شوند. در واقع با این سه کلمه­ی مجمل بر معنای نماز تأکید می‌گردد.

    نکته دوم:

    معنای عبادت این است: بنده در درگاه الهی، قصور و عجز و فقر خویش را ببیند و در برابر کمال ربوبی، قدرت صمدانی، و رحمت الهی با حیرت و محبت سجده کند؛

    یعنی هم­چنان که سلطنت ربوبیت اقتضای عبودیت و اطاعت را دارد، قدسیت ربوبیت طالب پاکی و طهارت هم هست تا عبد قصور خویش را ببیند، طلب استغفار کند و پروردگار خود را با تسبیح، یعنی گفتن «سبحان الله»، از تمامی نقایص، پاک و مبرا و از افکار باطل اهل ضلالت، منزّه و معلا دانسته و مقدس و معرا از همه نارسایی­های عالم اعلام کند.

    همین طور کمال قدرت ربوبیت اقتضا دارد که عبد با دیدن ضعف خود و عجز مخلوقات، با تحسین و حیرت در برابر عظمت آثار صمدانی «الله اکبر» بگوید و با خضوع، به رکوع برود و به او پناه ببرد و به او توکل کند.

    خزانه بی­پایان رحمت ربوبیت نیز اقتضا می­کند عبد با زبان دعا و نیایش، نیازهای خود و فقر و احتیاج همه مخلوقات را اظهار دارد و احسان­ها و انعام­های پروردگارش را نیز با شکر و ثنا و بیان «الحمد لله» اعلام نماید.

    معلوم می­شود افعال و اقوال موجود در نماز در برگیرنده این معانی­ست و به همین دلایل از سوی خداوند وضع شده­اند.

    نکته سوم:

    هم­چنان که انسان نمونه کوچکی از این عالم بزرگ است، و سوره شریف فاتحه تمثال منور قرآن عظیم‌ُ الشأن محسوب می­شود؛ نماز نیز فهرستی‌ست نورانی که انواع عبادات را در بر می­گیرد؛ و نقشه­یی قدسی­ست که بر الوان عبادات همه اصناف مخلوقات اشاره دارد.

    نکته چهارم:

    هم­چنان که عقربه­های یک ساعت هفتگی که ثانیه­ها و دقیقه­ها و ساعات و روزها را شمارش می­کنند ناظر بر هم هستند، نمونه هم­اند و حکم یک­دیگر را می­یابند؛ در عالم دنیا نیز که به منزله ساعت کبرای حضرت حق است، گردش شب و روز که در حکم ثانیه آن بوده، و سال­ها که دقایق را شمارش می‌کنند، و طبقات عمر انسان که ساعت­ها را می­شمرند، و ادوار عمر عالم که روزها را شمارش می­کنند ناظر بر هم­اند، مثال هم­اند و در حکم یک­دیگر می­باشند و هم­دیگر را به خاطر می­آورند. برای نمونه:

    زمان فجر تا طلوع (خورشید) به اول بهار، به لحظاتی که انسان در رحم مادر جای می­گیرد، و به روز نخست از ایام شش­گانه آفرینش زمین و آسمان­ها شباهت دارد، آن­ها را به خاطر می­آورد و شئونات الهی موجود در آن­ها را (به ما) یادآور می­شود.

    زمان ظهر، به میانه فصل تابستان، به کمال دوره جوانی، و به دوره خلقت انسان در عمر دنیا شبیه است و به آن­ها اشاره دارد و تجلیات رحمت و فیوضات نعمت در آن­ها را به یاد می­آورد.

    زمان عصر به فصل پاییز، به دوره سالمندی، به عصر سعادتِ زمـان پیامبرِ آخر الزمان (عَلیهِ الصَّلاةُ و السّلام) شباهت دارد و شئونات الهی و انعام­های رحمانی آن­ها را به یاد می­آورد.

    زمان مغرب به افول بسیاری از مخلوقات در انتهای موسم پاییز، به وفات انسان، و به نابودی دنیا در مرحله آغازین قیامت یادآور می‌شود؛ تجلیات جلالی را تفهیم و بشر را از خواب غفلت بیدار کرده و موجب هوشیاری او می­شود.

    زمان عشاء عالم ظلمات را به یاد می­آورد که تمام آثار عالم روز را با کفن سیاه می­پوشاند، و زمستان را یادآوری می­کند که با کفن سپید سطح زمین مرده را می­پوشاند، هم­چنین حکایت دارد که آثار باقی مانده از انسانِ متوفّی نیز وفات نموده و زیر پرده­ای از فراموشی قرار گرفته است، همین طور بسته شدن کامل دنیا را هشدار می­دهد که دار امتحان است، و نیز تصرفات باشکوه قهار ذوالجلال را اعلام می­دارد.

    زمان شب معنای زمستان و قبر و عالم برزخ را (به ما) می­فهماند و به انسان یادآور می­شود که روح بشر تا چه حد نیازمند رحمت رحمانی­ست. به او تفهیم کرده و او را بیدار می­کند که تهجد، در شب و تاریکی قبر و ظلمات برزخ تا چه حد نورانیتی لازم و ضروری­ست؛ و در همه این دگرگونی­ها نعمت­های بی­پایان منعم حقیقی را اخطار کرده و اعلام می‌دارد که او تا چه حد شایسته حمد و ثنا می­باشد.

    صبح ثانی بامداد قیامت را به یاد می­آورد. همان قدر که صبح این شب و بهار این زمستان، معقول و لازم و قطعی­ست، بامداد قیامت و بهار برزخ نیز قطعی و یقینی­ می­باشد.

    معلوم می­شود هر یک از اوقات پنج­گانه (نماز) هم­چنان که در ابتدای انقلابی مهم قرار دارند و دگرگونی­های عظیم را یادآور می­شوند، با اشاره­ی تصرفات بزرگ روزانه قدرت صمدانی، معجزات سالیانه و عصری و دهری قدرت و هدایای رحمت را خاطر نشان می­کنند. به سخن دیگر شایسته و مناسب است نماز فرض ـ که اصل وظیفه فطری، اساس بندگی و دِینی قطعی­ست ـ در اوقات یاد شده ادا گردد.

    نکته پنجم:

    انسان به لحاظ فطری بسیار ضعیف است، و هر چیزی موجب ناراحتی او می­شود، و متأثر و متألم­اش می­کند. نیز بسیار درمانده است؛ در حالی که دشمنان زیادی دارد و بلایای متعددی متوجه او می­باشد؛ هم­چنین بسیار فقیر و تهیدست است؛ در حالی که نیازهای بسیار فراوانی دارد؛ همین طور تن پرور و ناتوان است؛ در حالی که مسئولیت­های حیاتی او به غایت سنگین­اند. انسانیت او را با جهان هستی مرتبط می­کند، در حالی که زوال و نابودی همه چیزهایی که دوست دارد و دور شدن از آن­ها، موجب رنجش همیشگی او می­شود. عقل و خرد او را به مقاصد عالی و ثمرات ماندگار رهنمون می­شود؛ در صورتی که دست­اش کوتاه و عمرش ناچیز و توانش اندک و صبرش کم است.

    اینک دانسته می­شود که تا چه حد برای روحی با چنین وضع و حال، لازم و ضروری­ست تا هنگام فجر با نماز و نیاز به درگاه قدیری ذوالجلال و رحیمی ذوالجمال برود و عرض حال کرده و توفیق و مدد طلب نماید تا در رویدادهایی که در طول روز با آن­ها مواجه خواهد بود و در تحمل بارهایی که بر دوش خواهد کشید و وظایفی که عهده­دار خواهد شد نقطه اتکا و اتکال لازمی داشته باشد.

    ظهر زمانی است که روز به کمال رسیده و میل به زوال دارد؛ لحظات تکمیل کارهای روزانه است و زمان استراحت موقتی از فشارهای شغلی؛ ظهر زمانی­ست که روح انسان بر اثر غفلت و سراسیمگی حاصل از کارهای سنگین و گذرای دنیای فانی، نیازمند نفسی تازه است، زمانی­ست که انعام­های الهی آشکار می­گردد.

    خواندن نماز ظهر بدین معناست که روح بشر برای رهایی از تضییقات مذکور، و خلاصی از آن غفلت، دست از امور بی­معنا و گذرای یاد شده بشوید و در درگاه قیوم باقی که مُنعم حقیقی­ست حاضر گردد، دست بسته، به شکر و حمد همه نعمت­ها بپردازد و از او طلب یاری کند، و در برابر جلال و عظمت حق به رکوع رود و اظهار عجز کند و در مقابل کمال بی­زوال و جمال بی­مثال او سجده نماید و حیرت و محبت و کرنش خود را بیان کند. کسی که پی به زیبایی و دلنشین بودن و لزوم و مناسبت این موضوع نبرد انسان نیست …

    عصر، زمان حزین فصل پاییز، و حالت غم انگیز سالمندی، و موسم دردناک آخرالزمان را به یاد می­آورد و متذکر می­شود. عصر، هم زمان به نتیجه رسیدن کارهای روزانه است و هم زمان تشکیل مجموعه عظیمی از نعمت­های الهی چون صحت و سلامتی و خدمات خیری­ست که شخص در آن روز مظهر آن­ها گردیده است؛

    هم­چنین با اشاره­ی میل خورشید بزرگ به افول، زمان آن رسیده است که اعلام شود انسان مسافر مأموری‌ست و همه چیز گذرا و بی­قرار است. انسان دارای روحی­ست که طالب جاودانگی­ست و برای ابدیت آفریده شده، و در برابر احسان، به پرستش می­پردازد و از فراق و دوری متألم می­گردد؛ اینک همو بر می­خیزد و وضو می­گیرد تا نماز عصر را به پا دارد، لذا به درگاه صمدانی قدیم باقی و قیوم سرمدی، عرض مناجات می­کند، به التفات رحمت بی­زوال و بی­پایان او پناه می‌برد، در برابر نعمت­های بی­شمارش­اش شکر و حمد می­گوید، در مقابل عزت ربوبیت­اش ذلیلانه به رکوع می­رود، در برابر سرمدیت الوهیت­اش با نهایت افتادگی و فروتنی سجده می­کند، تسلایی واقعی برای قلب و آرامشی برای روح خویش می­یابد و در محضر کبریایی حق کمر همت برای عبودیت می­بندد. کسی که (به معنی واقعی کلمه) انسان است می­فهمد که اقامه چنین نماز عصری چه مسئولیت عظیمی­ست، چه خدمت مناسبی­ست، تا چه حد ادای دینی فطری و به جا می‌باشد، و تا چه حد کسب سعادتی به غایت دلنشین است.

    زمان مغرب، یادآور آغاز زمستان و غروب مخلوقات زیبا و نازنین فصول تابستان و پاییز در وداعی حزن انگیز است؛ همین طور زمان وفات انسان را یادآور می­شود که با فراقی دردناک از هر آن­چه دوست می­دارد جدا و وارد قبر می­شود. نیز یادآور زمانی­ست که دنیا طی زلزله‌ی سکرات می­میرد و تمام سکنه­اش به عالمی دیگر کوچ می­کنند و چراغ این جهان که دار امتحان است خاموش می‌گردد. نیز به کسانی که محبوبان فانی در زوال را می­ستایند به شدت هشدار می­دهد.

    آری، روح انسان که فطرتاً آینه مشتاق جمالی باقی­ست در زمان نماز مغرب، به­سوی عرش عظمت قدیم لم یزل و باقی لایزالی رو می­گرداند که همه کارهای عظیم ذکر شده را انجام می­دهد و عوالم جسیم یاد شده را تدبیر و تبدیل می­کند؛ لذا فراتر از فانیان مذکور «اَللّٰهُ اَك۟بَرُ‌» می­گوید، دست از همه آن­ها می‌شوید، برای خدمت به مولا دست بسته و در حضور دائم باقی قیام می­کند و «اَل۟حَم۟دُ لِلّٰهِ» می­گوید. آن­گاه کمال بی­نقص، جمال بی­نظیر، و رحمت بی­پایان­اش را حمد و ثنا می­گوید و با بیان اِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيَّاكَ نَسْتَع۪ينُ در برابر ربوبیت بی‌یاور، الوهیت بی­شریک، و سلطنت بی­وزیرش عرض عبودیت و استعانت می­کند.

    سپس در مقابل کبریای بی­انتها، قدرت بی­حد و حصر، و عزت بی­عجز او به رکوع می­رود؛ و به این ترتیب با تمام عالم هستی، ضعف و ناتوانی و فقر و ذلت خویش را اظهار کرده و با گفتن «سُبحَانَ رَبِّیَ العَظّيم» پروردگار عظیم­اش را تسبیح می­گوید، سپس در برابر جمال بی زوال ذات، صفات قدسی لایتغیر، و کمال سرمدی بی‌تبدیل­اش سجده می­کند و غرق حیرت و محویت، ترک ماسوی گفته، محبت و عبودیت خویش را اعلام می­دارد؛ او بدل از همه فانیان، جمیلی باقی و رحیمی سرمدی را می­یابد و با گفتن «سُبحَانَ رَبِّیَ الاَعلَی» به تقدیس رب اعلایش می­پردازد که منزه از زوال و مبرای از قصور است.

    آن­گاه به تشهد می­پردازد، می­نشیند و تحیات مبارک و صلوات طیبه‌ی تمام مخلوقات را از سـوی خویش به آن جمیل لم‌‌یزل و جلیل لایزال اهدا می­کند، و با سلام کردن بر رسول اکرم او بیعت خویش را تجدید کرده اطاعت از اوامرش را اظهار می­دارد؛ و برای تجدید و تنویر ایمان خود به مشاهده نظم حکیمانه قصر کائنات می­پردازد و به وحدانیت صانع ذوالجلال شهادت می­دهد؛

    همین طور نماز مغرب را که به معنای شهادت به رسالت محمد عربی عَلیهِ الصَّلاةُ و السّلام است اقامه می­کند؛ پیامبری که مبلغ سلطنت ربوبیت، و مرضیات اوست و ترجمان آیات کتاب کائنات می­باشد. کسی را تصور کنید که در نیابد خواندن نماز مغربی این چنین تا چه حد مسئولیتی لطیف و نظیف است و چه خدمت عزیز و دلنشینی­ست، و چه عبودیتی زیبا و دوست داشتنی­ست، و تا چه حد حقیقتی جدی­ست، و چگونه مصاحبتی باقی و سعادتی دائمی در این مسافرخانه فانی­ست، چنین کسی چگونه می­تواند آدم باشد؟

    عشاء، زمانی­ست که باقی مانده آثار روز در افق هم از بین می­رود و شب، جهان هستی را در بر می­گیرد. عشاء یادآور تصرفات ربانی قدیر ذوالجلالی­ست که «مُقَلِّبُ الَّيْلِ وَ النَّهَار» است و صفحه سپید روز را به پهنه سیاه شب تبدیل می‌کند؛ و اجراییات الهی حکیم ذوالکمالی را خاطر نشان می­شود که «مُسَخِّرُ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ» است و صفحه سبز و زیبای تابستان را به عرصه سرد و سپید زمستان مُبدل می­سازد؛ هم­چنین شئونات الهی خالق موت و حیات را در از میان رفتن تدریجی بقیه آثار اهل قبور در دنیا یادآور می­شود و انتقال کامل­شان به عالم دیگر را خاطر نشان می­کند. عشاء زمانی­ست که به یاد انسان می­آورد و به او تذکر می­دهد که دنیای تنگ و حقیر و فانی، روزی به­طور کل نابود می­شود و با سکراتی عظیم می­میرد؛ به همین ترتیب تصرفات جلالی و تجلیات جمالی خالق ارض و سماوات را در ظهورِ عالمِ گسترده و باقی و عظیم آخرت یادآور می­شود.هم­چنین اثبات می­کند که مالک و متصرف، و معبود و محبوب حقیقی این عالم، کسی می‌تواند باشد که شب و روز، زمستان و تابستان، و دنیا و آخرت را چون صفحات یک کتاب، به آسانی ورق بزند، بنویسد و پاک کند و تغییر بدهد. عشاء وضعیتی‌ست که اثبات می­کند قادری مطلق هست که بر همه موارد فوق حکم می­کند.

    روح بشر که بی­نهایت ناتوان و ضعیف و فقیر و نیازمند است و در حال غرق شدن در ظلمات بی­نهایت آینده و گرفتار تلاطم حوادثی بی­پایان، برای اقامه‌ی نماز عشاء بدان معنا که گفتیم، چون ابراهیم (ع) لَٓا اُحِبُّ الْاٰفِل۪ينَ (انعام: ٧٦) می­گوید و با نماز به درگاه معبود لم یزل و محبوب لایزال پناه می­برد و در این جهان فانی، و عمر فانی، در این دنیای تاریک و آینده ظلمانی، به مناجات با یک باقی سرمدی پرداخته، اندک مصاحبتی باقی انجام داده و نور هدایت و التفات رحمتِ رحمان رحیم را مشاهده کرده طلب خواهد کرد که در عمر چند دقیقه­ای باقی او بر دنیای­اش نور افشانی می­کند و آینده­اش را روشنایی می­بخشد و بر زخم­های حاصل از فراق و زوال دوستان و خویشاوندان­اش مرهم می­نهد.

    نیز دنیایی را که موقتاً او را فراموش کرده و پنهان شده است به فراموشی می­سپرد و دردهایش را با گریستن قلب خویش به درگاه رحمت حق اظهار می­دارد، و پیش از خوابیدن که شبیه مرگ بوده و هر احتمالی در آن ممکن است، برای به جا آوردن آخرین مسئولیت بندگی و بستن دفتر اعمال روزانه خود با حسن ختام، به نماز می­ایستد و این بدان معنا­ست که برای حضور در برابر معبود و محبوبی باقی، بدل از همه محبوبان فانی، و مصاحبت با قدیری کریم، بدل از همه گدایی­هایی که از افراد ناتوان کرده است، و نجات از شر همه موجودات مُضری که اندام آدمی را به لرزه در می­آورند، در محضر حفیظی رحیم حاضر می­شود ...

    آغاز نماز با فاتحه است بدین معنی که به جای مدح و ستایش و احساس دِین در برابر مخلوقات فقیر و ناقصی که مفید فایده نیستند و در جای خود قرار ندارند باید رب العالمینی را مدح و ثنا گفت که کامل مطلق و رحیم کریم است؛

    لذا با ترقی به خطاب اِيَّاكَ نَعْبُدُ با کوچکی و هیچی و بی­کسی خود به مالک یوم الدین که سلطان ابد و ازل است انتساب می­جوید و به مقام مهمانی ارجمند و مسئولی مهم می‌رسد. با گفتن اِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيَّاكَ نَسْتَع۪ينُ به نام تمام مخلوقات، همه عبادت­ها و استعانت­های جماعت کبرای کائنات و جمعیت عظمای آن را تقدیم او می­کند؛

    به همین ترتیب با بیان اِهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَق۪يمَ طالب هدایت صراط مستقیمی می‌شود که مسیری نورانی بوده و در تاریکی آینده رو به سعادت ابدی دارد.

    او اینک به کبریای ذات ذوالجلالی می­اندیشد که نباتات به خواب رفته، خورشیدهایی که چون حیوانات خود را پنهان کرده­اند، و ستارگان هوشیار هر یک چون سربازی مُسخر فرمان اویند و در مهمان­خانه جهان به مثابه خدمتکار یا چراغ او عمل می­کنند، و با گفتن «اَللّٰهُ اَك۟بَرُ» به رکوع می­رود.

    به سجده کبرای تمام مخلوقات فکر می­کند یعنی زمانی که مانند همه مخلوقاتی که در چنین شبی خفته­اند، انواع مخلوقات هر سال و هر عصر، حتی زمین و حتی دنیا چون ارتشی منظم و شاید مانند سربازی مطیع با فرمان کُن فَيَکُون از وظیفه عبودیت دنیوی خود ترخیص می­گردند؛ یعنی در زمان عزیمت به عالم نهان و غیب، در زوالی با نهایت نظم و ترتیب، بر سجاده غروب، « اَللّٰهُ اَك۟بَرُ » می­گویند و سجده می­کنند؛

    آن­ها همه باز هم با صیحه و بیدار باشی حیات بخش و برآمده از فرمان کُن فَيَکُون دوباره در بهار، قسمی به طور عینی، و قسم دیگر به طور مثالی محشور شده، قیام می­کنند و برای خدمت به مولا کمر همت می­بندند. لذا این انسان ناچیز در اقتدا به آن­ها در بارگاه حضور رحمان ذوالکمال و رحیم ذوالجمال، غرق در محبتی حیرت­آمیز، تواضعی ماندگار، و تذللی با عزت، «الله اکبر» می‌گوید و به سجده رفته و به نوعی به معراج می­رود. تو قطعاً دریافته­یی که اقامه چنین نماز عشایی تا چه حد دلنشین و زیبا و لذت بخش و متعالی و عزیز و دلچسب، و تا چه حد وظیفه­یی معقول و مناسب، و تا کجا خدمت و عبودیت و حقیقتی جدی­ست.

    پس هر کدام از اوقات پنج­گانه نماز، اشارتی هستند به انقلابی عظیم، و نشانه‌یی از اجراییات جسیم ربانیه، و علامتی برای انعام­های کلیه الهی. نمازهای فرض که بر ذمه انسان است و انسان ملزم به انجام آن­ها می­باشد به اوقات مذکور اختصاص داده شده و این نهایت حکمت است ...

    سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَٓا اِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا اِنَّكَ اَنْتَ الْعَل۪يمُ الْحَك۪يمُ

    «اَللّٰهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ عَلَى مَنْ اَرْسَلْتَهُ مُعَلِّمًا لِعِبَادِكَ لِيُعَلِّمَهُمْ كَيْفِيَّةَ مَعْرِفَتِكَ وَ الْعُبُودِيَّةَ لَكَ وَ مُعَرِّفًا لِكُنُوزِ اَسْمَائِكَ وَ تَرْجُمَانًا لآيَاتِ كِتَابِ كَائِنَاتِكَ وَ مِرْآتًا بِعُبُودِيَّتِهِ لِجَمَالِ رُبُوبِيَّتِكَ وَ عَلَى آلِهِ وَ صَحْبِهِ اَجْمَعِينَ وَ ارْحَمْنَا وَ ارْحَمِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ آمِينَ بِرَحْمَتِكَ يَا اَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ»



    گفتار هشتم | گفتارها | گفتار دهم