|
|
(Aynı kullanıcının aradaki diğer 33 değişikliği gösterilmiyor) |
28. satır: |
28. satır: |
| من وظایف بیشماری دارم. وارد هر مخلوقی میشوم و کاری میکنم. تو آیا از چنان علم و قدرتی برخوردار هستی که مرا در همة آن وظایف بهکار گماری؟ | | من وظایف بیشماری دارم. وارد هر مخلوقی میشوم و کاری میکنم. تو آیا از چنان علم و قدرتی برخوردار هستی که مرا در همة آن وظایف بهکار گماری؟ |
|
| |
|
| ذرات بسیار زیادی چون من وجود دارند که تعدادشان قابل شمارش نیست، ما کارهایمان را باهم انجام میدهیم (<ref> آری هر چیز متحرک از ذرات تا سیارات با خاتم صمدیتی که در خود دارد بر وحدت دلالت میکند؛ و با حرکات خویش هر کجا که درآید آن را به نام وحدت ضبط و وارد ملک مالک خود میکند. مخلوقاتی که فاقد حرکت اند از نباتات تا نجوم ثوابت، هر یک در حکم مُهر وحدانیتاند، و مکان خویش را چون مکتوبی از مکتوبات صانع مینمایانند. پس هر نبات و میوهیی مُهر وحدانیت و سکه وحدت است و مکان و موطن خویش را به نام وحدت و به عنوان مکتوبی از صانع خویش نشان میدهد. خلاصه این که هر چیزی با حرکت خود همه چیزها را به نام وحدت ضبط میکند، پس باید گفت آن که همه ستارهها را در اختیار ندارد نمیتواند ذرهیی را پروردگار باشد.</ref>). | | ذرات بسیار زیادی چون من وجود دارند که تعدادشان قابل شمارش نیست، ما کارهایمان را باهم انجام میدهیم (<ref> آری هر چیز متحرک از ذرات تا سیارات با خاتم صمدیتی که در خود دارد بر وحدت دلالت میکند؛ و با حرکات خویش هر کجا که درآید آن را به نام وحدت ضبط و وارد ملک مالک خود میکند. مخلوقاتی که فاقد حرکت اند از نباتات تا نجوم ثوابت، هر یک در حکم مُهر وحدانیتاند، و مکان خویش را چون مکتوبی از مکتوبات صانع مینمایانند. پس هر نبات و میوهیی مُهر وحدانیت و سکه وحدت است و مکان و موطن خویش را به نام وحدت و به عنوان مکتوبی از صانع خویش نشان میدهد. خلاصه این که هر چیزی با حرکت خود همه چیزها را به نام وحدت ضبط میکند، پس باید گفت آن که همه ستارهها را در اختیار ندارد نمیتواند ذرهیی را پروردگار باشد.</ref>). تو آیا از چنان حکم و اقتداری برخوردار هستی که همه ذرات مانند مرا زیر فرمان خود قرار دهی و به کار بگیری؟ |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> | | اگر بتوانی مالک حقیقی و متصرف موجوداتی مانند گلبلولهای سرخ شوی که من ذرهیی از اجزایشان هستم میتوانی ادعا کنی پروردگار من هستی و میتوانی موجودیت مرا به کسی جز حضرت حق نسبت دهی؛ در غیر این صورت باید ساکت شوی! |
| O müddeî, maddiyyunların dedikleri gibi dedi ki: “Öyle ise sen kendi kendine mâlik ol. Neden başkasının hesabına çalışmasını söylüyorsun?”
| | |
| </div>
| | تو پروردگار من نیستی و دخالتی هم نمیتوانی داشته باشی، زیرا در وظایف و حرکات امثال من چنان نظم دقیقی وجود دارد که تا کسی از حکمت بیمنتها و دانشی محیط بر همه چیز برخوردار نباشد نمیتواند دخالتی کند. اگر دخالت کند همه چیز را بر هم خواهد زد. کسی چون تو بیجان و عاجز و نابینا که دو دستش در سیطره دو نابینای دیگر چون تصادف و طبیعت است به هیچ وجه نمیتواند در این موارد دخالتی کند. |
| | |
| | مدعی طبق قول مادیون گفت: «پس مالک خود باش؛ چرا به حساب دیگران کار میکنی؟» |
| | |
| | ذره در پاسخ گفت: «اگر عقلی به بزرگی خورشید داشتم و از دانشی فراگیر چون شعاعهای نور خورشید برخوردار بودم و قدرتی گسترده مانند گرمای آن داشتم و از حواسی محیط مانند هفت رنگ موجود در روشنایی خورشید برخوردار بودم، اگر در هر موجودی که در آن کار میکنم، و در هر جایی که از آن میگذرم فرمانی نافذ، و چشمی بینا که متوجه هر چیز است داشته باشم؛ شاید مانند تو حماقت میکردم و مدعی میشدم که مالک خویشم، حالا زودتر از این جا برو که از من خیری به تو نخواهد رسید.» |
| | |
| | نماینده شریکها وقتی از ذره مأیوس شد با این امید که ممکن است بتواند از گلبولهای سرخ فایدهیی نصیب خود کند با یکی از آنها رو به رو شد و به نام اسباب و با زبان طبیعت و فلسفه رو به او گفت: «من مالک و پروردگار تو هستم.» |
| | |
| | گلبول سرخ یعنی همان موجود گرد و سرخ رنگ با زبان حقیقت و حکمت الهی مطالب زیر را میگوید و او را طرد میکند: |
| | |
| | من تنها نیستم، اگر میتوانی مالک همه ما شوی که وظیفه و مأموریت و ساختارمان در خون، مشابه هم است، و اگر از چنان حکمت دقیق و قدرت عظیمی برخوردار هستی که بتوانی مالک همه سلولهای بدن گردی که ما در آنها جریان داریم و با کمال حکمت خدمتگزارشان میباشیم، این توانایی را نشان بده! اگر قادر به این کار باشی ممکن است ادعایت معنایی بیابد، اما ابلهی چون تو با طبیعت ناشنوا و قدرت کوری که ادعای در اختیار داشتنش را میکنی نه تنها نمیتواند مالک چیزی شود، بلکه به اندازه ذرهیی دخالت هم نمیتواند بکند. |
| | |
| | زیرا نظم موجود در ما چنان دقیق است که فقط ذات بینای هر چیز، شنوای هر چیز، دانای هر چیز و قادر بر انجام هر کار میتواند بر ما حکم براند. پس خاموش باش! وظیفه من آن قدر مهم و نظمم چنان کامل و دقیق است که زمان پاسخ دادن به سخنان درهم و پریشان تو را ندارم. |
| | |
| | آن گاه مدعی که نتوانسته بود او را فریب دهد از آن جا میرود و با منزلگاههای کوچکی که در بدن، سلول نامیده میشوند مواجه میشود. با زبان طبیعت و فلسفه میگوید: «نتوانستم ذره و گلبول را مجاب کنم. امیدوارم تو سخنم را درک کنی، زیرا تو مانند منزلی بسیار کوچک از چند چیز ساخته شده یی. من قادر به ایجاد تو هستم. مُلک حقیقی و مصنوع من شو.» |
| | |
| | سلول به زبان حکمت و حقیقت پاسخ میدهد: |
| | |
| | من گرچه موجود بسیار کوچکی هستم، اما از وظایف بسیار بزرگ و مناسبات بسیار ظریفی برخوردارم. ارتباطاتی با هیأت جامع و همه سلولهای بدن دارم. از جمله در ارتباط با شراین و شاهرگها، عصبهای محرکه و حساس، قوای جاذبه، دافعه، مولده و مصوِّره در بدن وظایف عمیق و مهمی بر عهده دارم، اگر قدرت و علمی داری که میتوانی کل بدن، همه رگها و عصبها و قوا را به وجود آورده، کار تنظیمشان را تدبیر نموده و آنها را به کار بگیری؛ و اگر از چنان حکمت فراگیر و قدرت نافذی برخوردار هستی که بتوانی در من و همه سلولهای بدن که از نظر صُنع و کیفیت مشابه هم هستیم، تصرفی کنی، آن را نشان بده! در آن صورت است که میتوانی ادعا کنی من قادر به ایجاد تو هستم؛ وگرنه از این جا دور شو! گلبولهای سرخ برای من غذا میآورند و گلبولهای سفید نیز با امراضی که به من حمله ور میشوند مقابله میکنند. کارهای زیادی دارم، مرا مشغول مکن! |
| | |
| | در ضمن کسی چون تو عاجز و بیجان و ناشنوا و نابینا به هیچ وجه قادر به دخالت در این امور نیست، زیرا ما از چنان نظم دقیق و ظریف و کاملی (<ref> صانع حکیم بدن انسان را همچون شهری در غایت نظم و ترتیب آفریده است. قسمی از رگها در بدن نقش تلفن و تلگراف را ایفا میکنند. قسم دیگری از آنها در حکم لولههای آب اند و مدار انتقال خون که برای بدن چون آب حیات است میشوند. در خون نیز دو نوع گلبول خلق شده است: یک نوع آن را گلبول سرخ مینامند که با قانونی الهی ارزاق را به سلولها میرسانند. (مانند بازرگانان و مأموران توزیع ارزاق) نوع دیگر، گلبولهای سفید هستند که نسبت به دیگرگلبولها در اقلیت میباشند. وظیفه آنها این است که در مواجه با بیماریها همچون سرباز مقابله کنند. وقتی وارد عمل میشوند مانند درویش مولوی با دو حرکت دَوَرانی به سرعت وضع عجیبی به خود میگیرند. مجموعه خون نیز دو وظیفه عمومی دارد: نخست بازسازی سلولهاست و دومی جمع آوری سلولهای از کار افتاده و پاک سازی بدن. دو نوع رگ به نامهای شاه رگ و شریان هست که یکی از آنها خون صاف را منتقل میکند و در واقع مجرای آن است، دیگری مجرای خون آلودهییست که ناخالصیها را جمع میکند. نوع دوم خون را به شُشها یعنی مرکز تنفس میرساند. صانع حکیم دو عنصر خلق کرده و در هوا قرار داده است، ازت و اکسیژن. وقتی هنگام تنفس اکسیژن با خون تماس پیدا میکند کربن را که موجب آلودگی خون میشود چون کهربا به سوی خود جذب میکند، آن دو با هم ترکیب شده و به مادهیی زهرآگین به نام دی اکسید کربن که حالتی بخار مانند دارد تبدیل میشوند. این حالت هم حرارت غریزی را تأمین میکند و هم موجب تصفیه خون میشود، زیرا صانع حکیم مناسبت شدیدی را که در کیمیا «عشق کیمیاوی» نامیده میشود، به اکسیژن و کربن عطا کرده است؛ لذا این دو عنصر هنگام نزدیک شدن به هم براساس قانون الهی مذکور به هم میآمیزند. از نظر علمی اثبات شده است که از ترکیب حرارت حاصل میشود، زیرا ترکیب و امتزاج نوعی احتراق است. حکمت این مطلب چنین است: ذرات و اتمهای این دو عنصر هر یک حرکات جداگانهیی دارند؛ در زمان امتزاج، هر دو اتم یعنی اتمی از این عنصر و اتمی از عنصر دیگر با هم ترکیب میشوند، یعنی حرکتی مبتنی بر یک حرکت مطرح است، حرکت دیگر معلق میماند. پیش از امتزاج و ترکیب دو حرکت مطرح بود، اما حالا دو ذرّه تبدیل به یک ذرّه میشوند. دو ذرّه حالا دیگر از یک حرکت برخوردار هستند. حرکت دیگر براساس قانون صانع حکیم تبدیل به حرارت میشود. اساساً این یک قانون و قاعده است که: «حرارت از حرکت تولید میشود.» براساس همین راز است که حرارت غریزی در بدن انسان، با این امتزاج کیمیایی تأمین میشود و چون کربن خون اخذ میشود، صاف و پاکیزه میگردد. این است زمانی که نفس وارد بدن میشود هم آب حیات وجود را تمیز میکند و هم آتش حیات را شعله ور میسازد. وقتی هم که از بدن خارج میگردد ثمرهیی چون کلمه را که از معجزات قدرت الهیست نتیجه میدهد. فَسُبحَانَ مَن تَحیَّر فِی صُنعِهِ العُقُول!</ref>) برخوردار هستیم که اگر حکیم مطلق، قدیر مطلق و علیم مطلقی نباشد که بر ما حکمرانی کند تمام نظم و ترتیب مان به هم میریزد. |
| | |
| | مدعی بعد از آن که این بار هم مأیوس شد، با بدن یک انسان مواجه گردید. باز هم براساس زبان ابلهانه فلسفه و طبیعت کور طبق قول طبیعیون میگوید: «من مالک تو هستم، من تو را به وجود آوردهام یا سهمی در وجود تو دارم.» |
| | |
| | بدن انسان با زبان حقیقت و حکمت، و لسانِ حال نظمِ وجودی خود، پاسخ میدهد: |
| | |
| | «اگر از قدرت و علمی برخوردار هستی که بتوانی بر بدن همهی انسانها - که امثال من هستند، و مهر قدرت و طرّه فطرتی یکسان برروی همهی ماست - حقیقتاً تصرف کنی، و اگر از ثروت و حاکمیتی برخوردار هستی که بتوانی مالک مخزن ارزاق من از آب و هوا تا نباتات و حیوانات شوی، و اگر صاحب قدرت بینهایت و حکمت بیمنتهایی هستی که لطایف معنوی، فراخ و متعالی مانند روح، قلب و عقل را در ظرف تنگ و بیمقدار و محدودی چون من قرار دهی و با کمال دانایی به کار بگیری و موجب طاعات و عباداتم گردی، آن را ظاهر کن و نشان بده، و آن گاه بگو من تو را خلق کرده ام؛ و گرنه ساکت شو! نیز به گواهی نظم دقیقی که در وجود من هست و مُهر وحدتی که بر چهرهام زدهاند، صانع من ذاتیست که بر انجام هر کاری قادر و بر هر چیزی عالم است، همه چیز را میبیند و همه چیز را میشنود. درماندهیی چون تو نمیتواند در صُنع او ذرهیی دخالت کند.» |
| | |
| | وکیل همه شریکها میبیند در بدن هم قادر به دخالتی نیست. با نوع انسان مواجه میشود، از درون میگوید: «شاید در میان این جماعت پراکنده و درهم برهم همان طور که شیطان در افعال اختیاری و امور اجتماعیشان دخالت میکند من هم در احوال وجودی و فطریشان دستی ببرم، دخالتی کنم و جایی بیابم؛ در آن صورت خواهم توانست بر بدن و سلولهای بدن که مرا طرد کردند حکم برانم.» |
| | |
| | لذا باز هم با زبان طبیعت ناشنوا و فلسفه سرگردان به نوع بشر گفت: |
| | |
| | «شما بسیار آشفته و متفرق دیده میشوید، من رب و مالک شما هستم یا حداقل در این باب سهمی دارم.» |
| | |
| | آنگاه نوع انسان با زبان حق و حقیقت و زبان حکمت و نظم میگوید: |
| | |
| | اگر دارای چنان قدرت و حکمتی هستی که بتوانی لباسی را که از تاروپودهای رنگارنگ و از انواع گوناگون حیوانات و نباتات و نوع ما با کمال حکمت دوخته شده و بر تن کرهی زمین پوشانیده شده تهیه کنی و قالیچه پر نقش و نگاری را که از امتزاج صدها هزار نوع ذی حیات ایجاد و بر سطح زمین گسترده شده به وجود آوری و هر از چندی در نهایت حکمت آن را بازسازی و تجدید کنی؛ و اگر دارای قدرتی محیط و حکمتی عالم شمول هستی که بتوانی در ما به عنوان میوههای زمین و دانههای کائنات تصرف کنی و مواد مورد نیاز ما در حیات را در نهایت حکمت و میزان از نقاط دور و نزدیک عالم تهیه کنی؛ و اگر دارای چنان اقتداری هستی که بتوانی امثال ما در گذشته و آینده را با سکه قدرتی واحد که بر چهره داریم بیافرینی، ممکن است بتوانی ادعای ربوبیت مرا کنی؛ در غیر این صورت ساکت شو! با دیدن گوناگونیهای موجود در نوع من گمان مبر میتوانی دخالتی در آفرینشم داشته باشی، زیرا نظم در خلقت من در نهایت کمال است. گوناگونیهایی که میبینی و برداشت آشفتگی از آن میکنی، براساس کتاب تقدیر قدرت الهی استنساخی در کمال نظم است. وجود نظم کامل در حیوانات و نباتات که از ما در حد بسیار پایینتری قرار دارند و در حقیقت تحت نظارت ما هستند نشان از آن دارد که گوناگونیهای موجود در ما نوعی کتابت (الهی) است. |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | مگر ممکن است تار و پود زیبایی که به شکل هنرمندانه در سرتاسر قالیچه دیده میشود توسط کسی جز استاد قالیباف صورت گرفته باشد؟ و مگر ممکن است به وجود آورنده میوه کسی جز به وجود آورنده درخت باشد؟ و مگر ممکن است به وجود آورنده هسته کسی جز صانع و خالق جسم دارای هسته باشد؟ |
| Zerre ona cevaben der: “Eğer güneş gibi bir dimağım ve ziyası gibi ihatalı bir ilmim ve harareti gibi şümullü bir kudretim ve ziyasındaki yedi renk gibi muhit duygularım ve gezdiğim her yere ve işlediğim her mevcuda müteveccih birer yüzüm ve bakar birer gözüm ve geçer birer sözüm bulunsa idi, belki senin gibi ahmaklık edip kendi kendime mâlik olduğumu dava ederdim. Haydi def’ol git, sen benden iş bulamazsın!”
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | چشمان تو کور است. معجزات قدرت را در صورتم و خوارق فطرت در ماهیت ما را نمیبینی، اگر میدیدی، میفهمیدی که صانع من کسیست که هیچ چیز از دیده او پنهان نیست، و انجام هیچ کاری برای او دشوار نیست. آفرینش ستارهها به اندازه آفرینش ذرات برای او آسان است. او بهار را به سهولت خلقت یک گل میآفریند. او ذاتیست که گزیدهیی از کائنات بزرگ را در کمال نظم و ترتیب در ماهیت من قرار داده است. |
| İşte şeriklerin vekili, zerreden meyus olunca '''küreyvat-ı hamradan''' iş bulacağım, diye kandaki bir küreyvat-ı hamraya rast gelir. Ona esbab namına ve tabiat ve felsefe lisanıyla der ki: “Ben sana Rab ve mâlikim.” O küreyvat-ı hamra, yani yuvarlak kırmızı mevcud, ona hakikat lisanıyla ve hikmet-i İlahiye dili ile der: “Ben yalnız değilim. Eğer sikkemiz ve memuriyetimiz ve nizamatımız bir olan kan ordusundaki bütün emsalime mâlik olabilirsen hem gezdiğimiz ve kemal-i hikmetle istihdam olunduğumuz bütün hüceyrat-ı bedene mâlik olacak bir dakik hikmet ve azîm kudret, sende varsa göster ve gösterebilirsen belki senin davanda bir mana bulunabilir. Halbuki senin gibi sersem ve senin elindeki sağır tabiat ve kör kuvvetle, değil mâlik olmak belki zerre miktar karışamazsın. Çünkü bizdeki intizam o kadar mükemmeldir ki ancak her şeyi görür ve işitir ve bilir ve yapar bir zat bize hükmedebilir. Öyle ise sus! Vazifem o kadar mühim ve intizam o kadar mükemmeldir ki senin ile senin böyle karmakarışık sözlerine cevap vermeye vaktim yok.” der, onu tard eder.
| | |
| </div>
| | آیا درمانده و نابینا و ناشنوایی چون تو میتواند در کار چنان صانع و ذاتی دخالت کند؟ پس ساکت شو و از این جا برو! |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | و او را از خود میراند. |
| Sonra onu kandıramadığı için o müddeî gider, bedendeki '''hüceyre''' tabir ettikleri menzilciğe rast gelir. Felsefe ve tabiat lisanıyla der: “Zerreye ve küreyvat-ı hamraya söz anlattıramadım, belki sen sözümü anlarsın. Çünkü sen, gayet küçük bir menzil gibi birkaç şeyden yapılmışsın. Öyle ise ben seni yapabilirim. Sen benim masnuum ve hakiki mülküm ol.” der.
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | مدعی راه خود را میگیرد و میرود و به پیراهن پرنقش و نگار و زیبایی که بر زمین پوشانده شده و قالیچه وسیعی که بر روی زمین گسترده است، به نام اسباب و به زبان طبیعت و فلسفه میگوید: «قادر به تصرف در تو هستم، من مالک توام یا سهمی در مالکیتت دارم.» |
| O hüceyre ona cevaben, hikmet ve hakikat lisanıyla der ki: “Ben çendan küçücük bir şeyim. Fakat pek büyük vazifelerim, pek ince münasebetlerim ve bedenin bütün hüceyratına ve heyet-i mecmuasına bağlı alâkalarım var. Ezcümle, evride ve şerayin damarlarına ve hassase ve muharrike âsablarına ve cazibe, dâfia, müvellide, musavvire gibi kuvvelere karşı derin ve mükemmel vazifelerim var. Eğer bütün bedeni, bütün damar ve âsab ve kuvveleri teşkil ve tanzim ve istihdam edecek bir kudret ve ilim sende varsa ve benim emsalim ve sanatça ve keyfiyetçe birbirimizin kardeşi olan bütün hüceyrat-ı bedeniyeye tasarruf edecek nâfiz bir kudret, şâmil bir hikmet, sende varsa göster, sonra ben seni yapabilirim diye dava et. Yoksa haydi git! Küreyvat-ı hamra, bana erzak getiriyorlar. Küreyvat-ı beyza da bana hücum eden hastalıklara mukabele ediyorlar. İşim var, beni meşgul etme. Hem senin gibi âciz, camid, sağır, kör bir şey, bize hiçbir cihetle karışamaz. Çünkü bizde o derece ince ve nazik ve mükemmel bir intizam (Hâşiye<ref>'''Hâşiye:''' Sâni’-i Hakîm, beden-i insanı gayet muntazam bir şehir hükmünde halk etmiştir. <br> Damarların bir kısmı, telgraf ve telefon vazifesini görür. Bir kısmı da çeşmelerin boruları hükmünde, âb-ı hayat olan kanın cevelanına medardırlar. <br>
| |
| Kan ise içinde iki kısım küreyvat halk edilmiş. Bir kısmı küreyvat-ı hamra tabir edilir ki bedenin hüceyrelerine erzak dağıtıyor ve bir kanun-u İlahî ile hüceyrelere erzak yetiştiriyor (tüccar ve erzak memurları gibi). Diğer kısmı küreyvat-ı beyzadırlar ki ötekilere nisbeten ekalliyettedirler. Vazifeleri, hastalık gibi düşmanlara karşı asker gibi müdafaadır ki ne vakit müdafaaya girseler Mevlevî gibi iki hareket-i devriye ile süratli bir vaziyet-i acibe alırlar. <br> Kanın heyet-i mecmuası ise iki vazife-i umumiyesi var: Biri, bedendeki hüceyratın tahribatını tamir etmek. Diğeri, hüceyratın enkazlarını toplayıp, bedeni temizlemektir. <br> Evride ve şerayin namında iki kısım damarlar var ki biri safi kanı getirir, dağıtır, safi kanın mecralarıdır. Diğer kısmı enkazı toplayan bulanık kanın mecrasıdır ki şu ikinci ise kanı “Ree” denilen nefesin geldiği yere getirirler. <br> Sâni’-i Hakîm, havada iki unsur halk etmiştir. Biri azot, biri müvellidü’l-humuza. Müvellidü’l-humuza ise nefes içinde kana temas ettiği vakit, kanı telvis eden karbon unsur-u kesifini kehribar gibi kendine çeker. İkisi imtizaç eder. Buharî hâmız-ı karbon denilen semli havaî bir maddeye inkılab ettirir. Hem hararet-i gariziyeyi temin eder hem kanı tasfiye eder. Çünkü Sâni’-i Hakîm, fenn-i kimyada aşk-ı kimyevî tabir edi- len bir münasebet-i şedideyi müvellidü’l-humuza ile karbona vermiş ki o iki unsur birbirine yakın olduğu vakit, o kanun-u İlahî ile o iki unsur imtizaç ederler. Fennen sabittir ki imtizaçtan hararet hasıl olur. Çünkü imtizaç, bir nevi ihtiraktır. <br> Şu sırrın hikmeti şudur ki: O iki unsurun her birisinin zerrelerinin ayrı ayrı hareket- leri var. İmtizaç vaktinde her iki zerre, yani onun zerresi bunun zerresiyle imtizaç eder, bir tek hareketle hareket eder. Bir hareket muallak kalır. Çünkü imtizaçtan evvel iki hareket idi şimdi iki zerre bir oldu, her iki zerre bir zerre hükmünde bir hareket aldı. Diğer hareket, Sâni’-i Hakîm’in bir kanunu ile hararete inkılab eder. zaten “Hareket, harareti tevlid eder.” bir kanun-u mukarreredir. İşte bu sırra binaen beden-i insanî- deki hararet-i gariziye, bu imtizac-ı kimyeviye ile temin edildiği gibi kandaki karbon alındığı için kan dahi safi olur. <br> İşte nefes dâhile girdiği vakit, vücudun hem âb-ı hayatını temizliyor hem nâr-ı hayatı iş’al ediyor. Çıktığı vakit ağızda mu’cizat-ı kudret-i İlahiye olan kelime meyvelerini veriyor. <br> فَسُبْحَانَ مَنْ تَحَيَّرَ فِي صُنْعِهِ الْعُقُولُ</ref>)var ki eğer bize hükmeden bir Hakîm-i Mutlak ve Kadîr-i Mutlak ve Alîm-i Mutlak olmazsa intizamımız bozulur, nizamımız karışır.”
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> | | آن گاه پیراهن (<ref> این قالیچه دارای حیات است و از حرکتی منظم برخوردار میباشد. نقوش آن همواره در کمال حکمت و نظم متحول میگردد تا جلوههای مختلف نساجش را یک به یک نمایان سازد.</ref>) و قالیچه به زبان حق و حقیقت و به زبان حکمت به مدعی میگوید: |
| Sonra o müddeî, onda da meyus oldu. Bir '''insanın bedenine''' rast gelir. Yine kör tabiat ve serseri felsefe lisanıyla (tabiiyyunun dedikleri gibi) der ki: “Sen benimsin, seni yapan benim. Veya sende hissem var.”
| |
| </div> | |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | «اگر آن چنان قدرت و هنری داری که بتوانی همه قالیچهها و پیراهنهایی که دارای نقشونگار جداگانه و با حکمت و منتظم میباشند را که طی سالها و قرنها بر زمین پوشانده شده و بعد، به شکل منظمی بیرون آورده و بر طناب گذشته آویخته و دوباره در زمانهای بعدی پوشانیده شده، و در دایرهی تقدیر با کمال نظم طراحی و برنامهریزی گردیده، و در مسیر آینده قرار گرفته را خلق کنی؛ و اگر دارای دو دست معنوی حکمت و قدرتی باشی که از ازل تا ابد را دربربگیرد و قادر به انجام خلقت زمین تا تخریب آن شوی، و اگر از حکمت و اقتداری برخوردار هستی که همه افراد مرا در همه دورهها بیافرینی و در کمال نظم و کمال بازسازی و تجدید کنی؛ و اگر بتوانی کره زمین را که ما را در برمی کند و از ما چون چادری و پوششی برخوردار میشود خلق کنی میتوانی ربوبیت مرا مدعی شوی؛ وگرنه، بیرون رو! این جا جایی نداری. |
| Cevaben o beden-i insanî, hakikat ve hikmet diliyle ve intizamının lisan-ı haliyle der ki: “Eğer bütün emsalim ve yüzümüzdeki sikke-i kudret ve turra-i fıtrat bir olan bütün insanların bedenlerine hakiki mutasarrıf olacak bir kudret ve ilim sende varsa hem sudan ve havadan tut, tâ nebatat ve hayvanata kadar benim erzakımın mahzenlerine mâlik olacak bir servetin ve bir hâkimiyetin varsa hem ben kılıf olduğum gayet geniş ve yüksek olan ruh, kalp, akıl gibi letaif-i maneviyeyi benim gibi dar, süflî bir zarfta yerleştirerek, kemal-i hikmet ile istihdam edip ibadet ettirecek sende nihayetsiz bir kudret, hadsiz bir hikmet varsa göster, sonra “Ben seni yaptım.” de. Yoksa sus! Hem bendeki intizam-ı ekmelin şehadetiyle ve yüzümdeki sikke-i vahdetin delâletiyle, benim Sâni’im her şeye Kadîr her şeye Alîm her şeyi görür ve her şeyi işitir bir zattır. Senin gibi sersem, âcizin parmağı, onun sanatına karışamaz. Zerre miktar müdahale edemez.”
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | سکه وحدت و طغرای احدیت ما ایجاب میکند کسی که میخواهد صاحبمان باشد و در اموراتمان دخالت کند باید تمام کائنات را در قبضه تصرف خویش داشته باشد، قادر به دیدن همه موجودات و شئوناتشان در آن واحد باشد، کارهای بیشمار را با هم به انجام برساند، همه جا حاضر و ناظر و منزه از مکان بوده، و دارای حکمت و علم و قدرت بینهایت باشد.» |
| O şeriklerin vekili, bedende dahi parmak karıştıracak yer bulamaz, gider, '''insanın nevine''' rast gelir. Kalbinden der ki: “Belki bu dağınık, karmakarışık olan cemaat içinde; şeytan, onların ef’al-i ihtiyariye ve içtimaiyelerine karıştığı gibi belki ben de ahval-i vücudiye ve fıtriyelerine karışabileceğim ve parmak karıştıracak bir yer bulacağım. Ve onda bir yer bulup beni tard eden bedene ve beden hüceyresine hükmümü icra ederim.” Onun için beşerin nevine, yine sağır tabiat ve sersem felsefe lisanıyla der ki: “Siz çok karışık bir şey görünüyorsunuz. Ben size Rab ve mâlikim veyahut hissedarım.” der.
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> | | آن گاه مدعی رفت و با خود گفت: «شاید بتوانم کره زمین را فریب دهم و در آن جا موقعیتی بیابم.» لذا خطاب به کره زمین (<ref> خلاصه، ذره، مدعی را به گلبولهای سرخ ارجاع میدهد، گلبولها به سلول، سلول به بدن انسان، بدن انسان به نوع انسان، نوع انسان به جامهیی که از انواع ذی حیات بافته شده و زمین دربرکرده است، لباس زمین نیز به کره زمین، کره زمین به خورشید، خورشید نیز به تمام ستارگان حواله میدهد. هر یک از آنها میگویند: «برو، اگر توانستی موجودی را که فوق من است تسخیر کنی بیا و برای تسخیر من بکوش. تا آن را مغلوب نسازی نمیتوانی مرا به دست آوری.» پس کسی که سخنش بر تمام ستارگان کارگر نیفتد نمیتواند بر حتی ذرهیی حاکمیت یابد.</ref>) باز به نام اسباب و زبان طبیعت میگوید: «با این گردش دیوانه وارت معلوم میشود صاحبی نداری؛ پس میتوانی از آن من شوی.» |
| O vakit nev-i insan, hak ve hakikat lisanıyla, hikmet ve intizamın diliyle der ki: “Eğer bütün küre-i arza giydirilen ve nevimiz gibi bütün hayvanat ve nebatatın yüzler bin envaından, rengârenk atkı ve iplerden kemal-i hikmetle dokunan ve dikilen gömleği ve yeryüzüne serilen ve yüz binler zîhayat envaından nescolunan ve gayet nakışlı bir surette icad edilen haliçeyi yapacak ve her vakit kemal-i hikmetle tecdid edip tazelendirecek bir kudret ve hikmet sende varsa hem eğer biz meyve olduğumuz küre-i arza ve çekirdek olduğumuz âleme tasarruf edecek ve hayatımıza lâzım maddeleri mizan-ı hikmetle aktar-ı âlemden bize gönderecek bir muhit kudret ve şâmil bir hikmet sende varsa ve yüzümüzdeki sikke-i kudret bir olan bütün gitmiş ve gelecek emsalimizi icad edecek bir iktidar sende varsa belki bana rububiyet dava edebilirsin. Yoksa haydi sus! Benim nevimdeki karmakarışıklığa bakıp parmak karıştırabilirim deme. Çünkü intizam mükemmeldir. O karmakarışık zannettiğin vaziyetler, kudretin kader kitabına göre kemal-i intizam ile bir istinsahtır. Çünkü bizden çok aşağı olan ve bizim taht-ı nezaretimizde bulunan hayvanat ve nebatatın kemal-i intizamları gösteriyor ki bizdeki karışıklıklar bir nevi kitabettir.”
| |
| </div> | |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> | | کره زمین نیز به نام حق و به زبان حقیقت با صدایی رعدآسا به او میگوید: «یاوه مگو! چگونه ممکن است من بیصاحب باشم و حرکاتم دیوانه وار باشد؟ آیا لباس من و کوچکترین نقطهیی در لباس من و حتی بندی را بینظم و ترتیب، بیحکمت و فاقد هنر دیدهیی که مرا بیصاحب میخوانی و حرکتم را بیهدف توصیف میکنی؟ تو اگر بتوانی مالک حقیقی دایرهی بزرگی باشی که من براساس حرکت سالانهام تقریباً در هر سال مسافتی بیست و پنج هزار ساله (<ref> اگر تقریباً نیمی از قطر دایرهیی 180 میلیون کیلومتر باشد، خود دایره تقریباًَ معادل مسافتی 25 هزار ساله میشود.</ref>) را در آن طی میکنم و در کمال نظم و حکمت خدمتِ خود را به جا میآورم؛ و اگر از حکمتی بینهایت و قدرتی لایزال برخوردار هستی که بتوانی همه دایرههایی را که ده سیاره برادرم همچون من موظف به کاری هستند و دور آنها در گردشند خلق کنی و خورشید را که امام ماست و ما به واسطه جاذبه رحمت به آن وابستهایم ایجاد کنی و من و سیارات و ستارگان را چون قلاب سنگ دور آن بگردانی و در کمال نظم و حکمت به کار بگیری، میتوانی ادعای ربوبیت مرا داشته باشی؛ وگرنه از این جا دور شو و برو! من مشغول انجام وظایفم هستم. |
| “Hiç mümkün müdür ki bir haliçenin her tarafına yayılan bir atkı ipini sanatkârane yerleştiren, haliçenin ustasından başkası olsun. Hem bir meyvenin mûcidi, ağacının mûcidinden başkası olsun. Hem çekirdeği icad eden, çekirdekli cismin sâni’inden başkası olsun. Hem gözün kördür. Yüzümdeki mu’cizat-ı kudreti, mahiyetimizdeki havârık-ı fıtratı görmüyorsun. Eğer görsen anlarsın ki benim Sâni’im öyle bir zattır ki hiçbir şey ondan gizlenemez, hiçbir şey ona nazlanıp ağır gelemez. Yıldızlar, zerreler kadar ona kolay gelir. Bir baharı bir çiçek kadar suhuletle icad eder. Koca kâinatın fihristesini, kemal-i intizamla benim mahiyetimde derceden bir zattır. Böyle bir zatın sanatına senin gibi camid, âciz ve kör, sağır parmak karıştırabilir mi? Öyle ise sus! Def’ol git!” der, onu tard eder.
| | |
| </div>
| | در ضمن، نظم فوقالعاده و حرکات دهشت انگیز و امور حکیمانه در ما، نشان میدهد که استادمان ذاتیست که همه موجودات از ذرات تا ستارگان و خورشیدها مانند سربازان فرمانبردار، مطیع و مُسخر اویند. او حکیم ذوالجلال و حاکم مطلقیست که به همان سادگی که درخت را با میوههایش تنظیم و تزیین میکند، خورشید را نیز با سیارات هماهنگ میسازد.» |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | مدعی که میبیند در زمین هم جایی نمیتواند بیابد، میرود و با دیدن خورشید نزد خود میگوید: «شیء بسیار بزرگیست. شاید در درونش نقبی بزنم و راهی بیابم و زمین را نیز مُسخر خود گردانم.» به نام شرک و با زبان شیطانی فلسفه همچون مجوسیان میگوید: «تو یک سلطان هستی، مالک خویشی و به دلخواه در هر چیز تصرف میکنی.» |
| Sonra o müddeî gider, '''zeminin yüzüne''' serilen geniş haliçeye ve zemine giydirilen gayet müzeyyen ve münakkaş gömleğe esbab namına ve tabiat lisanıyla ve felsefe diliyle der ki: “Sende tasarruf edebilirim ve sana mâlikim veya sende hissem var.” diye dava eder.
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | خورشید به نام حق و زبان حقیقت و حکمت الهی سرزنش کنان به او میگوید: «حاشا! صدهزار بار حاشا و کلّا! من مأموری مُسخر و چراغداری در مهمان سرای سرورم هستم. قادر نیستم مالک حقیقی یک پشه، حتی بال یک پشه باشم، زیرا در وجود پشه چنان گوهرهای معنوی و صنایع بدیع چون گوش و چشم هست که در دکان ما یافت نمیشود، یعنی خارج از دایره اقتدار من است.» |
| O vakit o gömlek (Hâşiye<ref>'''Hâşiye:''' Fakat şu haliçe hem hayattardır hem intizamlı bir ihtizazdadır. Her vakit nakışları kemal-i hikmet ve intizam ile tebeddül eder. Tâ ki nessacının muhtelif cilve-i esmasını ayrı ayrı göstersin. </ref>)o haliçe, hak ve hakikat namına, lisan-ı hikmetle o müddeîye der ki: “Eğer seneler, karnlar adedince yere giydirilip sonra intizam ile çıkarılıp geçmiş zamanın ipine asılan ve yeniden giydirilecek ve kemal-i intizam ile kader dairesinde programları ve biçimleri çizilen ve tayin olunan ve gelecek zamanın şeridine takılan ve intizamlı ve hikmetli, ayrı ayrı nakışları bulunan bütün gömlekleri, haliçeleri dokuyacak, icad edecek kudret ve sanat sende varsa hem hilkat-i arzdan tâ harab-ı arza kadar, belki ezelden ebede kadar ulaşacak, hikmetli, kudretli iki manevî elin varsa ve bütün atkılarımdaki bütün fertleri icad edecek kemal-i intizam ve hikmetle tamir ve tecdid edecek sende bir iktidar ve hikmet varsa hem bizim modelimiz ve bizi giyen ve bizi kendine peçe ve çarşaf yapan küre-i arzı elinde tutup mûcid olabilirsen, bana rububiyet dava et. Yoksa haydi dışarıya! Bu yerde yer bulamazsın. Hem bizde öyle bir sikke-i vahdet ve öyle bir turra-i ehadiyet vardır ki bütün kâinat kabza-i tasarrufunda olmayan ve bütün eşyayı, bütün şuunatıyla birden görmeyen ve nihayetsiz işleri beraber yapamayan ve her yerde hazır ve nâzır bulunmayan ve mekândan münezzeh olmayan ve nihayetsiz hikmet ve ilim ve kudrete mâlik olmayan bize sahip olamaz ve müdahale edemez.”
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | مدعی بازمی گردد و با زبان فرعونی فلسفه میگوید: «حال که مالک و صاحب خویش نیستی حتماً خدمتکار هستی، پس به نام اسباب، از آن منی.» |
| Sonra o müddeî gider. “Belki '''küre-i arzı''' kandırıp orada bir yer bulurum.” der. Gider, küre-i arza (Hâşiye-1<ref>'''Hâşiye-1:''' Elhasıl: zerre, o müddeîyi küreyvat-ı hamraya havale eder. Küreyvat-ı hamra onu hüceyreye, hüceyre dahi beden-i insana, beden-i insan ise nev-i insana, nev-i insan onu zîhayat envaından dokunan arzın gömleğine, arzın gömleği dahi küre-i arza, küre-i arz onu güneşe, güneş ise bütün yıldızlara havale eder. Her biri der: “Git, benden yukarıdakini zapt edebilirsen sonra gel, benim zaptıma çalış. Eğer onu mağlup etmezsen beni ele geçiremezsin.” <br> '''Demek, bütün yıldızlara sözünü geçiremeyen, bir tek zerreye rububiyetini dinletemez.''' </ref>)yine esbab namına ve tabiat lisanıyla der ki: “Böyle serseri gezdiğinden, sahipsiz olduğunu gösteriyorsun. Öyle ise sen benim olabilirsin.”
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | آن گاه خورشید به نام حق و حقیقت و با زبان عبودیت میگوید: «من از آن ذاتی میتوانم باشم که به وجود آورنده همه ستارگان بزرگ مانند من است، کسی که ستارگان را با کمال حکمت در آسمانهایش جا میدهد و با کمال حشمت آنها را به گردش درمی آورد و در کمال زیبایی زینت میکند.» |
| O vakit küre-i arz, hak namına ve hakikat diliyle, gök gürültüsü gibi bir sadâ ile ona der ki: “Halt etme! Ben, nasıl serseri, sahipsiz olabilirim? Benim elbisemi ve elbisemin içindeki en küçük bir noktayı, bir ipi intizamsız bulmuş musun ve hikmetsiz ve sanatsız görmüş müsün ki bana sahipsiz, serseri dersin. Eğer hareket-i seneviyem ile takriben yirmi beş bin senelik (Hâşiye-2<ref>'''Hâşiye-2:''' Bir dairenin takriben nısf-ı kutru, yüz seksen milyon kilometre olsa o daire (kendisi) takriben yirmi beş bin senelik mesafe olur. </ref>)bir mesafede, bir senede gezdiğim ve kemal-i mizan ve hikmetle vazife-i hizmetimi gördüğüm o daire-i azîmeye hakiki mâlik olabilirsen ve kardeşlerim ve benim gibi vazifedar olan on seyyareye ve gezdikleri bütün dairelere ve bizim imamımız ve biz onunla bağlı ve cazibe-i rahmetle ona takılı olduğumuz güneşi icad edip yerleştirecek ve sapan taşı gibi beni ve seyyarat yıldızları ona bağlayacak ve kemal-i intizam ve hikmetle döndürüp istihdam edecek bir nihayetsiz hikmet ve nihayetsiz kudret sende varsa bana rububiyet dava et. Yoksa haydi cehennem ol, git! Benim işim var. Vazifeme gidiyorum. Hem bizlerdeki haşmetli intizamat ve dehşetli harekât ve hikmetli teshirat gösteriyor ki bizim ustamız öyle bir zattır ki bütün mevcudat, zerrelerden yıldızlara ve güneşlere kadar emirber nefer hükmünde ona mutî ve musahhardırlar. Bir ağacı, meyveleriyle tanzim ve tezyin ettiği gibi kolayca güneşi, seyyaratla tanzim eder bir Hakîm-i Zülcelal ve Hâkim-i Mutlak’tır.”
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | مدعی آنگاه نزد خود گفت: «شمار ستارگان فراوان است و بسیار پراکنده و درهم برهم دیده میشوند، شاید در میان آنها به نام موکلانم چیزی به دست بیاورم.» و وارد جمع ستارگان شد. به نام اسباب و به حساب شرکشان و به زبان فلسفه طغیانگر همچون صائبیان ستاره پرست گفت: «شما بسیار متفرق و پراکندهاید و تحت فرمان حاکمان متعددی قرار دارید.» |
| Sonra o müddeî, yerde yer bulamadığı için gider '''güneşe'''. Kalbinden der ki: “Bu çok büyük bir şeydir, belki içinde bir delik bulup bir yol açarım. Yeri de musahhar ederim.” güneşe şirk namına ve şeytanlaşmış felsefe lisanıyla, Mecusilerin dedikleri gibi der ki: “Sen bir sultansın, kendi kendine mâliksin, istediğin gibi tasarruf edersin.”
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | در آن لحظه ستارهیی از طرف ستارگان دیگر گفت: تو چه قدر نادان و بیخرد و احمق و کوری که خاتم وحدت و طغرای احدیت را در چهره ما نمیبینی و درک نمیکنی. تو اطلاعی از نظامات عالی و قوانین عبودیت ما نداری و ما را فاقد نظم میپنداری. ما آفریده و خدمتکار ذاتی هستیم که واحد و احد است و دریای ما یعنی آسمانها، و شجره ما یعنی کائنات، و مسیر ما یعنی فضای لایتناهی عالم را در قبضه تصرف خود دارد. ما شاهدانی نورانی چون رشته لامپهایی هستیم که کمال ربوبیت او را نشان میدهیم؛ برهانهایی درخشان هستیم که سلطنت ربوبیت او را اعلام میداریم. هر یک از طوایف ما خادمانی تابانند که در دایره سلطنت او و در منازلی اعم از عُلوی و سفلی و دنیوی و اخروی و برزخی عظمت سلطنت او را نشان میدهند. |
| Güneş ise Hak namına ve hakikat lisanıyla ve hikmet-i İlahiye diliyle ona der: “Hâşâ, yüz bin defa hâşâ ve kellâ! Ben musahhar bir memurum. Seyyidimin misafirhanesinde bir mumdarım. Bir sineğe, belki bir sineğin kanadına dahi hakiki mâlik olamam. Çünkü sineğin vücudunda öyle manevî cevherler ve göz, kulak gibi antika sanatlar var ki benim dükkânımda yok. Daire-i iktidarımın haricindedir.” der, müddeîyi tekdir eder.
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> | | آری، هر یک از ما معجزه قدرت واحد احد و میوه شکیل شجره خلقت و برهان نورانیِ وحدانیت و منزلی و طیّارهیی و مسجدی برای هر کدام از فرشتگان و چراغی و خورشیدی برای عوالم بالا، و شاهدی بر سلطنت ربوبیت و زینتی و کاخی و گلی برای فضای عالم و ماهیِ دریای بیکران و چشم زیبای آسمان (<ref> ما اشاراتی هستیم که به مصنوعات عجیب حضرت حق نگاه میکنیم و دیگران را نیز به تماشای آنان فرا میخوانیم، یعنی به نظر میرسد سماوات با چشمان بیشمار، مخلوقات عجیب الهی را در زمین تماشا میکنند. منظور این است که ستارگان نیز مانند فرشتگان آسمان، زمین را که محشر عجایب و غرایب است میبینند و ذی شعوران را نیز به تماشا میخوانند. </ref>) هستیم و به همین ترتیب در آرامش هیأت مجموعهی ما سکوت، و درحکمت، حرکت، و در حشمت، زینت، و در نظم، حُسن خلقت و در توازن، کمال صنعت مشاهده میشود؛ لذا با زبانهای مختلف وحدت، احدیت، صمدیت، و اوصاف جمال و جلال و کمال صانع ذوالجلالمان را به سراسر کائنات اعلام میکنیم؛ تو به این دلیل که خادمانی چون ما در نهایت خلوص، طهارت، اطاعت و سرسپردگی را متهم به تفرقه و پراکندگی، بینظمی، بیمسؤولیتی و حتی بیصاحب بودن میکنی مستحق سیلی هستی! |
| Sonra o müddeî döner, firavunlaşmış felsefe lisanıyla der ki: “Madem kendine mâlik ve sahip değilsin, bir hizmetkârsın; esbab namına benimsin.” der.
| |
| </div> | |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | در این میان ستارهیی چون رجم شیطان سیلی محکمی بر چهره مدعی فرود آورد، طوری که او را رهسپار جهنم نمود. |
| O vakit güneş, hak ve hakikat namına ve ubudiyet lisanıyla der ki: “Ben öyle birinin olabilirim ki bütün emsalim olan ulvi yıldızları icad eden ve semavatında kemal-i hikmetle yerleştiren ve kemal-i haşmetle döndüren ve kemal-i ziynetle süslendiren bir zat olabilir.”
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> | | و طبیعت همراهش را (<ref> لیکن طبیعت پس از سقوط، توبه کرد. دانست که وظیفه اصلیاش قبول و انفعال است نه اثر گذاری و فعل. دانست که برای قدر الهی به مثابه دفتر است – البته دفتری متناسب با تغییر و تبدُّل – و برای قدرت ربانی نوعی طرح و برنامه، و برای قدیر ذوالجلال نوعی شریعت فطری و نوعی مجموعه قوانین. با کمال عجز و انقیاد به وظیفه عبودیتش پرداخت و «فطرت الهی» و «صُنع ربانی» نام گرفت.</ref>) راهی پرتگاههای اوهام کرد، و تصادف را درون چاه عدم، و شریکها را به ظلمات محال بودن و امتناع، و فلسفهیی را که علیه دین بود به اعماق اسفل السافلین انداخت. |
| Sonra o müddeî, kalbinden der ki: “'''Yıldızlar''' çok kalabalıktırlar. Hem dağınık, karmakarışık görünüyorlar. Belki onların içinde, müekkillerim namına bir şey kazanırım.” der. Onların içine girer. Onlara esbab namına, şerikleri hesabına ve tuğyan etmiş felsefe lisanıyla, nücum-perest olan sabiiyyunların dedikleri gibi der ki: “Sizler, pek çok dağınık olduğunuzdan, ayrı ayrı hâkimlerin taht-ı hükmünde bulunuyorsunuz.”
| |
| </div> | |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | ستاره مذکور همراه ستارگان دیگر فرمان قدسی: |
| O vakit yıldızlar namına bir yıldız der ki: “Ne kadar sersem, akılsız ve ahmak ve gözsüzsün ki bizim yüzümüzdeki sikke-i vahdeti ve turra-i ehadiyeti görmüyorsun, anlamıyorsun. Ve bizim nizamat-ı âliyemizi ve kavanin-i ubudiyetimizi bilmiyorsun. Bizi intizamsız zannediyorsun. Bizler öyle bir zatın sanatıyız ve hizmetkârlarıyız ki bizim denizimiz olan semavatı ve şeceremiz olan kâinatı ve mesiregâhımız olan nihayetsiz feza-yı âlemi kabza-i tasarrufunda tutan bir Vâhid-i Ehad’dir. Bizler donanma elektrik lambaları gibi onun kemal-i rububiyetini gösteren nurani şahitleriz ve saltanat-ı rububiyetini ilan eden ışıklı bürhanlarız. Her bir taifemiz onun daire-i saltanatında ulvi, süflî, dünyevî, berzahî, uhrevî menzillerde haşmet-i saltanatını gösteren ve ziya veren nurani hizmetkârlarız.
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | لَو۟ كَانَ فٖيهِمَٓا اٰلِهَةٌ اِلَّا اللّٰهُ لَفَسَدَتَا(<ref>اگر در آسمانها و زمین، غیر از یزدان، معبودها و خدایانی میبودند و (امور جهان را میچرخاندند) قطعاً آسمانها و زمین تباه میگردید. (انبیا: 22).</ref>) را سر دادند و اعلام کردند از بال پشهیی تا ستارگان آسمان، حتی به اندازه پر پشهیی جایی برای شرک نیست و کسی نمیتواند دخالتی داشته باشد. |
| Evet, her birimiz kudret-i Vâhid-i Ehad’in birer mu’cizesi ve şecere-i hilkatin birer muntazam meyvesi ve vahdaniyetin birer münevver bürhanı ve melâikelerin birer menzili, birer tayyaresi, birer mescidi ve avâlim-i ulviyenin birer lambası, birer güneşi ve saltanat-ı rububiyetin birer şahidi ve feza-yı âlemin birer ziyneti, birer kasrı, birer çiçeği ve sema denizinin birer nurani balığı ve gökyüzünün birer güzel gözü (Hâşiye-1<ref>'''Hâşiye-1''': Cenab-ı Hakk’ın acayib-i masnuatına bakıp, temaşa edip ve ettiren işaretleriz. Yani semavat, hadsiz gözlerle zemindeki acayib-i sanat-ı İlahiyeyi temaşa eder gibi görünüyor. Semanın melâikeleri gibi yıldızlar dahi mahşer-i acayip ve garaib olan arza bakıyorlar ve zîşuurları dikkatle baktırıyorlar, demektir.</ref>)olduğumuz gibi heyet-i mecmuamızda sükûnet içinde bir sükût ve hikmet içinde bir hareket ve haşmet içinde bir ziynet ve intizam içinde bir hüsn-ü hilkat ve mevzuniyet içinde bir kemal-i sanat bulunduğundan Sâni’-i Zülcelal’imizi, nihayetsiz diller ile vahdetini, ehadiyetini, samediyetini ve evsaf-ı cemal ve celal ve kemalini bütün kâinata ilan ettiğimiz halde, bizim gibi nihayet derecede safi, temiz, mutî, musahhar hizmetkârları, karmakarışıklık ve intizamsızlık ve vazifesizlik hattâ sahipsizlik ile ittiham ettiğinden tokada müstahaksın.” der. O müddeînin yüzüne recm-i şeytan gibi bir yıldız öyle bir tokat vurur ki yıldızlardan tâ cehennemin dibine onu atar. Ve beraberinde olan tabiatı (Hâşiye-2<ref>'''Hâşiye-2:''' Fakat sukuttan sonra tabiat tövbe etti. Hakiki vazifesi, tesir ve fiil olmadığını, belki kabul ve infial olduğunu anladı. Ve kendisi kader-i İlahînin bir nevi defteri –fakat tebeddül ve tagayyüre kabil bir defteri– ve kudret-i Rabbaniyenin bir nevi programı ve Kadîr-i zülcelal’in bir nevi fıtrî şeriatı ve bir nevi mecmua-i kavanini olduğunu bildi. Kemal-i acz ve inkıyad ile vazife-i ubudiyetini takındı. Ve fıtrat-ı İlahiye ve sanat-ı Rabbaniye ismini aldı. </ref>) evham derelerine ve tesadüfü adem kuyusuna ve şerikleri, imtina ve muhaliyet zulümatına ve din aleyhindeki felsefeyi, esfel-i safilînin dibine atar. Bütün yıldızlarla beraber o yıldız لَو۟ كَانَ فٖيهِمَٓا اٰلِهَةٌ اِلَّا اللّٰهُ لَفَسَدَتَا ferman-ı kudsîsini okuyorlar. Ve “Sinek kanadından tut tâ semavat kandillerine kadar, bir sinek kanadı kadar şerike yer yoktur ki parmak karıştırsın.” diye ilan ederler.
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | سُب۟حَانَكَ لَا عِل۟مَ لَنَٓا اِلَّا مَا عَلَّم۟تَنَٓا اِنَّكَ اَن۟تَ ال۟عَلٖيمُ ال۟حَكٖيمُ(<ref>فرشتگان گفتند: منزّهی تو، ما چیزی جز آنچه به ما آموختهای نمیدانیم (و توانایی جانشینی را در زمین و استعداد به امور مادی را نداریم و معترفیم که آدم موجودی شایستهتر از ما است و) تو دانا و حکیمی. (بقره: 32).</ref>) |
| سُب۟حَانَكَ لَا عِل۟مَ لَنَٓا اِلَّا مَا عَلَّم۟تَنَٓا اِنَّكَ اَن۟تَ ال۟عَلٖيمُ ال۟حَكٖيمُ | |
| </div> | |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | اَللّٰهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّم۟ عَلٰى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ سِرَاجِ وَح۟دَتِكَ فٖى كَث۟رَةِ مَخ۟لُوقَاتِكَ وَ دَلَّالِ وَح۟دَانِيَّتِكَ فٖى مَش۟هَرِ كَائِنَاتِكَ |
| اَللّٰهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّم۟ عَلٰى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ سِرَاجِ وَح۟دَتِكَ فٖى كَث۟رَةِ مَخ۟لُوقَاتِكَ وَ دَلَّالِ وَح۟دَانِيَّتِكَ فٖى مَش۟هَرِ كَائِنَاتِكَ | |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| |
| وَ عَلٰى اٰلِهٖ وَ صَح۟بِهٖ اَج۟مَعٖينَ | | وَ عَلٰى اٰلِهٖ وَ صَح۟بِهٖ اَج۟مَعٖينَ |
| </div>
| |
|
| |
|
|
| |
|
205. satır: |
198. satır: |
| </div> | | </div> |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> | | <span id="Birinci_Mevkıf’ın_Küçük_Bir_Zeyli"></span> |
| === Birinci Mevkıf’ın Küçük Bir Zeyli === | | === ضمیمه مختصری برای موقف نخست === |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | فَستَمِع آیة : |
| فَاس۟تَمِع۟ اٰيَةَ:
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | اَفَلَم۟ يَن۟ظُرُٓوا اِلَى السَّمَٓاءِ فَو۟قَهُم۟ كَي۟فَ بَنَي۟نَاهَا وَ زَيَّنَّاهَا …(<ref> مگر به آسمان بالاى سرشان ننگريستهاند، كه چگونه آن را ساخته و زينتش دادهايم. (ق:6).</ref>) الخ |
| اَفَلَم۟ يَن۟ظُرُٓوا اِلَى السَّمَٓاءِ فَو۟قَهُم۟ كَي۟فَ بَنَي۟نَاهَا وَ زَيَّنَّاهَا … الخ | |
| </div> | |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| |
| ثُمَّ ان۟ظُر۟ اِلٰى وَج۟هِ السَّمَاءِ كَي۟فَ تَرٰى سُكُوتًا فٖى سُكُونَةٍ حَرَكَةً فٖى حِك۟مَةٍ تَلَئ۟لُأً فٖى حِش۟مَةٍ تَبَسُّمًا فٖى زٖينَةٍ مَعَ اِن۟تِظَامِ ال۟خِل۟قَةِ مَعَ اِتِّزَانِ الصَّن۟عَةِ تَشَع۟شُعُ سِرَاجِهَا تَهَل۟هُلُ مِص۟بَاحِهَا تَلَئ۟لُؤُ نُجُومِهَا تُع۟لِنُ لِاَه۟لِ النُّهٰى سَل۟طَنَةً بِلَا ان۟تِهَاءٍ | | ثُمَّ ان۟ظُر۟ اِلٰى وَج۟هِ السَّمَاءِ كَي۟فَ تَرٰى سُكُوتًا فٖى سُكُونَةٍ حَرَكَةً فٖى حِك۟مَةٍ تَلَئ۟لُأً فٖى حِش۟مَةٍ تَبَسُّمًا فٖى زٖينَةٍ مَعَ اِن۟تِظَامِ ال۟خِل۟قَةِ مَعَ اِتِّزَانِ الصَّن۟عَةِ تَشَع۟شُعُ سِرَاجِهَا تَهَل۟هُلُ مِص۟بَاحِهَا تَلَئ۟لُؤُ نُجُومِهَا تُع۟لِنُ لِاَه۟لِ النُّهٰى سَل۟طَنَةً بِلَا ان۟تِهَاءٍ |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| |
| اَفَلَم۟ يَن۟ظُرُٓوا اِلَى السَّمَٓاءِ فَو۟قَهُم۟ كَي۟فَ بَنَي۟نَاهَا وَ زَيَّنَّاهَا … الخ | | اَفَلَم۟ يَن۟ظُرُٓوا اِلَى السَّمَٓاءِ فَو۟قَهُم۟ كَي۟فَ بَنَي۟نَاهَا وَ زَيَّنَّاهَا … الخ |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | عبارت زیر گویی ترجمه آیه فوق است: |
| Bu âyetin bir nevi tercümesi olan ثُمَّ ان۟ظُر۟ اِلٰى وَج۟هِ السَّمَاءِ كَي۟فَ تَرٰى سُكُوتًا فٖى سُكُونَةٍ tercümesidir. Yani âyet-i kerîme, nazar-ı dikkati semanın ziynetli ve güzel yüzüne çeviriyor. Tâ dikkat-i nazar ile semanın yüzünde fevkalâde sükûnet içinde bir sükûtu görüp, bir Kadîr-i Mutlak’ın emir ve teshiriyle o vaziyeti aldığını anlasın. Yoksa eğer başıboş olsa idiler birbiri içinde o dehşetli hadsiz ecram, o gayet büyük küreler ve gayet süratli hareketleriyle öyle bir velveleyi çıkarmak lâzım idi ki kâinatın kulağını sağır edecekti. Hem öyle bir zelzele-i herc ü merc içinde karışıklık olacaktı ki kâinatı dağıtacaktı. Yirmi camus, birbiri içinde hareket etse ne kadar velveleli bir herc ü merce sebebiyet verdiği malûm. Halbuki küre-i arzdan bin defa büyük ve top güllesinden yetmiş defa süratli hareket edenler, yıldızlar içerisinde var olduğunu kozmoğrafya söylüyor.
| | |
| </div>
| | ثُمَّ اُنظُر اِلی وَجهِ السَّماءِ کَیفَ تَری سُکُوتاً فی سُکُونَةٍ. |
| | |
| | یعنی آیه کریمه نظر دقیق را متوجه پهنه زیبا و مُزین آسمان میکند تا با دقت نظر بتوان سکوت را در متن آرامشی فوقالعاده مشاهده کرد و درک نمود که آسمان وضع مذکور را تحت فرمان و تسخیر قدیری مطلق اخذ کرده است؛ در غیر این صورت اگراجرام دهشتناک آسمانی و کرات بزرگ به حال خود رها شده بودند با سرعت فوقالعاده خود غوغایی به پا میکردند و گوش کائنات را کر مینمودند. در چنان زلزله و هرج و مرجی، آشفته بازاری میشد که کائنات را نابود میکرد. تصور کنید بیست گاومیش هم زمان باهم حرکت کنند، چه ولوله و هیاهویی به پا میشود. این در حالیست که دانش ستاره شناسی میگوید ستارگانی وجود دارند که هزار مرتبه از کره زمین بزرگترند و هفتاد بار سریعتر از گلوله توپ حرکت میکنند. |
| | |
| | حال باید میزان قدرت و تسخیر صانع ذوالجلال و قدیر ذوالکمال و مرتبه انقیاد ستارگان نسبت به او را از سکوتی که اجرام در آرامش خود از آن برخوردارند، دریابی و ادراک کنی. |
| | |
| | '''«حَرَکةً فِی حِکمَةٍ»''' |
| | |
| | آیه فرمان میدهد با نظر به آسمان، حرکتی در متن حکمت را مشاهده کنیم. آری، حرکات واقعاً عجیب و عظیم آسمانی در حکمتی کاملاً دقیق و فراگیر رخ میدهد. صنعتکاری که چرخهای کارخانه را براساس حکمتی میگرداند طبعاً به نسبت بزرگی و نظم کارخانه، میزان دانایی و مهارت خود را نشان میدهد؛ به همین ترتیب میزان قدرت و حکمت قدیر ذوالجلالی که به خورشید بزرگ و سیارات وضعیتی چون کارخانه میدهد و کرات واقعاً عظیم را چون قلاب سنگ و چرخهای کارخانه در گرد آن میچرخاند، به همان نسبت ظهور مییابد. |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | '''«تَلَئلُئاً فِی حِشمَةٍ، تَبَسُّماً فِی زِینَةٍ»''' |
| İşte sükûnet içindeki sükût-u ecramdan, Sâni’-i Zülcelal’in ve Kadîr-i Zülkemal’in derece-i kudret ve teshirini ve nücumun ona derece-i inkıyad ve itaatini anla.
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | یعنی پهنه سماوات دارای درخششی در حشمت و تبسّمی در زینت میباشد؛ که نشان میدهد سلطنت صانع ذوالجلال تا چه حد عظیم است و صُنع او چه قدر زیباست. تعداد زیاد لامپها و چراغها در روزهای آتش بازی و چراغانی نشان از میزان حشمت حاکمیت دارد و درجه کمال در پیشرفتهای مدنی را گوشزد میکند؛ به همین صورت آسمان پهناور نیز با ستارگان زیبا و باشکوهش نشان از کمال سلطنت و جمال صُنع صانع ذوالجلال دارد. |
| حَرَكَةً فٖى حِك۟مَةٍ
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | '''«مَعَ اِنتِظام الخِلقَةِ، مَعَ اِتّزَانِ الصَّنعَةِ»''' |
| Hem semanın yüzünde, hikmet içinde bir hareketi görmeyi âyet emrediyor. Evet, gayet acib ve azîm o harekât, gayet dakik ve geniş hikmet içindedir. Nasıl ki bir fabrikanın çarklarını ve dolaplarını bir hikmet içinde çeviren bir sanatkâr, fabrikanın azamet ve intizamı derecesinde derece-i sanat ve maharetini gösterir. Öyle de koca güneşe, seyyarat ile beraber fabrika vaziyetini veren ve o müthiş azîm küreleri sapan taşları misillü ve fabrika çarkları gibi etrafında döndüren bir Kadîr-i Zülcelal’in derece-i kudret ve hikmeti, o nisbette nazara tezahür eder.
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | '''میگوید نظم مخلوقات آسمانی و توازن آفریدگان را در میزانهای دقیق ببین و بدان که خالق آنها تا چه حد قدیر و تا چه حد حکیم است.''' |
| تَلَئ۟لُأً فٖى حِش۟مَةٍ تَبَسُّمًا فٖى زٖينَةٍ
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | آری، هم چنان که اجرام کوچک و مختلف یا حیواناتی که توسط ذات ذوالجلال اداره میشوند و برای انجام وظایفی به حالات مختلف درمی آیند و هر کدامشان با میزانی خاص در راهی معین پیش میروند، درجه اقتدار و حکمت او و میزان اطاعت و فرمانبرداری اجرام از او را نشان میدهند؛ سماوات عظیم نیز با بزرگی دهشتناک خود و با ستارگان بی شمار، و ستارگان نیز با عظمت فوقالعاده و حرکت شدید خود و با عدم سرپیچی از حدودشان حتی به قدر ذرهیی و ثانیهیی، و رها نکردن وظایفشان حتی به قدر یک دهم دقیقه، نشان میدهند که صانع ذوالجلالشان با چه میزان دقیق و مخصوصی ربوبیت خویش اجرا میکند. |
| Yani hem semavat yüzünde, öyle bir haşmet içinde bir parlamak ve bir ziynet içinde bir tebessüm var ki Sâni’-i Zülcelal’in ne kadar muazzam bir saltanatı, ne kadar güzel bir sanatı olduğunu gösterir. Donanma günlerinde kesretli elektrik lambaları, sultanın derece-i haşmetini ve terakkiyat-ı medeniyede derece-i kemalini gösterdiği gibi koca semavat o haşmetli, ziynetli yıldızlarıyla Sâni’-i Zülcelal’in kemal-i saltanatını ve cemal-i sanatını, öylece nazar-ı dikkate gösteriyorlar.
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | مشابه این آیه در سوره عمّ و در آیات دیگر نیز به تسخیر شمس و قمر و نجوم اشاره میکند که: |
| مَعَ اِن۟تِظَامِ ال۟خِل۟قَةِ مَعَ اِتِّزَانِ الصَّن۟عَةِ
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | '''«تَشَعشُعُ سِرَاجِهَا، تَهَلهُلُ مِصبَاحِهَا، تَلَئلُوُ نُجُوُمِهَا، تُعلِنُ لِاَهلِ النُّهی، سَلطَنَةً بِلاَ اِنتِهَاءٍ»''' |
| Hem diyor ki semanın yüzündeki mahlukatın intizamını, dakik mizanlar içinde masnuatın mevzuniyetini gör ve anla ki onların Sâni’i ne kadar Kadîr ve ne kadar Hakîm olduğunu bil. Evet, muhtelif ve küçük cirimleri veyahut hayvanları döndüren ve bir vazife için çeviren ve bir mizan-ı mahsus ile her birini muayyen bir yolda sevk eden bir zatın derece-i iktidar ve hikmetini ve hareket eden cirimlerin ona derece-i itaat ve musahhariyetlerini gösterdikleri gibi koca semavat o dehşetli azametiyle hadsiz yıldızlarıyla ve o yıldızlar da dehşetli büyüklükleriyle ve gayet şiddetli hareketleriyle beraber, zerre miktar ve bir saniyecik kadar hudutlarından tecavüz etmemeleri, bir âşire-i dakika kadar vazifelerinden geri kalmamaları, Sâni’-i Zülcelallerinin ne kadar dakik bir mizan-ı mahsus ile rububiyetini icra ettiğini nazar-ı dikkate gösterirler. Hem de şu âyet gibi Sure-i Amme’de ve sair âyetlerde beyan olunan teshir-i şems ve kamer ve nücumla işaret ettiği gibi:
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | یعنی با قرار دادن چراغی چون خورشید بر سقف مُزین آسمان که روشنایی و حرارت میدهد و قرار دادن ماه چون حُقّهیی از نور برای کتابت مکتوبات صمدانی با خطوط شب و روز بر صفحات زمستان و تابستان، و نشاندن آن در گنبد آسمان چون عقربهیی بر ساعت کبرای زمان، مانند عقربه درخشان ساعتهای بزرگی که بر منارههای عظیم یا برجهای مرتفع نصب میکنند؛ و با قرار دادن هلالهای متفاوت و متعدد در شبهای گوناگون در آسمان، که گویی برای هر شب هلالی جداگانه است؛ و آن گاه با گردآوردن دوباره آنها برای خویش، در منازل مشخص در کمال میزان و با محاسبه دقیق آنها را به حرکت درمی آورد؛ خداوند با ستارگانی که در گنبد آسمان میدرخشند و تبسم میکنند پهنه آسمان را تزیین میکند؛ همه اینها البته از اشارات سلطنت ربوبی و لایزال اوست و بر الوهیتی باشکوه برای ذی شعوران حکایت دارد و متفکران را به ایمان و توحید دعوت میکند. |
| تَشَع۟شُعُ سِرَاجِهَا تَهَل۟هُلُ مِص۟بَاحِهَا تَلَئ۟لُؤُ نُجُومِهَا تُع۟لِنُ لِاَه۟لِ النُّهٰى سَل۟طَنَةً بِلَا ان۟تِهَاءٍ
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | صفحه رنگین کتاب کائنات را ببین |
| Yani semanın müzeyyen tavanına, güneş gibi ışık verici, ısındırıcı bir lambayı takmak; gece gündüz hatlarıyla, kış yaz sahifelerinde mektubat-ı Samedaniyeyi yazmasına bir nur hokkası hükmüne getirmek ve yüksek minare ve kulelerdeki büyük saatlerin parlayan akrebleri misillü kubbe-i semada kameri, zamanın saat-i kübrasına bir akreb yapmak; mütefavit çok hilâller suretinde her geceye güya ayrı bir hilâl bırakıp, sonra dönüp kendine toplamak, menzillerinde kemal-i mizanla, dakik hesapla hareket ettirmek ve kubbe-i semada parlayan, tebessüm eden yıldızlarla, göğün güzel yüzünü yaldızlamak, elbette nihayetsiz bir saltanat-ı rububiyetin şeairidir. Zîşuura, onu iş’ar eden muhteşem bir uluhiyetin işaratıdır. Ehl-i fikri, imana ve tevhide davet eder.
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | و ببین که خامه زرین قدرت چه چیز تصویر کرده است |
| ''Bak kitab-ı kâinatın safha-i rengînine''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | برای دارندگان چشم دل، هیچ نقطه تاریکی باقی نمانده است |
| ''Hâme-i zerrîn-i kudret, gör ne tasvir eylemiş.''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | گویا خداوند آیات را با نور نگاشته است |
| ''Kalmamış bir nokta-i muzlim, çeşm-i dil erbabına''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | ببین چه حکمت اعجازآمیزیست که سیمای کائنات همه را اقناع میکند |
| ''Sanki âyâtın Hudâ, nur ile tahrir eylemiş.''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | و فضای کائنات را ببین که چه تماشاگه والاییست |
| ''Bak, ne mu’ciz-i hikmet, iz’anrubâ-yı kâinat''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | نوای ستارگان را بشنو و این خطبه دلنشینشان را |
| ''Bak, ne âlî bir temaşadır feza-yı kâinat''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | که نامه نورانی حکمت چه تقریر کرده است |
| ''Dinle de yıldızları, şu hutbe-i şirinine''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | همه با هم به صدا درآمدهاند و به زبان حق میگویند: |
| ''Name-i nurîn-i hikmet, bak ne takrir eylemiş.''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | هر یک از ما برای سلطنت باحشمت قدیر ذوالجلال |
| ''Hep beraber nutka gelmiş, hak lisanıyla derler:''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | و وجوب صانع، برهانهایی نورافشانیم؛ |
| ''Bir Kadîr-i Zülcelal’in haşmet-i sultanına''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | ما شاهدانی هستیم بر وحدت و قدرت |
| ''Birer bürhan-ı nur-efşanız vücub-u Sâni’a''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | ما هزاران چشم تیزبین آسمان هستیم که زمین را میبینیم و به بهشت نظر میکنیم |
| ''Hem vahdete hem kudrete şahitleriz biz.''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | و چون فرشتگانِ درگشت و گذاری هستیم که معجزات دلنشینی را که چهره زمین را زینت میدهند، میبینیم |
| ''Şu zeminin yüzünü yaldızlayan''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> | | <nowiki></nowiki> |
| ''Nâzenin mu’cizatı çün melek seyranına''
| |
| </div> | |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> | | <nowiki></nowiki> |
| ''Bu semanın arza bakan, cennete dikkat eden''
| |
| </div> | |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> | | <nowiki></nowiki> |
| ''Binler müdakkik gözleriz biz.''
| |
| </div> | |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | از طوبای خلقت تا آفرینش آسمانها و تا شاخه کهکشانها |
| ''Tûba-yı hilkatten semavat şıkkına, hep Kehkeşan ağsanına''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | ما هزاران میوه خوش طعمی هستیم که به دست حکمت جمیل ذوالجلال حاصل شده ایم |
| ''Bir Cemil-i Zülcelal’in dest-i hikmetiyle takılmış, binler güzel meyveleriz biz.''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | ما برای اهل سماوات به منزله مسجد سیار، خانه دوار، |
| ''Şu semavat ehline birer mescid-i seyyar, birer hane-i devvar, birer ulvi âşiyane''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | آشیانهیی متعالی، کشتی امن، و طیاره و مصباحی درخشانیم |
| ''Birer misbah-ı nevvar, birer gemi-i cebbar, birer tayyareyiz biz.''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | هر کدام از ما معجزه قدرت و صُنع خارقالعاده خالقانه قدیر ذوالکمال و حکیم ذوالجلال هستیم |
| ''Bir Kadîr-i Zülkemal’in, bir Hakîm-i Zülcelal’in, birer mu’cize-i kudret, birer hârika-i sanat-ı Hâlıkane''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | نادره حکمت، داهیه خلقت، و نور عالمیم |
| ''Birer nadire-i hikmet, birer dâhiye-i hilkat, birer nur âlemiyiz biz.''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | با هزار زبان، هزار برهان نمایان میکنیم و به گوش کسی که انسان باشد میرسانیم |
| ''Böyle yüz bin dil ile yüz bin bürhan gösteririz, işittiririz insan olan insana''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | چشم نابینای فرد بیدین قادر به دیدن چهره ما نیست، سخنمان را نمیشنود، ما آیاتی هستیم که حق را میگوییم |
| ''Kör olası dinsiz gözü, görmez oldu yüzümüzü hem işitmez sözümüzü, hak söyleyen âyetleriz biz.''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | مُهر وجودی ما واحد و طغرای هستی ما واحد است؛ مُسخَّر پروردگارمان هستیم، تسبیح گوییم و عابدانه ذکرش میگوییم |
| ''Sikkemiz bir, turramız bir, Rabb’imize musahharız, müsebbihiz abîdane''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
| <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
| | ما مجذوبانی منتسب به حلقه کبرای کهکشانیم. |
| ''Zikrederiz, Kehkeşan’ın halka-i kübrasına mensup birer meczuplarız biz.''
| |
| </div>
| |
|
| |
|
|
| |
|