İçeriğe atla

Otuz İkinci Söz/fa: Revizyonlar arasındaki fark

"مدعی طبق قول مادیون گفت: «پس مالک خود باش؛ چرا به حساب دیگران کار می‏کنی؟»" içeriğiyle yeni sayfa oluşturdu
("ذره نیز با زبان حقیقت و حکمت ربّانی می‏گوید: من وظایف بی‏شماری دارم. وارد هر مخلوقی می‏شوم و کاری می‏کنم. تو آیا از چنان علم و قدرتی برخوردار هستی که مرا در همة آن وظایف به‏کار گماری؟ ذرات بسیار زیادی چون من وجود دارند که تعدادشان قابل شمارش نیست، ما ک..." içeriğiyle yeni sayfa oluşturdu)
("مدعی طبق قول مادیون گفت: «پس مالک خود باش؛ چرا به حساب دیگران کار می‏کنی؟»" içeriğiyle yeni sayfa oluşturdu)
28. satır: 28. satır:
من وظایف بی‏شماری دارم. وارد هر مخلوقی می‏شوم و کاری می‏کنم. تو آیا از چنان علم و قدرتی برخوردار هستی که مرا در همة آن وظایف به‏کار گماری؟
من وظایف بی‏شماری دارم. وارد هر مخلوقی می‏شوم و کاری می‏کنم. تو آیا از چنان علم و قدرتی برخوردار هستی که مرا در همة آن وظایف به‏کار گماری؟


ذرات بسیار زیادی چون من وجود دارند که تعدادشان قابل شمارش نیست، ما کارهایمان را باهم انجام می‏دهیم (<ref> آری هر چیز متحرک از ذرات تا سیارات با خاتم صمدیتی که در خود دارد بر وحدت دلالت می‏کند؛ و با حرکات خویش هر کجا که درآید آن را به نام وحدت ضبط و وارد ملک مالک خود می‏کند. مخلوقاتی که فاقد حرکت اند از نباتات تا  نجوم ثوابت، هر یک در حکم مُهر وحدانیت‏اند، و مکان خویش را چون مکتوبی از مکتوبات صانع می‏نمایانند. پس هر نبات و میوه‏‏یی مُهر وحدانیت و سکه وحدت است و مکان و موطن خویش را به نام وحدت و به عنوان مکتوبی از صانع خویش نشان می‏دهد. خلاصه این که هر چیزی با حرکت خود همه چیزها را به نام وحدت ضبط می‏کند، پس باید گفت آن که همه ستاره‏ها را در اختیار ندارد نمی‏تواند ذره‏‏یی را پروردگار باشد.</ref>).
ذرات بسیار زیادی چون من وجود دارند که تعدادشان قابل شمارش نیست، ما کارهایمان را باهم انجام می‏دهیم (<ref> آری هر چیز متحرک از ذرات تا سیارات با خاتم صمدیتی که در خود دارد بر وحدت دلالت می‏کند؛ و با حرکات خویش هر کجا که درآید آن را به نام وحدت ضبط و وارد ملک مالک خود می‏کند. مخلوقاتی که فاقد حرکت اند از نباتات تا  نجوم ثوابت، هر یک در حکم مُهر وحدانیت‏اند، و مکان خویش را چون مکتوبی از مکتوبات صانع می‏نمایانند. پس هر نبات و میوه‏‏یی مُهر وحدانیت و سکه وحدت است و مکان و موطن خویش را به نام وحدت و به عنوان مکتوبی از صانع خویش نشان می‏دهد. خلاصه این که هر چیزی با حرکت خود همه چیزها را به نام وحدت ضبط می‏کند، پس باید گفت آن که همه ستاره‏ها را در اختیار ندارد نمی‏تواند ذره‏‏یی را پروردگار باشد.</ref>). تو آیا از چنان حکم و اقتداری برخوردار هستی که همه ذرات مانند مرا زیر فرمان خود قرار دهی و به کار بگیری؟


<div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
اگر بتوانی مالک حقیقی و متصرف موجوداتی مانند گلبلول‏های سرخ شوی که من ذره‏‏یی از اجزایشان هستم می‏توانی ادعا کنی پروردگار من هستی و می‏توانی موجودیت مرا به کسی جز حضرت حق نسبت دهی؛ در غیر این صورت باید ساکت شوی!
O müddeî, maddiyyunların dedikleri gibi dedi ki: “Öyle ise sen kendi kendine mâlik ol. Neden başkasının hesabına çalışmasını söylüyorsun?”
</div>


<div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
تو پروردگار من نیستی و دخالتی هم نمی‏توانی داشته باشی، زیرا در وظایف و حرکات امثال من چنان نظم دقیقی وجود دارد که تا کسی از حکمت بی‏منتها و دانشی محیط بر همه چیز برخوردار نباشد نمی‏تواند دخالتی کند. اگر دخالت کند همه چیز را بر هم خواهد زد. کسی چون تو بی‏جان و عاجز و نابینا که دو دستش در سیطره دو نابینای دیگر چون تصادف و طبیعت است به هیچ وجه نمی‏تواند در این موارد دخالتی کند.
Zerre ona cevaben der: “Eğer güneş gibi bir dimağım ve ziyası gibi ihatalı bir ilmim ve harareti gibi şümullü bir kudretim ve ziyasındaki yedi renk gibi muhit duygularım ve gezdiğim her yere ve işlediğim her mevcuda müteveccih birer yüzüm ve bakar birer gözüm ve geçer birer sözüm bulunsa idi, belki senin gibi ahmaklık edip kendi kendime mâlik olduğumu dava ederdim. Haydi def’ol git, sen benden iş bulamazsın!”
</div>


<div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
مدعی طبق قول مادیون گفت: «پس مالک خود باش؛ چرا به حساب دیگران کار می‏کنی؟»
İşte şeriklerin vekili, zerreden meyus olunca '''küreyvat-ı hamradan''' iş bulacağım, diye kandaki bir küreyvat-ı hamraya rast gelir. Ona esbab namına ve tabiat ve felsefe lisanıyla der ki: “Ben sana Rab ve mâlikim.” O küreyvat-ı hamra, yani yuvarlak kırmızı mevcud, ona hakikat lisanıyla ve hikmet-i İlahiye dili ile der: “Ben yalnız değilim. Eğer sikkemiz ve memuriyetimiz ve nizamatımız bir olan kan ordusundaki bütün emsalime mâlik olabilirsen hem gezdiğimiz ve kemal-i hikmetle istihdam olunduğumuz bütün hüceyrat-ı bedene mâlik olacak bir dakik hikmet ve azîm kudret, sende varsa göster ve gösterebilirsen belki senin davanda bir mana bulunabilir. Halbuki senin gibi sersem ve senin elindeki sağır tabiat ve kör kuvvetle, değil mâlik olmak belki zerre miktar karışamazsın. Çünkü bizdeki intizam o kadar mükemmeldir ki ancak her şeyi görür ve işitir ve bilir ve yapar bir zat bize hükmedebilir. Öyle ise sus! Vazifem o kadar mühim ve intizam o kadar mükemmeldir ki senin ile senin böyle karmakarışık sözlerine cevap vermeye vaktim yok.” der, onu tard eder.
</div>


<div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
ذره در پاسخ گفت: «اگر عقلی به بزرگی خورشید داشتم و از دانشی فراگیر چون شعاع‏های نور خورشید برخوردار بودم و قدرتی گسترده مانند گرمای آن داشتم و از حواسی محیط مانند هفت رنگ موجود در روشنایی خورشید برخوردار بودم، اگر در هر موجودی که در آن کار می‏کنم، و در هر جایی که از آن می‏گذرم فرمانی نافذ، و چشمی بینا که متوجه هر چیز است داشته باشم؛ شاید مانند تو حماقت می‏کردم و مدعی می‏شدم که مالک خویشم، حالا زودتر از این جا برو که از من خیری به تو نخواهد رسید.»
Sonra onu kandıramadığı için o müddeî gider, bedendeki '''hüceyre''' tabir ettikleri menzilciğe rast gelir. Felsefe ve tabiat lisanıyla der: “Zerreye ve küreyvat-ı hamraya söz anlattıramadım, belki sen sözümü anlarsın. Çünkü sen, gayet küçük bir menzil gibi birkaç şeyden yapılmışsın. Öyle ise ben seni yapabilirim. Sen benim masnuum ve hakiki mülküm ol.” der.
 
</div>
نماینده شریک‏ها وقتی از ذره مأیوس شد با این امید که ممکن است بتواند از گلبول‏های سرخ فایده‏‏یی نصیب خود کند با یکی از آن‏ها رو به رو شد و به نام اسباب و با زبان طبیعت و فلسفه رو به او گفت: «من مالک و پروردگار تو هستم.»
 
گلبول سرخ یعنی همان موجود گرد و سرخ رنگ با زبان حقیقت و حکمت الهی مطالب زیر را می‏گوید و او را طرد می‏کند:
 
من تنها نیستم، اگر می‏توانی مالک همه ما شوی که وظیفه و مأموریت و ساختارمان در خون، مشابه هم است، و اگر از چنان حکمت دقیق و قدرت عظیمی برخوردار هستی که بتوانی مالک همه سلول‏های بدن گردی که ما در آن‏ها جریان داریم و با کمال حکمت خدمتگزارشان می‏باشیم، این توانایی را نشان بده! اگر قادر به این کار باشی ممکن است ادعایت معنایی بیابد، اما ابلهی چون تو با طبیعت ناشنوا و قدرت کوری که ادعای در اختیار داشتنش را می‏کنی نه تنها نمی‏تواند مالک چیزی شود، بلکه به اندازه ذره‏‏یی دخالت هم نمی‏تواند بکند.
 
زیرا نظم موجود در ما چنان دقیق است که فقط ذات بینای هر چیز، شنوای هر چیز، دانای هر چیز و قادر بر انجام هر کار می‏تواند بر ما حکم براند. پس خاموش باش! وظیفه من آن قدر مهم و نظمم چنان کامل و دقیق است که زمان پاسخ دادن به سخنان درهم و پریشان تو را ندارم.
 
آن گاه مدعی که نتوانسته بود او را فریب دهد از آن جا می‏رود و با منزلگاه‏های کوچکی که در بدن، سلول نامیده می‏شوند مواجه می‏شود. با زبان طبیعت و فلسفه می‏گوید: «نتوانستم ذره و گلبول را مجاب کنم. امیدوارم تو سخنم را درک کنی، زیرا تو مانند منزلی بسیار کوچک از چند چیز ساخته شده یی. من قادر به ایجاد تو هستم. مُلک حقیقی و مصنوع من شو.»


<div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">
<div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr">