64.622
düzenleme
("مدعی طبق قول مادیون گفت: «پس مالک خود باش؛ چرا به حساب دیگران کار میکنی؟»" içeriğiyle yeni sayfa oluşturdu) |
("مدعی بعد از آن که این بار هم مأیوس شد، با بدن یک انسان مواجه گردید. باز هم براساس زبان ابلهانه فلسفه و طبیعت کور طبق قول طبیعیون میگوید: «من مالک تو هستم، من تو را به وجود آوردهام یا سهمی در وجود تو دارم.»" içeriğiyle yeni sayfa oluşturdu) |
||
48. satır: | 48. satır: | ||
آن گاه مدعی که نتوانسته بود او را فریب دهد از آن جا میرود و با منزلگاههای کوچکی که در بدن، سلول نامیده میشوند مواجه میشود. با زبان طبیعت و فلسفه میگوید: «نتوانستم ذره و گلبول را مجاب کنم. امیدوارم تو سخنم را درک کنی، زیرا تو مانند منزلی بسیار کوچک از چند چیز ساخته شده یی. من قادر به ایجاد تو هستم. مُلک حقیقی و مصنوع من شو.» | آن گاه مدعی که نتوانسته بود او را فریب دهد از آن جا میرود و با منزلگاههای کوچکی که در بدن، سلول نامیده میشوند مواجه میشود. با زبان طبیعت و فلسفه میگوید: «نتوانستم ذره و گلبول را مجاب کنم. امیدوارم تو سخنم را درک کنی، زیرا تو مانند منزلی بسیار کوچک از چند چیز ساخته شده یی. من قادر به ایجاد تو هستم. مُلک حقیقی و مصنوع من شو.» | ||
سلول به زبان حکمت و حقیقت پاسخ میدهد: | |||
< | من گرچه موجود بسیار کوچکی هستم، اما از وظایف بسیار بزرگ و مناسبات بسیار ظریفی برخوردارم. ارتباطاتی با هیأت جامع و همه سلولهای بدن دارم. از جمله در ارتباط با شراین و شاهرگها، عصبهای محرکه و حساس، قوای جاذبه، دافعه، مولده و مصوِّره در بدن وظایف عمیق و مهمی بر عهده دارم، اگر قدرت و علمی داری که میتوانی کل بدن، همه رگها و عصبها و قوا را به وجود آورده، کار تنظیمشان را تدبیر نموده و آنها را به کار بگیری؛ و اگر از چنان حکمت فراگیر و قدرت نافذی برخوردار هستی که بتوانی در من و همه سلولهای بدن که از نظر صُنع و کیفیت مشابه هم هستیم، تصرفی کنی، آن را نشان بده! در آن صورت است که میتوانی ادعا کنی من قادر به ایجاد تو هستم؛ وگرنه از این جا دور شو! گلبولهای سرخ برای من غذا میآورند و گلبولهای سفید نیز با امراضی که به من حمله ور میشوند مقابله میکنند. کارهای زیادی دارم، مرا مشغول مکن! | ||
</ | در ضمن کسی چون تو عاجز و بیجان و ناشنوا و نابینا به هیچ وجه قادر به دخالت در این امور نیست، زیرا ما از چنان نظم دقیق و ظریف و کاملی (<ref> صانع حکیم بدن انسان را همچون شهری در غایت نظم و ترتیب آفریده است. قسمی از رگها در بدن نقش تلفن و تلگراف را ایفا میکنند. قسم دیگری از آنها در حکم لولههای آب اند و مدار انتقال خون که برای بدن چون آب حیات است میشوند. در خون نیز دو نوع گلبول خلق شده است: یک نوع آن را گلبول سرخ مینامند که با قانونی الهی ارزاق را به سلولها میرسانند. (مانند بازرگانان و مأموران توزیع ارزاق) نوع دیگر، گلبولهای سفید هستند که نسبت به دیگرگلبولها در اقلیت میباشند. وظیفه آنها این است که در مواجه با بیماریها همچون سرباز مقابله کنند. وقتی وارد عمل میشوند مانند درویش مولوی با دو حرکت دَوَرانی به سرعت وضع عجیبی به خود میگیرند. مجموعه خون نیز دو وظیفه عمومی دارد: نخست بازسازی سلولهاست و دومی جمع آوری سلولهای از کار افتاده و پاک سازی بدن. دو نوع رگ به نامهای شاه رگ و شریان هست که یکی از آنها خون صاف را منتقل میکند و در واقع مجرای آن است، دیگری مجرای خون آلودهییست که ناخالصیها را جمع میکند. نوع دوم خون را به شُشها یعنی مرکز تنفس میرساند. صانع حکیم دو عنصر خلق کرده و در هوا قرار داده است، ازت و اکسیژن. وقتی هنگام تنفس اکسیژن با خون تماس پیدا میکند کربن را که موجب آلودگی خون میشود چون کهربا به سوی خود جذب میکند، آن دو با هم ترکیب شده و به مادهیی زهرآگین به نام دی اکسید کربن که حالتی بخار مانند دارد تبدیل میشوند. این حالت هم حرارت غریزی را تأمین میکند و هم موجب تصفیه خون میشود، زیرا صانع حکیم مناسبت شدیدی را که در کیمیا «عشق کیمیاوی» نامیده میشود، به اکسیژن و کربن عطا کرده است؛ لذا این دو عنصر هنگام نزدیک شدن به هم براساس قانون الهی مذکور به هم میآمیزند. از نظر علمی اثبات شده است که از ترکیب حرارت حاصل میشود، زیرا ترکیب و امتزاج نوعی احتراق است. حکمت این مطلب چنین است: ذرات و اتمهای این دو عنصر هر یک حرکات جداگانهیی دارند؛ در زمان امتزاج، هر دو اتم یعنی اتمی از این عنصر و اتمی از عنصر دیگر با هم ترکیب میشوند، یعنی حرکتی مبتنی بر یک حرکت مطرح است، حرکت دیگر معلق میماند. پیش از امتزاج و ترکیب دو حرکت مطرح بود، اما حالا دو ذرّه تبدیل به یک ذرّه میشوند. دو ذرّه حالا دیگر از یک حرکت برخوردار هستند. حرکت دیگر براساس قانون صانع حکیم تبدیل به حرارت میشود. اساساً این یک قانون و قاعده است که: «حرارت از حرکت تولید میشود.» براساس همین راز است که حرارت غریزی در بدن انسان، با این امتزاج کیمیایی تأمین میشود و چون کربن خون اخذ میشود، صاف و پاکیزه میگردد. این است زمانی که نفس وارد بدن میشود هم آب حیات وجود را تمیز میکند و هم آتش حیات را شعله ور میسازد. وقتی هم که از بدن خارج میگردد ثمرهیی چون کلمه را که از معجزات قدرت الهیست نتیجه میدهد. فَسُبحَانَ مَن تَحیَّر فِی صُنعِهِ العُقُول!</ref>) برخوردار هستیم که اگر حکیم مطلق، قدیر مطلق و علیم مطلقی نباشد که بر ما حکمرانی کند تمام نظم و ترتیب مان به هم میریزد. | ||
مدعی بعد از آن که این بار هم مأیوس شد، با بدن یک انسان مواجه گردید. باز هم براساس زبان ابلهانه فلسفه و طبیعت کور طبق قول طبیعیون میگوید: «من مالک تو هستم، من تو را به وجود آوردهام یا سهمی در وجود تو دارم.» | |||
<div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> | <div lang="tr" dir="ltr" class="mw-content-ltr"> |
düzenleme